مقدمه: به تعبیر یك شاعر بزرگ، معلوم است كه هر آدمی یك تاریخ تولدی دارد، در یك شهر یا روستایی هم به دنیا آمده، ازدواج كرده و بالاخره با توجه به حرفهای كه برگزیده كارهایی هم كرده و دلمشغولیهایی داشته است. اصلا زندگینامه چه مفهومی دارد؟! حالا حكایت این یادداشت است و سامان دادن به یك زندگینامه درست و درمان برای مل گیبسون. كمتر سینما دوستی هست كه از چند و چون زندگی و كارنامه حرفهای گیبسون مطلع نباشد و در ایران هم كه به واسطه یكی، دو فیلم جنجالی و عامهپسندش، در میان عامه مردم هم مخاطبانی دارد! این شد كه بر آن شدم تا به جای ارائه یك زندگینامه خشك رسمی به گونهای دیگر كار و بار و زندگی مل گیبسون را پیشرو بگشایم. آنچه خواهید خواند در دو بخش تنظیم شده است كه بخش اول حكایتی است دلنشین كه روایتش را به آقای پل هاروی منتسب كردهاند.
«باقی داستان» با توجه به حواشی زندگی افراد مشهور داستانهایی شنیدنی نقل میكرد. او دو هزار تایی داستان در باره مل گیبسون روایت كرده است. ماجراهایی بیاهمیت از زمان جوانی این بازیگر-كارگردان و مربوط به زد و خوردهای خشن كافهایاش كه منجر به لت و پار شدن و زخمی و خونین بر جای ماندنش میشده است.
پسری كه تسلیم نشد!
سالها پیش مرد سختكوشی به همراه خانوادهاش از نیویورك به استرالیا رفت به امید اینكه در آنجا كار و بارش بهتر شود. این مرد پسری داشت خوش قد و بالا كه خیلی دلش میخواست در یك سیرك به كار مشغول شود و بندبازی یا بازیگری پیشه كند. پسر كه در یك كارگاه كشتیسازی در بدترین قسمت شهر كار میكرد، گوش خوابانده بود تا یك شغل سیركی یا كارگری صحنه نمایش گیرش بیاید. یك روز غروب كه داشت از كار به خانه بازمیگشت، پنج لات بیسر و پا بر سرش ریختند. پسر تسلیم نشد و به جای اینكه پولهایش را بدهد، حسابی مقاومت كرد. آنها هم حسابی او را خرد و خمیر كردند. با چكمههایشان صورتش را له و لورده كردند و به وحشیانهترین شكل ممكن با چماق به جانش افتادند و همانجا رهایش كردند تا بمیرد. پلیس كه او را كنار جاده یافت به خیال اینكه مرده است، نعشكش خبر كرد. در راه سردخانه بودند كه نفس نفس زدنهایی توجه پلیس را جلب كرد و بیدرنگ او را به بخش اورژانس بیمارستان رساندند. ظاهرا عمر پسر به دنیا بود و بیش از یك سالی را در بیمارستان گذراند و سرانجام جراحاتش التیام یافت ولی چهرهاش از ریخت افتاده بود و دیگر آن جوان برازندهای كه تحسین همگان را برمی انگیخت، نبود. یك كارفرمای تازهكار به او پیشنهاد كرد به سیرك ملحق شود تا در بخش نمایش موجودات عجیبالخلقه به عنوان مردی بدون چهره از او استفاده كنند. مدتی را به این كار گذراند. هر از گاه فكر خودكشی به سرش میزد و با چنین اوضاع و احوالی پنج سال سپری شد. یك روز از سر اتفاق گذارش به كلیسا افتاد و تسكین و آرامش خاطر خود را طلب كرد. كشیشی كه آن اطراف بود، مردی را دید كه زانو زده و هق هق گریهاش فضا ر ا آكنده است.كشیش دلش سوخت و او را با خودش به خانه برد و یك دل سیر با هم حرف زدند.كشیش چنان متاثر شد كه گفت حاضر است هر كاری بكند تا او منزلت از دست رفتهاش را باز یابد و به زندگی بازگردد به شرط اینكه او نیز قول دهد به یك كاتولیك دو آتشه تبدیل شود و برای رهایی از زندگی بغرنجش به رحمت خداوند امیدوار باشد. مرد جوان هر روز در آیین عشای ربانی حاضر میشد و پس از ستایش پروردگار برای اینكه زندگی دوبارهای به او بخشیده است، آرامش خاطرش را طلب میكرد و خواهان این بود كه بنده شایسته خداوند باشد. یكی از دوستان صمیمی كشیش كه متخصص جراحی پلاستیك در استرالیا بود، پذیرفت كه بیهیچ هزینهای چهره مرد جوان را رو به راه كند. از آن پس مرد جوان بر سر تمامی قولهایی كه به خداوند داده بود، ایستاد. او در پیشهای كه برگزید به چنان موفقیتی دستیافت كه روزگاری برایش بسیار دور از ذهن و دستنیافتنی مینمود و این همه را از لطف خدا و محبت مردم داشت. حالا وقتش رسیده است كه این مرد جوان را معرفی كنیم: مل گیبسون. زندگیاش الهامبخش فیلمی شد به نام «مرد بدون چهره» كه خودش ساختنش را بر عهده گرفت.
او تحسین ما را به عنوان مردی خدا ترس، سیاستمداری محافظه كار و نمونه واقعی یك شجاع دل بر میانگیزد!
باشگاه مشتزنی مل گیبسون
داستان واقعی زندگی گیبسون ممكن است برای طرفدارانش جالب باشد ولی چیز دندانگیری ندارد كه به آن ارزش دراماتیك بدهد. در سال 1956 در پیكسكیل نیویورك به دنیا آمد. 12 ساله بود كه به استرالیا كوچ كردند. گیبسون خواهری داشته از خودش بزرگتر كه یك روز تصمیم میگیرد بدون اینكه از قبل به برادرش اطلاع دهد، فرم درخواستی را به نام مل گیبسون پر كند و به نشانی موسسه ملی هنرهای دراماتیك سیدنی بفرستد. گیبسون كه چیزی برای از دست دادن ندارد، سرخوشانه به آزمون موسسه تن میدهد و جالب است كه پذیرفته میشود و جهان سینما به استقبال یك هنرپیشه با استعداد میرود. در سال 1979 بخت با او یار میشود و به عنوان نقش اصلی در فیلم «مكس دیوانه»-فیلمی محصول استرالیا و به كارگردانی جورج میلر كه با بودجه كم به ثمر رسید- برگزیده میشود و در این فیلم، نقش یك ضدقهرمان پسا آخر الزمانی را بازی میكند. این فیلم میشود بلیت ورودی گیبسون به عالم سینما. درباره زندگی گیبسون حرفهای زیادی بر سر زبانهاست. شایعاتی كه خود او بیشتر به آنها دامن میزند.
«باقی داستان» با توجه به حواشی زندگی افراد مشهور داستانهایی شنیدنی نقل میكرد. او دو هزار تایی داستان در باره مل گیبسون روایت كرده است. ماجراهایی بیاهمیت از زمان جوانی این بازیگر-كارگردان و مربوط به زد و خوردهای خشن كافهایاش كه منجر به لت و پار شدن و زخمی و خونین بر جای ماندنش میشده است.
پسری كه تسلیم نشد!
سالها پیش مرد سختكوشی به همراه خانوادهاش از نیویورك به استرالیا رفت به امید اینكه در آنجا كار و بارش بهتر شود. این مرد پسری داشت خوش قد و بالا كه خیلی دلش میخواست در یك سیرك به كار مشغول شود و بندبازی یا بازیگری پیشه كند. پسر كه در یك كارگاه كشتیسازی در بدترین قسمت شهر كار میكرد، گوش خوابانده بود تا یك شغل سیركی یا كارگری صحنه نمایش گیرش بیاید. یك روز غروب كه داشت از كار به خانه بازمیگشت، پنج لات بیسر و پا بر سرش ریختند. پسر تسلیم نشد و به جای اینكه پولهایش را بدهد، حسابی مقاومت كرد. آنها هم حسابی او را خرد و خمیر كردند. با چكمههایشان صورتش را له و لورده كردند و به وحشیانهترین شكل ممكن با چماق به جانش افتادند و همانجا رهایش كردند تا بمیرد. پلیس كه او را كنار جاده یافت به خیال اینكه مرده است، نعشكش خبر كرد. در راه سردخانه بودند كه نفس نفس زدنهایی توجه پلیس را جلب كرد و بیدرنگ او را به بخش اورژانس بیمارستان رساندند. ظاهرا عمر پسر به دنیا بود و بیش از یك سالی را در بیمارستان گذراند و سرانجام جراحاتش التیام یافت ولی چهرهاش از ریخت افتاده بود و دیگر آن جوان برازندهای كه تحسین همگان را برمی انگیخت، نبود. یك كارفرمای تازهكار به او پیشنهاد كرد به سیرك ملحق شود تا در بخش نمایش موجودات عجیبالخلقه به عنوان مردی بدون چهره از او استفاده كنند. مدتی را به این كار گذراند. هر از گاه فكر خودكشی به سرش میزد و با چنین اوضاع و احوالی پنج سال سپری شد. یك روز از سر اتفاق گذارش به كلیسا افتاد و تسكین و آرامش خاطر خود را طلب كرد. كشیشی كه آن اطراف بود، مردی را دید كه زانو زده و هق هق گریهاش فضا ر ا آكنده است.كشیش دلش سوخت و او را با خودش به خانه برد و یك دل سیر با هم حرف زدند.كشیش چنان متاثر شد كه گفت حاضر است هر كاری بكند تا او منزلت از دست رفتهاش را باز یابد و به زندگی بازگردد به شرط اینكه او نیز قول دهد به یك كاتولیك دو آتشه تبدیل شود و برای رهایی از زندگی بغرنجش به رحمت خداوند امیدوار باشد. مرد جوان هر روز در آیین عشای ربانی حاضر میشد و پس از ستایش پروردگار برای اینكه زندگی دوبارهای به او بخشیده است، آرامش خاطرش را طلب میكرد و خواهان این بود كه بنده شایسته خداوند باشد. یكی از دوستان صمیمی كشیش كه متخصص جراحی پلاستیك در استرالیا بود، پذیرفت كه بیهیچ هزینهای چهره مرد جوان را رو به راه كند. از آن پس مرد جوان بر سر تمامی قولهایی كه به خداوند داده بود، ایستاد. او در پیشهای كه برگزید به چنان موفقیتی دستیافت كه روزگاری برایش بسیار دور از ذهن و دستنیافتنی مینمود و این همه را از لطف خدا و محبت مردم داشت. حالا وقتش رسیده است كه این مرد جوان را معرفی كنیم: مل گیبسون. زندگیاش الهامبخش فیلمی شد به نام «مرد بدون چهره» كه خودش ساختنش را بر عهده گرفت.
او تحسین ما را به عنوان مردی خدا ترس، سیاستمداری محافظه كار و نمونه واقعی یك شجاع دل بر میانگیزد!
باشگاه مشتزنی مل گیبسون
داستان واقعی زندگی گیبسون ممكن است برای طرفدارانش جالب باشد ولی چیز دندانگیری ندارد كه به آن ارزش دراماتیك بدهد. در سال 1956 در پیكسكیل نیویورك به دنیا آمد. 12 ساله بود كه به استرالیا كوچ كردند. گیبسون خواهری داشته از خودش بزرگتر كه یك روز تصمیم میگیرد بدون اینكه از قبل به برادرش اطلاع دهد، فرم درخواستی را به نام مل گیبسون پر كند و به نشانی موسسه ملی هنرهای دراماتیك سیدنی بفرستد. گیبسون كه چیزی برای از دست دادن ندارد، سرخوشانه به آزمون موسسه تن میدهد و جالب است كه پذیرفته میشود و جهان سینما به استقبال یك هنرپیشه با استعداد میرود. در سال 1979 بخت با او یار میشود و به عنوان نقش اصلی در فیلم «مكس دیوانه»-فیلمی محصول استرالیا و به كارگردانی جورج میلر كه با بودجه كم به ثمر رسید- برگزیده میشود و در این فیلم، نقش یك ضدقهرمان پسا آخر الزمانی را بازی میكند. این فیلم میشود بلیت ورودی گیبسون به عالم سینما. درباره زندگی گیبسون حرفهای زیادی بر سر زبانهاست. شایعاتی كه خود او بیشتر به آنها دامن میزند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
مطالب پیشنهادی:
5 فیلمی كه این روزها مردم منتظر دیدن آن هستند
بهترین و بدترین پیرها و جوانهای هالیوود (+عکس)
منبع: tehrooz.com
مطالب پیشنهادی:
5 فیلمی كه این روزها مردم منتظر دیدن آن هستند
بهترین و بدترین پیرها و جوانهای هالیوود (+عکس)
بازیگرانی كه فرصت یكشبه ستاره شدن را از دست دادند!!
معروف ترین بازیگرانی که کارگردان شدند! (+عکس)
وقتی غولهای سینما از خجالت هم درمیآیند!!
معروف ترین بازیگرانی که کارگردان شدند! (+عکس)
وقتی غولهای سینما از خجالت هم درمیآیند!!