يكي از دوستان نزديكم به ديدنم آمده بود به من گفت كه دكترها قطع اميد كرده بودند و گفته بودند رفتني هستم اما خدا من را نگه داشت...
 
 ناصر حجازی هنوز یكی از جذاب‌ترین چهره‌ها برای گفت‌وگوست. او در مصاحبه‌ای با مجله زندگی ایرانی شركت كرده و از تجارب و برخوردش با بیماری سرطان گفته است. ای گفت‌وگوی خواندی ممكن است برای شما تكان‌دهنده باشد و حتی اشك‌تان را دربیاورد كه، حجازی خیلی ساده و راحت از مرگ و خداحافظی از دنیا می‌گوید. راحت‌تر از آنچه كه فكرش را بكنید. با وجود بیماری و برنامه درمانی فشرده ناصر حجازی او همچنان خوش قول‌ترین آدم برای قرار مصاحبه بود. بلافاصله كه ما را دید گفت:«در دفتر یادداشتم با وجود آنكه یك روز شلوغ داشتم تأكید ویژه‌ای روی قرار مصاحبه داشتم.» او مثل همیشه ظاهری آراسته داشت و با وجود دردی كه حس می‌كرد مثل همیشه با جذبه بود.
به اندازه كافی از زندگی‌ام لذت بردم
 شاید برای همه من تنها آدمی بودم كه در هنگام مواجه با بیماری سرطان برخورد متفاوت داشتم، اهل اینكه بخواهم برای زنده ماندن مبارزه كنم نبودم. چون می‌دانستم كه انسان همانطور كه یك روز می‌آید، یك روز هم باید برود. این خواست خداست و من هم خدایی ناكرده نمی‌خواستم كه با خدا بجنگم. به اندازه كافی از زندگی‌ام لذت برده‌ام خدا را شكر هر وقت كه پروردگار صلاح بداند آماده رفتنم. باور كنید دوست داشتم بمیرم. در این سال‌ها آنقدر دورنگی و دروغ دیدم كه از زندگی متنفر شده‌ام. آدمی‌ هم نیستم كه دو دستی به دنیا بچسبم. شاید برایم آن دنیا قشنگ‌تر باشد كه صداقت بیشتری دارد.

سرطان بیماری غم است!

 قبول دارم كه سرطان بیماری غم است. واقعا همین‌طور است! فكر كنم همه بدانند كه من چطور آدمی هستم نمی‌توانم به اتفاقاتی كه در جامعه‌ام می‌افتد بی‌تفاوت باشم. به خاطر تمام دروغ‌گو و سر هم كلاه گذاشتن‌ها، عصبانی می‌شوم و حرص می‌خورم. حتی الان كه بیماری‌ام را می‌دانم هم نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم. مدام اطرافیانم به من گوشزد می‌كنند كه حرص خوردن برایم بد است، اما من نمی‌توانم بی‌خیال باشم. مخصوصا وقتی كه به خارج از كشور سفر می‌كنم، بیشتر برای مردم و مملكتم، دلسوزی می‌كنم.




 یك قران برای درمان پرداخت نكردم
 خیلی‌ها از من می‌پرسند كه چرا برای درمان به خارج از كشور نمی‌روم، اما من از پزشكانم راضی هستم آنها خیلی تأثیر مثبتی در روند بهبودی‌ام داشته‌اند كه حالا من می‌توانم راه بروم، سوار ماشین شوم. مخصوصا پزشكان بیمارستان كسری كه به خاطر لطفی كه به من داشتند حتی یك ریال به خاطر درمانم از من نگرفتند و همچنین دكتر عطاریان كه با وجود مشكلاتی كه دارد توجه ویژه‌ای به من داشته است. ولی متأسفانه تربیت بدنی پول خودم را كه از 30 سال پیش طلب دارم به من پرداخت نمی‌كند. در جام جهانی 1978 آرژانتین قرار بود سازمان تربیت بدنی به همه بازیكنان مبلغ 100هزار تومان بدهد. اما این مبلغ هیچ وقت به من پرداخت نشد كه اگر با تورم امروز بخواهیم حساب كنیم من 100 میلیون از این سازمان طلب دارم!
نمی‌خواستم از طریق بیماری پولدار شوم!
 در هنگام بیماری‌ام خیلی از كسانی را كه سال‌ها ندیده بودم، به ملاقاتم آمدند و با خیلی از افراد هم به تازگی آشنا شده‌ام. از جمله آنها مدیرعامل فولادگسترش تبریز كه لطف كرده ماهیانه 4 میلیون از هزینه درمان من را بپردازد، البته آقای هدایتی هم وقتی كه به ملاقات من آمد، مبلغی گذاشت و رفت. خیلی از مردم هم لطف داشتند خواستند كمك كنند اما من با كمك همین یكی، دو نفر از پس هزینه‌ها برآمدم. اگر قرار باشد كه از همه پول بگیرم، من كه نمی‌خواهم از این طریق، پولدار شوم!(می‌خندد...)


با آتیلا حجازی فرزندش در روزهای مربیگری استقلال

تا سه ماه پیش نمی‌دانستم سرطان دارم!

 بیماری من ناگهان به سراغم آمد، من برای كار به اتریش رفته بودم كه متوجه شدم كمر و پاهایم به شدت درد گرفته است. آمدم ایران ریه‌ام هم كمی ناراحت شد، فكر كردم از سیگار است، انداختمش كنار و تركش كردم. اما دكتر جاویدی از من خواست كه از ریه‌ام عكس بگیرم و پس از آن فهمیدم مشكلی هست اما هیچكس به من نگفت كه سرطان دارم. از چند روز بعدش به بوی ادوكلن و غذا هم حساس شدم. پزشكان به من گفتند كه نصف ریه‌ات چرك كرده است و با ساكشن نمی‌توانی مشكلت را حل كنی، آنقدر چرك‌ها به هم چسبیده و رشد كرده كه به اندازه یك توپ فوتبال پلاستیكی است. من هم بی‌خبر از همه جا به بیمارستان رفتم 10 روز بستری بودم و جراحی كردم اما نمی‌دانستم كه سرطان دارم تا دو، سه ماه پیش كه یكی از دوستان نزدیكم به دیدنم آمده بود به من گفت كه دكترها قطع امید كرده بودند و گفته بودند رفتنی هستم اما خدا من را نگه داشت. فكر كنم بعد از دعاهای خیر مردم از لیست رفتن خط خوردم! (با خنده...). خدا تصمیم گرفت كه زمانش را كمی تغییر دهد. بدون تردید خیلی از كسانی كه من را واقعا عاشقانه دوست داشتند با دعای خیرشان در روند بهبودی‌ام تأثیر بسزایی داشتند.
بالاخره متوجه شدم كه سرطان دارم
البته شك كرده بودم چون از همان روزهای اول دیدم همه با هم درگوشی حرف می‌زنند. اما هر وقت سوال می‌كردم همه می‌گفتند، مشكلی نداری؟! مردم هم چیزی به من نمی‌گفتند. بعد مراحل شیمی‌درمانی را هم در بی‌خبری سر كردم. سه ماه پیش آمپول‌‌هایم قطع شد و حالا فقط قرص می‌خورم، بهتر شده‌ام. البته كمی در ناحیه كمر و پا احساس درد داشتم كه با رادیوتراپی بهتر شد و حالا دستم هم همین مشكل را پیدا كرده كه فعلا مشغول درمان هستم با رادیوتراپی هستم و تا چند هفته دیگر مشخص می‌شود كه آیا تأثیر مثبت داشته یا نه؟
 ریختن موهایم خیلی سخت بود
 خیلی‌ها راجع به تغییرات ظاهری‌ام از من سوال می‌كنند، بعد از آنكه مراحل شیمی‌درمانی‌ام شروع شد. من بی‌خبر از همه جا هر روز كه برای شانه‌كردن به جلوی آینه می‌رفتم یك مشت مو در دست می‌آمد. از اینكه دیدم موهایم می‌ریزد خدا وكیلی ناراحت شدم. دیدم وضع خراب است رفتم و موهایم را از ته زدم، بعد هم رفتم برای هر كدام از شلوار و پیراهنم یك كلاه شیك خریدم. در آن زمان خیلی از مردم مرا می‌دیدند و به خاطر ظاهرم قادر به تشخیص نبودند و زمانی كه من را می‌شناختند عذرخواهی می‌كردند از اینكه زودتر نشناخته بودند. همه در بیمارستان و كوچه و خیابان به من اظهار لطف داشتند و می‌گفتند برایت دعا كردیم و خدا را شكر كه بهتر هستید. دو ماه پس از آن موهایم درآمد اما دوباره وضعیت مناسبی نداشت، باز هم كوتاه‌اش كردم. حالا الحمدالله بهتر شده‌ام. آزمایش سختی بود!

http://www.nasserhejazi.net/images/old01.jpg
در داربی 120 هزار نفری سال 61 با بهروز سلطانی دروازه بان پرسپولیس
 با مردم مهربان‌تر از قبل هستم
هر مشكل و مرحله دشواری در زندگی تأثیر خاصی در انسان دارد. اگر قرار باشد راجع به بیماری‌ام صحبت كنم باید بگویم كه خودم فكر می‌كنم باعث شد كه من مهربان‌تر شوم!‌ حالا هرچه كسی با من بدی كند نادیده می‌گیرم و معتقدم باید با مردم مهربان‌تر و صبورتر از گذشته باشیم.
 جام جهانی و دوستانم باعث شدند كمتر به بیماری‌ام فكر كنم
جام جهانی 2010آفریقا خیلی باعث مشغولیت من شد. در این یك ماه بیشتر حواسم به بازی‌ها و تحلیل آن بود و همین مسأله باعث شده بود كه كمتر به بیماری‌ام فكر كنم. ورزش و شنا را هم گهگاهی دنبال می‌كنم. البته حضور اطرافیان و دوستانم كه در این مدت هیچ وقت من را تنها نگذاشتند هم بسیار موثر است. خیلی از مردم هم از شهرستان و راه‌های دور برای دیدنم آمدند، البته روزهای اول به خاطر نفس تنگی به بوی ادوكلن و گل كمتر موفق به دیدن آنها شدم اما حالا خدا را شكر خیلی بهترم و از همه كسانی كه برای بهبود من قدم برداشتند و دعا كردند سپاسگزارم.
 
 
گردآوری : گروه ورزش سیمرغ
www.seemorgh.com/sport 
منبع:goal.com