سوریان، کشتی گیر ملی پوش کشورمان، گفت: «هیچ کس در دنیا به اندازه من برای این مسابقات زحمت نکشیده بود، من 10 ماه بود که برای طلای المپیک دورخیز کرده و تمرکزم را روی آن گذاشته بودم.»

شبکه ایران:حمید سوریان کشتی گیر ملی پوش کشورمان دیروز با حضور در دفتر ایران ورزشی مصاحبه ای با این روزنامه انجام داد که در زیر می خوانیم.


* بعد از المپیک شنیدیم حمید سوریان رسانه‌ها را تحریم کرد و نمی‌خواست با هیچ رسانه‌ای صحبت کند. دلیل این مساله چه بود؟
- ‌اینکه من رسانه‌ها را تحریم کردم، نبوده. من از مدت‌ها قبل از المپیک کمتر صحبت می‌کردم و تمرکزم را روی المپیک گذاشتم. سعی می‌کردم برای این کار کمتر وقت بگذارم چون حس می‌کردم باید برای المپیک بیشتر از قبل وقت بگذارم. به همین دلیل کمتر سعادت داشتم با مطبوعات و رسانه‌ها صحبت کنم اما الان شرایط فرق می‌کند و تا جایی که بتوانم در خدمت رسانه‌ها هستم. البته این را بگویم که روزنامه ایران ورزشی نخستین جایی است که من بعد از المپیک آمدم.


* قبل از المپیک محمد بنا از بعضی خبرنگاران خواسته بود که با فرنگی‌کاران صحبت نکنند تا استرس شان بالا نرود، شما هم یکی از فرنگی کارانی بودید که بنا خیلی تاکید می‌کرد قبل از المپیک با شما صحبت نشود تا تمرکزتان از دست نرود و ظاهرا خود شما از این مساله اطلاع نداشتید.
- راستش را بخواهید بنده شخصا این موضوع را به آقای بنا گفتم و می‌خواستم کلا از فضای المپیک پکن دور باشم. در المپیک پکن به دلیل اینکه فشار و استرس کل کاروان روی من بود باعث شد نتوانم نتیجه بگیرم. به همین دلیل می‌خواستم از آن فضا دور باشم. الان اگر دقت کنید می‌بینید این فضا برای یوسف کرمی هم وجود داشت و تاثیر زیادی هم گذاشت. وقتی انتظارات بالا باشد به نوعی استرس هم بالا می‌رود.


* پس فکر می‌کنید یوسف کرمی همان چیزی را تجربه کرد که حمید سوریان در المپیک پکن تجربه کرد؟
-  نمی‌توانم بگویم دقیقا همان بود اما یوسف کرمی هم دچار چنین مشکلی شده بود. من آن تجربه را داشتم و چون چنین اتفاقی برایم افتاده بود می‌دانستم که دیگر نباید اجازه بدهم چنین فضایی برایم به وجود بیاید.


* یعنی یوسف با اینکه تجربه المپیک را داشت، از این مساله بی‌اطلاع بود؟
- ببینید من به نوعی می‌توانم یوسف را با خودم قیاس کنم اما باز هم می‌گویم که شاید یوسف کرمی دقیقا همان شرایطی که من داشتم را نداشت. استرس و فضای اردو خیلی تاثیر دارد اما من جدا از اینکه مغلوب چنین فضاهایی شده بودم، برای المپیک پکن تمرین‌ها و روحیه خوبی هم نداشتم. کلا فضای اردو و تیم، المپیکی نبود اما برای لندن با تجربه‌ای که داشتم می‌دانستم باید چه کنم. شاید بعضی‌ها باور نکنند اما هیچ کس در دنیا به اندازه من برای این مسابقات زحمت نکشیده بود. من 10 ماه بود که برای طلای المپیک دورخیز کرده و تمرکزم را روی آن گذاشته بودم. من باید نتیجه می‌گرفتم. تمام نقاط ضعف و قوت خودم و حریفانم را آنالیز کرده بودم. این چیزها بود که آرامم کرده بود. هیچ وقت در دوران ورزشی‌ام اینقدر تمرین نکرده بودم پس حقم بود طلای المپیک بگیرم که خدا لطف کرد مزد زحماتم را گرفتم.


* اگر بگوییم برای المپیک پکن این مشکلات وجود داشت که مدال نگرفتی، پس در بازی‌های آسیایی گوانگ ژو چرا مدال نگرفتی؟ آنجا که محمد بنا در کنار تیم بود و فضای مناسب مسابقات هم وجود داشت.
-  هیچ وقت دوست نداشتم این مساله را بگویم اما اینجا برای نخستین بار دلیل مدال نگرفتنم در بازی‌های آسیایی گوانگ ژو را می‌گویم. من اصلا دوست نداشتم به این مسابقات بروم. خیلی خسته بودم و می‌دانستم بدنم جواب نمی‌دهد اما به خاطر آقای بنا و با اصرار دیگر مسوولان به این مسابقات رفتم و چون ذهنم برای مبارزه کردن آماده نبود، باختم.


* یعنی به زور شما را بردند؟
- تقریبا به همین صورت بود چون اصلا آماده نبودم؛ نه به لحاظ جسمی و نه روحی.


* بعد از اینکه به کشتی گیر ژاپنی باختی، یک گوشه از سالن افتادی و یک حوله آبی روی صورتت انداختی. می‌خواهم بدانم آن موقع، در آن شرایط به چه چیزی فکر می‌کردی؟ به اینکه به زور بردنت؟
- خیلی از مسائل جلوی چشمم می‌گذشت. از معدود دفعاتی بود که برخلاف میل خودم تصمیم می‌گرفتم. اشتباه کردم، جوانی کردم... داشتم فکر می‌کردم کاش نمی‌آمدم. از آن موقع دوران کم لطفی‌ها شروع شد. 2 سال نامهربانی و کم‌لطفی خیلی زیاد بود! من حتی بعد از آن جهانی نرفتم چون در فضایی قرار گرفته بودم که هر کسی نمی‌تواند تحمل کند... برخوردهای ناشایستی وجود داشت. از ماشین که پیاده می‌شدم، نگاه‌های زیادی را به سمت خودم می‌دیدم که همه فکر می‌کردند دیگر نمی‌توانم... دیگر نمی‌توانم نتیجه بگیرم. واقعا آن زمان، بدترین دوران ورزشی‌ام بود. خیلی سخت بود. حق من بود مدال بگیرم اما شرایط اصلا خوب نبود. بعد از آن حدود 10 ماه با خانواده‌ام حتی تلفنی در ارتباط نبودم. شرایط خیلی بد بود اما در نهایت خدا کمکم کرد تا بتوانم به همه ثابت کنم هنوز هم می‌توانم.


* پس قبل از لندن دیگر آن فضا و استرس وجود نداشت؟
- فضا برای دیگران به وجود آمده بود، حتی برای نزدیکترین نفرات به من اما من آن را کنترل کردم.


* حتی برای محمد بنا؟!
- حتی برای آقای بنا. 4-3 ماه به المپیک مانده بود که آقای بنا آمد و به من گفت که تو نمی‌توانی نتیجه بگیری. بالاخره در همه خانواده‌ها اختلاف سلیقه وجود دارد. در زمان اردوها هم چنین مسائلی بود. حتی برادر بزرگترم که همیشه با من بود و در جریان تمرین‌هایم قرار داشت هم چنین حرفی به من زد اما من به خودم اعتقاد داشتم، می‌دانستم می‌توانم. به همین دلیل ناامید نشدم و ادامه دادم. در آن زمان علیرضا دبیر و رسول خادم هم خیلی کمک کردند چون آنها هم روزهای تلخ و شیرین ورزش را چشیدند. آنها خیلی کمک کردند و روزهای سخت و خوب را به من نشان دادند. کمک کردند بالا و پایین ورزش را ببینم. الان هم می‌دانم به این مدال نباید دلخوش کنم. 30-20 روز پیش مدال کسب کردم و همانطور که روزهای سخت و پر از بی‌مهری را پشت سر گذاشتم الان هم باید روزهای خوش و زمان کسب مدال را فراموش کنم.


* قبول داری اگر آن زمان و در پکن مدال المپیک می‌گرفتی، با سوریان الان خیلی فرق داشتی؟
- شاید آن موقع می‌گفتی من که طلای جهان را گرفتم، طلای المپیک را هم به افتخاراتم اضافه کردم، دیگر بمانم برای چه...‌ طبیعی است. آن زمان شرایط سنی‌ام فرق می‌کرد. الان شرایط جور دیگری است. من الان مثلا می‌توانم در المپیک بعدی که 31 سال دارم، باشم و شاید در بهترین حالت در المپیک بعدش، چون مثلا تایمازوف در این المپیک با 34 سن کشتی گرفت و قهرمان شد یا یوردانف در 37 سالگی به مدال طلا رسید اما من در 20 سالگی و وقتی جوانان بودم رفتم مسابقات بزرگسالان طلا گرفتم. بعد از آن هم همین روند ادامه داشت اما المپیک پکن برایم دلسردی به وجود آورد که در نتیجه خدا کمک کرد و نتیجه زحمات حرفه‌ای‌ام را گرفتم.


* وقتی طلای المپیک را گرفتی، در دل خودت نگفتی من با وجود 5 طلای جهان و یک طلای المپیک در ایران بالاتر از همه هستم؟!
-  به هیچ وجه... اصلا چنین حسی نداشتم و نخواهم داشت. این به معنای پایان دوران ورزشی می‌شود و اصلا به لحاظ اخلاقی قشنگ نیست. من برای ثابت کردن خودم به دیگران ورزش نکردم. من سرباز مملکتم هستم و به خاطر کشورم و مردم ایران تلاش کردم. 15 مرداد وقتی که طلای المپیک را گرفتم هم چنین چیزی را به راحتی لمس کردم و احساس خوبی داشتم که مردم کشورم خوشحال شدند. احساس خوبم تنها برای مردم و کشورم بود و قهرمانی المپیک برای خودم عادی و طبیعی بود چون من هزاران بار در این 4 سال در خواب دیده بودم که روی این سکو قرار می‌گیرم. من حتی خواب فینال با روشن بایراموف را دیدم و مطمئن بودم او را می‌برم.


* به خاطر خوابی که دیدی مطمئن بودی بایراموف را می‌بری؟
- بله. این مساله خیلی تاثیرگذار بود. من بارها و بارها در ذهنم با بایراموف کشتی گرفتم. شاید هزاران بار در ذهنم این اتفاق افتاده بود و عین آن هزار بار هم برنده بودم. به خاطر همین زمانی که آمدم و به بایراموف دست دادم می‌دانستم که می‌برم.‌ من حتی فن‌های بایراموف را می‌دانستم. می‌دانستم در کدام فن شگرد دارد و تو حلق و رکبی خاک شد. همانطور که در خواب دیده بودم.


* چند ماه قبل از اعزام به المپیک ناصر نوربخش به کادر فنی اضافه شد که ظاهرا این مساله هم خواسته شما بود. این مساله را هم در خواب دیده بودی یا ... ؟
- (می‌خندد) نه این را خودم خواستم، در بیداری. بگذارید واقعیت‌ها را بگویم. چند ماه قبل از المپیک، روزهای خیلی سختی را پشت سر می‌گذاشتم. آن روزها خیلی فکر می‌کردم که در نهایت به خودم گفتم اگر این اتفاق بیفتد و نوربخش با من کار کند می‌توانم نتیجه بگیرم. شب‌های زیادی را با این فکر می‌گذراندم. شاید باور نکنید اما حتی فکر می‌کنم اگر نوربخش سال 2008 در کنار من بود می‌توانستم طلای المپیک پکن را هم بگیرم چون من قبل از این، 3 سال با نوربخش کار کرده بودم و روش کار و تمرینش را می‌دانستم. به همین دلیل از بنا خواستم نوربخش را بیاورد. بنا هم از بزرگی‌اش بود که قبول کرد. واقعا می‌گویم بنا جدا از بحث اخلاقی و نظم و انضباط، واقعا انسان بزرگی است و سعی کرد بهترین شرایط را برای من به وجود بیاورد. وقتی گفتم می‌خواهم نوربخش به اردو بیاید و اختصاصی با من کار کند، پذیرفت. این خواسته من برای اواخر سال 90 و قبل از گرفتن سهمیه بود که خدا را شکر توانستم در نخستین قدم سهمیه را بگیرم.


* چرا می‌خواستی نوربخش باشد؟ با او راحت‌تر بودی یا اینکه به خاطر تمرین‌های بدنسازی بود؟
- می‌دانستم با نوربخش شرایط جسمانی‌ام خوب می‌شود. همینطور هم شد و تا روزهای آخر بهترین شرایط جسمانی را پیدا کردم. آن وقت بود که می‌دانستم مثل 5 جهانی قبل، می‌توانم در المپیک لندن هم نتیجه بگیرم.


* اما برای مسابقات جهانی استانبول هم نوربخش کنار تیم بود، چرا آن زمان از رفتن به این رقابت‌ها انصراف دادی؟ اگرچه آن زمان قرعه خوبی نصیب 55 کیلوی کشورمان نشد اما قبل از قرعه‌کشی از مساله خوردن به کشتی‌گیر اسراییلی که خبر نداشتی، چرا آن موقع نرفتی تا ششمین مدال را به دست بیاوری؟
- قسمت نبود و نرفتم به مسابقات جهانی استانبول. شاید به نوعی محبت خداوند بود. برای مسابقات جهانی استانبول، کشتی گرفتن و نگرفتن برایم فرقی نمی‌کرد. شاید یک مدال دیگر به مدال هایم اضافه می‌شد. جالب اینکه آن زمان یکی از عزیزانی که با فیلا ارتباط داشت گفته بود قرار است کشتی گیر وزن 55 و 96 کیلوی ایران به رژیم صهیونیستی بخورند که دیدیم این اتفاق هم افتاد. یعنی همه چیز برنامه ریزی شده بود. به هر حال من خوشحالم که به این مسابقات نرفتم و 8 کیلو وزن کم نکردم. ضمن اینکه ممکن بود به لحاظ روحی هم به مشکل بخورم. پس دشواری‌های صد چندانی داشت که خدا را شکر انصراف دادم و نرفتم.


* وقتی قبل از المپیک وضعیت ورزشکاران ایرانی را بررسی می‌کردیم، خیلی‌ها یوسف کرمی، بهداد سلیمی، رضا یزدانی و ... را شانس مدال می‌دانستند اما در مورد حمید سوریان هیچ حرفی نمی‌زدند و معتقد بودند سوریان در مسابقاتی با نام المپیک به مبتدی ترین کشتی گیر هم می‌بازد چون قبلا در المپیک پکن و المپیک آسیایی باخته بودی. خودت این مساله را شنیده بودی؟
- بله، خیلی مطبوعات به این مساله دامن زده بودند. اما این تنها نظر مطبوعات نبود. خب، بیشتر از مطبوعات می‌شنیدم. اوایل سال بود که چنین موضوعی را مطرح کردند. بعد از کسب سهمیه المپیک، تصورات مختلفی وجود داشت اما من با دیدی که نسبت به خودم داشتم جلو رفتم و به این مسائل اهمیت ندادم.


* به هر حال این مسائل می‌تواند روی کشتی گیر تاثیر بگذارد!
- بله اما من به خودم اعتقاد داشتم. خودم را می‌شناختم و با خودم که تعارف نداشتم. مثلا در بازی‌های آسیایی گوانگ‌ژو، می‌دانستم اگر شرکت کنم شکست می‌خورم که همین اتفاق هم افتاد اما در لندن می‌دانستم کم نمی‌گذارم. می‌دانستم که بهتر از همه هستم و بیشتر از هر ورزشکاری زحمت کشیدم.


* قبل از المپیک ما مصاحبه‌ای با محمد بنا داشتیم که این مساله را مطرح کردیم. آن زمان آقای بنا گفته بود کسی بهتر از سوریان در ایران نداریم، واقعا هیچ کس مثل او نیست و بدون شک حمید در لندن طلا می‌گیرد که خوشبختانه حرف آقای بنا هم درست از آب درآمد... آن زمان آقای بنا اتفاقا به خاطر اینکه می‌دانست همه فکر می‌کنند محمد بنا، شما را جور دیگری و مثل پسر خودش دوست دارد، گفت کاش یکی همتراز سوریان داشتیم تا او را کنار بگذارم، حتما این مساله را به خودت هم گفته؟
- بله.


* این به خاطر آن ترسی است که در موردش صحبت می‌شد یا به خاطر ذهنیتی که حمید سوریان در خیلی‌ها به وجود آورده بود؟
- نه، واقعیت این است که باید بگویم من قلبا آقای بنا را دوست دارم و شخصا ارتباط و احساسم فراتر از استاد و شاگردی است. بنا مثل پدر دلسوزی است که جدا از بحث ورزش، معلم اخلاق خوبی در زندگی خود من هم محسوب می‌شود. آقای بنا یکسری درس به من و البته بقیه بچه‌ها داد که نمی‌توانستم هیچ جا این درس‌ها را یاد بگیرم. اینها و راهنمایی‌هایی که کرده، برایم خیلی ارزشمند است. او مثل پدر با بچه‌ها رفتار می‌کرد اما در هر خانواده‌ای اختلاف سلیقه هم وجود دارد و شاید من بیشترین بحث را با آقای بنا داشتم.


* بنا می‌گوید سوریان حرف هیچ کس را متوجه نمی‌شود، جز من.
- دقیقا. خیلی وقت‌ها من بحث می‌کردم، خیلی وقت‌ها ایشان مرا قانع می‌کرد. مثلا همانطور که قبلا گفتم من قبل از المپیک می‌دانستم اگر با نوربخش کار کنم نتیجه می‌گیرم که آقای بنا محبت کرد و این مساله را پذیرفت چون می‌دانست من به این مساله اعتقاد دارم. نهایتا ایشان هم به شخص من و هم به بقیه بچه‌ها محبت داشتند. دلایل مختلفی هم وجود دارد که کشتی فرنگی اینقدر پیشرفت می‌کند و می‌آید بزرگترین کار را در کل ورزش ایران انجام می‌دهد. دلیل این کار هم علاوه بر لطف خدا، همدلی، اتحاد خیلی بالا، نظم و انضباط بود که آقای بنا در اردو حاکم کرده بود چون ما به صورت انفرادی هم با مربیان کار می‌کردیم و برای این مساله برنامه ریزی خیلی خوبی هم صورت گرفته بود.


* مربیان تیم هم که بهترین‌های این رشته به حساب می‌آیند.
- بله، مربیان تیم ملی به صورت اختصاصی با بچه‌ها کار می‌کردند. مثلا جمشید خیرآبادی با نوروزی بود، رسول جزینی روی قاسم رضایی کار می‌کرد و من هم با خود آقای بنا. هماهنگی و مدیریت این قضیه و البته تمرین‌های منسجم و منظم بود که ما را به اینجا رساند. من در این 10 ماه که در اردو بودم، بین اردوها 4-3 روز خانه می‌رفتم و در کنار خانواده‌ام بودم اما بنا از من که کشتی گیر بودم، کمتر استراحت می‌کرد و کمتر به خانه می‌رفت تا راهنمایی 6 ورزشکار را انجام بدهد.


* به خاطر همین است که می‌گویند اگر محمد بنا در المپیک پکن بود، سوریان آنجا هم طلا می‌گرفت.
- ببینید من سال 2007 هم بدون بنا طلا گرفتم اما این بنا بود که فضای المپیکی را ایجاد می‌کرد. ما در المپیک پکن تیم خوبی داشتیم. سامان طهماسبی با 2 برنز دنیا در 84 کیلو بود و قاسم رضایی با یک برنز جهان در 96 کیلو کشتی می‌گرفت. مسعود هاشم‌زاده با تجربه بالا در 120 کیلوگرم قرار داشت. علی محمدی در 66 کیلو و بنده در 55 کیلو بودیم. این تیم، تیم خوبی بود اما ما تمرین‌های المپیکی نداشتیم. از لحاظ روحی هم شرایط اصلا خوب نبود. این مساله تنها به خود من بر نمی‌گشت بلکه همه بچه‌ها این حس را داشتند که تیم، تمرین‌ها، جو و روحیه المپیکی نیست.


* اگر محمد بنا در المپیک پکن حضور داشت می‌توانست نتیجه المپیک لندن را رقم بزند؟
- نمی‌توانم در این مورد اظهارنظر کنم چون اتفاق نیفتاده.


* به هر حال آنجا یک مدال ارزشمند را از دست دادی.
- حکمت خداوند بود. خداوند نسبت به بنا هم ابعاد مختلفی را نشان داده. من الان خدا را شکر می‌کنم که در المپیک پکن باختم. آن موقع من جوان 23 ساله‌ای بودم که شرایط زندگی برایم نوع دیگری رقم می‌خورد. من همیشه برنده بودم و سختی ورزش را نچشیده بودم. شاید لذتی که برای کسب مدال المپیک لندن تجربه کردم آن زمان حس نمی‌کردم. چیزی که امروز من لمسش می‌کنم مطمئنا آن موقع لمس نمی‌کردم. تفاوت‌ها به لحاظ اخلاقی هم وجود داشت. تجربیاتی که به دست آوردم و البته اتفاقاتی که برایم افتاده خیلی ارزشمند است. پس الان خدا را خیلی شکر می‌کنم که این اتفاقات افتاد چون مدال المپیک را جور دیگری لمس می‌کنم و دیگر با خاطره‌اش زندگی نمی‌کنم. همانطور که قبلا هم گفتم من به لحاظ اخلاقی هم خیلی فرق کردم. شاید این جمله خیلی جالب نباشد اما می‌گویند اول باید ظرفیت چیزی به وجود بیاید بعد آن را به دست بیاوری. بنا هم در یک زمان، موقعیتی را به وجود آورد و افتخاری کسب کرد که آرزویش هم برای‌مان محال بود. نخستین حضور بنا در المپیک و نخستین قهرمانی در این رقابت ها.


* الان همه اصرار دارند بنا بماند و با تیم کار کند. خیلی‌ها معتقدند کشتی فرنگی بدون بنا نمی‌تواند افتخارآفرینی کند و شاید بعضی کشتی گیران هم در نبود بنا، کنار بکشند. فکر می‌کنید بهتر نیست بنا در اوج کنار برود؟
- ان شاء الله مسئولان ورزش این اشخاص ارزشمند را حفظ کنند اما بودن یا نبودن بنا مثل بودن یا نبودن من است...


* یعنی تصمیم داری دیگر کشتی نگیری؟!
- هنوز راجع به ورزشم تصمیم نگرفته‌ام اما بنا اینقدر عاشق کشورش است که چه من باشم، چه نباشم می‌ماند. این انتظاری است که مردم از بنا دارند و بنا هم جزو افرادی است که به خواسته مردم کشورش پاسخ مثبت می‌دهد. پس ان‌شاءا... بنا را در المپیک بعدی هم می‌بینیم.


* المپیک آتلانتا چند ساله بودی؟
- فکر کنم 11 ساله.


* آن زمان رسول خادم مدال طلای المپیک را گرفت و می‌خواست با این مدال از کشتی خداحافظی کند اما سال بعد که میزبان جهانی بودیم، اصرار کردند خادم بیاید کشتی بگیرد و این اصرارها به جایی رسید که خادم با نقره جهان از کشتی خداحافظی کرد. الان شاید شرایط بنا هم همینطور است و بهتر باشد بگذاریم او با این افتخار خداحافظی کند.
- ببینید بنا نسبت به ورزش ایران اینقدر خدمت کرده و اینقدر محبت کرده که اگر بعد از این هم تا آخر عمرش ببازد کسی به او ایراد نمی‌گیرد چون بنا کاری کرده که کسی نمی‌توانست. او یک رکورد خیلی ارزشمند به دست آورد. این افتخارات اتفاق نبوده. بنا 10 سال زحمت کشید تا توانست ایران را صاحب چنین افتخاری کند. پس او باید بماند و 4 سال دیگر برای کشتی فرنگی زحمت بکشد و افتخارآفرینی کند. الان بنا دیگر متعلق به خودش نیست و نمی‌تواند در مورد آینده‌اش تنها به خودش فکر کند. همانطور که من الان نمی‌توانم چنین کاری کنم. مثلا اگر من الان بگویم کشتی نمی‌گیرم شاید بیان این جمله برایم آسان باشد اما وقتی در میان مردم حضور پیدا می‌کنم و لطفشان را می‌بینم ناخودآگاه می‌بینم وظیفه‌ای به دوش دارم که باید به بهترین نحو انجامش بدهم. خیلی از قهرمانان و مربیان بزرگ شاید با شکست کنار بروند اما تا وقتی که وظیفه به دوششان است به طور حتم می‌آیند تلاش می‌کنند تا دل مردم را شاد کنند. الان در مورد بنا هم چنین چیزی وجود دارد، وقتی رییس جمهور کشور می‌گوید باید باشی و مدال شجاعت را برای ایشان در نظر می‌گیرد، یعنی اینکه خواسته مردم است که باید بماند. به هر حال رییس جمهور نماینده مردم است و وقتی رییس جمهور چنین خواسته‌ای داشته باشد یعنی مردم خواسته‌اند. پس بنا باید بماند و اگر حتی شکست بخورد و نتیجه نگیرد مطمئنا چیزی از ارزش‌های ایشان کم نخواهد شد.


* اما به هر حال کلا اصرار یا اینکه کسی را به زور برای مسابقه‌ای بیاوریم خوب نیست.
- اصلا زور نبود. الان یادم می‌آید آن مسابقات را. آن وقت 13 ساله بودم اما مطمئنم اصلا زوری در کار نبود که خادم را بیاورند. خادم خودش دوست داشت بیاید. مثل امسال که خودش دوست داشت بیاید و در کنار کشتی باشد. افتخارآفرینی و شاد کردن دل مردم یکجور حرص و طمع دارد. وقتی یک ورزشکار فکر می‌کند می‌تواند باز هم دل مردم را شاد کند، خودش می‌آید جلو. ورزش کلا اینطوری است و مطمئن باشید خادم به زور نیامد.


* بعد از المپیک رحیم جدی در مصاحبه‌ای که با رادیو داشت گفت زمانی که مسابقه جهانی در ایران برگزار می‌شد، من سوریان را به‌عنوان پرچمدار انتخاب کردم اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم که آن سوریان روزی قهرمان المپیک شود. برای همین مسابقات بود که پرچمدار بودی؟
- نه، من برای مسابقات 2002 پرچمدار بودم. از همان زمان هم رویاهای زندگی‌ام را ساختم و خدا محبت کرد و به همه آنها رسیدم.


* آن زمان کشتی آزاد خیلی از کشتی فرنگی جلوتر بود و این رشته محبوبیت خاصی داشت اما حالا همه چیز برعکس شد و کشتی آزاد نتوانست حتی با وجود رسول خادم در المپیک هم انتظارات را برآورده کند. آنها فاکتورهای همدلی، اتحاد، نظم و انضباط را نداشتند یا اینکه مشکل دیگری وجود داشت؟
- آنها هم، همه این فاکتورها را داشتند و من فکر می‌کنم کشتی آزاد هم نتایج خوبی گرفت. درست است که کشتی فرنگی صاحب 3 مدال طلا شد اما کشتی آزاد هم 3 مدال‌ آورد، یک نقره و 2 برنز که خیلی ارزشمند است و بهتر از نتیجه المپیک پکن است که تنها یک برنز گرفتند.


* اما به هر حال از کشتی آزاد انتظار بیشتری می‌رفت. در المپیک پکن کشتی فرنگی هم هیچ مدالی نداشت اما در لندن 3 طلا آورد اما کشتی آزاد پیشرفت خوبی نداشت و نتوانست انتظارات را برآورده کند.
- دلیل این است که بنا برای کشتی فرنگی 10 سال زحمت کشیده اما خادم تنها 6 ماه هدایت و رهبری این تیم را به عهده داشت که با این حال نتایج خوبی گرفت البته نباید از این مساله بگذریم که غلام محمدی هم برای این تیم خیلی زحمت کشید اما به هر حال باز هم فرصت تیم فرنگی بیشتر بود و با آرامش بیشتری کار می‌کرد.


* آه غلام محمدی این تیم را نگرفت؟
- فکر نمی‌کنم غلام محمدی اینطور باشد که بخواهد آه بکشد، آن هم برای تیمی که دوستش دارد. غلام محمدی اینقدر ورزش و مخصوصا کشتی آزاد را دوست دارد که مطمئنا دعا می‌کرد تا این تیم بهترین نتیجه را کسب کند. غلام محمدی خیلی برای این تیم زحمت کشید اما خادم تاثیر زیادی روی این تیم و حتی تیم فرنگی داشت. من شخصا می‌گویم مدال را مدیون خادم هم هستم.


* شب قبل از مسابقه یادت می‌آید چه دیالوگی بین شما و بنا رد و بدل شد؟
- شب مسابقه بنا به من گفت: فردا، روز تو است. باید حقت را از کشتی بگیری. آن زمان می‌شد در چهره آقای بنا به راحتی متوجه شد که چقدر استرس دارد. واقعا آن شب و روز مسابقه استرس زیادی داشت. لحظه به لحظه مسابقه‌هایم که یادم می‌آید در چهره‌اش این مساله را می‌دیدم. من هم با تمام وجود به‌عنوان شاگردش تلاش می‌کردم بتوانم با نتیجه خوبی جواب زحماتش را بدهم چون نتیجه کشتی من خیلی برای بنا مهم بود و می‌توانست تاثیر زیادی در کشتی‌های بعدی داشته باشد.


* یعنی بنا تا آن موقع هم فکر می‌کرد نمی‌توانی مدال بگیری؟
- اعتقاد و ایمان بین من و بنا به وجود آمده بود چون بنا شاهد زحمت کشیدن شبانه روزی من بود. اگر از خودش بپرسید حتما به شما می‌گوید که وقتی همه خواب بودند من ساعت 5 صبح می‌رفتم دور دریاچه آزادی می‌دویدم و تمرین می‌کردم. من برای رسیدن به هدفم همه چیز را کنار گذاشته بودم و خوشبختانه به آن رسیدم.


* خیلی‌ها فکر می‌کنند حمید سوریان خیلی دوست دارد مثل علیرضا دبیر شود، درست است؟
- از چه لحاظ؟


* اینکه وارد سیاست و مثلا شورای شهر شوی...
- من هنوز تصمیم نگرفته‌ام که آینده‌ام به چه صورت باشد اما دبیر را خیلی دوست دارم و واقعا الگوی ورزشی من است. زمان‌های سختی که به من گذشت، دبیر همیشه به من لطف داشت و زمانی که همه مرا طرد کرده بودند، دبیر حامی من بود. او مثل یک مشاور بزرگ همیشه در کنارم بود و از من حمایت می‌کرد. من خیلی خوشحالم که در رشته‌ای کار می‌کنم که بزرگانی مثل جهان پهلوان تختی، رسول خادم، علیرضا دبیر و ... حضور دارند و اکثر این افراد الان هم دارند به جامعه خدمت می‌کنند. من هنوز برای اینگونه خدمت کردن به مردم تصمیمی نگرفته‌ام چون احساس می‌کنم وظیفه من در ورزش تمام نشده و باید باز هم برای مردم کشورم افتخارآفرینی کنم.


* به نظرت کسی که مثلا خوب سالتو می‌زند، می‌تواند در سیاست هم موفق باشد و سخنرانی‌های خوبی انجام بدهد؟
- این مساله بستگی به شخص دارد. من فکر می‌کنم این 2 مساله ارتباطی با هم ندارد و به خصوصیات اخلاقی، تحصیلات، دانایی و توانایی آن شخص برمی گردد. اشخاصی مثل دبیر و خادم زمانی نوعی دیگر دل مردم را شاد می‌کردند، الان هم به نوع دیگری در خدمت مردم هستند. من بعضی وقت‌ها می‌دیدم که دبیر ساعت 5 صبح کارش را در شورای شهر شروع می‌کند و با مردم در مورد مشکلاتشان جلسه می‌گذارد. این انجام وظیفه دبیر واقعا قابل تقدیر است چون با کارش در خدمت مردم است و به آنها خدمت می‌کند.


* بهتر است کمی هم در مورد فوتبال صحبت کنیم. بعد از المپیک دیدیم به باشگاه استقلال رفتید، این یعنی حمید سوریان استقلالی است؟
- نه، باور کنید برایم فرقی نمی‌کند طرفدار کدام تیم باشم البته باید این را بگویم که من امیر قلعه‌نویی را خیلی دوست دارم اما در کل زیاد فوتبال نگاه نمی‌کنم.


* اما تا جایی که خبر داریم، علاقه زیادی به فوتبال داری...
- درست است. من فوتبال را خیلی دوست دارم و همیشه فوتبال ملی را پیگیری می‌کنم اما طرفدار تیم خاصی نیستم و دوستان زیادی در این 2 تیم دارم که با هم رفتار صمیمانه‌ای داریم. در کل قلعه‌نویی را خیلی دوست دارم و آن هم به خاطر خصوصیات اخلاقی خاصی است که دارد. قلعه‌نویی خیلی با خدا و با دین و ایمان است. ضمن اینکه بچه محل هم هستیم.


* به خاطر او رفتی باشگاه استقلال؟
- بله، به خاطر علاقه به آقای قلعه‌نویی و عرض ادب به ایشان رفتم.


* شنیدیم زمانی که تیم پرسپولیس به زندان اوین رفت، شما هم آنجا بودی اما به محض اینکه متوجه شدی پرسپولیسی‌ها آنجا هستند، زندان اوین را ترک کردی و رفتی...
- اصلا چنین چیزی نبود. از من دعوت کردند برای افطار آنجا باشم و با زندانی‌ها افطار بخورم. من هم رفتم و متوجه شدم پرسپولیسی‌ها آنجا هستند اما صحبت خاصی نشد و من چون کار داشتم بعد از افطار زود برگشتم.


* این یعنی شما دوست نداشتی با پرسپولیسی‌ها مواجه شوی؟
- باور کنید اینطور نبوده. من سرخابی هستم و هر 2 تیم تهرانی را دوست دارم.


* راه آهن هم تهرانی است...
- (می‌خندد) راه آهن که دیگر فرق دارد. تیم شهر ری است و علاقه‌ام به این تیم دوچندان است.


* علی دایی را هم دوست داری؟
- علی دایی بزرگ ورزشمان است، مگر می‌شود دوستش نداشت.


* راستی، بعد از المپیک به خاطر نتایجی که المپیکی‌ها و مخصوصا فرنگی‌کاران گرفتند خیلی‌ها به انتقاد از فوتبال و فوتبالیست‌ها پرداختند که این مساله باعث شد ملی‌پوشان رسانه‌ها را تحریم کنند...
- به نظر من مقایسه کردن اصلا درست نیست. به هر حال همه دارند زحمت می‌کشند که دل مردم را شاد کنند پس نباید چنین مقایسه‌ای صورت می‌گرفت.


* به هر حال ملی‌پوشان فوتبال نباید رسانه را تحریم می‌کردند...
- حق با شماست اما من به خاطر دوستانی که در فوتبال دارم نمی‌خواهم در این مورد زیاد حرف بزنم.

گردآوری:گروه ورزش سیمرغ
www.seemorgh.com/sport
منبع:inn.ir

برچسب ها: