مهناز و فرشید در گیر مشکلات زندگی متشرک زود هنگامشان در جوانی و نیز 3 فرزندشان هستند که به طور گیج کننده ای روابط آنها را به تباهی کشانده .آیا مشکل آنها برطرف خواهد شد؟
 

مهناز 26 ساله است.

نوبت مهناز:
از اینكه كار ما به اینجا كشیده شده است، غمگین هستم. از آنجا كه همسرم نتوانسته به آرزوی دیرینه خود برسد، مدام مرا سرزنش می‌كند. زمانی كه فرشید دانشجوی سال اول بود و تصمیم گرفتیم ازدواج كنیم، وی مجبور شد ترك تحصیل كند.بعد از ازدواج بلافاصله من باردار شدم. دو سال اول ازدواج از من گله می‌كرد. حالا غرولند نمی‌كند، اما از من دوری می‌كند. هر شب تا دیر وقت با دوستان خود بیرون است. ساعت 2 نیمه شب به خانه برمی گردد.

از اینكه به بن بست رسیده ایم، ناراحت و افسرده هستم. ما عاشق یكدیگر بودیم. از یكسال قبل از اینكه فرشید نامه قبولی خود را دریافت كند، با هم دوست بودیم. من سال سوم دبیرستان بودم و او سال چهارم. تا آن موقع، كلی از آینده صحبت كرده بودیم. چی می‌شد اگر او تحصیلاتش را به خوبی ادامه میداد و من معلم می‌شدم، و بچه‌هایمان را به طور بی نظیری بزرگ می‌كردیم.

مدتی بعد از ازدواجمان من متوجه شدم كه حامله شده ام. موضوع را به گوش او رساندم، اما او خوشحال شد. وی گفت كه من و بچه را از همه چیز بیشتر دوست دارد.
 
شروع یك خانواده
زمانی كه موضوع را با والدینم (مادرم خانه دار، و پدرم وكیل بود) هم در میان گذاشتم، از ما حمایت كردند. اما می‌دانم كه آنها هم ناامید شدند. آنها آرزو می‌كردند كه ای كاش من هم به مانند خواهر بزرگترم، بعد از اتمام دانشگاه ازدواج می‌كردم. والدین فرشید هم واقعا ناراحت شدند كه او دیگر نمی توانست در تحصیل پیشرفت کند. پدرش، كه حالا كارمند بیمه است، قبلا در ارتش كار می‌كرده است. مادرش هم در دبیرستان متصدی دفتر است.

من و فرشید جشن عروسی ساده ای برگزار كردیم و بعد هم من دبیرستان را تمام كردم. من 17 ساله بودم، و فرشید 18 ساله بود. مهرگان سه ماه بعد به دنیا آمد، درست بعد از اینكه همسرم در دانشكده ای نزدیك خانه مان شروع به تحصیل كرده بود. والدینم در زیرزمین منزلشان آپارتمانی كوچك برای ما ساختند، از لحاظ مالی هم به ما كمك می‌كردند. فكر می‌كردم همه چیز خوب پیش می‌رود.

من نباید آنقدر اشتباه می‌كردم. همیشه در خانه بودم و از كودكم مراقبت می‌كردم، و از اینكه نتوانسته بودم به آرزوهایم برسم، احساس شكست می‌كردم. تمام دوستانم به دانشگاه رفته و برای خودشان كسی شده بودند. اما من فقط مجبور به مراقبت از فرزندمان بودم.

از این رو وقتی فرشید از نارضایتی نسبت به زندگی صحبت می‌كرد، از كوره در می‌رفتم. او در رشته تحصیلی خود موفق بود، اما از اینكه آن رشته و شغل را دوست نداشت، افسرده شده بود. و همیشه می‌گفت، بهتر بود كه به دانشگاه دیگری می‌رفتم. وقتی به او می‌گفتم كه آرزوهای من هم نقش بر آب شد، در جواب می‌گفت من یك روزی می‌توانم معلم شوم، اما فارغ التحصیل شدن از یك دانشگاه معتبر آرزوی دست نیافتنی برای او می‌باشد.

این بحث‌ها تا دو سالگی مهرگان هم ادامه داشت. تا اینكه یك شب موقع صرف شام به او گفتم بهتر است كه طلاق بگیریم. عكس العمل فرشید مرا مبهوت ساخت. او گفت كه مرا دوست دارد و برای زندگیمان حاضر به انجام هر كاری می‌باشد. او قول داد كه دیگر از ناکامی‌هایی که زندگی متشرکمان را مسبب آن می‌داند صحبتی به میان نیاورد. و بعد هم از من خواست كه دوباره بچه دار شویم. او گفت با این كار دلگرم تر می‌شود.
 
آن نوع صحبت كردن از طرف فردی كه عاشق او هستی مانع از این می‌شد كه درخواست او را رد كنی. من هم بلافاصله باردار شدم. دوران بارداری به خوبی می‌گذشت، او به موقع به خانه برمی گشت و به مهرگان هم كمك می‌كرد. و در همان روزها او از دانشگاه فارغ التحصیل شد و مشغول به كار شد. پسرمان مهیار نیز به دنیا آمد.

از بد به بدتر
آرزو می‌كنم كه ای كاش می‌توانستم كه بگویم تولد فرزند دوممان اوضاع را بهتر كرد، اما متاسفانه عكس این قضیه بود. دوباره من در خانه گیر افتادم و فرشید شب‌ها تا دیر وقت با دوستان خود بیرون از منزل بود. من با غذا خوردن به خودم دلداری می‌دادم. تا جایی كه وزنم به 91 كیلو رسید. واقعا زشت و بد هیكل شده بودم، اصلا تمایلی به رابطه با شوهرم نداشتم.
 
من و همسرم مدتهای طولانی با هم روابط صمیمانه نداشتیم و از وسایل پیشگیری از بارداری نیز استفاده نمی‌کردم. شما می‌توانید حدس بزنید، چه مشكلی به وجود آمد، بچه سوم نیز در راه بود. الان من هنوز حتی 30 ساله نیستم، و بچه‌های 9، 7 و 3 ساله دارم. من هرگز به دانشگاه نرفتم و هنوز در زیرزمین خانه والدینم زندگی می‌كنیم. واقعا افسرده و ناامید شده ام، اما همسرم اوقات بیكاری خود را با دوستانش می‌گذراند. اگر شما بتوانید به ما كمك كنید، واقعا كار شگفت انگیزی خواهید كرد.
 

نوبت فرشید (فرشید 27 ساله، نسبتا خوش اندام)
پایان یك رویا

ترك موقعیت تحصیلی مناسب پایان همه كارهایی بود كه من و والدینم از هشت سالگی ام برای رسیدن به آن كرده بودیم. من واقعا شیفته یک دانشگاه معتبر و یک رشته عالی بودم. برای همین برای رسیدن به این آرزو، سخت مطالعه می‌كردم. زمانی كه نتایج قبولی خود را دریافت نمودم، من و والدینم مثل بچه‌ها گریه می‌كردیم. من تنها بچه خانواده هستم. اولین كاری كه انجام دادم، زنگ زدن به مهناز بود. او شوریده بود. به او گفتم من به رویای دیرینه خود رسیده ام و هر جا بروم او را نیز با خود می‌برم. و بعد هم می‌توانیم كار كنیم و زندگی مشترك را شروع كنیم.
 
اما این گونه نشد. متاسفانه در ماهای اول ازدواج مهناز باردار شد. من در هم ریخته و گیج شده بودم. اما از طرفی هم از داشتن بچه و زنی كه عاشقش بودم، هیجان زده شده بودم. می‌دانستم كه رویای همیشگی من تمام شده بود. اما فكر نمی كردم كه این موضوع همیشه به فكرم خطور كند. ناامید بودم. از اینكه به دانشگاه عادی بروم، تنفر داشتم.
 
دوست نداشتم كارمند بشوم و شغل خود را دوست نداشته باشم. مهناز با من همدردی نمی كرد. و همیشه از من می‌خواست كه بیشتر وقت خود را به بچه و او اختصاص بدهم. از او اصرار، از من انكار. برای رهایی از بحث و جدل‌ها، تا دیر وقت با دوستانم بودم. حال كه فكر می‌كنم، متوجه می‌شوم كه مهناز شایستگی محبت بیشتری را داشت.

مهناز باهوش بود، من آرزو می‌كردم كاش او برای زندگی خود كاری می‌كرد. می‌دانم كه اصلا برای دخترم كاری نكردم. بنابراین آن شب به خانه رفتم تا با مهناز صحبت كنم و تغییراتی ایجاد بنماییم. قبل از اینكه من دهانم را باز كنم، مهناز از من طلاق خواست. آن حرف قلبم را شكست. به او گفتم هرگز از گذشته صحبت نخواهم كرد و به خاطر او و مهرگان شغلی پیدا می‌كنم تا آنها خوشبخت شوند. همچنین از او خواستم كه دوباره باردار شود. می‌دانم كه كار احمقانه ای بود، اما تصور می‌كردم با این كار زندگیمان حفظ می‌شود.

از تولد پسرمان مهیار واقعا مشعوف شدیم. اما تولد یك بچه جدید، استرس مهناز را بیشتر ساخت.همسرم پرخورتر شد و وزن زیادی اضافه كرد. روابط زناشویی ما تقریبا به انتها رسیده بود.
 
اما مهناز دوباره باردار شد. و حالا صاحب سه تا بچه هستیم. كودكی دیگر و جنگ‌های بیشتر.
 
مهناز با مراقبت از سه تا بچه، از پا در آمده است. من هم تحمل شكوه‌های او را ندارم، از این رو به دور بودن از او ادامه می‌دهم و شب‌ها دیر به منزل می‌آیم. می‌دانم خطای بزرگی مرتكب می‌شوم. لطفا به ما كمك كنید. برای فرار از این دور باطل چه كار كنیم؟
 

نوبت مشاور
یك پایان غیر منتظره

هر كدام از این دو نفر با وجود سن كم مجبور بوده است كه با چالش‌های خانوادگی روبرو شود. برای مهناز و فرشید، پایان غیر منتظره اهداف شغلی آنها دلخراش ترین جنبه وقایع زندگی آنها بوده است. برای فرشید نرفتن به دانشگاه معتبر تقریبا غیر تحمل بود.

بدبختانه، استرس‌های مهناز (ناشی از مادر شدن و نرسیدن به رویاهایش) مانع از شنیدن دردهای فرشید می‌شد. اگر چه آنها همدیگر را دوست می‌داشتند اما هر كدام غصه‌های شخصی خودشان را داشته اند. با تولد فرزند سوم، در حالیكه هنوز سنی نداشتند و در زیرزمین منزل والدین مهناز زندگی می‌كردند، كشمكش‌ها در روابط آنها بیشتر می‌شود. و آنها به عادات غلط خود برمی گردند.

گام اول
برای حل مشكل آنها و شكست این الگوی غلط، در یك جلسه كامل از آنها خواستم احساسات خود را بیان كنند و طرف مقابل به طور كامل به صحبت‌های همسرش گوش فرا دهد.
فرشید دوباره احساساتش را مبنی تحصیلاتش تاكید كرد، اما اضافه كرد كه استخدام در شرکتی که هم اکنون در آن مشغول است و رشته اش در دانشگاه نیز او را راضی ساخته اند.
 
وقتی حرفهای او تمام شد، مهناز زد زیر گریه. بعد از اینكه تعادل خود را به دست آورد، گفت كه واقعا از نرفتن به دانشگاه تاسف می‌خورده است. فرشید برای مدت طولانی ساكت بود، سپس دست خود را دور گردن مهناز انداخت. و به او گفت، عزیزم دیگر الان می‌توانی به دانشگاه بروی، با همكاری یكدیگر این كار محقق می‌شود. مهناز سرش را روی‌شانه فرشید گذاشت. و از شواهد و چهره آنها مشخص بود كه قصد دارند زندگی تازه ای را شروع كنند.
 
گام دوم
بعد از مدتی که با آنها صحبت کردم به فرشید گفتم که تو باید دلگرمی بیشتری به مهناز بدهی تا او حس تهی بودن از یک تکیه گاه محکم را از دست بدهد و متوجه شود که تو نیز به فکر او هستی و می‌دانی که او چقدر برای تربیت بچه‌ها زحمت می‌کشد.
 
گام سوم
به مهناز هم توصیه کردم که بزرگترین سیاست یک زن این است که همسرش بداند یک گوش شنوا  قابل اعتماد برای گفتن نگفته‌هایش  وجود دارد و کمکهای عاطفی تو به فرشید باعث دلگرمی او به خانواده اش میشود و اخم و منت گذاشتن همیشه باعث دوری میشود.
 
آنها با رعایت این توصیه‌های ساده و با رعایت اخترام متقابل به خواسته‌های همدیگر توانستند به مشکلات خود غلبه کنند و زندگی‌شان را گرمتر کنند.

تهیه و ترجمه:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
 آزمون خودشناسی مفهوم زندگی مشترک
 توصیه هایی به خانمها برای زیباتر شدن زندگی زناشویی!
 شوهر من یک معشوقه دارد
 چه نوع انتظاراتی باعث بهبود روابط همسران می‌شود؟
 وقتی دیگر حوصله گوش دادن به حرفهای دیگران را ندارید..........