بخشی از زیباییشناختی هنر تئاتر هم به همین مقوله برمیگردد و همزمان نیز در ذهن مخاطب یك مقبولیت موضوعی و مرتبت فرهنگی را برای چنین هنری نهادینه میكند. نمایش «كشتی شیطان» به نویسندگی، طراحی و كارگردانی آتیلا پسیانی كه هماكنون در سالن چهارسوی تئاتر شهر اجرا میشود موضوعش، صرفنظر از آنكه تا چه حد و چگونه به پردازش دراماتیك درآمده باشد، از حوزه فرهنگ سنتی یك محدوده جغرافیایی خاص انتخاب شده است.
متن نمایش «كشتی شیطان» به نویسندگی آتیلا پسیانی بر مبنای یك موقعیت شكل میگیرد و نویسنده میكوشد با فلاشبك به برخی حوادث نهچندان مستدل و قطعی به موضوعش شاكلهای داستانی ببخشد، اما نهایتا از موقعیت نمایی قبلی چندان فراتر نمیرود؛ فقط یك نتیجه احتمالی را با یك نتیجه احتمالی دیگر جایگزین میكند و «جبر» حاكم بر زندگی پرسوناژ زن جوان نمایش را بدون دلیل و صرفا به گونهای نظری و دلبخواهی با قائل شدن به مقوله اختیار جایگزین مینماید.
تغییرات ناگهانی شخصیت
برای این پایانبندی كه تنها نقطه عطف نمایش به حساب میآید هیچ علتی ارائه نشده است.
«بیبی صنم» كه دائم وردها و دعاهای عجیب و نامفهوم میخواند و تاحدی «خرافهنما» به نظر میرسد، ناگهان به گونهای خودبهخودی از ذهنیت بسیار سنتی و بستهاش در میآید و در جایگاه زنی آزاداندیش و غیرسنتی قرار میگیرد. همین عارضه نیز به شكل متناقضی برای زن جوان، یعنی عروس «بیبی صنم» رخ میدهد. او كه قرار است براساس اختیار و انتخاب طبیعی و اولیه خود مسیر زندگی جبرآمیز فعلیاش را تغییر دهد به طرز غیرقابل باوری از رویكرد غیرسنتیاش برمیگردد و به یك شرایط بسیار سنتی و محدود و بدون آینده تن میدهد. در نتیجه، این اصل اساسی كه «هر تغییری به زمان و شرایط لازم آن نیاز دارد» در متن نادیده گرفته میشود.
تا قبل از نتیجهگیری پایانی عشق و ازدواج به دلیل همان جبر اجتماعی از مقوله انتخاب طبیعی جدا شده است و این اقتضا میكند حداقل در پایان نمایش چنین فاصلهای از بین برود، اما متاسفانه همه چیز به همان ترتیب قبلی میماند و مضمون آزادی و اختیار و انتخاب فردی در امر مهمی مثل عشق و ازدواج، منتفی میشود. در عوض به شكل متناقضی بر موجه و دلپذیر بودن انتخاب غیرطبیعی و ناخواسته تاكید میگردد؛ یعنی نمایش «كشتی شیطان» به نویسندگی، طراحی و كارگردانی «آتیلا پسیانی» گزاره فرهنگی و انتخابیاش را به دلیل تحلیل نادرست موضوع نقض میكند. ضمنا خود موضوع هم از قابلیتهای نمایشی بالایی برخوردار نیست. اگر ویژگیهای خاص هنر تئاتر را در نظر بگیریم كه الزاما و اساسا بر عینیت حقیقی و غیرمجازی رویدادها و آدمهای روی صحنه و همزمانی آن با حضور تماشاگر در سالن تاكید دارد، در آن صورت باید پذیرفت كه شاخصه اصلی آنچه روی صحنه به اجرا در میآید همان دراماتیك و نمایشی بودن آن است و نباید معمولی و گزارشی جلوه نماید. یعنی باید از یك گزاره فرهنگی بسیار فراتر برود و در وهله نخست واقعا نمایش باشد. با همه اینها علاقه خاص آتیلا پسیانی به آداب و رسوم و موضوعهای فرهنگی میتواند امتیازی نسبی برای نمایش باشد.
در حوزه اجرا اگرچه متن قابلیتهای نمایشی زیادی برای روی صحنه ندارد، اما آتیلا پسیانی تاحدی موفق شده است از ابتكارات خود كمك بگیرد و به طور نسبی با دامن زدن به كنجكاوی تماشاگران آنان را برای پی بردن به چیستی موضوع و درك سامانه نهایی آن با اجرا همراه نماید.
طراحی صحنه ساده و زیباست؛ دری در عمق صحنه قرار دارد و اغلب از آن مه غلیظی وارد صحنه میشود. ضمنا كپههای خاك نیز زیر نور مناسب صحنه جلوه نمایشی پیدا كردهاند؛ اما نكتهای را نباید نادیده گرفت: آتیلا پسیانی قبلا در نمایشهایش از این كپههای خاك، عروسكهای چوبی و مینیاتوری و نیز پارچه استفاده كرده و بارها پرسوناژهایش را هم به استفاده از خاك، چوب و پارچه و ابزارهای نمادین دیگر وادار نموده است و این نشان میدهد كه از ابزار صحنه برداشتی شخصی و فردی دارد. او با تعبیه ابزار نوردار روی شكم به منظور القای حاملگی زن جوان، صحنه را با نگرهای عرفانی نیز میآمیزد و به زیبایی آن میافزاید.
با این که نمایش کشتی شیطان زن محور است اما درآن از رویکردهای فیمینیستی خبری نیست.
میزانسنهای انتخابی او نیز به طور نسبی با موقعیت مورد نظر نمایش همخوانی دارند، اما گاهی حركات بازیگران و شكلدهی صحنه و نیز روند اجرا و پیشبرد آن كند و كشدار است. برای چنین عارضهای هم علتی ارائه نشده است.
آتیلا پسیانی سعی در تمثیلی كردن برخی عناصر دارد. رنگ آبی و سیاه را با تعابیر و تاویلهای تلویحی متفاوت در دیالوگها برجسته كرده است:
«اگر به دریا بنگری چشمات آبی میشن»، «وقتی به دریا نگاه میكند چشمانش سیاهتر میشود... دریای او سیاهه»! و... او نظری جنبی هم به قضیه ابراهیم نبی و پسرش اسماعیل دارد؛ در قرینههای امروزین او از آنها «اسماعیل» دچار توطئه و عملا قربانی میشود.
با توجه به موضوع فوق و نیز مضمون كلی نمایش باید اذعان داشت آتیلا پسیانی با اشاره به آیینها و مراسم خاص همواره میكوشد از دل آنها به شكلی سلیقهای آیین و مراسم مورد نظر خودش را بیافریند. این شاخصه در نمایشهای قبلی او هم قابل ردیابی است.
محیط ایستا
یادآور میشود؛ توجه به میزان استقبال تماشاگران نیز از لحاظ مخاطبشناسی و بخصوص جامعهشناختی میتواند یك فاكتور و برآیند قابل تامل باشد؛ در شب دوم اجرای این نمایش به تعداد صندلیهای تالار 120 نفری چهارسو تماشاگر حضور داشت.
انتخاب موسیقی صداگونه نمایش كه در آن، از رویكرد كلیشهای انتخاب موسیقی محلی اجتناب شده بیش از همه عناصر دیگر با اجرا تناسب دارد، زیرا به طور نسبی سبب حسی و درونی شدن موقعیتهای مفروض نمایش شده است. استفاده از تصاویر مجازی به منظور انعكاس دادن آنها روی صحنه و بازیگران، به سبب نامعلوم و نامشخص بودن تصاویر، بیشتر به تاباندن نورهای لرزان شباهت دارد.
در نمایش «كشتی شیطان»به نویسندگی، طراحی و كارگردانی آتیلا پسیانی همه پرسوناژها زن هستند و این نمایش را باید نمایشی «زن محور» دانست كه در آن از رویكردهای افراطی فمنیستی خبری نیست. زن در چارچوب فرهنگ سنتی به تعریف در میآید و استفاده از گوشیها و ابزاری مثل تلفن همراه یا «ام.پی.تری» هم نتوانسته است او را وارد دنیای مدرن كند. نمایش با كاستیهایی روبهروست؛ تماشاگر در پایان با توجه به تنهایی و در تنگنا ماندن زن جوان، در حقیقت به همان نقطه آغاز نمایش میرسد و چیزی تغییر نمیكند. از لحاظ اجرا میتوان گفت در بخش طراحی صحنه و شكلدهی میزانسنها به طور نسبی قابل اعتناست.