مهمترین دستاوردی كه «سریال روزگار قریب» به آن دست یافته و آن را در كلاسی بالاتر از خیلی از سریالهای این سالها قرار میدهد، نوع چارچوبی است كه عیاری برای كارش تعریف كرده است. چارچوبی كه به هیچوجه رنگ و بوی سریالهای تلویزیونی را ندارد و در كلاسی كاملا جداگانه باید به آن پرداخت.
بازیگر یا نابازیگر نداریم
عیاری، كاملا هوشمندانه یا بهتر است بگوییم كاملا شجاعانه فرمی را برای بیان اتفاقات ریز و درشت زندگی دكتر قریب انتخاب كرده است كه اگر نگوییم بیسابقه، لااقل در پخشهای تلویزیونی، كمسابقه است. عیاری با تلاشی قابل تحسین تلاش كرده است تا جایی كه ممكن است فضایی واقعی و كاملا قابل باور را پیش چشم ما بگذارد تا ما با خیال راحت همه آن چیزی را كه سریال با ما صادقانه در میان میگذارد، باور كنیم. در درجه اول به بازیهای كار توجه كنید؛ بازیهایی كه به طرز شگفتانگیزی طبیعی و صمیمی بهنظر میرسند. هیچكدام از بازیگرهای این كار، اصلا آن ژستها و میمیكهای اغراقشدهای را كه در كارهای دیگر از آنها دیده بودیم با خودشان به این كار نیاوردهاند؛ از
بازیگر یا نابازیگر نداریم
عیاری، كاملا هوشمندانه یا بهتر است بگوییم كاملا شجاعانه فرمی را برای بیان اتفاقات ریز و درشت زندگی دكتر قریب انتخاب كرده است كه اگر نگوییم بیسابقه، لااقل در پخشهای تلویزیونی، كمسابقه است. عیاری با تلاشی قابل تحسین تلاش كرده است تا جایی كه ممكن است فضایی واقعی و كاملا قابل باور را پیش چشم ما بگذارد تا ما با خیال راحت همه آن چیزی را كه سریال با ما صادقانه در میان میگذارد، باور كنیم. در درجه اول به بازیهای كار توجه كنید؛ بازیهایی كه به طرز شگفتانگیزی طبیعی و صمیمی بهنظر میرسند. هیچكدام از بازیگرهای این كار، اصلا آن ژستها و میمیكهای اغراقشدهای را كه در كارهای دیگر از آنها دیده بودیم با خودشان به این كار نیاوردهاند؛ از
مهدی هاشمی كه آنقدر راحت و قابلباور به تخت بیمارستان چسبیده و با آن لهجه عجیب و كاملا انسانی سخن میگوید بگیرید تا مرحوم حسین پناهی كه اینبار هم بهتر از هر موقعی مشغول بازیكردن خودش است؛ طوری كه به راحتی او را در نقش یك روستایی ساده و وردست حكیم رحمتالله میپذیریم و باورش میكنیم.
عیاری در كارهای قبلش و مخصوصا در فیلم تحسینشده «بودن یا نبودن» بارها و بارها ثابت كرده است كه استاد گرفتن چنین بازیهای فوقالعادهای از بازیگرانش است. سیستم عیاری بازیگر حرفهای یا نابازیگر نمیشناسد؛ آنقدر بازی بازیگرهای حرفهای در كنار نابازیگرها همسطح و هماهنگ از آب درآمده كه با دقتكردن در آن قطعا متعجب خواهید شد. بهیاد بیاورید صحنهای را كه در قسمت دوم، مقنی پیر ده بعد از بیرونآوردن لاشه سگ از قنات چه سرفههای جگرخراشی میكرد و به چه حال و روزی افتاده بود. مقنی پیر ده یك نابازیگر بود كه هیچوقت با لاشه یك سگ در ته چاه مواجه نشده بود و انگار فقط عیاری میتواند چنین بازی بینقصی از او بگیرد. اینها را اضافه كنید به بازیهای عالی بچههای خردسال سریال (كه ماشاءالله تعدادشان هم اصلا كم نیست) و همه اینها را مقایسه كنید با بازیهای پرایراد، بیدقت و اغراقشده خیلی از سریالهای بیرمق دوران ما.
نماهای شگفتانگیز
اما همه كار عیاری در بازیهای بینقص سریالش نیست. هر قسمت از این سریال بهطور متوسط یكساعت به طول میانجامد. با دقیقشدن به نوع دكوپاژ هر قسمت، از این همه زحمت كه برای یك سریال كشیده شده است، متعجب خواهید شد. سریال از تعدد نماهای شگفتانگیزی بهره میبرد؛ این را دوباره مقایسه كنید با سریالهای این سالها كه انگار كارگردان در هر سكانس، یكبار و برای همیشه دوربین را كاشته و بازیگران در همان یك نما 5دقیقه حرف میزنند و قصه را پیش میبرند و ما در این 5دقیقه نه یك پلان سكانس با میزانسنهای پیچیده دیدهایم و از آن لذت بردهایم و نه از این ترفند كارگردان چیز خاصی دستگیرمان شده است. درحقیقت تمامی آن چیزی كه دیدهایم یك نمای دونفره بیخاصیت است كه كارگردان فقط و فقط به خاطر اینكه سریعتر پروسه تولید را به پایان برساند و بیخود درگیر برداشت نما از زوایای مختلف نشود این تكنیك را انتخاب كرده است.
اما با نگاه به سریال روزگار قریب، ما با استاندارد جدیدی مواجه میشویم. نماهای متفاوتی كه عیاری حتی در درآوردن یك گفتوگوی دونفره ساده از آنها استفاده كرده است، زحمت زیادی را كه برای كارگردانی این كار خرج شده است، به بهترین شكل به ما نشان میدهد. اما نكته مهمتر این است كه عیاری از این نماهای متعدد فقط برای اینكه زیاد نما داشته باشد، استفاده نكرده است (كه اگر اینطور میشد این كار هم هیچ توفیری با سریالهای دیگر نداشت)؛ نكته اینجاست كه عیاری كاملا بجا و درست از این تنوع نماها استفاده میكند و آنقدر باسلیقه و دقیق آنها را كنار هم میچیند كه ما مجبور میشویم به فضای تصویری این كار نگاه كنیم و از آن لذت ببریم. بهطور مثال به یاد بیاورید كه صحنه درخت در قسمت سوم چقدر دقیق و ماهرانه دكوپاژ شده بود. تركیب ساده زوایای دوربین را كه به رغم همه این سادگی دقیقا حس تعلیق كودكانه را در ما به جا میگذارد، فقط یك ذهن باتجربه و هوشمند میتواند اینقدر دقیق و جالب از كار دربیاورد.
آهسته و پیوسته
یكی دیگر از خطشكنیهای عیاری در این سریال ریتم جالبی است كه او برای كارش انتخاب كرده است.
عیاری با جسارتی مثالزدنی ریتمی كند را برای ارائه این كار انتخاب كرده است؛ ریتمی كه خیلی از تماشاگران عادی تلویزیون به آن عادت ندارند. اما نكته شگفتانگیز اینجاست كه بهرغم این ریتم كند، خیلیها با سریال ارتباط برقرار كرده و آن را پذیرفتهاند. عیاری در هر قسمت با چیزهایی كاملا عادی ما را به تلویزیونهایمان سنجاق میكند. به یاد بیاورید، قصه آب مسموم ده یا قصه بالارفتن از درخت یا مریضی حكیم رحمتالله و... را كه چقدر استادانه و با سادگی تمام برایمان تعریف شده و ما چقدر از آن لذت بردهایم.
فرم روایی كار آنقدر جذاب است كه میتوان راجع به آن صفحات زیادی سیاه كرد؛ از بازیهای زمانی نرم، بجا و خوب كار بگیرید تا تنیدن استادانه چندین و چند قصه در هم و پیشبردن درام كه از دور بسیار ساده و از نزدیك كاملا مردافكن بهنظر میرسد. سریال «روزگار قریب»، با تمام این دستاوردهای ویژهای كه بهدست آورده، كمكم جای ویژهای را در ذهن مخاطبانش باز كرده؛ دستاوردهایی كه بهنظر میرسد هیچكدامشان برای عیاری چندان اهمیتی نداشته باشند. انگار برای او تنها صداقت مهم است؛ چیزی كه در ذره ذره سریالش موج میزند.
عیاری در كارهای قبلش و مخصوصا در فیلم تحسینشده «بودن یا نبودن» بارها و بارها ثابت كرده است كه استاد گرفتن چنین بازیهای فوقالعادهای از بازیگرانش است. سیستم عیاری بازیگر حرفهای یا نابازیگر نمیشناسد؛ آنقدر بازی بازیگرهای حرفهای در كنار نابازیگرها همسطح و هماهنگ از آب درآمده كه با دقتكردن در آن قطعا متعجب خواهید شد. بهیاد بیاورید صحنهای را كه در قسمت دوم، مقنی پیر ده بعد از بیرونآوردن لاشه سگ از قنات چه سرفههای جگرخراشی میكرد و به چه حال و روزی افتاده بود. مقنی پیر ده یك نابازیگر بود كه هیچوقت با لاشه یك سگ در ته چاه مواجه نشده بود و انگار فقط عیاری میتواند چنین بازی بینقصی از او بگیرد. اینها را اضافه كنید به بازیهای عالی بچههای خردسال سریال (كه ماشاءالله تعدادشان هم اصلا كم نیست) و همه اینها را مقایسه كنید با بازیهای پرایراد، بیدقت و اغراقشده خیلی از سریالهای بیرمق دوران ما.
نماهای شگفتانگیز
اما همه كار عیاری در بازیهای بینقص سریالش نیست. هر قسمت از این سریال بهطور متوسط یكساعت به طول میانجامد. با دقیقشدن به نوع دكوپاژ هر قسمت، از این همه زحمت كه برای یك سریال كشیده شده است، متعجب خواهید شد. سریال از تعدد نماهای شگفتانگیزی بهره میبرد؛ این را دوباره مقایسه كنید با سریالهای این سالها كه انگار كارگردان در هر سكانس، یكبار و برای همیشه دوربین را كاشته و بازیگران در همان یك نما 5دقیقه حرف میزنند و قصه را پیش میبرند و ما در این 5دقیقه نه یك پلان سكانس با میزانسنهای پیچیده دیدهایم و از آن لذت بردهایم و نه از این ترفند كارگردان چیز خاصی دستگیرمان شده است. درحقیقت تمامی آن چیزی كه دیدهایم یك نمای دونفره بیخاصیت است كه كارگردان فقط و فقط به خاطر اینكه سریعتر پروسه تولید را به پایان برساند و بیخود درگیر برداشت نما از زوایای مختلف نشود این تكنیك را انتخاب كرده است.
اما با نگاه به سریال روزگار قریب، ما با استاندارد جدیدی مواجه میشویم. نماهای متفاوتی كه عیاری حتی در درآوردن یك گفتوگوی دونفره ساده از آنها استفاده كرده است، زحمت زیادی را كه برای كارگردانی این كار خرج شده است، به بهترین شكل به ما نشان میدهد. اما نكته مهمتر این است كه عیاری از این نماهای متعدد فقط برای اینكه زیاد نما داشته باشد، استفاده نكرده است (كه اگر اینطور میشد این كار هم هیچ توفیری با سریالهای دیگر نداشت)؛ نكته اینجاست كه عیاری كاملا بجا و درست از این تنوع نماها استفاده میكند و آنقدر باسلیقه و دقیق آنها را كنار هم میچیند كه ما مجبور میشویم به فضای تصویری این كار نگاه كنیم و از آن لذت ببریم. بهطور مثال به یاد بیاورید كه صحنه درخت در قسمت سوم چقدر دقیق و ماهرانه دكوپاژ شده بود. تركیب ساده زوایای دوربین را كه به رغم همه این سادگی دقیقا حس تعلیق كودكانه را در ما به جا میگذارد، فقط یك ذهن باتجربه و هوشمند میتواند اینقدر دقیق و جالب از كار دربیاورد.
آهسته و پیوسته
یكی دیگر از خطشكنیهای عیاری در این سریال ریتم جالبی است كه او برای كارش انتخاب كرده است.
عیاری با جسارتی مثالزدنی ریتمی كند را برای ارائه این كار انتخاب كرده است؛ ریتمی كه خیلی از تماشاگران عادی تلویزیون به آن عادت ندارند. اما نكته شگفتانگیز اینجاست كه بهرغم این ریتم كند، خیلیها با سریال ارتباط برقرار كرده و آن را پذیرفتهاند. عیاری در هر قسمت با چیزهایی كاملا عادی ما را به تلویزیونهایمان سنجاق میكند. به یاد بیاورید، قصه آب مسموم ده یا قصه بالارفتن از درخت یا مریضی حكیم رحمتالله و... را كه چقدر استادانه و با سادگی تمام برایمان تعریف شده و ما چقدر از آن لذت بردهایم.
فرم روایی كار آنقدر جذاب است كه میتوان راجع به آن صفحات زیادی سیاه كرد؛ از بازیهای زمانی نرم، بجا و خوب كار بگیرید تا تنیدن استادانه چندین و چند قصه در هم و پیشبردن درام كه از دور بسیار ساده و از نزدیك كاملا مردافكن بهنظر میرسد. سریال «روزگار قریب»، با تمام این دستاوردهای ویژهای كه بهدست آورده، كمكم جای ویژهای را در ذهن مخاطبانش باز كرده؛ دستاوردهایی كه بهنظر میرسد هیچكدامشان برای عیاری چندان اهمیتی نداشته باشند. انگار برای او تنها صداقت مهم است؛ چیزی كه در ذره ذره سریالش موج میزند.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ.www.seemorgh.com/culture
منبع : همشهری