توبه آدم شروری بود؛ برای اولین بار که قدم به مسجد گذاشت همه تعجب کردند. سه روز بعد قالیچه ی مسجد را دزدیدند...
ترازو کفه ترازوی کارهای ثواب او خیلی سنگینتر از کفه گناهانش بود و من متعجب بودم چرا در این دنیا همیشه در رنج و عذاب...
برف کنار شومینه نشسته بود و بارش شدید برف را از پشت پنجره اتاقش تماشا میکرد، نسکافه اش را خورد و قلمش را برداشت و...
خواستگاری وقتی خواستگار دخترش از مهربانی و گذشت در زندگی صحبت میکرد حالش داشت بهم میخورد، چون یک ماه پیش...
پول همیشه فکر میکردم کلمات قصار را باید از بزرگان و فرهیختگان شنید اما امروز وقتی کیف پولم روی زمین افتاد...
ساعت دیواری ساعت دیواری دو روزی میشد که خوابیده بود. وقتی صاحبش باتری ساعت را عوض کرد، ساعت دیواری فکر کرد چون...
دلقک وقتی از دنیا رفت صورتش خندان بود و از صبح تا غروب باران بارید. او باران را خیلی دوست داشت و وصیت کرده بود...
روزنامه نگار وقتی ازش پرسیدند چرا روزنامه نگار شدی؟ گفت: من از بچگی روزنامه را دوست داشتم، چون کفش نویی که پدرم میخرید همیشه یک شماره بزرگتر بود...
آش نذری سنگ ریزه داخل آش نذری باعث شد یکی از دندانهایش بشکند. فردا به دندانپزشکی مراجعه کرد و وقتی میخواست...
آگهی ترحیم آگهیهای ترحیم روزنامه را که خواندم با خودم گفتم: چرا هر روز اینقدر دکتر، مهندس، مدیر شرکت، استاد و حاجی... فوت میکنند اما وقتی...
مُرداب مرداب همیشه تنهاست و هیچکس او را دوست ندارد، زمانیکه چیزی در مرداب میافتد، او به خاطر رهایی از تنهایی آن را سخت در آغوش میکشد و...
چوب خدا! وقتی فهمید شریکش که به او خیانت کرده بود پسرش را در تصادف رانندگی از دست داده به زنش گفت: چوب خدا صدا ندارد هرکس بخورد...
اشتباه! در اتاق عمل متوجه شد که در تشخیص بیماری اشتباه کرده ولی به خاطر حفظ آبرویش به عمل ادامه داد...