به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مهناز صدری، مترجم ادبیات روسیه، درباره روابط بولگاکف و استالین اظهار کرد: من میخواهم از روابط استالین و بولگاکف صحبت کنم.
استالین را همه میشناسند که چه حاکم مقتدر و مستبدی بود و بولگاکف هم نویسندهای جوان که عقاید ضدحکومتی داشت که تا آخر عمرش از عقایدش عدول نکرد. بنابراین دو رقیب سرسخت روبهروی هم قرار میگیرند؛ یکی باقدرت و یکی بیقدرت، ولی مصمم.
او افزود: سالهای دهه 20 و اوایل دهه 30 از بحرانیترین سالهای زندگی بولگاکف بود، چون همه نمایشنامههای بولگاکف را از صحنه برداشتند و به هیچکدام از آثار جدیدش مجوز ندادند و از کار بیکارش کردند و برای همین به یک شخص درمانده، بیچاره و مریض تبدیل شد.
این مترجم با اشاره به یکی از نامههایی که بولگاکف به دوستانش نوشت، گفت: بولگاکف نامهای به یکی از دوستان نویسندهاش مینویسد و او در پاسخ به بولگاکف میگوید، شما دشمن دارید و بولگاکف با خود میگوید که من بدون دشمن هم از پس این زندگی برنمیآمدم، چه رسد با دشمن و بعد با خود میگوید که من چگونه برای خودم دشمن به وجود آوردم و در آن موقع است که دشمنش را میشناسد و میفهمد دشمنش خودش است، یعنی شخصیتهای آثار و داستانهایش که به سراغش میآمدند.
صدری با بیان دیدگاه استالین درباره نمایشنامههای بولگاکف عنوان کرد: استالین از نمایشنامه «جزیره ارغوانی» بولگاکف به هیچ وجه خوشش نیامد، چون بولگاکف در پشت شخصیتهای این نمایشنامه استالین را گذاشته بود و استالین هم این موضوع را فهمیده بود.
او افزود: اما استالین از نمایشنامه «روزگار خانواده توربین» خوشش آمد و 15 بار هم به دیدن آن رفت، چرا که بولگاکف در این اثر به سرخها ارزش و قدرت داده بود.
صدری درباره نامههایی که بولگاکف به استالین مینویسد، گفت: اما به هر حال به دلیل نفی آثار بولگاکف از سوی استالین، تمام درها به روی او بسته میشود و واقعا به مرز بیچارگی و استیصال میرسد و در آن زمان نامهای به استالین مینویسد و میگوید، من و همسرم را به خارج از کشور تبعید کن، چرا من را نگه داشتهای؟ اما پاسخی به این نامه داده نمیشود.
او ادامه داد: مدتی بعد بولگاکف نامه دوم را به استالین مینویسد و میگوید، اگر منتظرید تا من نمایشنامه فرمایشی بنویسم، چنین کاری نمیکنم، اما درباره من تصمیم بگیرید. ولی به این نامه هم جوابی داده نمیشود تا اینکه یک روز در کمال ناباوری استالین به بولگاکف زنگ میزند و به او وعده میدهد که میتواند در تئاتر هنری مسکو شغل قبلیاش را داشته باشد و این اتفاق برای بولگاکف یک دریچه امید بود.
مهناز صدری همچنین گفت: این پرسش مطرح میشود که استالین برایش کشتن، اعدام و تبعید عادت بود، پس چرا بولگاکف را راحت نکرد؟ آیا به خاطر آن نیست که هیچ قدرتی نمیتواند در تقدیر و سرنوشت تغییر ایجاد کند. بولگاکف باید زنده میماند و آن زجرها را تحمل می کرد تا بتواند همان رسالت ادبی خود را به انجام برساند.
او در ادامه با اعتقاد به اینکه آثار بولگاکف محدود به مکان و زمان است، عنوان کرد: خوانندگان بدون اینکه تاریخ آن زمان شوروی را بشناسند، نمیتوانند با آثار بولگاکف ارتباط برقرار کنند. از این جهت آثار بولگاکف محدود به زمان و مکان است، یعنی دوره انقلاب و استالین که زمان است و اتحاد جماهیر شوروی مکان.
او اضافه کرد: فکر نمیکنم آثار طنز بولگاکف مثل چخوف ابدی شود، چون چخوف مرکز توجهش انسان است. نمیدانم آیا آثار بولگاکف در 20 سال آینده هم باز به این شدت خوانده میشود؟
در نشست «عصری با بولگاکف» با نگاه به زندگی و آثار این نویسنده روس که 30 آبانماه در شهر کتاب برگزار شد، همچنین علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، درباره بولگاکف گفت: بولگاکف یکی از پرخوانندهترین نویسندگان قرن 20 است که آثارش به زبانهای مختلف ترجمه شده و در یکی دو سال اخیر هم چند ترجمه از آثار این نویسنده در ایران انجام شده است.
او افزود: بولگاکف در آثارش به وضعیت سیاسی و اجتماعی و به مسایلی چون جنگ و ویرانی شوروی میپردازد و با اینکه یک پزشک بود، چنین مسایلی در آثارش انعکاس داشت.
محمدخانی ادامه داد: از ویژگیهای اصلی بولگاکف، شهامت اوست و این در نامههایی که به استالین مینوشت، مشخص است. همچنین طنز در آثار این نویسنده مشهود است و در بسیاری از کشورها او را با «مرشد و مارگاریتا» میشناسند که در ایران هم استقبال زیادی از این کتاب صورت گرفت.
معاون فرهنگی شهر کتاب با اشاره به برخی آثاری که از بولگاکف به فارسی ترجمه شده است، گفت: رمان «قلب سگی»، «یادداشتهای یک پزشک جوان»، «احضار روح»، همچنین رمان «گارد سفید»، نمایشنامه «نفوس مرده»، «برف سیاه» و «تخممرغهای شوم» از جمله آثاری هستند که از بولگاکف به فارسی ترجمه شدهاند. البته او نمایشنامههای زیادی دارد که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. اما در مجموع آثار بولگاکف به فارسی خوب ترجمه شده است.
در ادامه این نشست، یوری ایوانوویچ آرخیپوف، منتقد ادبی اهل روسیه، درباره بولگاکف گفت: همه کوچه پس کوچههای خانه بولگاکف محل اتفاقهای انقلاب و حوادث 1918 است. او به شکل معجزهآسایی از این حوادث جان سالم به در برد. مسلما دست خداوند در کار بود که جانش حفظ شود. او زمانی که با ارتش سفید در حال عقبنشینی بود، به بیماری دیفتری مبتلا شد و به خاطر عضویت در ارتش سفید به اعدام محکوم شد، اما به شکل معجزهآسایی نجات یافت و این اتفاق برای این افتاد که رسالت نویسندگیاش را انجام دهد.
این منتقد ادبی با اشاره به اینکه طنز در آن دوران بسیار رواج داشت، اظهار کرد: بولگاکف در سال 1921 به مسکو میآید و در حلقهای از نویسندگان در نشریهای به نام «سوت قطار» مشغول به کار میشود. در آن زمان طنز خیلی رواج داشت و ژانر محبوبی بود و بولگاکف هم طنز نیرومندی داشت. همه میگویند در آن زمان نیشدارترین زبان را ولادیمیر مایاکوفسکی داشت و تنها کسی که میتوانست از نظر زبان طنز مقابل او بایستد، بولگاکف بود.
آرخیپوف ادامه داد: بولگاکف همچنین در شهر لنینگراد مکتب نیرومندی برای طنز ایجاد کرد و حلقه نویسندگان هنر واقعی را ساخت، اما او نویسنده فکاهینویس نبود، بلکه به لحاظ سبک ادبی متنوع مینوشت.
این منتقد ادبی با اشاره به دورانی که بولگاکف سختیهایی زیادی داشت، اظهار کرد: سال 1929 برای کشور و بولگاکف بسیار سخت و سرنوشتساز بود، چرا که اشتراکسازی در روسیه انجام میشد و این اتفاق منجر به نابودی روسیه یعنی بخش اعظم کشور میشد و در آن زمان مشکلات زیادی برای بولگاکف به وجود میآمد و همه نمایشنامههایش از صحنه برداشته شد و آثارش هم دیگر چاپ نمیشد و کاری هم به او نمیدادند و در آن زمان هم تنها کسی که به دادش رسید، یلنا سرگیونا بود که بعدها همسرش شد.
آبتین گلکار نیز درباره سه کتاب «قلب سگی»، «نفوس مرده» و «یادداشتهای یک پزشک جوان» که از بولگاکف ترجمه کرده است، گفت: «نفوس مرده» اثری است که ابتدا گوگول آن را نوشته است. «نفوس مرده» کار خیلی مشکلی بود، نمیتوانستند از رویش نمایشنامه بنویسند و بولگاکف برای این یک کار ابتکاری به خرج داد و یک شخصیت در اثر گوگول وارد کرد؛ چیزی مثل دانای کل که قسمتهای غیرتئاتری اثر را میخواند و این کار در آن زمان بسیار نوآورانه بود.
گلکار درباره کتاب «یادداشتهای یک پزشک جوان» هم گفت: این اثر جزو آثار ابتدایی بولگاکف بود و در آن زمان کسی بولگاکف را نمیشناخت. این اثر مانند بسیاری از کارهای اول نویسندهها اثر اتوبیوگرافیک است و وقایع آن هم برای خود نویسنده اتفاق افتاده است.
او افزود: داستانهای این کتاب درباره پزشکی است که در یک روستا به دنبال درمان بیماران است که این پزشک در واقع همان خود بولگاکف است و طنزی که اشاره شد، در این داستانها دیده میشود و فضای سیاه و سرخوردگی در آن دیده نمیشود و خیلی صادقانه نوشته شده است.
این مترجم ادامه داد: داستانهای این مجموعه نسبتا مستقل از هم نوشته شدهاند و در آن زمان به صورت سریالی در مجلهای چاپ میشدند. به نظر من چیزی که در این اثر مهم است، وجدان پزشکی بولگاکف است. در اکثر نوشتههای بولگاکف یک شخصیت پزشک بود که نقش مثبت دارد.
گلکار درباره رمان «قلب سگی» نیز گفت: در این رمان، پزشکی وجود دارد که با یک عمل جراحی سگی را به یک آدم تبدیل میکند و از او یک انسان میسازد. به نظر میرسد بولگاکف نظرات خود را درباره پرولتاریا از زبان شخصیت اصلی این داستان مطرح میکند.
او افزود: شخصیت کسی که از سگ به انسان تبدیل میشود، شبیه انسانهای جدید است که در دوره جدید در زمان بعد از انقلاب شوروی به وجود آمدند که تبلیغات رسمی از آن حمایت میکرد. برای همین این اثر تا سال 1986 اصلا منتشر نشد.
گلکار درباره اینکه در این اثر یک عنصر خیالی وجود دارد، پس چرا آن را یک اثر رئال میدانیم، گفت: اینجا این واژه رئالیسم یک مقدار غلطانداز است. اینطور نیست که تمام اتفاقات زندگی عینا باید در داستان اتفاق بیفتد، اصلیترین ویژگی اثر رئالیسم این است که قهرمان داستان باید در پسزمینههای اجتماعی نشان داده شود. همه آثار بولگاکف این شرایط اجتماعی را دارد و این کار در «یادداشتهای یک پزشک جوان» هم وجود دارد.
در ادامه، فرزان سجودی، زبانشناس، درباره دو اثر «یادداشتهای یک پزشک جوان» و «قلب سگی» عنوان کرد: اگر شما «یادداشتهای یک پزشک جوان» را بخوانید، احتمالا دچار خطا میشوید که بولگاکف تابع سبک رئالیسم است. ما در این کتاب با انسان تراز نوین روبهروییم. این انسان تراز نوین به جهاتی اسطورهیی است که البته با اسطورههای قدیمی فرق دارد. اسطوره این داستان انسان است که گاهی خطا و اشتباه هم میکند و در نهایت برای پیشرفت و تقابل با جهل مبارزه میکند و بدیهی است که در این مبارزه هم اشتباه انجام دهد. موتور داستانهای این کتاب تقابل بین طبیعت و انسان است که در اینجا قهرمانش یک پزشک است که باید با مشکلات مختلف طبیعت مقابله کند.
او در ادامه با اشاره به نکات دیگری در این اثر گفت: جهل و علم تقابل دیگری است که در این اثر وجود دارد. پزشک نماینده علم است که باید با جهل و خرافات روستاییان مقابله کند. همچنین تقابل شهر و دورافتادگی در این اثر وجود دارد. پزشک علیرغم نقش قهرمانانهاش به سوی پیشرفت هم نگاهی دارد.
سجودی افزود: تقابل جبر و اختیار نیز در این اثر به چشم میخورد. این پزشک بنا به اختیار خود به این روستا نیامده، در عین حال مجبور است که آنجا باشد و دست و پایش هم با وجود این جبر بسته نیست. این جبر حرکت به سوی جهان مدرن است که او را به آن سمت پرتاب کرده است. این ویژگیها را در خیلی از آثار رئالیست سوسیالیستی میبینیم؛ انسانی که میخواهد جهان را متحول کند؛ آنچه که در انقلاب 1917 هم رخ داد.
او سپس درباره زبان کتاب «یادداشتهای یک پزشک جوان» گفت: زبان بولگاکف در این اثر جزیینگر و توصیفی است و از مجاز مرسل استفاده میکند و از زبان استعاری و تغزلی دوری میکند و از این جهت، زبان بولگاکف به زبان آثار تولستوی نزدیک میشود.
سجودی ادامه داد: در ایران هم در نیمه دوم دهه 40 و 50 شاهد این نوع داستاننویسی هستیم که اغلب به جای شخصیت پزشک که در داستانهای بولگاکف وجود دارد، شاهد یک شخصیت معلم در روستا هستیم.
این زبانشناس همچنین درباره رمان «قلب سگی» گفت: «قلب سگی» یک اثر تمثیلی و استعاری است و گفتمان پزشکی در آن کار دیگری میکند و قرار است کار خارقالعادهای انجام شود. گفتمان پزشکی در این کتاب کارکرد تمثیلی پیدا کرده که در آن نقد فضای حکومت شوروی است.
www.seemorgh.com/culture
منبع: isna,ir
مطالب پیشنهادی:
چرا سریال " یک تکه زمین " پخش نمی شود؟
حمید طالب زاده برای همیشه از ایران رفت!!
گافهای پزشکی یک سریال
«مت دیمون» در سال 2159 + عکس
لیلا حاتمی، شیک و با پوشش کامل در اختتامیه جشنواره رم