هوگو
هوگو پسری 12 ساله است كه نزد پدر مخترع خود روزگار را به خوشی سپری می‌كند. در حادثه‌ای پدر می‌میرد و عموی هوگو كه به‌ظاهر تعمیركار ساعت ایستگاه راه‌آهن است....
                                                         
 
 
اكران «هو گو» آخرین ساخته اسكورسیزی در تهران
آخرین ساخته مارتین اسكورسیزی ادای دینی است به ژرژمه‌لیس فقید، از نامدارترین پیشگامان سینما كه تاثیرش بر سینما و روند شكل‌گیری‌اش انكارناپذیر است. رمان كودكانه‌ای كه برایان سلزنیك سال 2007 با نام اختراع هوگو كابره روانه بازار نشر كرد آنقدر جذابیت داشت تا استاد مسلم سینما را شیفته كند تا آن را به زبان سینما برگرداند. قهرمان‌های داستان سلزنیك 2 كودك هستند كه با ماجراجویی به دنبال یافتن جواب‌هایی هستند كه آنها را به ژرژمه‌لیس می‌رساند. در فیلم نیز دقیقا همین روند دنبال می‌شود و اسكورسیزی در بستر اصلی شكل‌گیری قصه تغییری انجام نداده است.
داستان فیلم سینمایی «هوگو» ـ كه نمایش آن به‌صورت سه‌بعدی با شروع سال جدید در تهران آغاز شد ـ عمدتا در ایستگاه زیبا و عظیم راه‌آهن پاریس و در دهه 1930 رخ می‌دهد. هوگو پسری 12 ساله است كه نزد پدر مخترع خود روزگار را به خوشی سپری می‌كند. در حادثه‌ای پدر می‌میرد و عموی هوگو كه به‌ظاهر تعمیركار ساعت ایستگاه راه‌آهن است سرپرستی او را به عهده می‌گیرد. اما اوكه مردی دائم‌الخمر است روزی جسدش در رودخانه سن پیدا می‌شود. از اینجا به بعد است كه هوگو تنها در ایستگاه راه‌آهن زندگی می‌كند و عمده وقتش را در قسمت نگهداری ساعت ایستگاه می‌گذراند.

آنچه اسكورسیزی از فضای ایستگاه مركزی راه‌آهن پاریس به تصویر می‌كشد خارق‌العاده و بی‌همتاست. او ایستگاه را به مثابه یك شهر كوچك برای تماشاگر نشان می‌دهد كه شهروندان خاص خودش را دارد؛ مغازه‌دارها، مردم عادی و مسافران و البته خود هوگو كه برای ما فعلا مهم‌ترین شهروند به شمار می‌آید. رفتار و نحوه زندگی هركدام از این افراد در سرنوشت نهایی فیلم تاثیرگذار است و هر كدام داستانك‌های زیبای خود را دارند. سهم هر كدام كوچك و بزرگ در رشد هوگو آنقدر موثر است كه تماشاگر از سكانس افتتاحیه نسبت به این كاراكترها موضع مثبت و منفی می‌گیرد و با آنها همذات‌پنداری می‌نماید و این مهم، برگ برنده فیلم اسكورسیزی است.
شكل‌گیری كاراكترها و نقش هركدام و كوچكی و بزرگی هركدام از آنها نیز در همان سكانس‌های اولیه شكل می‌گیرد و این روند چنان نظم منطقی دارد كه با عوض شدن لحن فیلم اواسط داستان (از وقتی تماشاگر با مه لیس آشنا می‌شود) بازهم تغییری در ذائقه تماشاگر ایجاد نمی‌كند و صمیمانه سرنوشت قهرمانانش را دنبال می‌كند.

البته شاید سكانس‌های ابتدایی برای تماشاگر بزرگسال كمی سرد و كسل‌كننده به نظر بیاید، اما انرژی یا جادوی سینما توسط اسكورسیزی چنان در فیلم تزریق می‌شود كه تماشاگر بزرگسال نیز به همراه می‌آید. در اینجا باید نقش جان لوگان، سناریست هوگو را بسیار بزرگ ارزیابی كرد.در حقیقت او نوول زیبای سلزنیك را با تجربه گرانبهایی كه داشته به قصه‌ای رویایی و سرراست برای سینما تبدیل كرده است. این كار از عهده كسی مانند لوگان برمی‌آمده كه پیش از این با نگارش فیلمنامه فیلم‌های موفقی چون گلادیاتور (ساخته رایدلی اسكات در 2000)، آخرین سامورایی (ساخته ادوارد زوئیك در 2003)، هوانورد (ساخته مارتین اسكورسیزی در 2004)، سوئینی تاد (ساخته تیم برتون در 2007) و رنگو (ساخته گور وربینسكی در 2011) مهارت و استادی‌اش را به اثبات رسانده بود.
گرم شدن فضای داستان در فیلم هوگو، پس از مرگ پدر وی و استقرارش در ایستگاه راه‌آهن شكل می‌گیرد. هوگوی كودك كه مانند پدرش عشق طبیعی و استعداد فراوان در ساخت و ساز دارد مدام به یاد پدرش است و خاطرات خود را با او مرور می‌كند و مهم‌ترین یادگاریش دفترچه اوست؛ دفترچه‌ای كه كارهای فنی و اختراعاتش را در آن ثبت كرده است. جالب است در همان سكانس اول، دفترچه به دست یك مغازه‌دار عبوس و ترشرو و به‌زعم تماشاگر، بدجنس می‌افتد و همگان پیگیر می‌شوند كه آیا دفترچه به دست هوگو می‌رسد یا نه و جالب است در نهایت می‌فهمیم این پیرمرد همان ژرژ مه لیس است.

كاراكترهای واسطه در داستان به نحوی مناسب نقش‌آفرینی می‌كنند و سلزنیك با شیوایی و قدرت درك بالا آنها را خلق كرده است. ایزابل شاید كلیدی‌ترین این كاراكترها باشد. دختری هم‌سن و سال هوگوی خودمان كه با او دوست می‌شود و در واقع این دختر كلید اصلی فیلم برای برملاشدن راز هویت مه لیس است. او نوه كارگردان سالخورده است و البته هیچ چیزی از گذشته او نمی‌داند. هر روز صبح با او به مغازه پدربزرگ در راه‌آهن می‌رود و بعدازظهر برمی‌گردد. در پی كمك‌های او به هوگو، مه لیس به گذشته اقرار می‌كند و همچنین آخرین اختراع پدر هوگو نیز رونمایی می‌شود و چرایی ساختش عنوان می‌گردد. به طور طبیعی نیز در فیلم شاهدیم ایزابل كلیدی به همراه دارد، كلیدی كه شاه‌كلید قصه است و از این ابزارهای نمادین در قصه فراوان وجود دارد، بویژه وقتی به سكانس‌های پایانی نزدیك می‌شویم و مه لیس به ذكر خاطرات فیلمسازی‌اش می‌پردازد این نمادها هرچه بیشتر رونمایی می‌شوند.

مارتین اسكورسیزی درباره پیشگامان سینما ادای احترام كرده و در موردشان كنجكاوی نشان داده است. در این میان باید به 2 نكته ضروری اشاره كرد. درباره ژرژ مه لیس و دیگری گروه همكار مارتین اسكورسیزی. مه لیس، كارگردان فقید فرانسوی از پیشگامان سینما و همچنین از اولین مخترعان در به‌كارگیری حقه‌های سینمایی بود. در فیلم هوگو روایت اوج و فرود او را شاهد هستیم و مهم‌ترین فیلمش یعنی «سفر به ماه» كه محصول 1903 است ثابت می‌كند او چقدر در اعتلای سینما و جذابیتش برای تماشاگران سهیم بوده است. مه لیس هنگام كار در سینما تقریبا 45 ساله بود، اما پیشینه كار در تئاتر و شعبده‌بازی داشت. جالب است خانواده مه لیس اصلا اهل هنر نبودند. پدر او یك كارخانه‌دار بود و در صنعت كفش فعالیت داشت و مادرش نیز چكمه‌های دست‌دوز دربار هلند را تهیه می‌كرد. خانواده حتی اجازه نداد ژرژ به مدرسه هنر برود و مجبورش كرد به حرفه پدری مشغول شود. با این همه مه لیس در سفری به لندن مجذوب نمایش و شعبده‌بازی شد و پس از مراجعت و مرگ پدر، سهم كارخانه‌اش را فروخت و تئاتر معروف پاریس موسوم به هودینی را خرید. او به نمایش شعبده‌بازی ادامه داد و با كمك نیروی ذاتی خودش، وسایلی اختراع كرد كه نمایش‌ها و تردستی‌هایش را بی‌نظیر ساخت.
با اختراع سینما و معرفی دستگاه سینماتوگراف در سال 1895مه لیس به سمت آن كشیده شد و به‌رغم نو بودن و تازه بودن سینما، سال 1900 عمده وقتش را صرف شناخت این اختراع كرد تا این‌كه سال 1903 در همان تئاتر و استودیوی خودش، مهم‌ترین و تاثیرگذارترین فیلمش یعنی سفر به ماه را با تروكاژها و حقه‌های سینمایی دستپخت خودش ساخت. یك اتفاق جالب كه در تاریخ به سیاهی هم ثبت شده این است كه برادران لومیر هرگز دوربین سینمایی‌شان را به مه لیس كه هموطن‌شان بود نفروختند و او مجبور شد از انگلستان دوربین را تهیه كند. به هرحال او تا سال 1911 فیلم ساخت و پس از آن كنار كشید و آنچه در فیلم هوگو از او می‌بینیم در واقع سال‌های پایانی عمر او را نشان می‌دهد. یك شیفته و عاشق هنر و سینما كه تمام زندگی و ثروت خود را فدای سینما كرد و بیش از 20 سال را در گمنامی به سر برد. با این همه در 5 سال قبل از مرگش دوباره او را كشف كردند و آثارش دوباره اكران شد و نشان‌های فراوان هنری دریافت كرد. اسكورسیزی به نقل از خودش از سوی جامعه سینما خواست ادای احترامی تمام‌قد از این پیشگام سینما داشته باشد؛ كاری كه در انجامش واقعا موفق نیز نشان داد.

حیف است به گروه همكار اسكورسیزی اشاره‌ای نشود. مانند همیشه او همكاران ثابتی داشته است. رابرت ریچاردسون، فیلمبرداری سه‌بعدی این فیلم را به عهده داشته و اسكار سومش را نیز به همین سبب به دست آورد. تلما شونمیكر ـ كه از سال 1980 همكاری می‌كند ـ تدوین هوگو را به عهده داشته و هوارد شور معروف (موسیقی ارباب حلقه‌ها را به یاد بیاورید) نیز موسیقی متن این فانتزی سه‌بعدی را ساخته است.
در خاتمه این‌كه هوگو را می‌توانید به صورت سه بعدی در سینماهای معدودی كه اكران شده ببینید و لذت ببرید، اما به خودتان قول بدهید در حین تماشای فیلم اما و اگر نكنید و خودتان را به دستان اسكورسیزی بسپارید و به او در این سفر رویایی و فانتزی اعتماد كنید، آن گاه قطعا از تماشای هوگو لذت خواهید برد.


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
  
منبع: jamejamonline.ir


مطالب پیشنهادی:
گزارش تصویری: ۱۶ فیلم داغ اکران تابستان ۲۰۱۲
قهرمانی که باید بمیرد + عکس
عکس‌های زیبا از فیلم «اسب جنگی» اسپیلبرگ
20 عکس جالب از هنرپیشگان هالیوود درحال تمرین بازیگری!!
شبیه‌ترین‌های تاریخ‌ سینمای هالیوود!