تاسها را وسط میاندازی. دیدن اعداد تاس همان چیزی است كه نشان میدهد بختت خوب است یا بد. تمام بازی قمار همین یك لحظه است. لحظه پرتاب تاسها، جابهجایی كارتها، تعیینکننده است. این یعنی اعتیاد؛ اعتیاد به بازی بیرحم قمار كه میتواند در چشم بر هم زدنی هست و نیستت را بگیرد. معامله میكنند. قمارهای وحشتناك.مبادلهای به ارزش یک زندگی!
بازی سراسر پیچیده
خانهای معمولی و آپارتمانی است. خانهای مثل تمام خانههای این شهر در غرب پایتخت. ولی وقتی وارد میشوی، داخل آپارتمان طبقه سوم، كمی متفاوتتر از بقیه واحدهاست. اصلا شبیه محل زندگی نیست. یك دست مبل، یك میز بزرگ و كشویی كه در آن فقط تاس و مهره و تخته و كارت بازی پیدا میكنی. اینجا قمارخانه است. جایی كه پول حرف اول را میزند. اسكناس رد و بدل میشود. جایی كه میآیند تا یا پولدار شوند یا داروندارش را ببازند، تا ریال آخر.
تاس میاندازند. كارت رو میكنند. مهره جا به جا میكنند و در آخر این اسكناس است كه جابهجا میشود. گاهی میرود توی جیب خودت و گاهی هم توی جیب رقیب. قماربازی آشنا و دوست نمیشناسد. آنقدر بیرحم است كه در یك لحظه و یك ثانیه تمام هست و نیستت را میگیرد. آن وقت است كه تو میمانی و جیب خالی.
در این آپارتمان باید قوانین را بلد باشی تا اجازه ورود داشته باشی. «بهزاد» یک قمارباز حرفهای است به قول خودش پیر این کار شده است. فقط پول میبرد. تمام حركات و رفتارش شبیه به قماربازهاست. فقط میخواهد معامله كند. با هركس حرف میزند، سر كوچكترین موضوع پول میگذارد وسط و شرطبندی میكند. معتادش شده. او ٨سال است که قمار میکند. بهزاد میگوید: «اگر نامزدم نبود من در قمارخانهها سر زندگیام معامله میكردم. در بازی قمار همیشه كه نمیبری. این بازی یك سرش برد است و یك سرش باخت. اگر ادامه میدادم شاید همه چیزم را از دست میدادم. مثل خیلی از بچه پولدارهایی كه میشناختم و یك شبه همه چیزشان را از دست دادند. آن هم تنها با یك تاس! ولی من به خودم و نامزدم قول دادم ترك كنم. حالا این شرطبندیهای كوچك كه چیزی نیست.»
راز و رمزهای قماربازی
قماربازی تنها یك بازی معمولی كه در آن پول معامله میشود نیست. قماربازی قوانین دارد. راز و رمز دارد. اصطلاحات دارد. فقط قماربازهای حرفهای این را میدانند.
عقربهها ساعت ٢١:٤٠ را نشان میدهند. قرار است بهزاد به همراه مجتبی و سعید سر میز قمار بنشینند. کمکم مجتبی و سعید وارد آپارتمان طبقه سوم شدند. سعید پیش از بازی جملهای بر جمله دیگر بار میکند و دست آخر سر رشته از دست خودش هم در میرود.از همه چیز و همه کس سخن میگوید مجتبی و بهزاد هم به نشانه تایید از سر بیحوصلگی سرشان را تکان میدهندیک دستگاه پوز در گوشه میز خودنمایی میکند.
مجتبی میگوید: «پول به بازی گذاشتنش بیمقصد و مقصود است، یعنی هرچه به دستت میآید میگذاری.یا همین طور پشت سر هم میبری و پول پارو میکنی یا بدون ریالی میز قمار رو ترک میکنی.»
میز قمار را چیدهاند. یک سر مجتبی نشسته یک سر بهزاد. تاسها را میاندازند. مهرهها را تکان میدهند. مهرهها روی تخته یکی پس از دیگری جا به جا میشوند. یک سر این قمار بهزاد بود سر دیگر سر مجتبی. شرط بسته بودند. پول و کارت عابربانکشان را به سعید سپردند.حالا سعید حَکم شده بود. بهزاد تاسهای تخته را در دستانش میگیرد. به آنها نگاه میكند و درحالیكه باز هم دارد شانس خود را امتحان میكند، ادامه میدهد: «تَلكه كسی است كه پولها را در بازی قمار میبرد. او یک دهم پول را به حَكم میدهد. حَكم همان داور است.
هر دو طرف او را قبول دارند. تمام مدت بازی در كنار شركتكنندگان مینشیند. پولها را میگیرد و بعد از بازی آن را به برنده میدهد. اگر پای وسیلهای مثل ماشین یا خانه وسط باشد به نام حَكم میشود. بعد از بازی هركس برد حكم آن را به نام برنده میكند. حَكم را شركتكنندهها تعیین میكنند. در تمام طول بازی هم اوست كه داوری میكند. شركتكنندهها باید حرف او را گوش كنند.»
حالا پای سعید هم به عنوان حَکم میان کشیده شده بود. درباره سرنوشت خودش پروایی نداشت. چه حالت عجیبی. بیخیال از اینکه چه مقدار پول در جیب دارد به هیچی، نه شغلی، نه وسیله امرار معاشی، نه امیدی، نه نقشهای، ذرهای هم نگران نبود.
مایه تشویش مجتبی تقدیر بهزاد بود. میخواست به بردی برسد که پنهانش میکرد. بهزاد قیافهای حاکی از برنده ساختگی به خود گرفته بود. ولی مجتبی حالت چهرهاش را که از خشم گرفته بود، ذرهای هم تغییر نداد. ساکت بود و با حالتی از بیقراری به حرکت مهرهها چشم دوخته بود.
مجتبی باخته بود بازنده قماری بود که با دست خود رقم زده بود. ولی دست بردار نیست.به باختن که بیفتد، از کلهشقی، از خشم، دست از قمار برنمیداری و هی قمار میکنی، هی قمار میکنی و در چنین مواردی بخت دیگر برنمیگردد، و آن وقت... آن وقت... دار و ندارت را میبازی، تا ریال آخر.
در چهره بهزاد شادی نمایان بود و چنان لبخند کودکانه و شیطنتآمیزی بر لب داشت که نگو. نگاه فاتحانهای کرد و چشمک رندانهای به سعید زد. منظورش این بود که معامله را همانجا جوش بدهد؟ کارش نقص نداشت ولی وقاحتش هم حد نداشت.
از قیافه مجتبی بیصبری و کج خلقی میبارید. پیدا بود که فکر و ذکرش شده است برد. به چیز دیگری اعتنا نمیکرد و به نظر میآمد که حواسش جای دیگری است. غرق در اندیشه بود و گهگاه که از این حالت بیرون میآمد، بیقرار و بیشکیب دست یا سرش را تکان میداد. شقیقههایش خیس عرق شده بود و دستهایش میلرزید.
مجتبی میگوید: «پول تو جا». یک اصطلاح است. وقتی سر مبلغی شرطبندی میكنی. اگر بردی باید قانون «پول تو جا» را رعایت كرده باشی. اگر پول از همان اول روی میز نباشد تو حتی اگر برنده هم شوی به پولت نمیرسی. یعنی پیش از بازی یا باید پول نقد را روی میز بگذاری یا همان لحظه كارت بكشی. باید حواست به این موضوع باشد وگرنه حتی اگر ببری هم پولی در كار نیست.
فاتح بازی که پولها را میشمارد یواشکی میگوید: «تا حالا واژه «مفتبر» در بازی را شنیدهای؟! «مفتبرها» فقط میبرند. یعنی میآیند كه ببرند. این موضوع را فقط به تو میگویم.فقط تقلب. یاد گرفتهاند كه چطور همه چیز را به نفع خودشان تمام كنند. به اینها میگویند «مفتبر» نه قمارباز.
قمارباز كسی است كه فقط بازی میكند. حالا یا میبرد یا میبازد. نمیداند قرار است ببرد یا ببازد. ولی «مفتبر» از همان اول میداند كه میبرد. برای همین میلیونی شرط میبندد. من خودم به چشم دیدم كه دوستم یك بنز ٢٠٠ میلیونی را از طریق همین مفتبری برد. مفتبرها آنقدر حرفهای و لحظهای تقلب میكنند كه تا به خودت بیایی باختی.»یعنی بهزاد مفتبر بود؟!!!
قماربازهای خرافاتی
وقتی لحظه به لحظه به بازی قماربازها نگاه كنی یك نكته جالب را در میان آنها متوجه میشوی. قماربازها به شدت خرافاتی هستند. آنها از هر چیزی كه برایشان اومد داشته باشد استفاده میكنند تا ببرند. حالا ورد یا جادو است یا رنگ لباس. فرقی نمیكند. فقط باید چیزی باشد كه تو برنده بازی باشی. مجتبی میگوید: «قماربازها به شدت خرافاتی هستند. آنقدر خرافاتی كه حتی به نفس آدمها هم توجه میكنند. مثلا میگویند نفس فلانی برای من اومد داشت. آنها به كسانی كه برایشان شانس میآورند پول میدهند تا در طول بازی بیایند و بنشینند كنارشان. یا مثلا میگویند رنگ آبی برایم شانس میآورد. هر بار بازی میكنند آبی میپوشند تا ببرند. ورد و جادو هم كه فراوان است.»
استرسی تمامنشدنی
به او میگویم پس چقدر این بازی پر از استرس است. چشمهایش را گرد میكند و با سرعت میگوید: «استرس! این بازی تمامش استرس و اضطراب است. استرسی كه خیلیها را حتی روانه بیمارستان كرده است. من خودم شاهد بودم كه یك مرد میانسال حین بازی از شدت استرس قلبش گرفت و مرد. او ٢٠ میلیون گذاشته بود وسط. اما هنگام بازی طرف مقابلش گفت اگر تاس را انداختی و جفت دو آوردی، به غیر این ٢٠ میلیون، ٤٠ میلیون دیگر هم باید به من بدهی. مرد میانسال قبول كرد. او تاس را انداخت و در عین ناباوری جفت دو آورد. همان لحظه سكته كرد و تا او را به بیمارستان رساندیم تمام كرده بود. شما نمیدانی كه این بازی چقدر با استرس و اضطراب همراه است.»
قماربازهای پولدار
كمی بالاتر میرویم. به شمال شهر. اینجا خانهای ویلایی در شمال پایتخت است. از آن خانهها كه برای آدم پولدارهاست. جالب است كه وقتی وارد این خانه ویلایی میشویم باز هم بساط قمار را میبینیم. خانهای به این بزرگی تنها برای قماربازی به كار میرود و بس. اما اینجا كمی متفاوتتر است. پولهای معامله زیاد است. حتی بالای ٥٠٠میلیونتومان. اینجور خانهها ورودی دارد. یعنی وقتی وارد میشوی باید ٣میلیون تومان كارت بكشی. بهزاد که همراهیام کرده است، میگوید: «در اینجور جاها همه قسمتهایش پر از محافظ است.
حق دعوا نداری. اگر دعوا كنی سر كارت با محافظهاست. خیلی شیك و با كلاس میروی داخل. بازی میكنی و اگر باختی بدون سر و صدا میروی بیرون. در صورتیكه در قمارخانههای دیگر خیلیها وقتی میبازند چنان دعوایی به راه میاندازند كه پای پلیس وسط كشیده میشود و همه چیز لو میرود. راستی یادم رفت بگویم كه در بازی قمار هركس دو محافظ برای خودش میبرد كه كسی جرأت نداشته باشد سرش كلاه بگذارد.
شناسایی قماربازها سخت است
حسینپور، بازپرسی كه پیش از این بسیاری از پروندههای قمار را بررسی كرده است، در این باره میگوید: «قماربازها چندین دسته هستند. دسته اول قماربازهای ثروتمند هستند. آنها خیلی حرفهای كار میكنند. كلی محافظ دارند و همه چیز حساب شده انجام میشود. همین باعث میشود كه شناسایی و دستگیر نشوند. پروندههایی وجود داشت كه فعالیتشان گزارش شده بود اما به دلیل نبود هیچ مدركی قابل شناسایی نبود. دسته دوم جوانانی هستند كه برای تفریح دور هم جمع میشوند و انواع بازیها را انجام میدهند و پول معامله میكنند. آنها تنها برای تفریح این كار را میكنند و به قمارخانه نمیروند. دسته سوم كسانی هستند كه در محلههای پایین محل قماربازی دارند. آنها جمع میشوند از مردم پول میگیرند و شرطبندی میكنند كه خیلی از آنها كلاهبردار هستند و با تقلب پول مردم را میدزدند.»
او معتقد است: «معمولا در قماربازی چون هر دو طرف متهم هستند و به خاطر خلافی كه انجام میدهند، كسی شكایتی مطرح نمیكند. مگر اینكه محلی كه به قمارخانه تبدیل شده باشد باعث آزار و اذیت همسایهها شود و همسایهها شكایت كنند. بعضی اوقات هم قماربازها بین خودشان دعوا و درگیری به راه میاندازند كه در این صورت پلیس خبردار میشود و همه آنها را دستگیر میكند. حتی در بعضی موارد خانواده قمارباز پیش پلیس میرود و به خاطر اینكه فرد همه زندگیاش را در قمار باخته شكایت میكند و همه چیز را لو میدهد. من خودم پروندهای در مورد قماربازی داشتم كه فرد آنقدر پول و اموالش را در قمار باخته بود كه دیگر چیزی برای شرطبندی نداشت. همسرش را معامله كرده بود. برای همین همسرش هم نزد پلیس رفت و شكایت كرد و مرد جوان هم دستگیر شد.»
این كارشناس در ادامه صحبتهایش میگوید: «قماربازها آنقدر به این بازی اعتیاد پیدا میكنند كه هر بار دستگیر میشوند سابقهای جز قمار ندارند. یعنی درست بلافاصله بعد از آزادی كار خود را شروع میكنند. تمام متهمانی كه من با آنها صحبت كردم همین را میگویند. آنها میگویند وقتی میبازند آنقدر ادامه میدهند تا برنده شوند. برای همین معتاد این بازی خطرناك میشوند. آنها وقتی دستگیر میشوند با نظر قاضی و طبق قانون مجازات اسلامی مجازات خواهند شد ولی شناساییشان سخت است. قانون مجازات اسلامی در باره قماربازها میگوید: قماربازی با هر وسیلهای ممنوع و مرتکبان جرایم مشابه به یک تا شش ماه حبس یا تا ٧٤ ضربه شلاق محکوم میشوند و در صورت تجاهر به قماربازی به هر دو مجازات محکوم میشوند.»
قماربازی رحم ندارد. كافی است یكبار بازی كنی. آن وقت است كه آلوده این بازی خطرناك میشوی. اتفاقا كسانی كه میبازند بیشتر بازی میكنند. بازی میكنند تا ببرند. همین تكرار بازیها اعتیاد میآورد. مولوی میگوید: خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش، بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر»
منبع: روزنامه شهروند