جزئیات مرگ آن ۵۷ نفرِ مظلوم در کرمان
روزنامه شرق با مصدومان و خانواده جان‌باختگان مراسم تشییع پیکر سردار سلیمانی گفتگو کرده است که در ادامه می‌خوانید

48 دقیقه وحشتناکِ آن ۵۷ نفر در کوچه‌ ای در کرمان

روایت برخی از حادثه‌دیدگان:

بهنام توضیح می‌دهد كه ماجرا از زمانی شروع شد كه سخنرانی سردار سلامی به پایان رسید و خودرو حامل پیكر سردار به سمت خیابان بهشتی به حركت درآمد: «سخنرانی كه تمام شد، آقای نظام اسلامی که مجری بود، گفت همه پشت سر شهید و در خیابان بهشتی حركت كنید، خیابان پر بود». آن‌طوركه شاهدان عینی و حاضران در مراسم تشییع روز سه‌شنبه كرمان می‌گویند، مراسمی در میدان آزادی در جریان بود كه پس از پایان آن، همه باید وارد یكی از خیابان‌های متصل به این میدان یعنی بهشتی می‌شدند. ابتدای خیابان تعیین‌شده برای مراسم، بهشتی نام دارد كه پس از چندصد متر و گذر از اولین چهارراه، شریعتی نامیده می‌شود.

جمعیت میدان به سمت خیابان بهشتی روانه می‌شوند، اما این خیابان باریك، پر از جمعیت بوده است: «جمعیت كه حركت كرد، جمعیت حاضر در خیابان برگشتند كه حركت كنند به سمت شریعتی. سه، چهار نفر زمین خوردند؛ درهمین‌حال كه می‌خواستند جهت خود را تغییر دهند، زمین خوردند؛ یعنی آن‌‌قدر فشار جمعیت زیاد بود. چهار، پنج نفر از مأموران و بسیجیان دست هم را گرفتند كه جلوی موج جمعیت را بگیرند و این چهار نفر را نجات دهند.

بهنام می‌گوید: خودم را مثل غلتك روی سر مردم جلو می‌بردم تا این دو متر تمام شد و به آن طرف نرده‌ها رسیدم. سوار آدم‌ها رفتم. دروغ نمی‌توانم بگویم. آن طرف كه رسیدم دیگر بی‌هوش شدم و خواهرخانمم و بقیه فامیل‌ها برای كمك سراغم را گرفتند». می‌گویند هر كس می‌توانست سوار آدم‌ها می‌رفت و هر كسی هم نمی‌توانست، همان‌جا زیر دست و پا له می‌شد. این رفتارها حالا مانند عذابی وجدان احمد را آزار می‌دهد اما می‌گوید هیچ راه دیگری وجود نداشت: «پشت سر من یك پیرمرد دست پسرش را می‌گرفت و هی ذكر و یا حسین یا حسین می‌گفت و آخر هم همان‌جا پایین رفت و مرُد. خفه شد. همین كنار ما بود. ما می‌دیدیم كه آدم‌ها می‌میرند.

دو خانم دیگر هم كنار دست‌مان مردند. آدم‌ها كه می‌مردند، سیاه می‌شدند و این چند جوان بسیجی هم ترسیده بودند و نمی‌دانستند چه كاری كنند. من كه به آن طرف رسیدم بعد از چند دقیقه به هوش آمدم و دیدم دارند نرده‌ها را باز می‌كنند». داربستی كه برای بازرسی مردم ایجاد شده بود، حدود 45 دقیقه بعد از حضور مردم در این كوچه باز شد و جان‌های زخمی فراوانی نجات پیدا كردند. كوچه بهشتی در ساعت 12 ظهر روز سه‌شنبه حادثه را پشت سر گذاشته بود و حالا این چند متر پر از كفش و لباس پاره بود. احمد نجات پیدا كرد و بهنام پاهایش شكسته شد، قفسه سینه‌اش آسیب دیده بود اما در بیمارستان نجات پیدا كرد.

بهنام می‌گوید: «الان نمی‌توانم كار كنم، یك قاشق كه غذا می‌خورم قفسه سینه‌ام درد می‌گیرد. پاهایم هیچ حسی ندارد. 45 دقیقه اینجا بودیم و بعد كم‌كم داربست را باز كردند. یك پزشك لباس‌شخصی سیرجانی به ما تنفس دهان به دهان داد و كمی جان گرفتیم. اینجا هیچ كسی رسیدگی نمی‌كرد. من را بیمارستان سیدالشهدا بردند. دو روز خانه جان می‌دادم ولی بیمارستان رسیدگی درستی نداشت». مشابه این روایت را مصدومان دیگری هم بیان می‌كنند و از پزشكی با لباس‌شخصی می‌گویند كه در اولین لحظات پس از بازشدن داربست، به یاری آنها شتافته و جان‌شان را نجات داده است.

پس از جان‌باختن همسر و دختر حشمت‌الله رحیمی، خانه‌اش خلوت است. او می‌گوید: «شب به ما زنگ زدند كه فردا می‌رویم مراسم. گفتم حواس‌تان باشد. گفت سردار كه رفت ما دیگر مهم نیستیم. چه می‌خواهد بشود مگر؟ از سردار كه بالاتر نیستیم. اینها همه خودجوش بود و هیچ‌كس به اختیار خودش نبود. فامیل ما كه این‌جور بود، بقیه را نمی‌دانیم. خودجوش و بی‌اختیار بودند. اختیارشان از دست رفته و قسمت بود».

محمد صابری رئیس اورژانس كرمان حادیه را اینگونه روایت می کند:

* در لحظه حادثه، نزدیك به محل بوده و حتی حدود 50 كودك هم در اولین دقایق به دو آمبولانس منتقل می‌شوند: «قبل از آنكه تراكم شدید شود، 40 نفر از بچه‌ها را از دست مردم گرفتیم و داخل آمبولانس‌ها بردیم كه اگر این كار نمی‌شد، شاید الان تلفات 50 نفر بیشتر بود. تراكم جمعیت اجازه حضور نیرو بین مردم را نمی‌داد و كسی نمی‌تواند كمك كند. در لحظه اولیه همان چهار دستگاه آمبولانس و اتوبوس آمبولانس تعداد زیادی را به بیمارستان منتقل كردند

* چندان طول نكشید. 4 آمبولانس و یك دستگاه اتوبوس آمبولانس كه بود و بعد هم بقیه رسیدند.

* حادثه شبیه سقوط یك اتوبوس به ته دره است كه تعداد زیادی جان دادند و هرچه تعداد آمبولانس بیشتر باشد، كمكی نمی‌كند. این حادثه باید پیشگیری می‌شد و نه درمان. همه تقریبا همان لحظات اول جان باختند و تمام.

* مردم خودشان باید رعایت می‌كردند. وقتی با این شدت و این تراكم جمعیت بازهم فشار می‌آورند، همین می‌شود. ولی مردم عملا در فضایی گیر كردند.

* نه مردم حركت كردند، مردم دو ساعت قبلش در همین مکان ایستاده بودند ولی حركت كردند و این اتفاق رخ داد. مردم حركت نمی‌كردند شاید یك نفر هم آسیب نمی‌دید. ولی قابل پیش‌بینی بود كه وقتی ماشین حامل پیكر برسد، مردم هم حركت می‌كنند.

* من اگر بودم، حركت نمی‌كردم. من اگر در آن جمعیت بودم، حركت نمی‌كردم. برای چه در این تراكم جمعیت و با این جمعیت حركت كنم؟ فقط حركت و هجوم جمعیت باعث این اتفاق شد. آن لحظه فقط حركت نكردن جمعیت می‌توانست مانع حادثه شود.

گردآوری: گروه خبر سیمرغ
seemorgh.com/news
منبع: روزنامه شرق