پای حرفهای امید سهرابی که سرپرست نویسندگان شمسالعماره است و همسرش ندا مقصودی که نقش شریفه را بازی میکند
میریم شمس العماره!
...جایمان توی زندگی واقعی برعکس است! «حاضر بودم تمام هستیام را بدهم تا سلامتم را به دست بیاورم. سلامت؛ دارایی که خیلی ساده و طبیعی به نظر میرسد اما تازه وقتی از دست میرود، میفهمی زندگی بدون آن چه چهره تلخ و غمانگیزی پیدا میکند.» ...
میریم شمس العماره!
...جایمان توی زندگی واقعی برعکس است! «حاضر بودم تمام هستیام را بدهم تا سلامتم را به دست بیاورم. سلامت؛ دارایی که خیلی ساده و طبیعی به نظر میرسد اما تازه وقتی از دست میرود، میفهمی زندگی بدون آن چه چهره تلخ و غمانگیزی پیدا میکند.» ...
امید سهرابی، سرپرست نویسندگان مجموعه پرطرفدار شمسالعماره و ندا مقصودی، بازیگر نقش شریفه (که اتفاقا منتظر ازدواج با امید همدانشگاهیاش است!) بیرون از شمسالعماره نزدیک به دو سالی است که با هم زیر یک سقف زندگی میکنند و میگویند در زندگی برخلاف آنچه در این فیلم اتفاق افتاده، یعنی نوشتن امید و بازی ندا، این ندا است که مینویسد و امید است که سعی میکند بازی خوبی ارایه بدهد.
اگر پای این مجموعه نشسته باشید به غیر از بازیهای خوبی که از تکتک بازیگرهای مجموعه دیدهاید، متن عالی و دیالوگهای جذابی که برای نقشها نوشته شده هم نظر شما را جلب کرده است چیزی که این روزها به ندرت در تلویزیون و خصوصا در مجموعهای میتوان آن را یافت. به همین بهانه سراغ این زوج رفتیم که اتفاقا تجربه دردناکی از بیماری را هم با هم پشتسر گذاشتهاند و امروز بیشتر از بسیاری قدر سلامت را میدانند هرچند گاهی باز هم سهلانگارانه از کنار آن میگذرند.
گفتگوی ما را با آنها در میان کتاب و موسیقی سنتی که در فضا جریان داشت میخوانید:
گفتگوی ما را با آنها در میان کتاب و موسیقی سنتی که در فضا جریان داشت میخوانید:
از شمسالعماره شروع کنید؛ از وارد شدن به این مجموعه.
امید: داشتم روی مجموعهای به اسم راه شیری کار میکردم. اپیزود «پسر» را برای سامان مقدم نوشته بودم و میخواستم اپیزود جدیدی را شروع کنم. تهیهکننده آن کار آقای عباسیزاده بود. یک روز مرا صدا زد و گفت میخواهم مجموعهای کمدی را شروع کنم، هستی! پیشنهاد کردم بیاییم یک کمدی متفاوت کار کنیم. ایشان هم استقبال کردند.
متفاوت از چه نظر؟
امید: میخواستیم مجموعه در ژانر کمدی باشد اما نه مثل کمدیهای معمول. از ساعت 12 تا 4 صبح یک طرح اولیه زدم که وقتی صبح بیدار شدم و نگاهی به آن انداختم با خودم گفتم چه طرح مزخرفی.
و چه بر سر این طرح آمد که به اینجا رسید؟
روی طرح خیلی کار کردم و دیدم اگر میخواهد طرح جالبی باشد باید شخصیتهای جذابی داشته باشد که به مجموعه نیروی محرکه کافی را بدهد. این شد که طراحی شخصیتها تقریبا یک ماهی وقت من را گرفت و شدند یک مجموعه از آدمهایی که هر کدام یک نقصان داشتند از عمه و لیلی و شکور و دریا گرفته تا رحمت و عمو هرمز و بعد از این وقت خیلی بیشتری گذاشتم برای نوع حرف زدن شخصیتها تا نوع حرفزدنشان خاص خودشان باشد.
ندا: دقیقا هم همین اتفاق افتاد طوری که از شروع کار دیالوگها آنقدر مشخص بود که اگر اسم گوینده نقش نوشته نشده بود میتوانستی بفهمی این جمله مال کیه.
ندا هم از اول توی مجموعه بود؟
امید: بله برای این نقش انتخاب شده بود.
ندا: شریفه نقش یک دختر فهمیده را توی این مجموعه بازی میکند که به دیگران هم کمک میکند اما کمکم با حذف نقش پسر همسایه این شد که میبینید. حیف شد که همسایه حذف شد چون که تا جایی که من میدانم امید برای همسایه و شریفه خوابهایی دیده بود که خیلی به پیشرفت داستان کمک میکرد. به بازی من هم کمک میکرد اما قسمته دیگه! (با خنده)
گفتی آدمهای کار هر کدام یک نقصی دارند.
آره ...
چرا؟ این یعنی توی روال عادی زندگی هم همیشه نقص آدمها را میبینی؟
امید: ای بابا! چه سوالهایی میکنی، مگر من چه کارهام توی زندگی عادی دنبال نقص و عیب و ایراد دیگران بگردم. خدا رو شکر پزشک جماعت این وظیفه را بر عهده دارد. (با خنده) ولی از خدا پنهان نیست برای شما آشکار که وقتی میخواهم اثری را بنویسم به خدا به جذابیتهایش که فکر میکنم همین عیب و ایراد آدمها جلو چشمام میآید. شخصیت با نقاط ضعفشان است (به خصوص در کمدی) که پا به محیط داستان میگذارند و در فرآیند متحول شدنشان ما را شریک میکنند.
قرار است آدمهای قصه متحول بشوند؟
توی فرآیند تکامل لیلا؛ اطرافیان هم یک جورهایی کامل میشوند. یا حداقل سعی میکنند به تکامل برسند.
از آن تحولهایی که همیشه دیدیم و یک نفر از بد بد یک دفعه خوب خوب شده؟
امید: نه بابا! اون چیزی را که تو میگی اسمش «تغییر»ه که باید به صورت ناگهانی هم باشد به قول تو. ولی اون چیزی که من ازش حرف میزنم اسمش «تحول»ه. راستش را بخواهی تحول برای من روند تدریجی شناخت بر نقطهضعف شخصیت داستان است. یک جور عرفان و شناخته.
امید: نه بابا! اون چیزی را که تو میگی اسمش «تغییر»ه که باید به صورت ناگهانی هم باشد به قول تو. ولی اون چیزی که من ازش حرف میزنم اسمش «تحول»ه. راستش را بخواهی تحول برای من روند تدریجی شناخت بر نقطهضعف شخصیت داستان است. یک جور عرفان و شناخته.
سعی میکنید توی زندگی مشترک هم همدیگر را متحول کنید؟
امید: (با خنده) من اصلا روزم را با این شروع میکنم که ندا را متحول کنم.
ندا: (با خنده) اما از پساش برنمیآد. برای همین جاهامون را عوض میکنیم و من اونو متحول میکنم.
امید: «خانمها هم که میدانید چهطور آدم را متحول میکنند: غر میزنند» (خنده)
چه کارهایی تو این زمینه برای هم کردهاید؟!
امید: در زمینه کاری؛ ندا نگاه من را به بازیگری عوض کرد. باید اعتراف کنم توی دلم مانده یک نقش درجه یک برای ندا بنویسم و این جوری دینم را به ندا و استعداد بازیگریاش ادا کنم اما در زندگی من قبل از ازدواج خیلی نامرتب بودم؛ اتاقام آنقدر به هم ریخته بود که کسی غیر از خودم نمیتوانست چیزی را پیدا کند اما حالا کافیه یک نگاهی به اتاق کار من بیندازید تا تاثیر ندا را ببینید.
ندا: مادر امید میگفت اتاقاش آنقدر به هم ریخته بود و هیچ وقت تمیز و مرتب نمیشد که برای راه چاره رفته بودند پیش مشاور و مشاور گفته بود برای اینکه این وضعیت را قبول کنید روزی نیم ساعت وقتی خانه نیست بروید توی اتاقاش و فقط به اتاقاش نگاه کنید.
یعنی بیشتر شما تاثیر گذارید؟
امید: توی زندگی واقعی ما بیشتر وقتها ندا مینویسد و این منم که بازی میکنم.
ندا: البته اینم بگم امید هم تغییرهای روحی زیادی در من ایجاد کرده است. مثلا خود من تا قبل از زندگی مشترک اصلا روحیه طنز نداشتم اما حالا وجه طنزم رشد پیدا کرده. آن وقتها امید یک چیزی میخواند و قهقهه میزد اما من اصلا خندهام نمیگرفت اما حالا لحظههای مشترکی که با هم میخندیم خیلی زیاد شدهاند.
مجموعه شمسالعماره با یک سری پیامهای سلامت و صرفهجویی هم روبهرو هستیم. گنجاندن این مطالب که با زبان کمدی و در موقعیتهای کمدی هم گفته میشوند آگاهانه بود؟
بله از پیش تعیین شده بود اما سعی کردیم این کار را طوری انجام بدهیم که توی ذوق نزند.
شما یک تجربه سخت گذر از بیماری را داشتید. با این حساب چهقدر به سلامت خودتان اهمیت میدهید؟
امید: الان قدرش را بیشتر میدانم و بیشتر به این موضوع فکر میکنم.
ندا: من به شخصه روی تغذیه و ورزش حساس هستم اما فکر نمیکنم سلامت فقط سیگار نکشیدن و ورزش کردن و تغذیه باشد.
امید: الان قدرش را بیشتر میدانم و بیشتر به این موضوع فکر میکنم.
ندا: من به شخصه روی تغذیه و ورزش حساس هستم اما فکر نمیکنم سلامت فقط سیگار نکشیدن و ورزش کردن و تغذیه باشد.
اصلا تعریفات از سلامت چیست؟
ندا: سلامتی همه اینها هست اما یک پله بالاتر از اینها که به نظر من اساس سلامت است داشتن ذهن آرام است. وقتی ذهن آرامی ندارید درون و بیرونتان همه به هم میریزد.
امید: تعریف من هم از سلامتی داشتن احساس آرامش است. آرام که نباشی اگر همه کار هم بکنی و تغذیه و ورزش و همه امکانات دیگر را هم داشته باشی سلامت نیستی چون اوضاع روحیات خراب است. کنت تاینان میگوید «روان رنجوری رازی است که در خود دارید و از آن بیخبرید.»
این حرفها و تعریفها یعنی شما هیچ الزامی به رعایت اصول تغذیه و ورزش و... نمیبینید؟
ندا: نه اتفاقا برعکس! من شدید اهل سبزیجات هستم و بدون سبزی و میوه نمیتوانم سر کنم، هر چند این مورد جزو خصیصه شهریوریها هم هست که میگویند ممکنه توی خانهشان نقل و شیرینی پیدا نشود اما حتما سبزی و میوه هست و من شدیدا این وابستگی را دارم تا جایی که دوستهایی که سالها است من را ندیدهاند وقتی به هم میرسیم و میخواهند شوخی کنند میپرسند هنوز سبزی میخوری؟
اگر اهل ورزش هم باشید که من از سوالم پشیمان میشوم؟!
ندا: من که به غیر از داشتن یک پدر اهل ورزش-پدرم داور فوتبال بود- از بچگی توی تیمهای مختلف ورزش بودم؛ الان هم روزی نیم ساعت را حتما ورزش میکنم و شنا را خیلی دوست دارم.
امید: ندا وقتی کار ندارد توی خشکی نمیتوانی پیداش کنی. تقریبا یک موجود «آبزی» میشود.
انگار شما درباره خودتان در این مورد چیزی ندارید بگویید؟
امید: من تا دوره دبیرستان؛ 24 ساعته با برادرم فوتبال بازی میکردم؛ برادرم یکی از بهترین فوتبالیستهایی بود که توی عمرم دیدهام. به غیر از این عضو باشگاه نوجوانان استقلال بودم، البته بگویم پرسپولیسی بودم و هستم.
امید: من تا دوره دبیرستان؛ 24 ساعته با برادرم فوتبال بازی میکردم؛ برادرم یکی از بهترین فوتبالیستهایی بود که توی عمرم دیدهام. به غیر از این عضو باشگاه نوجوانان استقلال بودم، البته بگویم پرسپولیسی بودم و هستم.
پس چرا توی تیم استقلال بودید؟
اتفاقا روز اول مربی پرسید کی پرسپولیسیه؟ من دستم را بالا بردم. مربی هم گفت برو بیرون! و من ساکم را برداشتم و رفتم که گفت شوخی کردم.
گفتید درباره بیماریتان آخر از همه میگویید الان وقتشه!
امید: «دن مارکویس میگه: «خوشبختی فرجهای است بین دو تا بدبختی.» وقتی بیمار بودم حاضر بودم تمام هستیام را بدهم تا سلامتام را به دست بیاورم چیزی که تا قبل از آن خیلی ساده به نظرم میرسید اما وقتی توی آن مرحله از دستاش دادم فهمیدم؛ بدون سلامت زندگی چهقدر تلخ و غمانگیز میشود. حقیقت اینه که سلامت به آدم قدرت میدهد. برای من مثل نوشتن میماند که وقتی به سمتاش میروم احساس میکنم آدم قدرتمندی هستم اما بیماری یک ضعفه و متاسفانه وقتی بیماری تازه قدر سلامت را میفهمی و قدرت و اهمیتاش را درک میکنی.
امید: «دن مارکویس میگه: «خوشبختی فرجهای است بین دو تا بدبختی.» وقتی بیمار بودم حاضر بودم تمام هستیام را بدهم تا سلامتام را به دست بیاورم چیزی که تا قبل از آن خیلی ساده به نظرم میرسید اما وقتی توی آن مرحله از دستاش دادم فهمیدم؛ بدون سلامت زندگی چهقدر تلخ و غمانگیز میشود. حقیقت اینه که سلامت به آدم قدرت میدهد. برای من مثل نوشتن میماند که وقتی به سمتاش میروم احساس میکنم آدم قدرتمندی هستم اما بیماری یک ضعفه و متاسفانه وقتی بیماری تازه قدر سلامت را میفهمی و قدرت و اهمیتاش را درک میکنی.
الان امید سهرابی قدر سلامت را میداند؟
زیاد! اما با این وجود گاهی دربارهاش سهلانگاری میکنم.
رویا تیموریان بازیگر نقش پری خانم: اهل ورزش بودم
اما رویا تیموریان، بازیگر نقش پریخانم شمسالعماره که خود از بازیگران حرفهای تئاتر است و سالها به قول معروف خاک صحنه را خورده در زندگی واقعی چگونه است؟ تیموریان در صحبتی که با هفتهنامه سلامت داشت، خودش را در انتخاب نقشها بازیگری سختگیر میداند که از پذیرفتن نقشهایی میگوید که اول از همه آنها را دوست داشته باشد و بعد برای مخاطب جذاب باشد تا وقتی سالها گذشت و به کارنامهاش نگاه شد هم خودش از دیدن این مجموعهها لذت ببرد وهم مردم! پس دنبال دلیل نگردید که تیموریان که بیشتر با نقشهای جدی، غمگین و در قالبزنی سخت- مثل زندان زنان، ریحانه، رعنا، مدار صفر درجه- دیده شد، چگونه توانست نقش متفاوت پریخانم را بپذیرد و بازی کند. شاید برای شما هم جالب باشد اگر بدانید رویا تیموریان در جوانی عضو تیم والیبال جوانان پاس تهران بوده و به طور حرفهای این ورزش را دنبال میکرده است. تیموریان که دو دختر دارد و همسر مسعود رایگان- عمو هرمز- است به شدت نسبت به مسایل تغذیه خانواده خود را حساس میداند و میگوید: «همیشه برای من مهم بوده که از مواد غذایی تازه استفاده کنم. سالاد و سبزی همراه غذا باشد و خصوصا برای بچهها حتی زمانی که سرکار بودهام کم نگذاشتهام.» اگر در شمسالعماره پریخانم را میبینید که تندتند شیرینی بالا میاندازد هم باید بدانید نه تنها در زندگی شخصی این گونه بیملاحظه نسبت به خوردن شکر و شیرینی نیست که اتفاقا خود را اهل مراعات و پرهیز در مورد نخوردن قند و شکر و نمک میداند و از این بابت شکرگزار است که تا به حال به مشکلی برنخورده است.
آقا رحمت و زندگی عاشقانه
فرهاد آییش هم که نقش آقا رحمت همسر زیور و پدر شریفه را بازی میکند در دنیای زندگی واقعی به همراه مائده طهماسبی زوج هنری هستند که عشقشان –بزنیم به تخته- زبانزد دوستان و نزدیکان و مطبوعاتیهایی است که با آنها در ارتباط هستند. فرهاد آییش علاقه خاصی به غذاهای ژاپنی دارد و آن روز که ما خانه آنها بودیم داشتند لقمهای عجیب و غریب به نام توماکی سوشی نوش جان میکردند. توماکی سوشی ترکیب برنج و ماهی است که داخل برگههای جلبک پیچیده میشود. فرهاد آییش اعتقادات جالبی دارد از آن جمله که معتقد است هر آدمی جفتی دارد. اما همه آدمهای روی زمین جفت همدیگر را یا پیدا نمیکنند و یا اشتباه میگیرند اما امان از وقتی که خود را درست بگیرند آن وقت مثل فرهاد آییش و مائده طهماسبی و یا آقا رحمت و زیور مدام هم قلب میترکانند تا جایی که مائده طهماسبی میگوید: «فرهاد آنقدر برای من اس.ام.اس عاشقانه فرستاده که موبایلام به خاطرحجم اس.ام.اسها هنگ کرد!»
آییش معتقد است اگر میخواهید سالم و سلامت زندگی کنیم باید همدیگر را دوست داشته باشیم، مخصوصا شریک زندگیمان را و مدام ابراز عشق کنیم و این حرفها را بریزیم دور که: اگر بگوید پررو میشود یا حتما دوستاش داشته که با او ازدواج کرده!
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: salamatiran.com
مطالب پیشنهادی:
با فرهاد آییش، بازیگر سریال «شمسالعماره»
مصاحبه با نیما شاهرخ شاهی به مناسبت حضور در «شمسالعماره»
سپید و سیاه یک عمارت پرماجرا!
گفتگو با بازیگر نقش شکور در مجموعه شمسالعماره
تكامل تدریجی خواستگاران شمسالعماره!!