جزو اسیرانی‌ كه‌ از سپاه‌ كوروش‌ گرفته‌ شد، معشوقه‌ی‌ یونانی‌ او به‌ نام‌ آسپاسیا Aspasia جلب‌ نظر می‌كرد. به‌ نظر می‌رسد كه‌ اردشیر سخت‌ به‌ این‌ بانوی‌ یونانی‌ دلبسته‌ بود امّا...
 
 دین‌ در زمان‌ هخامنشی‌
پژوهش‌ درباره‌ی‌ اینكه‌ هخامنشیان‌ دارای‌ دین‌ زرتشتی‌ بودند یا نه‌، مبحثی‌ است‌ طولانی‌ و بسیار پیچیده‌ میان‌ آنانی‌ كه‌ در تاریخ‌ هخامنشی‌ تحقیقات‌ و كاوشهایی‌ نموده‌ و صاحب‌ نظرند. البتّه‌ با توجّه‌ به‌ زمان‌ این‌ سلسله‌، متوجّه‌ می‌شویم‌ كه‌ با تاریخ‌ متداولی‌ كه‌ از برای‌ ظهور زرتشت‌ ذكر می‌شود. یعنی‌ قرن‌ ششم‌ پیش‌ از میلاد بایستی‌ هم‌ عصر با آغاز سلطنت‌ هخامنشیان‌ بوده‌ باشد. امّا تولد زرتشت‌ در قرن‌ ششم‌ امروزه‌ آن‌ اهمیت‌ و اعتبار گذشته‌ را از دست‌ داده‌ و بسیاری‌ از دانشمندان‌، حوالی‌ قرن‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد را عصر ظهور پیامبر می‌دانند. در اینجا به‌ هیچ‌ روی‌ بر آن‌ نیستیم‌ تا درباره‌ی‌ عصر پیامبر به‌ گفت‌وگو و بحث‌ بپردازیم‌. لیكن‌ قدر مسلّم‌ آن‌ است‌ كه‌ زرتشت‌ در حدود دو قرن‌ پیش‌ از شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ ظهور كرده‌ است‌ در اینجاقدر متیقّن‌ و مسلّم‌ آن‌ است‌ كه‌ ما به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توانیم‌ اقوال‌ كسانی‌ چون‌ خسانتوس‌ Xantus و هرمیپوس‌ Hermipus و امثال‌ آنها را بپذیریم‌ كه‌ تاریخ‌ سرسام‌آور شش‌ هزار و یا اندكی‌ بیشتر و كمتر را از جنگ‌ ترویا Troia یا لشكركشی‌ خشایارشا به‌ یونان‌ و یا حمله‌ی‌ اسكندر را ذكر می‌كنند. اینان‌ خود به‌ مسائلی‌ اشاره‌ می‌كنند كه‌ وضع‌ را تا اندكی‌ روشن‌ می‌كند و آن‌ تعدّد نام‌ زرتشت‌ و شخصیتهایی‌ به‌ نام‌ زرتشت‌ می‌باشند كه‌ در سحر و جادو دستی‌ توانا داشته‌ و در اعصار دوری‌ زندگی‌ می‌كرده‌اند و به‌ مناسبت‌ تجانس‌ اسمی‌، چون‌ پیامبر بلند آوازه‌ شد، برای‌ شهرت‌ وی‌ آن‌ حوادث‌ و اموری‌ را كه‌ به‌ زرتشتهای‌ دیگری‌ وابسته‌ بود، به‌ این‌ وابستند و افسانه‌های‌ مردمی‌ جادوگر و ساحر و نیرنگ‌باز با شخصیت‌ مردی‌ مصلح‌، دانا و وارسته‌ آمیخته‌ شد. هر كاوشگر و محقّقی‌ هرگاه‌ به‌ دقّت‌ در اقوال‌ و آرای‌ تاریخ‌نویسان‌ یونانی‌ به‌ كاوش‌، جست‌ و جو و پژوهشی‌ منتقدانه‌ بپردازد، به‌ زودی‌ به‌ این‌ مسئله‌ آگاهی‌ می‌یابد. تاریخ‌نویسان‌ یونانی‌ و غیریونانی‌ درباه‌ی‌ روش‌ زرتشت‌ آن‌ قدر به‌ نیرنگها، شعبده‌ها و ساحری‌ و امور خارق‌العاده‌ اشاره‌ می‌كنند كه‌ حدّی‌ بر آن‌ متصوّر نیست‌، و آن‌گاه‌ خود را در خلال‌ گفته‌هایشان‌ از كسانی‌ دیگر نیز نام‌ می‌برند كه‌ زرتشت‌ نام‌ بوده‌ و به‌ سحر و جادو می‌پرداخته‌‌اند.
 
به‌ هر حال‌ هنگامی‌ كه‌ هخامنشیان‌ به‌ عصر قدرت‌ خود رسیدند، دارای‌ دین‌ زرتشتی‌ به‌ صورت‌ ساده‌ی‌ آن‌ بودند. سیر و توجّهی‌ به‌ روش‌ و سیاست‌ مذهبی‌ شاهنشاهان‌ هخامنشی‌، نشان‌ می‌دهد كه‌ چگونه‌ دین‌ بهی‌ كم‌كم‌ از مسیر خود خارج‌ شده‌ و به‌ شرك‌ ابتدایی‌ باز می‌گردد، هرچه‌ پیش‌تر می‌رویم‌ و نفوذ مغان‌ بیشتر می‌شود، دین‌ ساده‌ و اوّلیه‌ی‌ زرتشت‌ به‌ وسیله‌ی‌ این‌ مغان‌ بیشتر دچار تغییر و دیگرگونی‌ واقع‌ می‌گردد. اینان‌ با صبر و حوصله‌ كم‌كم‌ روش‌ و شكل‌ آیینِ پیشینِ خود را داخل‌ دیانت‌ زرتشت‌ می‌كنند تا سرانجام‌ از اواسط‌ دوران‌ اشكانیان‌ به‌ قدرت‌ دلخواه‌ رسیده‌ و در زمان‌ ساسانیان‌ قدرت‌ را قبضه‌ كرده‌ و ایران‌ را به‌ انحطاط‌ و شاهنشاهی‌ ساسانیان‌ را به‌ مرحله‌ی‌ سقوط‌ سوق‌ می‌دهند. انحطاط‌ مادی‌ و معنوی‌، انحطاط‌ فلسفی‌ و اخلاقی‌، شكست‌ و برافتادگی‌ و ذلّت‌ و خواری‌ ایرانیان‌ به‌ وسیله‌ی‌ این‌ طبقه‌ی‌ مذهبی‌ انجام‌ شد و فعلیت‌ یافت‌. مغان‌ همچون‌ زخمی‌ بودند بر پیكر قدرتمند ایران‌ كه‌ آهسته‌ آهسته‌ و به‌ تدریج‌ تمام‌ آن‌ را فراگرفته‌ و هلاكش‌ كردند. در اینجا باز در تاریخ‌ ادیان‌ مشاهده‌ می‌نماییم‌ كه‌ چگونه‌ مذهب‌ كه‌ در ابتدا جنبشی‌ كاملاً اجتماعی‌ است‌ از برای‌ رفاه‌ و آزادگی‌ مردم‌، سرانجام‌ آلت‌ دست‌ طبقه‌ای‌ به‌ نام‌ مغان‌ می‌شود كه‌ آن‌ چیزهایی‌ را كه‌ ابتدا مذهب‌ می‌خواست‌ از برای‌ مردم‌ و توده‌ی‌ فشرده‌ی‌ محروم‌ كه‌ اكثریت‌ قابل‌ ملاحظه‌ی‌ ملّتی‌ را تشكیل‌ می‌دادند فراهم‌ نماید، از آنان‌ باز می‌گیرد و تازیانه‌ای‌ می‌شود از برای‌ عذاب‌ آنان‌.
 
به‌ هر انجام‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ این‌ مسائل‌، و اینكه‌ آیا زمان‌ زرتشت‌ مقارن‌ با هخامنشیان‌ بوده‌ و یا نه‌، و یا این‌ هخامنشیان‌ زرتشتی‌ بودند یا اینكه‌ آیین‌ اورمَزْدپرستی‌ آیینی‌ بوده‌ غیرزرتشتی‌ و بسیاری‌ از مسائل‌ دیگر، به‌ بحث‌ درباره‌ی‌ روش‌ دینی‌ هخامنشیان‌ و سیاست‌ مذهبی‌ برجسته‌شان‌ می‌پردازیم‌، برای‌ موضوع‌های‌ فوق‌ بایستی‌ به‌ مدارك‌ مربوطه‌ رجوع‌ نمود، و در این‌ باره‌ به‌ مجلداتی‌ كه‌ ضمن‌ دوره‌ی‌ تاریخ‌ ادیان‌ منتشر می‌شود، می‌توان‌ مراجعه‌ كرد.
 
وضع‌ عمومی‌ دیانت‌ هخامنشیان‌ 
آنچه‌ كه‌ به‌ احتمالی‌ قرین‌ با یقین‌ می‌توان‌ گفت‌، آن‌ است‌ كه‌ شاهنشاهان‌ هخامنشی‌ در آغاز با دین‌ زرتشت‌ به‌ شكل‌ صافی‌ و پاكش‌ آشنایی‌ داشتند. با آن‌ روش‌ زرتشتی‌ كه‌ هنوز كاملاً از شكل‌ اصلی‌ خود خارج‌ و منحرف‌ نشده‌ و به‌ وسیله‌ی‌ مغان‌ و تماس‌ با عقاید و ادیان‌ ملل‌ و قبایل‌ بسیاری‌ كه‌ با ایرانیان‌ برخورد پیدا كردند، تغییر ساختار نداده‌ بود. امّا با تمام‌ این‌ احوال‌ در بازسازی‌ آیین‌ اوایل‌ عصر هخامنشی‌ و شناخت‌ آن‌ به‌ اندازه‌ای‌ مدارك‌ كم‌ است‌ كه‌ هرگاه‌ بخواهیم‌ از روی‌ آن‌ مدارك‌ اندك‌ به‌ بازسازی‌ كاملی‌ دست‌ بریم‌، به‌ نتیجه‌ای‌ بی‌انجام‌ فراخواهیم‌ رسید.
امّا آنچه‌ كه‌ در آغاز بدان‌ دست‌ می‌یابیم‌، یك‌ نوع‌ یكتاپرستی‌ پالوده‌ و صافی‌ است‌ كه‌ در آن‌ عصر بسیار شگفت‌ به‌ نظر می‌رسد. این‌ توجّه‌ صِرف‌ به‌ یكتاپرستی‌، یا شیوه‌ای‌ از یكتاپرستی‌ كه‌ روشهای‌ شرك‌ پیشین‌ هنوز مصرّانه‌ خود را بدان‌ می‌شناسانند، لازم‌ است‌ در قومی‌ ظهور كند، و یا از فكر مردمی‌ تراوش‌ نماید كه‌ از لحاظ‌ و دیدگاه‌ علمی‌ و دانشْ آگاهی‌، برخورداری‌ بسیاری‌ داشته‌ باشد، چون‌ می‌دانیم‌ كه‌ تنها نقش‌ علم‌ است‌ كه‌ هر چه‌ بیشتر پیشرفت‌ نماید، شركت‌ و باورهای‌ چند خدایی‌ بیشتر به‌ توحید و گاهی‌ تعدّد خدایان‌ گرایش‌ می‌كند؛ و این‌ چنین‌ روشی‌ بی‌شك‌ بایستی‌ میان‌ قومی‌ به‌ وجود آید، تا پیامبری‌ آن‌ چنان‌ كه‌ زرتشت‌ بود ظهور كند.
زرتشت‌ بی‌شك‌ یك‌ موحّد راستین‌ بود. از نظرگاه‌ او اهورامَزْدا به‌ واقع‌ خدایی‌ بود یگانه‌ و بی‌دستیاری‌ مستقیم‌. امّا هرگاه‌ از اندیشه‌ی‌ نیك‌ Vohu Manah ، وُهومَنَه‌، بهمن‌ و پاك‌روانی‌ و پرهیزگاری‌ Armaiti ] وُهومَنَه‌ آرْمَئی‌ تی‌ [ و این‌گونه‌ ] منظور امشاسپندان‌‌اند سخن‌ می‌گفت‌، بی‌شك‌ از برای‌ آن‌ بود كه‌ مشكل‌ سرشتی‌ انسانی‌ بسیار به‌ دشواری‌ می‌تواند با به‌ كاربردن‌ واژه‌ای‌، یا واژه‌هایی‌ معدود به‌ طرز شایان‌ و رسایی‌ اندیشه‌ نماید، و آنچه‌ كه‌ مسلّم‌ است‌ اینها به‌ شكلی‌ بسیار ساده‌ و بی‌پیرایه‌ از صفتهای‌ خدایی‌ یكتا محسوب‌ می‌شد كه‌ برتر از همه‌ چیز بود. دیوها (خدایان‌)یی‌ كه‌ به‌ وسیله‌ی‌ مخالفان‌ پیامبر مورد پرستش‌ و نیایش‌ قرار می‌گرفتند، در حقیقت‌ چیزی‌ خارج‌ از زمره‌ی‌ ارواح‌ و روانهای‌ خبیث‌ نبودند كه‌ زرتشت‌ همواره‌ با صَبغه‌ و روش‌ یك‌ موحّدِ با ایمان‌ نسبت‌ به‌ آنها تنفّر ورزیده‌ و مردودشان‌ می‌شناخت‌.
و آنچه‌ كه‌ به‌ گفته‌ی‌ اولمستد Olmestead جالب‌ است‌ اینكه‌ دین‌ زرتشت‌ با تمام‌ نفوذ و قدرتی‌ كه‌ داشت‌، نه‌ در داریوش‌ و نه‌ در امّتْ پذیرش‌ شایسته‌ای‌ نداشت‌. آیا میان‌ یسْنا، هاتِ چهل‌ و چهار، بند سه‌ و چهار با این‌ قسمت‌ از كتیبه‌ی‌ داریوش‌ كه‌ در شوش‌ به‌ دست‌ آمد، می‌توان‌ تقارن‌ برقرار كرد:
«خدای‌ بزرگ‌ است‌ اَهورامَزدا كه‌ آن‌ آسمان‌ را آفرید كه‌ این‌ زمین‌ را آفرید، كه‌ شادی‌ را برای‌ بشر آفرید، كه‌ داریوش‌ را شاه‌ كرد... اَهورامَزدا خدای‌ بزرگی‌ است‌ برتر از تمام‌ خدایان‌. او مرا آفریده‌، او مرا شاه‌ كرد... اهورامزدا پشتیبان‌ توانای‌ من‌ است‌ و آنچه‌ كه‌ او به‌ من‌ امر می‌كند بكنم‌ به‌ دست‌ من‌ انجام‌ می‌شود؛ هر چه‌ من‌ كردم‌ به‌ فضل‌ اهورامزداست‌».
پس‌ متوجّه‌ می‌شویم‌ كه‌ اَهورامَزدا خدای (بَغْ) Baya بزرگی‌ است‌. خدایی‌ است‌ یكتا، سازنده‌ و آفریدگار همه‌ چیز كه‌ خداوند بزرگ‌ جهان‌ است‌ و این‌ امر و موضوع‌ در تمامی‌ كتیبه‌ها تكرار می‌شود و هر چه‌ كه‌ از مبدأ خود دور می‌شود، بر اثر تأثیرات‌ زمانی‌ مفهوم‌ خود را از دست‌ داده‌ و از شركْ نقش‌ برمی‌دارد. امّا با تمام‌ این‌ احوال‌، اَهورامَزدا یگانه‌ بَغ‌ نبود و داریوش‌ كراراً از این‌ مسئله‌ یاد می‌كند. این‌ انحرافی‌ است‌ از آیینی‌ كه‌ یكتاپرستی‌ را تبلیغ‌ می‌كرد و تمام‌ خدایان‌ گذشته‌ را كه‌ نفوذی‌ بسیار داشتند برافكنده‌ بود؛ امّا انحراف‌ هر چند بسیار كوچك‌ است‌، محسوس‌ می‌باشد و آیا این‌ بغان‌ دیگر كدامند؟ بی‌شك‌ همان‌ خدایان‌ قدیم‌ كه‌ از زمان‌ اردشیر دگر باره‌ به‌ شكلی‌ صریح‌ كنار اهورامزدا قرار Mi - اَناهیتامی‌گیرند و خواهیم‌ گفت‌ كه‌ چرا مهر و ناهید (میثْرَه‌  (Anahita این‌ بغ‌ مرد و بغ‌ بانوی‌ بزرگ‌، دگرباره‌ در زمان‌ هخامنشیان‌ قدرت‌ و مقام‌ پیشین‌ را به‌ دست‌ آوردند و منشأی‌ شدند برای‌ تتلیت‌ بزرگ‌ زمان‌ هخامنشی‌ كه‌ با راز همراه‌ بود.
به‌ هرانجام‌ این‌ قدر مسلم‌ است‌ كه‌ مشاهده‌ می‌كنیم‌ اهورامزدا سرآمد مغان‌ و بَغِ بزرگ‌ است‌، امّا از كتیبه‌های‌ داریوش‌ چیزی‌ از بغان‌ دیگر دستگیر و مفهوم‌ نمی‌شود و تنها از زمان‌ اردشیر دوم‌(مِمْنون‌)Memnon «به‌ یادآور» است‌ كه‌ از بغانِ دیگری‌ آگاهی‌ می‌یابیم‌. این‌ معنا از گفته‌های‌ هرودوت‌ Herodotus نیز درباره‌ی‌ آداب‌ و آیین‌ پارسها برمی‌آید و ما به‌ موجب‌ نوشته‌های‌ وی‌ آگاه‌ می‌شویم‌ كه‌ پارسها میترا Mithra، ماه‌، زمین‌ «زَم‌ Zam» آتش‌ «آتَر Atar»، آب‌ «اَپَمْ نَپات‌ Apam Napat»، وَیو «Vayu» را پرستش‌ می‌كرده‌اند. امّا سیر تدریجی‌ دیگرگونی‌ در توحیدِ نسبی‌ شاهان‌ هخامنشی‌ از زمان‌ اردشیر دوم‌ با قرارگرفتن‌ مهر خداوند راستی‌ و پیمان‌ و آناهیتا Anahita ایزدبانوی‌ آبها و حاصلخیزی‌ و تولید در كنار اَهورامَزْدا، بَغِ بزرگ‌ نمودار می‌شود.
در آغاز از روش‌ دینی‌ ساكنان‌ بومی‌ فلات‌ سخن‌ گفته‌ شد، آن‌ گاه‌ از آیینِ آریاییها و نفوذِ روشها و معتقدات‌ بومیان‌ بر باورهای‌ دینی آنها نیز اشاراتی‌ گذشت‌ و سرانجام‌ در اصلاحات‌ و عقایدِ زرتشت‌ بسیاری‌ از عناصر آریایی‌ با تغییر و تبدیلها و اصلاحاتی‌ به‌ زندگی‌ خود در هیئت‌ و دستگاهی‌ نو ادامه‌ دادند. مطابق‌ با گفته‌های‌ هرودوت‌ دورنمایی‌ از اخلاق‌، آداب‌، عادات‌ و رسوم‌ پارسها نقش‌ می‌شود كه‌ بنابر آن‌ می‌توان‌ دریافتهایی‌ حاصل‌ نمود. 
 نقل‌ نوشته‌های‌ هرودوت‌، بدون‌ آنكه‌ از زرتشت‌ یاد كند، منظری‌ از: رسوم‌، آداب‌، تشریفات‌، اخلاق‌، قوانین‌ و آیین‌ پارسها را نمایان‌ می‌سازد كه‌ در این‌ بند به‌ نقل‌ رئوس‌ آن‌ مبادرت‌ می‌شود. هرودوت‌ در كتاب‌ اوّل‌ خود، بند صد و سی‌ هشت‌ از غلبه‌ی‌ نهایی‌ كوروش‌ بر استیاگس‌ Styages یا آژی‌ دهاك‌ سخن‌ گفته‌ و پس‌ از آن‌ بلافاصله‌ از آیین‌ و رسوم‌ پارسیان‌ سخن‌ می‌گوید و این‌ منظری‌ است‌ از زندگی‌ اجتماعی‌، اخلاقی‌ و دینی‌ پارسها در آغاز شاهنشاهی‌ آنها.
 
هرودوت‌ چنین‌ آغاز می‌كند كه‌ پارسیان‌ در شیوه‌ی‌ پرستش‌ به‌ هیچ‌ روی‌ از برای‌ خدایان‌ خود مجسمه‌، پرستشگاه‌ و یا قربانگاه‌ بنا نمی‌كنند و نسبت‌ به‌ آنانی‌ كه‌ مبادرت‌ به‌ چنین‌ كارهایی‌ می‌نمایند، از لحاظ‌ مرتبت‌ عقلانی‌ ارزشی‌ قایل‌ نشده‌ و حتی‌ به‌ آنان‌ نسبت‌ دیوانگی‌ می‌دهند. وی‌ خود نتیجه‌ می‌گیرد كه‌ شاید منشأ و خاستگاه‌ چنین‌ امری‌ از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ پارسها چون‌ یونانیان‌ از برای‌ خدایان‌ صفات‌ و خصوصیات‌ بشری‌ قایل‌ نیستند. رسم‌ آنان‌ چنین‌ است‌ كه‌ بر بلندترین‌ نقاط‌ كوهستان‌ رفته‌ و از برای‌ زِئوس‌ Zeus (اَهورامَزْدا) هدایا و قربانیهایی‌ تقدیم‌ می‌كنند. هرودوت‌ در اینجا دچار اشتباهی‌ شده‌ است‌، چون‌ می‌گوید این‌ خدای‌ بزرگ‌ را با كاینات‌ و آسمانها یكی‌ می‌دانند، در حالی‌ كه‌ در قسمتهای‌ گذشته‌ متوجّه‌ شدیم‌ كه‌ آریاییها آسمان‌ را دیااوس‌ Dayaus می‌نامیدند و شاید هرودوت‌ بنابر تجانس‌ لفظی‌ با زَئوس‌، خدای‌ بزرگ‌ پارسها را همانند با آسمان‌ و كاینات‌ دانسته‌، در حالی‌ كه‌ اهورامزدا به‌ موجب‌ گاثاها و الواح‌ و سنگ‌ نوشته‌های‌ داریوش‌ خدای‌ بزرگ‌ و آفریننده‌ی‌ زمین‌ و آسمان‌ و جمله‌ی‌ كاینات‌ است‌. آن‌ گاه‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ در آن‌ بلندیها از برای‌ خورشید «مهر» ماه‌، زمین‌ «زَم‌»، آب‌ «اَپَمْ نَپات‌»، آتش‌ «آتَر» و باد «وَیو» هدایا و قربانیهایی‌ تقدیم‌ می‌كنند. در آغاز اینها خدایانی‌ بودند كه‌ پارسها برایشان‌ عبادت‌ و قربانی‌ می‌كردند، امّا بعدها در اثر برخورد با آشوریها، برای‌ آفْرودیت‌ اورانیا Aphrodite ourania نیز قربانی‌ كردند و این‌ همان‌ الاهه‌ای‌ بود كه‌ آشوریها آن‌ را میلیتا Myllitta و اعراب‌ آلی‌تات‌ Alitat می‌نامیدند و پارسها آن‌ را میترا Mithra می‌خواندند. امّا در واقع‌ هرودت‌ میترا را با آناهیتا اشتباه‌ كرده‌ است‌، چون‌ اَناهیتا است‌ كه‌ یك‌ بَغْبانو می‌باشد، نه‌ میترا.
 
پس‌ وی‌ درباره‌ی‌ مراسم‌ مذهبی‌ و اهدای‌ قربانی پارسها سخن‌ می‌گوید كه‌ در مواقع‌ تشریفاتی‌ درباره‌ی‌ اهدای قربانی‌ نه‌ معبدی‌ برپا می‌دارند و نه‌ مذبحی‌، نه‌ قربانی‌ را با نوارها و آذینها می‌پیرایند و نه‌ ترنّم‌ موسیقی‌ برپا می‌كنند و نه‌ بسیاری‌ از تشریفات‌ دیگر را مراعات‌ می‌كنند، بلكه‌ به‌ سادگی‌ هنگامی‌ كه‌ یك‌ پارسی‌ درصدد قربانی‌ برای‌ خدایان‌ برمی‌آید، چارپای قربانی‌ را به‌ جایگاهی‌ پاك‌ برده‌ و بر كلاه‌ خود شاخه‌یی‌ چند از گل‌ خرزهره‌ قرار می‌دهد. به‌ هنگام‌ قربانی‌ وی‌ به‌ هیچ‌وجه‌ تنها برای‌ خود بركت‌ و خیرات‌ طلب‌ نمی‌كند، بلكه‌ برای‌ تمام‌ پارسها دعا می‌كند و خود او نیز كه‌ جزو پارسهاست‌، از دعای‌ خیر به‌ سهمی‌ برخوردار می‌شود، پس‌ از آن‌ قربانی‌ را به‌ قطعات‌ كوچكی‌ تقسیم‌ كرده‌ و پس‌ از پخته‌شدن‌ بر بستری‌ از علفهای‌ سبز و تازه‌، به‌ ویژه‌ شبدر قرار می‌دهد. در این‌ مراسم‌ حتماً لازم‌ است‌ تا یكی‌ از مغان‌ حاضر باشند و هرگاه‌ مغی‌ نباشد انجام‌ مراسم‌ قربانی‌ مقدور نمی‌شود. مغ‌ در این‌ هنگام‌ سرودی‌ می‌خواند كه‌ نَسَب‌ نامه‌ی‌ خدایان‌ «تَئوگونی‌ Theogonie» است‌ و پس‌ از انجام‌ سرود، شخصی‌ كه‌ قربانی‌ كرده‌ است‌، گوشت‌ را به‌ خانه‌ برده‌ و به‌ هر شكلی‌ كه‌ مایل‌ باشد به‌ مصرف‌ می‌رساند.
مسئله‌ی‌ مهم‌ دیگری‌ كه‌ حتی‌ هرودوت‌ درباره‌ی‌ آن‌ با احتیاط‌ سخن‌ می‌گوید، مربوط‌ است‌ به‌ مردگان‌ و به‌ آدابی‌ درباره‌ی‌ آنها. هرودوت‌ می‌گوید آنچه‌ كه‌ در این‌ باره‌ شرح‌ می‌دهیم‌ از زمره‌ی‌ مسائلی‌ مرموز است‌ كه‌ بالشخصه‌ درباره‌ی‌ آن‌ آگاهی‌ درستی‌ ندارم‌. امّا آنچه‌ مشهور است‌ اینكه‌ بایستی‌ مردگان‌ خود را پیش‌ از دفن‌ (در دخمه‌ نهادن‌ ) نزد سگان‌ و پرندگان‌ درنده‌ و گوشت‌خوار بیفكنند تا آنها را پاره‌پاره‌ كنند. در مورد مغان‌ من‌ به‌ این‌ چنین‌ كاری‌ اطمینان‌ دارم‌، چون‌ آنان‌ در نظرگاه‌ عام‌ به‌ این‌ امر اقدام‌ می‌كنند. امّا پارسها پیش‌ از آنكه‌ جسد را دفن‌ كنند، آن‌ را مومیایی‌ كرده‌ و بعد دفن‌ می‌كنند. مغان‌ از لحاظ‌ عقاید با كاهنان‌ مصری‌ تفاوت‌ بسیاری‌ دارند، چون‌ كاهنان‌ مصری‌ از كشتن‌ حیوانات‌ اجتناب‌ می‌كنند، مگر به‌ هنگام‌ قربانی‌. امّا به‌ عكس‌ مغان‌ به‌ جز سگان‌، بسیاری‌ از حیوانات‌ را با ولع‌ بسیاری‌ می‌كشند و در این‌ كار علاقه‌ و شوق‌ بسیاری‌ دارند و حتی‌ مورچگان‌ را در زمره‌ی‌ خطرناك‌ترین‌ حیوانات‌ زمینی‌ و پرندگان‌ آسمانی‌ انگاشته‌ و بی‌دریغ‌ آنها را می‌كشند.
 
دیگر آداب‌ و رسوم‌ پارسیان‌
پس‌ از این‌ هرودوت‌ در زمینه‌ی‌ رسوم‌ و آداب‌ و قوانین‌ پارسیها شرحی‌ نقل‌ كرده‌ است‌. به‌ موجب‌ نوشته‌های‌ وی‌ پارسها نیز چون‌ امروز كه‌ برپاكردن‌ جشن‌ تولّد معمول‌ و مرسوم‌ است‌، در انجام‌ آن‌ اهتمامی‌ داشته‌ و هر سال‌ روز تولّد خود را جشن‌ می‌گرفته‌اند در این‌ جشنها كه‌ اشراف‌ و طبقه‌ی‌ كارگر و كشاورز جملگی‌ به‌ حفظ‌ آن‌ می‌كوشیدند، فقرا و اغنیا هر كدام‌ مطابق‌ با فراخور حالشان‌ به‌ مدعوین‌ خوراك‌ و غذاهایی‌ می‌داده‌اند. آنچه‌ كه‌ موردنظر می‌تواند بود، رواج‌ ذبح‌ شتر، خر، اسب‌ و گاو است‌ و مصرف‌ گوشت‌ آنها - در مراسم‌ قربانی‌ و مراسم‌ معمولی‌، خوراك‌ گوشت‌ این‌ حیوانات‌ به‌ مصرف‌ می‌رسیده‌ است‌ و در جشنها پس‌ از ذبح‌، حیوان‌ را یكپارچه‌ كباب‌ می‌كرده‌اند. پیش‌ خوراك‌ یا صرف‌ خوراكهایی‌ اشتهاانگیز در ضمن‌ غذای‌ اصلی‌ و پس‌ از آن‌ نیز مرسوم‌ بوده‌ است‌. به‌ شراب‌ علاقه‌ی‌ زیادی‌ داشتند و از رسومی‌ كه‌ رعایت‌اش‌ بسیار شایسته‌ بود، اینكه‌ حق‌ نداشتند در منظر عام‌ و یا نزد كسی‌ آروغ‌ یا باد گلو كنند و هنگامی‌ كه‌ بخواهند درباره‌ی‌ مسئله‌ی‌ مهمّی‌ تصمیم‌ بگیرند، در حالی‌ مستی‌ در انجمنی‌ مسئله‌ را طرح‌ و درباره‌ی‌ آن‌ تصمیمی‌ اتّخاذ می‌كنند، آن‌ گاه‌ فردای‌ آن‌ روز در حال‌ هشیاری‌ دگرباره‌ همان‌ مسئله‌ را مطرح‌ و درباره‌اش‌ رأی‌ می‌گیرند. هرگاه‌ رأی‌شان‌ در حال‌ مستی‌ و هشیاری‌ مطابقت‌ داشت‌، بدان‌ عمل‌ می‌كنند، ورنه‌ از آن‌ منصرف‌ می‌شوند. همچنین‌ است‌ مصداق‌ این‌ نحوه‌ عمل‌ در مورد حالت‌ عكس‌ آن‌؛ یعنی‌ گاه‌ نیز نخست‌ در حال‌ هوشیاری‌ در مورد مسئله‌ای‌ تصمیم‌ می‌گیرند، و هرگاه‌ در حال‌ مستی‌ نیز به‌ همان‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ به‌ مورد عمل‌ می‌گذارندش‌ و در غیر این‌ صورت‌ مسكوت‌ می‌ماند.
 
در مورد علایق‌ خانوادگی‌ و حقوق‌ همسایگان‌ داخلی‌ و خارجی‌ بسیار دقّت‌ دارند. به‌ جای‌ سلام‌ كردن‌، هنگامی‌ كه‌ در راه‌گذر و یا مجلس‌ و محفلی‌ با هم‌ روبه‌رو می‌شوند لبهای‌ هم‌ را می‌بوسند، و این‌ در صورتی‌ است‌ كه‌ از طبقات‌ بالا و مهتران‌ باشند. هرگاه‌ به‌ هنگام‌ برخورد یكی‌ از طبقه‌ای‌ پایین‌تر و دیگری‌ بالاتر باشد، گونه‌های‌ هم‌ را می‌بوسند و اگر یكی‌ از كهتر مردان‌ با مهتری‌ برخورد كند، در برابر او زانو بر زمین‌ می‌زند و این‌ رسمی‌ است‌ كه‌ هنوز در میان‌ جوامع‌ اشرافی‌ بسیاری‌ از كشورها باقی‌ است‌.
در روش‌ خانوادگی‌ نخست‌ برای‌ كسانی‌ احترام‌ بیشتری‌ قایل‌اند كه‌ از لحاظ‌ مناسبات‌ خویشی‌ نزدیك‌تر باشند، و هر چه‌ علایق‌ و روابط‌ خانوادگی‌ دورتر شود، آن‌ روابط‌ عمیق‌ مودت‌ كه‌ خاستگاهی‌ از علایق‌ خانوادگی‌ آن‌ را به‌ وجود می‌آورد، سست‌تر می‌شود. همچنین‌ است‌ چنین‌ روشی‌ در سیاست‌ دوستی‌ خارجی‌، چون‌ پارسیان‌ به‌ ملل‌ و اقوامی‌ كه‌ نسبت‌ همسایگی‌ با آنان‌ دارند، دوستی‌ و روابطی‌ مودت‌آمیز بیشتر دارند و هر چه‌ نسبت‌ مكانی‌ میان‌ آنان‌ و اقوامی‌ دیگر بیشتر شود، مودت‌ و دوستیشان‌ سست‌تر و كمتر می‌شود. بر همین‌ پایه‌ و مبنا است‌ كه‌ تمدّن‌ و فرهنگ‌ را می‌سنجند، چه‌ پارسها خود را از شایسته‌ترین‌ و متمدّن‌ترین‌ اقوام‌ بشری‌ می‌شمارند و معتقدند كه‌ به‌ نسبت‌ مكانی‌ ملل‌ و اقوام‌ هر چه‌ از آنان‌ دورتر شوند، در مرحله‌ی‌ ابتدایی‌تر و بدوی‌تری‌ از لحاظ‌ فرهنگ‌ و تمدّن‌ به‌ سر می‌برند.
برچسب ها: