در حضور غایبان
سالهای زیادی از آن روزها نمیگذرد، روزهایی که تئاتر شهر هفت سالن داشت و در هر سالن دو نمایش اجرا میشد، سالهایی که در کنار نامهایی که جزء بدنه تئاتر ما بودند، نامهای دیگری هم بودند، نامهایی که آرام آرام میرفتند تا خود را به این بدنه وصل کنند تا دنیای تئاتر ما بزرگ و بزرگتر شود، نامهایی مانند علیرضا اولیایی، محمد میرعلی اکبری، تینوش نظم جو، کامبیز اسدی، خسرو امیری، علیهاشمی و... چهرههای جوانی که آمده بودند تا بدنه تئاتر را گسترش دهند غافل از آنکه در همان آغاز راه با بن بست روبه رو میشوند.
یکی از ویژگیهای دوره اصلاحات معرفی و شناسایی همین چهرهها بود، چهرههایی که در سایه رونق تئاتر توانستند قد علم کنند اما حضورشان با به سر آمدن دوره اصلاحات رنگ باخت. در آن سالهای اصلاحات نه تنها هنرمندانی مانند حمید سمندریان و بهرام بیضایی غیبت چندین ساله خود را به حضوری دوباره تبدیل کردند بلکه در کنار اینها نسل میانی تئاتر هم جای پای خود را تثبیت کرد و نسل جوان بود که میآمد تا خودی نشان دهد. سالهای زیادی از آن روزها نمیگذرد، روزهایی که حامد محمدطاهری در تالار خانه خورشید نمایش «سیاها» را اجرا کرد. علیرضا اولیایی با نمایش «زنی که زیاد میدانست» میهمان تالار کوچک (شماره 2) بود و وحید رهبانی هم نمایش «کرگدن» را در تالار نو به صحنه برد.اما حالا مدتهاست که صدای هیچ نمایشی در این تالارها نپیچیده است. تالار کوچک (شماره 2) به اتاق کنفرانس تبدیل شده، تالار نو به واحد آکسسوار و خانه خورشید هم به سالن تمرین و حال آنکه هیچ سالن دیگری هم اضافه نشده است. لابد مسوولان فکر کرده بودند مشکل بزرگ تئاتر ما نبود اتاق کنفرانس است، لابد دو کافه تریای اصلی و چهار سو، کفاف گفت وگوها و جلسات را نمیداد.
تئاتریها عادت کرده بودند با آنچه هست بسازند، توقع آنان برای ساختن سالن توسط وزارت ارشاد در حرف خلاصه میشد اما مدیریت تئاتر نه تنها سالنی اضافه نکرد بلکه همان سالنهای حقیرانه و ناچیز را هم کاهش داد تا هر سال هنرمندان کمتری بر سر سفره تئاتر بنشینند. در این بین شهرداری بود که پس از سالهای دور و دراز، سرانجام دو تماشاخانه ایرانشهر را به مجموعه سالنهای موجود اضافه کرد اما اضافه شدن این سالنها گرچه بد نیست اما چندان هم کارساز نیست. در تمام این سالها فرهاد مهندس پور همچنان مرد شماره یک معترضان بوده است. او به رغم حضور در شورای تخصصی مجموعه تئاتر شهر، ریاست شورای نظارت و ارزشیابی و پیشتر از آن حضور در هیات امنای انجمن نمایش همواره نسبت به عملکرد مرکز هنرهای نمایشی نقد داشته است. دیگر کسی از غیبت این چهره دچار شگفتی نمیشود. غیبت او به امری کاملاً عادی تبدیل شده؛ غیبتی که رقم سالهای آن میرود که دورقمی شود. سال گذشته بود که مهندس پور اعلام کرد میخواهد نمایشی را براساس رمان «محاکمه» کافکا اجرا کند. گروه تئاتر «آفتاب» امیدوار شدند بار دیگر میتوانند در کنار یکدیگر کار کنند. اما پس از مدتی مرد معترض همچنان ترجیح داد دور از صحنه بماند و روزگار خود را با تدریس در دانشگاههای تربیت مدرس و سوره سپری کند.
فرهاد مهندس پور تنها غایب این سالها نیست، در کنار او هنرمندانی از نسل میانه هم همچنان غایب اند، هنرمندانی مانند حمید امجد، جلال تهرانی، محمد رضایی راد، افروز فروزنده، آرش آبسالان و... حمید امجد در گپ کوتاهی که به مناسبت تولد 41سالگی اش با ایسنا زده است، تنها دلیل دوری خود را از تئاتر، مدیریت نمیداند. او معتقد است ساده انگاری است اگر همه تقصیرها را به گردن مدیریت بیندازیم بلکه شرایط کلی تئاتر است که او را به دور ماندن از صحنه ترغیب میکند. امجد که سال 83 با اجرای نمایش «بی شیر و شکر» آخرین فعالیت خود را در حوزه اجرایی تئاتر انجام داد، این روزها در کنار تدریس در دانشگاه بیشتر وقت خود را به فعالیتهای نگارشی در حوزه نمایشنامه نویسی و آثار پژوهشی اختصاص داده است. همان سالی که امجد، «بی شیر و شکر» را اجرا کرد، جلال تهرانی نمایش «هی مرد گنده گریه نکن» و محمد رضایی راد هم نمایش «رقصی چنین» را اجرا کردند. «هی مرد گنده...» به دلیل مشکلات فراوانی که برای ساخت دکورش پیش آمد تنها 11 شب اجرا شد تا یکی از بهترین آثار نمایشی دهه 80، قربانی شده باشد. با این حال این نمایش در همان اجراهای کم تعداد خود خاطرهیی به یادماندنی در ذهن تماشاگران تئاتر بر جای گذاشت. جلال تهرانی تا مدتها علاقهیی به اجرای نمایش نشان نداد اما پس از مدتی تصمیم گرفت یکی از آثار قبلی اش «مخزن» را برای دومین بار در تالار مولوی اجرا کند اما مدیر تالار مولوی هم نشان داد که در ناکام گذاشتن هنرمندان مستعد، چیزی از مدیریت تئاتر شهر کم ندارد، مدیر اداره کل هنرهای نمایشی که بسیار علاقهمند بود دست آشتی به سوی هنرمندانی که خودخواسته از صحنه دوری کرده بودند. دراز کند بار دیگر سراغ این چهره آمد و بحث اجرای نمایش «مکبث 2001» مطرح شد اما چون زمان کافی تمرین در اختیار گروه قرار نگرفت، جلال تهرانی هم مانند حمید امجد دوری از صحنه را ترجیح داد. محمد رضایی راد که آخرین بار نمایش «بازگشت به خوان نخست» را به صحنه برد، در تمام این سالها به غیبتی خودخواسته تن داد. او بیشتر در سینما متمرکز بوده است. در این میان افروز فروزند هنرمندی که شش سال پیش نمایش «روی زمین» را اجرا کرده بود، میخواست سکوت هشت ساله خود را پایان دهد. متن پیشنهادی او برای شرکت در بخش چشم انداز بیست و هشتمین جشنواره تئاتر فجر پذیرفته شد اما فروزند پس از کناره گیری بسیاری از همکارانش از شرکت در جشنواره، بهتر دید با آنان همراه شود و این گونه بود که از شرکت در جشنواره انصراف داد. سال 81 بود که آرش آبسالان نمایش «آبگوشت زهرماری» را در تالار چهارسو تئاتر شهر به صحنه برد. او پس از اجرای این نمایش، گرچه اثر دیگری را به صحنه نبرد اما با همراهی علی صلاحی، جلسات نمایشنامه خوانی را در کافه تریای اصلی تئاتر شهر پایه ریزی کرد؛ جلساتی که به خوبی مورد استقبال هنرمندان و علاقهمندان تئاتر قرار گرفت تا جایی که برگزیدهیی از این آثار در جشنوارههای فجر هم روخوانی میشدند اما به دنبال تغییر مدیریتها در تئاتر، کافه تریای تئاتر شهر سالها است که ساعت 15 روزهای پنجشنبه و جمعه هرگز تب و تاب سالهای اولیه دهه 80 را ندارد.
در کنار غایبان نسل میانه، نسل جوان هم غایبان بسیاری دارد؛ علیرضا اولیایی با اجرای نمایش «زنی که زیاد میدانست» خود را به عنوان چهرهیی مستعد معرفی کرد. نمایشی که متن آن را همسر اولیایی، مهشید ابراهیمیان بر اساس داستانی از جلال آل احمد نوشته بود، اثری خوش ساخت شناخته شد. پس از آن اولیایی چند نمایش دیگر هم اجرا کرد. «در» و «سکوت میراث تبار من است» که آخرین نمایش او به شمار میآید. این نمایش که در تالار شماره دو به صحنه رفت، دچار ممیزی شد. اولیایی پس از این نمایش، متونی را به دورههای گوناگون جشنواره فجر پیشنهاد کرد اما هر بار حاصلی جز ناکامی ندید. او سال گذشته بر آن شد تا یکی از آثار کمدی وودی آلن را در سالنی خصوصی مانند اریکه ایرانیان به صحنه ببرد اما از آنجا که هیچ حمایتی از او نشد، اجرای این اثر هم به پروژهیی تبدیل شد. محمد میرعلی اکبری دیگر چهره جوانی است که بارها برای حضوری دوباره تلاش کرده. دو سال پیش پس از اینکه متن پیشنهادی اش برای شرکت در جشنواره فجر با پاسخ «نه» روبه رو شد، با همکاری هیات مدیره کانون کارگردانان خانه تئاتر، جلسهیی را برای اعتراض به این وضعیت ساماندهی کرد، اما این جلسه هم هیچ نتیجهیی در برنداشت. میرعلی اکبری سال گذشته با شرکت در جشنواره تئاتر «ماه» علاقه خود را به اجرای نمایش نشان داد اما این تلاش و علاقه برای مدیریت تئاتر کوچکترین اهمیتی در پی نداشت تا شمار سالهای غیبت کارگردان نمایشهای «آرتیگوشه» و «آگاممنونیزم» مدام افزون تر شود.
آخرین حضور کامبیز اسدی در تئاتر شهر به زمانی بر میگردد که او نمایش «آداب متبرک سکوت» را در تالار خانه خورشید اجرا کرد. همین نکته نشانگر شمار سالهای غیبت این کارگردان جوان است. اسدی پس از آن برنامهیی پژوهشی را در خانه هنرمندان ایران برگزار کرد. بهروز غریب پور برخلاف حسین پارسایی از این چهره جوان به خوبی حمایت کرد و خانه هنرمندان را به مدت سه روز در اختیار برنامههای او گذاشت. اما اسدی هم پس از بینتیجه ماندن برنامههای اجرایی اش در تئاتر بهتر دید چشم خود را بر روی علاقه اش ببندد و در همان رشته اصلی اش، مهندسی شیمی فعالیت کند. علیهاشمی دیگر کارگردان جوان تئاتر پس از اجرای نمایش «نقش زن» در تئاتر شهر و «جزغالههای عاشقانه» در خانه نمایش اداره تئاتر، با حضور در جشنوارههای بانوان همچنان علاقه خود را به اجرای تئاتر نشان داد. هر چند نمایش قبلی او «امروز دوستت ندارم» که در هفتمین جشنواره تئاتر بانوان اجرا شد در اجرای عمومی با ناکامی روبه رو شد اما او به رغم حضور در آثار تصویری، همچنان وفاداری خود را به تئاتر نشان داد که اجرای نمایش «پارههای ساده» در جشنواره هشتم تئاتر بانوان، به خوبی نشانگر این موضوع است. در کنار این چهرهها، ناصر حسینی مهر و تینوش نظم جو به عنوان دو چهرهیی که از خارج از کشور آمده بودند، تلاش کردند جایی برای خودشان در تئاتر باز کنند.
حسینی مهر با وجود علاقهیی که به اجرای «درنای شب» داشت، به دلیل اینکه سالن مناسبی برای اجرای این نمایش به او اختصاص داده نشد از این علاقه صرف نظر کرد. او دو سال پیش پس از فراز و نشیبهای بسیار سرانجام توانست نمایش «اتاق شماره 6» را بر اساس داستانی از آنتوان چخوف در تالار مولوی اجرا کند. مشکلاتی که پس از اجرای این نمایش، گریبان گروه اجرایی را گرفت، اعتراض کارگردان را در پی داشت؛ اعتراضی که با جوابیههای عجیب و غریب اداره کل هنرهای نمایشی روبه رو شد و حسینی مهر را به لیست هنرمندانی اضافه کرد که ترجیح میدهند دور از صحنه باشند تا این لیست هر روز پر و پیمان تر شود. حسینی مهر هم این روزها بیشتر وقت خود را صرف ترجمه و تالیف کتابهای تئاتری یا نمایشنامه میکند و این همان کاری است که تینوش نظم جو هم انجام میدهد. این کارگردان تئاتر با اجرای نمایش «داستان خرسهای پاندا» خود را معرفی کرد. اما پس از اجرای این نمایش گرچه تلاش کرد آثار دیگری از ماتئی ویسنی یک نمایشنامه نویس فرانسوی را به صحنه بیاورد اما این تلاشها به بار ننشست. نظم جو که این روزها به عنوان کارشناس تئاتر با نشر «نی» همکاری میکند سال گذشته با همکاری کیومرث مرادی جلسات نمایشنامه خوانی و فضاسازی دور تا دور دنیا را در خانه هنرمندان برگزار کرد که مورد استقبال تماشاگران تئاتر قرار گرفت. او همزمان با برگزاری همین جلسات ویسنی یک را به ایران دعوت کرد. این لیست البته همچنان نامهای دیگری را هم دربرمیگیرد؛ نامهایی مانند آناهیتا اقبال نژاد که پس از اجرای نمایش «ناتمام» که سال 82 به صحنه رفت دیگر هیچ نمایشی را کارگردانی نکرد. او پس از بازی در نمایش «گوش کن» از عرصه بازیگری هم دوری گزید. آناهیتا اقبال نژاد که حتی برای تماشای تئاتر هم به سالنهای تئاتر نمیآید در موسسه فرهنگی هنری کارنامه تدریس میکند. در کنار این چهرهها هستند چهرههای دیگری مانند روزبه حسینی، مهدی افشارقهرمانی یا نمایشنامه نویسانی مانند نرگس امینی و مهشید ابراهیمیان که در همان آغاز راه از صحنه دور ماندند. آنچه نوشته شد تنها بخشی از هنرمندان غایب تئاتر ماست، هستند نامهای دیگری که حتماً از قلم افتاده اند؛ نامهایی که شاید در دفتر تلفن خبرنگاران نسل قبلتر حضور داشته باشند و هستند چهرههای دیگری مانند محسن علیخانی، وحید رهبانی یا حامد محمدطاهری، چهرههایی که از آنان به عنوان مهاجران تئاتر یاد میکنیم؛ مغزهای فراری تئاتر. مجید شریف خدایی با تمام ایرادات مدیریتی اش اما در تئاتر شهر را به روی نسل جوان باز کرد با اعمال سیاست دواجرایی شدن سالنها - هرچند این سالنها دخمههایی غیراستاندارد خوانده میشدند - دست جوانان را گرفت و بر سر سفره تئاتر نشاند اما مدیریت امروز تئاتر ما به گونهیی دیگر رفتار کرد که موجبات دوری نسل میانی را هم فراهم کرد. با همه اینها حسین پارسایی که دبیر بیست و هشتمین جشنواره تئاتر فجر هم هست یکی از ویژگیهای مثبت این دوره از جشنواره را معرفی چهرههای جوان میداند. این سخن مدیر اداره کل هنرهای نمایشی با آنچه در این سالها در عملکرد او شاهد بوده ایم در تناقضی عجیب قرار میگیرد. تنها نگاهی گذرا به دفترچه تلفن خبرنگاران تئاتر کافی است تا تفاوت فضای تئاتر و فعالان آن در اوایل دهه 80 و اواخر آن روشن شود؛ تنها یک نگاه گذرا.