قلمرو هخامنشیان چگونه با وجود گستردگی و تنوع قومیتی به خوبی کنترل می شد
سلسله هخامنشیان به عنوان یکی از دیرینه‌ترین سلسله‌های پادشاهی در تاریخ، موضوع پژوهش محققان بسیاری بوده است.

امپراتوری هخامنشی چگونه بر پهنه وسیعی از کره زمین دوام آورد؟

یکی از ویژگی‌های کم نظیر هخامنشیان قلمروهای وسیعی بود که بر آنها حکمرانی می‌کردند. این قلمروها از هند تا مصر را در برمی‌‌گرفته است. همین ویژگی توجه محققان را به خود مشغول کرده است.


رازهای قدرتمندی یک امپراتوری

ویراستاران کتاب ابتدا ذکر می‌کنند که مطالعه و بررسی قدرت امپراتوری ها، یک موضوع نسبتا تازه‌ است. آنها با نگاه به جهانی‌سازی در چند دهه اخیر، تاملی دوباره به قدرت‌های امپراتوری کهن را ضروری می‌دانند. در ظاهر امر، موضوع امپراتوری‌ها به دوران باستان تعلق دارد اما از نظر ویراستاران «در بحث‌های اخیر مربوط به جهانی‌سازی و تماس رو به افزایش میان دولت-ملت‌های مدرن، ضرورت فهم گرایشات کهن در تعاملات انسانی و مادی و ابزار کنترل آنها، به طور فزآینده احساس می‌شود.»

حال این سوال مطرح می شود که چگونه سلسله هخامنشیان توانست بر قلمروهای وسیع و متنوع خود حکمرانی کند. امپراتوری که از هند در شرق تا لیبی در غرب، یک قدرت نسبتا متمرکز بود که از ابزار قدرت‌های محلی برای اداره مناطق بهره‌برداری می‎کرد.

بخشی از یک نقش برجسته در تخت جمشید

بخشی از یک نقش برجسته در تخت جمشید

نویسندگان معتقدند که حضور این سلسله پادشاهی بر مناطق تحت حکومت خود، حضوری خفیف و ملایم یا به بیان دیگر حداقلی بود. اول از آنجا که ایرانی‌های حاضر در امپراتوری در اقلیت بودند و دریافته بودند که تنها با مدارا می‌توانند در مناطق متنوع تحت امرشان توازن ایجاد کنند. هرچند برخی این دلیل را قانع‌کننده ندانسته و برای رد آن آشوریان را مثال می‌زنند که در مناطق تحت امر خود، علیرغم آنکه اقلیت بودند اما حکمرانان خشنی بودند.

تخت جمشید

تخت جمشید

روش مداراگرایانه هخامنشیان این بود که هر منطقه‎ای را آزاد می‌گذاشتند که بر مبنای فرهنگ و ساختار محلی و منطقه ای خود اداره شود.
ویراستاران می گویند که شیوه حکمرانی هخامنشیان بر اساس استثمار ملل تحت حاکمیت خود نبوده و از منابع این سرزمین‌ها بهره‌برداری نمی‌کرد و همچنین نمی‌خواسته همه فرهنگ‌ها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند؛ هرچند یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت: «در نتیجه، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علی‌رغم همبستگی با امپراتوری، مستقیما تحت تاثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات دراز مدت قرار نمی‌گرفت.»

 امانوئل والرشتاین، پدیدآورنده «نظریه نظام جهانی» در دهه ۱۹۷۰ است. طبق بینش او، کشورهای جهان به مرکز، شبه پیرامون و پیرامون‌ تقسیم‌بندی می‌شوند. کشورهای مرکز دارنده مهارت بالا و تولید سرمایه‌ محورند و کشورهای پیرامونی دارای مهارت پایین و تولید اندک و کار محورند و مواد خام طبیعی آنها به بهره‌برداری کشورهای مرکز می رسد.

نویسندگان بر اساس این نظریه به سیستم امپراتوری هخامنشیان نگاه می‌کنند. به نظر آنها، ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهره‌برداری از اقتصاد پیرامونی‌، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی والرشتاینی قابل توضیح است.

 نباید نظریه نظام جهانی را به دنیای مدرن محدود کنیم چون در این صورت نظام‌های کهن پیشین از تحلیل جا می‌مانند.

اگر امپراتوری هخامنشی را به عنوان یک سیستم اقتصادی و سیاسی در نظر بگیریم که «مبتنی بر یک رابطه‌ای که به لحاظ اقتصادی وابسته است، و دارای رابطه دو طرفه بین مرکز و پیرامون و با مبادله وسیع است، در آن صورت می‌توانیم این امپراتوری را یک نظام جهانی بنامیم.»

در عین حال که امپراتوری مورد بحث، برخلاف امپراتوری‌های پیشین خود، بر مبنای سرکوب سیاسی و تخریب اقتصادی مناطق تحت سلطه عمل نمی‌کرد بلکه مبنای آن، حمایت سیاسی، تولید و توزیع اقتصادی در سراسر قلمروها بود. یک سیستم مالیاتی منطقه‌ای وجود داشت که همزمان به قدرت مرکزی وابسته بود.


«دولت به تولیدگران اجازه داد تا سودسازی کنند و در نهایت نوعی خصوصی‌سازی را شکل داد که طبیعتا به تولید بیشتر منجر می‌شد، و در بهبود استاندارد زندگی بازتاب می‌یافت.»

امپراتوری همچنین ضمن رواداری و انعطافش، اجازه می‌داد بازرگانان برای سود سفر کنند و چادرنشینان گله های خود را زیاد و کشاورزان منابع خود را بهینه کنند، تاکید بر اقتصاد خودکفای محلی در سیستم پولی نیز منعکس می‌شد.

«بنابراین، این موفقیت امپراطورهای هخامنشی، از کوروش تا اردشیر اول- ساختار اجرایی روان آنها است... حتی بیشتر از رواداری که آن را تبدیل به یک قدرت پایدار در قلمروهایش کرد و تداومش را در فضای سیاسی و دینی منطقه تضمین کرد.»


هخامنشیان؛ حاکمان روادار و نخبه سالار

آنتونیو پانینو، محقق ایران‌شناس و یکی از نویسندگان این کتاب، در مقاله‌ای به مسئله رواداری و تمامیت‌خواهی در سلسله هخامنشیان پرداخته است. آیا نظام هخامنشی با توجه به اینکه سرزمین‌های وسیعی شامل می‌شده، نظامی روادار بوده یا تمامیت‌خواه؟

پانینو از کتاب «سیاست ارسطو» کمک می‌گیرد تا مسئله رواداری یا تمامیت‌خواهی هخامنشی را بررسی کند و می نویسد پادشاهی پارسیان، از نوع خودکامگی نبود، می‌توان آن را نوعی حکومت استبدادی دانست اما نه به طور کامل چون شاه بنا به قانون، قلمروهای خود را اداره می‌کرد.

با رویکرد ارسطویی، حکومت هخامنشیان، آریستوکراتیک یا حکومت شایسته سالاران بود که افراد در آن به طور مورثی به قدرت می‌رسیدند.

ارسطو تصور می‌کرد کوروش مردمش را آزاد کرد و پادشاهی بود که به دلیل فضیلت شخصی، قدرت را کسب کرده بود. برخی یونانیان معتقد بودند سیستم حکومتی ایران با اینکه مردم را از ورود به قدرت بازمی‌داشت، اما به نفع عامه مردم و همگام با قانون بود.

اما به نظر پانینو، رواداری در سلسله هخامنشی، از نوع انسان‌‌گرایی یا اومانیسم نوع غربی نبود، بلکه «رواداری پارسیان، ابزار هوشمند قدرت و حکومت‌داری بود، که به وسیله آن، تعداد معدودی از پارسیان بر عده کثیری نظارت و کنترل داشتند، عده کثیری از مردم که دارای فرهنگ، زبان، دین، و آداب متفاوت بودند.»

این نوع رواداری را باید به حکومت‌داری خردمندانه تعبیر کرد. در این نوع رواداری، برخی آزادی‌ها، حقوق و امتیازات به حکومت‌داران محلی و دشمنان شکست خورده اعطا می‌شد. در هند قبل از استقلال، بریتانیا از مهاراجه‌ها که حاکمان محلی بودند، حمایت می‌کرد و از تضاد درونی هند بهره می‌برد، روش روادارانه شاهنشاهی هخامنشی نیز بر اساس امتیازدهی و توازن بین حاکمان محلی بود و تا جای ممکن از تحمیل عقاید بر مناطق تحت تسلط خودداری می‌ شد.

منبع: کتاب واکاوی یک شاهنشاهی


تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ