چون دانشنامه ویکیپدیا محصول اصلی پافلاگونیه باستان را فندُق آورده است و این منطقه آسیای صغیر را مرکز تولید فندُق در عهد باستان ذکر نموده است. چون واژه فندق به زبانهای...
                                                   
نگارنده در پی یافتن معنی لفظی نامکشوف پافلاگونیه در شمال آسیای صغیر بر آمده بودم که منجر به تنظیم این مطلب شد. چون دانشنامه ویکیپدیا محصول اصلی پافلاگونیه باستان را فندُق آورده است و این منطقه آسیای صغیر را مرکز تولید فندُق در عهد باستان ذکر نموده است. چون واژه فندق به زبانهای ژرمن هاسل نوت (یعنی محصول دارای هسته پوشیده) را می‌دهد. از سوی دیگر در این زبانها که محتملا ریشه در زبانهای اروپای جنوبی دارد پاپولا به معنی دانه است و گون به یونانی به معنی هسته و نطفه است یعنی پافلاگون به معنی دانه دارای هسته نهفته بوده است. پس بر این اساس پافلاگونیا معنی سرزمین فندق را می‌دهد. نام میوه مقدس هندی پیپلا (انجیر هندی) را هم که از نظر بزرگی و گردی شباهت زیادی به فندق دارد می‌توان گواهی بر این نظر گرفت. خود نام ایرانی فندق را با توجه به تلفظ عربی آن یعنی بندوق علی القاعده به سادگی می‌توان مرکب از بُن و توک (لای، تاه) یعنی دانه دارای هسته پوشیده معنی نمود که تقریباً متضاد معنی پسته (پوز- اوستک= یعنی محصول پوزه باز) است.
دانشنامه آزاد ویکیپدیای فارسی که با اصل متن انگلیسی خود تفاوتهای زیادی دارد مطلب را در باب نام و نشان فندق چنین آورده است.

ریشه واژه

واژه فندق ریشه و بنیاد فارسی داشته و از فارسی به زبانهای ترکی، عربی، هندی و اردو داخل شده است.

ترکیبات شیمیایی
مغز فندق که یکی از خشکبار است در حدود ۶۰ درصد روغن دارد که به ‌رنگ زرد روشن بوده و دارای طعمی ملایم و بوی مطبوعی می‌باشد. این روغن به ‌مصرف تغذیه، ‌عطرسازی و نقاشی می‌رسد. مغز فندق دارای مقدر زیادی فسفر می‌باشد.
 
شناسنامه درخت فندق
• تیره: Corylaceae
• نام لاتین: Corylusavellana
• نام انگلیسی: Filber tree –Hazelnut tree –cobnut
• نام فارسی: فندق – گلوز – گلاغوزه
• نام عربی: بندق – جلوز – مچجرالبندق

شرح گیاه
درختچه‌ای به ارتفاع یک و نیم متر که در اماکن مساعد به ارتفاع ۶ تا ۷ متر (گاهی بیشتر) در می‌آید و به سهولت جنگلی انبوه به وجود می‌آورد. برگ‌هایی پهن و نوک‌تیز با دو ردیف دندانه، به رنگ سبز و گل‌هایی بر دو نوع نر و ماده دارد. نوع نر این گل‌ها دارای ۳ تا ۸ پرچم است و مجموعه آن به صورت سنبله‌های آویخته در پاییز ظاهر می‌شود. میوه آن که فندق نامیده می‌شود، در حالت تازه از پوشش سبز رنگی پوشیده شده‌است ولی تدریجاً پس از خشک شدن از آن جدا می‌شود. گونه Cavellane به عنوان فندق اروپایی شناخته شده و به صورت تجاری کاشته می‌شود. در اثر دورگه‌گیری این گونه و سایر گونه‌های موجود در این جنس، تنوع زیادی در ارقام فندق ایجاد شده‌است.
 
فندق در لغت نامه دهخدا:
آوا : ف َ دُ / ف ُ دُ
نوع لغت: اِ
فینگلیش:
شرح: درختی است از تیره پیاله داران و از دسته فندقها که در مناطق گرم و معتدل نیمکره شمالی میروید. برگهایش دارای بریدگیهای مضاعف است و پهنک برگها در سطح خلفی دارای پرز می‌باشد. گلهای نر این گیاه از گلهای ماده جدا هستند ولی هر دو بر روی یک پایه قرار دارند بنابراین فندق جزو گیاهان یکپایه است. گلهای نر در بهار تشکیل سنبله های درازی می‌دهند و گلهای ماده تشکیل اعضاء پیاله مانند قرمزی را میدهند که پس از باروری میوه فندق در داخل این پیاله ها تشکیل می‌شود. تکثیر این گیاه اکثر بوسیله قلمه یا خوابانیدن صورت می‌گیرد. مغز دانه فندق به مصرف خوراک انسان می‌رسد و از آن روغنی هم می‌گیرند که درعطرسازی به کار می‌رود. جلوز. بندق. شجرةالجلوز. جوزفنطس. قویون. فندقآغاجی. (فرهنگ فارسی معین). گلوز.جلوز. بندق. (یادداشت مولف). اگر مغز آن را با انجیر و سداب بخورند زهر کار نکند. (برهان):
اگر چون فندقم بر سر زنی سنگ
ز عنّابم نیابد جز تو کس رنگ.
نظامی.
فندقی رنگ داده عنابش
گشته شنگرف سوده سیمابش.
نظامی.
تات چو فندق نکند خانه تنگ
بگذر از این فندق سنجاب رنگ.
نظامی.
آهشان فندق سربسته و چون پسته همه
زُ استخوان ساخته خفتان به خراسان یابم.
خاقانی.
سربسته همچو فندق اشارت همی شنو
میپرس پوست کنده و بادام کآن کدام ؟
خاقانی.
 
ترکیب ها:
-فندق بستن. فندقبند. فندقچه. فندق زدن. فندقزنان. فندق سنجاب رنگ. فندق سیم. فندق شکستن. فندقشکل. فندقشکن. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
-فندق صحرایی ; گونه وحشی درخت فندق را گویند که در جنگلها می‌روید. فندق وحشی(فرهنگ فارسی معین).
-فندقلو. رجوع به این کلمه شود.
-فندق وحشی ; فندق صحرایی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترکیب فندق صحرایی شود.
ترکیبات های دیگر:
-فندقه. فندق هندی. فندقی کردن. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
کنایه از لب معشوق هم هست. (برهان).
کنایه از سرانگشت محبوب. (فرهنگ فارسی معین ). ظاهراً از نظر خضاب دادن سرانگشت به حنا و جز آن، آن را به فندق تشبیه کنند، چه فندق بستن به همین معنی است:
فرنگیس بگرفت گیسو به دست
به فندق گل ارغوان را بخست.
فردوسی.
به مشکین کمند اندرافکند چنگ
به فندق گلان را به خون داد رنگ.
فردوسی.
ز بادام بر ماه مرجان خرد
گهی ریخت، گاهی به فندق سترد.
اسدی.
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: far-hang.blogspot.com
 
مطالب پیشنهادی:
امثال و حکم آب
" که لانه " یکی از غذاهای سنتی موسم بهار کردستان
تاریخچه کباب
اگر برای من آب نداشته باشد، برای تو که نان دارد
آداب و سنن در حمامهای ایران