ما ایرانیها، مردمانی بااستعداد اما كمی بیانگیزه هستیم یعنی در واقع در طول 200 سال اخیر، انگیزه تعالیخواهی و میل به پیشرفت از ما گرفته شده است. پیروزی انقلاب اسلامی انگیزه مجددی را در ایرانیها به وجود آورد تا هویت اسلامی و ایرانیشان را به منصه ظهور برسانند. استعداد ایرانی و هوش شرقی مردمان سرزمین كهن ایران و بهرهمندی از تمدن دیرین پارسی سرمایه عظیم مردمی است كه میخواهند و تلاش میكنند تا در جهان امروز در مسیر رشد و توسعه گام بردارند.البته یك ذهنیت غلط سعی میكند اینطور وانمود كند كه ایران بدون تلاش، كار و جبران عقبماندگی گذشته هم سرور جهانیان است. حال آنكه نابرده رنج، گنجی میسر نیست و اصولا برای برطرف نمودن خسران ضعف ساختاری حكومتهای پیشین ایران، باید بیشتر از حالت معمول برای آبادانی ایران، نوآوری نمود. در واقع چنان كه ناامیدی و یأس از آینده، دشمن شكوفایی ایرانی است؛ غرور و خودبزرگبینی نیز آفت تعالی و رشد جامعه ایرانی است.
تفاوتهای فردی بین انسانها موجب میشود تا دنیای هر كدام از ما، از یكدیگر متمایز باشد. دنیای ذهنی ما نشاندهنده برداشتمان از جهان، آینده و زندگی ماست. اگر هر كدام از ما نتوانیم در ذهنمان آیندهای همراه با شكوفایی و رشد را داشته باشیم، به هیچوجه نمیتوانیم در عمل نیز پیشرفت و توسعه فردی و اجتماعی را تجربه كنیم.نوآوری و شكوفایی فردی مقدمهای بر نوآوری و شكوفایی اجتماعی است. از همین رو توجه به خلاقیت فردی و كسب یك تفكر خلاق، بسیار حائز اهمیت است. فكر كردن درباره نحوه تفكر و به اینكه چه چیزهایی مهم هستند و باید درباره آنها اندیشید و اصولاراه درست اندیشیدن چیست؟ مولفههایی هستند كه میتوانند به هر كدام از ما برای روش درست اندیشیدن یاری رسانند.
نكته دیگر اینكه برای رسیدن به نوآوری، نیازمند انگیزهای قوی هستیم. یك كارمند در طول 20 سال فعالیت خود اگر میل و علاقه به پیشرفت را در خود ایجاد نكند به هیچوجه نخواهد توانست در مسیر رشد گام بردارد.ا یرانیان در طول سه دهه اخیر نشان دادهاند انگیزه لازم برای تغییر را كسب كردهاند. مهندسی مجدد در نوع نگاه به جهان، توجه به هویت اسلامی و ایرانی و حركت به سمت استقلالطلبی در همه اركان زندگی ایرانیان رسوخ كرده است و شاید به همین دلیل باشد كه نوآوریهای بسیاری را در زمینههای مختلف شاهد هستیم، نوآوریهایی كه دوست و دشمن را به تعظیم وادار كرده است.اما به هر حال علیرغم همه توفیقهای علمی صورت پذیرفته، هنوز آن طور كه باید، میل به خودنوآوری و خودشكوفایی در بسیاری از ایرانیها نهادینه نشده است.از سوی دیگر، نوآوری در تمامی عرصههای زندگی یك فرد میتواند به چشم بخورد، حال این نوآوری میتواند در زندگی كاری، زندگی ورزشی، زندگی تحصیلی و حتی یك زندگی «سینمایی»! برای فرد شكل بگیرد، درست مثل پژمان بازغی كه توانسته با نوآوری همراه با دانش و آگاهی به موفقیت برسد و یكی از بازیگران مرد برتر سینمای ایران نام بگیرد، او سالها پیش هدفش بازیگر شدن بود با اینكه در رشته مهندسی معدن در شهر لاهیجان قبول شده و در یك فیلم سینمایی در رشت به ایفای نقش پرداخته بود، اما تصمیم گرفت به پایتخت بیاید و در كنار بازیگری به شكل حرفهای، دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه امیركبیر شود. به طور حتم او در آن سالها، معنای نوآوری و شكوفایی استعدادهای خود را درك كرد و با یك تصمیمگیری درست به آنچه میخواست رسید، همچنین او در یك خانواده نظامی بزرگ شد و با نظم و دیسیپلین كاملا آشنا بود، دوران كودكی و نوجوانیاش را كاملا به یاد داشت كه پدر، هشت سال روی آبهای خلیجفارس به عنوان عضوی از نیروی دریایی از كشور محافظت كرد و تمامی این مسائل باعث شد تا پژمان در زندگی هدفش را بشناسد و به سوی آن حركت كند.
او برای ما از موفقیت در زندگیاش گفت و به نكات خوبی در گفتههایش اشاره كرد، او همواره اعتقاد دارد كه موفقیتش در زندگی را مدیون نوآوری میداند.
اصلیت، لاهیجانی
در نوزدهم مردادماه سال 1353، در یك خانواده 5 نفره در تهران به دنیا آمد، میگوید: «اصل و ریشه خانوادگیام به شمال ایران، گیلان و شهر سرسبز لاهیجان بر میگردد.» دوران كودكی او در شهرهای مختلفی طی شد «پس از تولدم، چهار سال را در تهران و در منازل سازمانی نیروی دریایی گذراندیم چرا كه پدرم در نیروی دریایی خدمت میكرد، همزمان با پیروزی انقلاب و زمانی كه من چهار سال بیشتر نداشتم، پدرم به رشت میرود و ما هم با او میرویم، جنگ كه آغاز شد به بوشهر رفتیم چرا كه پدرم برای محافظت از مرزهای آبی ایران و خلیجفارس به جنوب اعزام شد، جنگ كه تمام شد ما برای زندگی این بار تهران را انتخاب كردیم اما دو سال آخر دبیرستان را دوباره در رشت گذراندم، سال 71 كه دیپلم گرفتم در رشته مهندسی معدن در شهر لاهیجان قبول شدم اما پس از مدتی از آنجا كه علاقهای به این رشته نداشتم و همزمان شده بود با بازی من در سینما، به تهران كوچ كردم و دوباره برای كنكور خواندم تا سرانجام در رشته مهندسی صنایع امیركبیر پذیرفته شدم.»
ما سه برادریم، من پسر دوم خانواده هستم، پیام برادر بزرگتر و پرهام برادر كوچكتر؛ پیام هم به زودی مثل من پدر خواهد شد، جالب اینكه هر سه ما در دانشگاه امیركبیر درس خواندیم. پیام در رشته مهندسی شیمی، صنایع غذایی خواند و پرهام در دانشگاه امیركبیر، مهندسی صنایع خوانده است.
ضمن اینكه او هم علاقه زیادی به سینما دارد و تاكنون در دو فیلم پسران مهتاب و شب برهنه سعید سهیلی بازی كرده است.
به شمال بر میگردم
پدربزرگم در رشت زندگی میكند، بستگان نزدیكم هم آنجا زندگی میكنند، هر وقت كه به آنجا میروم، دوران كودكی و نوجوانیام برایم دوباره تداعی میشود، راستش را بخواهید، اگر زنده ماندم و عمری از من سپری شد، در آیندهای نه چندان دور شاید شمال را برای زندگی بازنشستگی انتخاب كنم، جادههای جنگلی لاهیجان، رشت، فومن و ماسوله، به خصوص در هوای بارانی لذت ویژهای دارد، هیچ جای دنیا، آنجا نمیشود، رفتید اونجا یا نه؟
نفس من
همسرم «مستانه مهاجر» از تدوینگرهای سینمای ایران است كه اصولا تدوینگر فیلمهای مستند است اما در عرصه سینما، فیلمهای بمانی داریوش مهرجویی، سفر قندهار، آتشبس تهمینه میلانی، زنها فرشتهاند، كلاغ پر، كنعان كه الان در حال اكران است، خواستگار محترم و مهمان و چند فیلم دیگر را كه حضور ذهن ندارم، تدوینگری كرده اما میدانم پرونده كاریاش از من شلوغتر است. آخرین كارش هم «وصل مستان» است كه قرار است از شبكه اول پخش شود. من و او سه سال پیش در یك فضای سینمایی با یكدیگر آشنا شدیم و این آشنایی منجر به ازدواج شد. حاصل این ازدواج هم یك دختر كوچك به نام «نفس» است كه سه ماه و نیمش است.
تبلیغات
جزو اولین بازیگران سینما بودم كه به كارهای تبلیغاتی رو آوردم، حضور در تبلیغات چای، یك شركت تولیدی پوشاك و همچنین یك شركت تولیدی پرقو كه البته مصادف شد با ممنوعیت تبلیغ از سوی وزارت ارشاد كه بازیگران سینما نمیتوانند دیگر در تبلیغات بیلبوردی شركت كنند.
دخترم
دخترم آزاد است هر رشتهای را كه دوست دارد انتخاب كند، منتهی در كمال دانش و آگاهی، دلم میخواهد دخترم دنیا دیده شود و با كشورهای مختلف جهان آشنا شود، اگر دوست داشت در سینما باشد، من مخالفت نمیكنم.
تیم ملی عشق منه
پژمان بازغی یك ورزشكار همه فن حریف است، خیلی كم بسكتبال بازی كرده، فوتبال و والیبال را به صورت حرفهای ادامه داد و مدتی هم اتومبیلرانی... «ورزش جایگاه مهمی در زندگی افراد دارد، عشق من به ورزش، بیشتر بر میگردد به تماشای مسابقه فوتبال، همان طور كه میدانید عضو تیمهای والیبال و فوتبال هنرمندان هستم، چندی پیش هم كه در حین مسابقات رالی، دندهام شكست، دیگر نتوانستم در اتومبیلرانی شركت كنم. معمولا برای دیدن بازیهای ملی به ورزشگاه آزادی میروم و این عشق تا آنجا بود كه در كوران رقابتهای جامجهانی 2006 آلمان، همراه تیم ملی فوتبال دو هفته در فرانكفورت آلمان بودم. تیم ملی فوتبال ایران عشق منه! با فوتبالیستهای زیادی هم دوستم، مثل عابدزاده، دایی، جمشیدی، كریمی و... اگر به یاد داشته باشید برای افتتاح رستوران عابدزاده هم رفته بودم.» پژمان میگوید: «ای كاش مسئولین آموزش و پرورش به ورزش مدارس بیشتر رسیدگی كنند.» اما شروع ورزش: «در مدرسه با فوتبال و والیبال ورزش را آغاز كردم و البته كمی هم بسكتبال...»
با دریا آشنا بودم
اگر به یاد داشته باشید، در سریالی به نام «دریاییها» بازی كردم، زمانی كه چند سال پیش آن مجموعه به من پیشنهاد شد، سریعا آن را پذیرفتم، چرا كه خاطرات زیبایی برایم تداعی شد، تا جایی كه یادم است، پدرم همیشه با لباس سفید دریایی به خانه میآمد، به خصوص هشت سال جنگ كه در نیروی دریایی بوشهر بود، اجازه بدهید از پدرم بیشتر بگویم، من در یك خانواده نظامی بزرگ شدم و به همین خاطر فرد بسیار منظمی هستم و زندگیام روی روال است، بچههایی كه در یك خانواده نظامی بزرگ شدند، میدانند كه من چه میگویم و این پدر بود كه مرا با نظم و ترتیب آشنا كرد، مجموعه دریاییها، نوستالوژی زمان كودكیام را برایم بازسازی كرده بود.»
پرسپولیسیام
من و كامبیز دیرباز، از طرفداران پـرسپولیس هستیــم، داریوش مصطفوی مدیرعامل باشگاه هم لطف كرد و ما را جزو اعضای افتخاری باشگاه پرسپولیس كرده، پیراهن شماره 53 پرسپولیس را به من و شماره 54 را به كامبیز دیرباز اهدا كرد، چند روز پیش طی مراسمی در باشگاه پرسپولیس این اتفاق افتاد.
از اعتراف تا دوئل و سرانجام ریسمان باز
من فعالیت هنری خود را در سینمای جوان مركز گیلان، آغاز كردم، جا دارد از فرهاد مهرانفر رئیس انجمن سینمای جوان گیلان یاد كنم كه هنوز هم این سمت را دارد، یك فضای خوب و صمیمی بود، در رشت در اولین فیلم بلند «مجید زیمخواه» كه بچه رشت بود، بازی كردم، پس از اینكه به تهران آمدم، مدت دو سال سر پروژه «آژانس دوستی» بودم و از همان جا فعالیتم به شكل حرفهای آغاز شد، پس از آن در فیلم «جوانی» بازی كردم، در «بلوغ» جعفریجوزانی ایفای نقش كردم اما فكر میكنم با بازی در مجموعه مناسبتی ماه رمضان به نام گمگشته به كارگردانی «رامبد جوان»، جا پای خودم را باز كردم. سپس دریایی و پس از آن «دختری در قفس» را بازی كردم. تا اینكه به پروژه سنیمایی احمدرضا درویش، «دوئل» پیوستم، به نظر خودم اوج بازی من در سینما به آن فیلم برمیگردد تا جایی كه برای دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فجر هم كاندیدا شدم. همان طور كه به یاد دارید، دوئل سر و صدای زیادی به راه انداخت، بازی در نقش «زینال» با آن گریم سنگین و با آن درام جنگی زیبا، هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیرود، پس از دوئل هم در چند فیلم دیگر ایفای نقش كردم كه مهمترین آن، بازی در فیلم مسعود كیمیایی با نام «سربازهای جمعه» بود البته از نقشم در «كافه ستاره» هم نباید به راحتی بگذرم...
مربی فوتبال
عبدا... مهاجر برادر همسر پژمان بازغی، در این گفتگو همراه اوست، او مربی درجه یك فوتبال بینالمللی است، پژمان او را اینگونه برایمان معرفی میكند: «مهاجر از مربیان درجه یك فوتبال سوئد است، نزدیك 20 سال است كه در آنجا زندگی میكند و پنج تن از ملیپوشان حال حاضر تیم ملی سوئد از شاگردان او در تیمهای پایهای بودند. عشق به ایران باعث شد تا او دوباره به كشور بازگردد و حال درصدد این است كه در ایران بماند و تجربیات خود را در اختیار تیمهای ایرانی بگذارد، مدرك A فوتبال یوفا را دارد و سال 2004، مدال استعدادیابی كشور سوئد را دریافت كرد، دورههای زیادی را گذرانده و از طرف باشگاه معروف گوتنبرگ سوئد این اختیار را دارد كه در ایران آكادمی فوتبال تاسیس كند، او میتواند آخرین متدهای روز فوتبال اروپا را در ایران تدریس كند و همچنین میتواند فوتبالیستهای خوب ایرانی را به باشگاههای خوب اروپایی معرفی كند و اگر این اتفاق بیفتد، به طور حتم در ایران زندگی میكند»، گفتنی است عبدا... مهاجر از بازیكنان سابق تیم تهرانجوان است كه به علت آسیبدیدگی فوتبال را خیلی زود كنار گذاشت.
ندای هورمزد
نزدیك چهار سال است كه یك انجمن خیریه را راهاندازی كردیم و به زودی خیریه «ندای هورمزد» را به ثبت میرسانیم تا فعالیتهایمان را به شكل رسمی آغاز كنیم كه یكی از دوستانم به نام آقای امیری این كار را انجام میدهد. من فكر میكنم، یكسری از اعتباراتی كه مردم به ما دادند را باید ما صرف اینگونه كارها كنیم البته بدون چشم داشت مالی و اگر همین حضور ما باعث شود كه نیمنگاهی به اینگونه انجمنها شود، برای ما رضایتبخش است. از دیگر اعضای این انجمن میتوانم به ستاره و لاله اسكندری، آرام جعفری، یكتا ناصر، حمیدرضا پگاه و... اشاره كنم. البته من عضو هیات موسس این انجمن هستم. به محض اینكه این موسسه ثبت شد، از طریق خانواده سبز، به مردم اطلاعرسانی میكنیم.
هیچ وقت یادم نمیرود
نمیخواهم كلیشهای بگویم اما مردم محبت زیادی نسبت به اهالی هنر و ورزشكاران دارند و حق دارند كه از این طیف جامعه، توقع داشته باشند و وظیفه ما هم این است كه فیلمهای خوبی بازی كنیم و همچنین در ورزش برایشان افتخار كسب كنیم اما یك خاطره بسیار خوب دارم كه هیچ وقت از یادم نمیرود، یك روز كه داشتم ایمیلهایم را پاسخ میگفتم، دخترخانمی 17 ساله برایم ایمیل زده بود و از بازی من در دوئل تقدیر كرده بود، او برایم نوشت كه ما از نسلی هستیم كه جنگ را ندیدیم و نتوانستیم با آرمانهای جنگ آشنا شویم. من وقتی این فیلم را دیدم یك دل سیر گریه كردم. احساس كردم كه ما چه وظیفه مهمی ایفا كردیم تا نسلی را كه این ایثار و اعتقادات را به درستی درك نكرده بود، با آن آشنا كردیم.
سرزمین مادری
برای افتتاح فیلم «دوئل» به افغانستان و انگلیس رفتم، در زمان جامجهانی به آلمان رفتم و مابقی سفرها به كشورهای دیگر هم تفریحی بود. هیچ جا سرزمین مادری نمیشود، الان در خود ایرانم و برای كار تهران را دوست دارم اما همان طور كه گفتم در زمان بازنشستگی دوست دارم یك آلونك در شمال داشته باشم و آنجا زندگی كنم.
از لابهلای حرفها
من هم فیلم میبینم، اخیرا فیلمی ساخته كشور چك را دیدم، جدیدا علاقه وافری به سینمای كرهجنوبی پیدا كردم چرا كه از یك فضای ساده برخوردار است.
فیلمهای هالیوودی مثل سابق برای من جذابیتی ندارد چون مثل بازیهای پلیاستیشن شده است. من بیشتر سینمای ساده و روایتگر را دوست دارم كه ارتباط خوبی با بیننده برقرار كند.
از سبك بازیگران دهه هفتاد آمریكا خوشم میآید.
شالوده سنیمای ایران، هیچگاه بر مبنای اقتصاد نبود، امثال نیكول كیدمن، به ازای هر یك دلار دستمزدش 1/1 دلار را برمیگرداند، یعنی فیلم در گیشه خوب میفروشد و یا برادپیت و تام كروز در ازای هر یك دلار دستمزد، 7/8 دلار برمیگردانند معنای سوپراستار در سینما این است، كه ما متاسفانه در كشورمان سوپراستاری به این معنا نداریم. ضمن اینكه سینما اختراع غرب است، در واقع اگر بخواهیم الگویی اقتصادی بگیریم، باید حداقل از لحاظ فنی هم كه شده از آنها الهام بگیریم، ما هنوز یك استودیوی خصوصی كامل و حرفهای با امكانات بالا نداریم. ما تنها یك شهرك سینمایی كه توسط زندهیاد حاتمی بنا شده، داریم، در واقع امكانات ما كم است و این مشكلات باید حل شوند.
مهران مدیری، كار بلد است، به همین خاطر در مجموعه طنز «مرد هزار چهره» ظاهر شدم، بلكه مهران مدیری از ابتدا میداند كه از فیلمنامه چه میخواهد، از آنجا كه مهران را خیلی دوست دارم، رفتم و برایش بازی كردم.
«ریسمان باز» متاسفانه مورد بیمهری قرار گرفت، نمیدانم چرا مردم، از آن استقبال نكردند، شاید یك دلیلش زمان اكران آن بود، به هر حال فیلمی بود كه پس از 15 سال توانست به عنوان یك فیلم ایرانی در جشنوارههای لندن و هامبورگ شركت كند و قرار است در جشنواره شیكاگو هم شركت كند.
وقتی میبینیم فیلم در حال اكران، سریعا CD میشود، مردم دیگر از سینما استقبال نمیكنند چرا كه فرد با خرید یك CD، به همراه خانوادهاش فیلم را میبیند كه البته از لحاظ اقتصادی هم برای آنان صرف دارد. این یكی از معضلات سینمای ایران است، ای كاش محدودیتی اجرا میشد تا فیلمها اینچنین دست به دست نشوند و به اقتصاد سینما آسیبی وارد نشود.
اولین فیلمی كه قرار است از من به زودی اكران شود، «خواب لیلا» نام دارد كه در ژانر سینمای وحشت است. كاری از مهرداد میرفلاح كه فكر میكنم استقبال خوبی از آن شود، در آن فیلم با فاطمه معتمدآریا و پرویز پورحسینی همبازی هستم، سریال بعدی من هم «فاكتور 8» است.
كار دوم باز هم سینمایی!
قرار است به همراه همسرم، یك دفتر سینمایی تاسیس كنیم كه در آن كارهای تدوین، تصویربرداری، تولید، كارگردانی و... انجام دهیم، كه اگر این اتفاق بیفتد، كار دوممان هم میشود سینما...
تفاوتهای فردی بین انسانها موجب میشود تا دنیای هر كدام از ما، از یكدیگر متمایز باشد. دنیای ذهنی ما نشاندهنده برداشتمان از جهان، آینده و زندگی ماست. اگر هر كدام از ما نتوانیم در ذهنمان آیندهای همراه با شكوفایی و رشد را داشته باشیم، به هیچوجه نمیتوانیم در عمل نیز پیشرفت و توسعه فردی و اجتماعی را تجربه كنیم.نوآوری و شكوفایی فردی مقدمهای بر نوآوری و شكوفایی اجتماعی است. از همین رو توجه به خلاقیت فردی و كسب یك تفكر خلاق، بسیار حائز اهمیت است. فكر كردن درباره نحوه تفكر و به اینكه چه چیزهایی مهم هستند و باید درباره آنها اندیشید و اصولاراه درست اندیشیدن چیست؟ مولفههایی هستند كه میتوانند به هر كدام از ما برای روش درست اندیشیدن یاری رسانند.
نكته دیگر اینكه برای رسیدن به نوآوری، نیازمند انگیزهای قوی هستیم. یك كارمند در طول 20 سال فعالیت خود اگر میل و علاقه به پیشرفت را در خود ایجاد نكند به هیچوجه نخواهد توانست در مسیر رشد گام بردارد.ا یرانیان در طول سه دهه اخیر نشان دادهاند انگیزه لازم برای تغییر را كسب كردهاند. مهندسی مجدد در نوع نگاه به جهان، توجه به هویت اسلامی و ایرانی و حركت به سمت استقلالطلبی در همه اركان زندگی ایرانیان رسوخ كرده است و شاید به همین دلیل باشد كه نوآوریهای بسیاری را در زمینههای مختلف شاهد هستیم، نوآوریهایی كه دوست و دشمن را به تعظیم وادار كرده است.اما به هر حال علیرغم همه توفیقهای علمی صورت پذیرفته، هنوز آن طور كه باید، میل به خودنوآوری و خودشكوفایی در بسیاری از ایرانیها نهادینه نشده است.از سوی دیگر، نوآوری در تمامی عرصههای زندگی یك فرد میتواند به چشم بخورد، حال این نوآوری میتواند در زندگی كاری، زندگی ورزشی، زندگی تحصیلی و حتی یك زندگی «سینمایی»! برای فرد شكل بگیرد، درست مثل پژمان بازغی كه توانسته با نوآوری همراه با دانش و آگاهی به موفقیت برسد و یكی از بازیگران مرد برتر سینمای ایران نام بگیرد، او سالها پیش هدفش بازیگر شدن بود با اینكه در رشته مهندسی معدن در شهر لاهیجان قبول شده و در یك فیلم سینمایی در رشت به ایفای نقش پرداخته بود، اما تصمیم گرفت به پایتخت بیاید و در كنار بازیگری به شكل حرفهای، دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه امیركبیر شود. به طور حتم او در آن سالها، معنای نوآوری و شكوفایی استعدادهای خود را درك كرد و با یك تصمیمگیری درست به آنچه میخواست رسید، همچنین او در یك خانواده نظامی بزرگ شد و با نظم و دیسیپلین كاملا آشنا بود، دوران كودكی و نوجوانیاش را كاملا به یاد داشت كه پدر، هشت سال روی آبهای خلیجفارس به عنوان عضوی از نیروی دریایی از كشور محافظت كرد و تمامی این مسائل باعث شد تا پژمان در زندگی هدفش را بشناسد و به سوی آن حركت كند.
او برای ما از موفقیت در زندگیاش گفت و به نكات خوبی در گفتههایش اشاره كرد، او همواره اعتقاد دارد كه موفقیتش در زندگی را مدیون نوآوری میداند.
اصلیت، لاهیجانی
در نوزدهم مردادماه سال 1353، در یك خانواده 5 نفره در تهران به دنیا آمد، میگوید: «اصل و ریشه خانوادگیام به شمال ایران، گیلان و شهر سرسبز لاهیجان بر میگردد.» دوران كودكی او در شهرهای مختلفی طی شد «پس از تولدم، چهار سال را در تهران و در منازل سازمانی نیروی دریایی گذراندیم چرا كه پدرم در نیروی دریایی خدمت میكرد، همزمان با پیروزی انقلاب و زمانی كه من چهار سال بیشتر نداشتم، پدرم به رشت میرود و ما هم با او میرویم، جنگ كه آغاز شد به بوشهر رفتیم چرا كه پدرم برای محافظت از مرزهای آبی ایران و خلیجفارس به جنوب اعزام شد، جنگ كه تمام شد ما برای زندگی این بار تهران را انتخاب كردیم اما دو سال آخر دبیرستان را دوباره در رشت گذراندم، سال 71 كه دیپلم گرفتم در رشته مهندسی معدن در شهر لاهیجان قبول شدم اما پس از مدتی از آنجا كه علاقهای به این رشته نداشتم و همزمان شده بود با بازی من در سینما، به تهران كوچ كردم و دوباره برای كنكور خواندم تا سرانجام در رشته مهندسی صنایع امیركبیر پذیرفته شدم.»
ما سه برادریم، من پسر دوم خانواده هستم، پیام برادر بزرگتر و پرهام برادر كوچكتر؛ پیام هم به زودی مثل من پدر خواهد شد، جالب اینكه هر سه ما در دانشگاه امیركبیر درس خواندیم. پیام در رشته مهندسی شیمی، صنایع غذایی خواند و پرهام در دانشگاه امیركبیر، مهندسی صنایع خوانده است.
ضمن اینكه او هم علاقه زیادی به سینما دارد و تاكنون در دو فیلم پسران مهتاب و شب برهنه سعید سهیلی بازی كرده است.
به شمال بر میگردم
پدربزرگم در رشت زندگی میكند، بستگان نزدیكم هم آنجا زندگی میكنند، هر وقت كه به آنجا میروم، دوران كودكی و نوجوانیام برایم دوباره تداعی میشود، راستش را بخواهید، اگر زنده ماندم و عمری از من سپری شد، در آیندهای نه چندان دور شاید شمال را برای زندگی بازنشستگی انتخاب كنم، جادههای جنگلی لاهیجان، رشت، فومن و ماسوله، به خصوص در هوای بارانی لذت ویژهای دارد، هیچ جای دنیا، آنجا نمیشود، رفتید اونجا یا نه؟
نفس من
همسرم «مستانه مهاجر» از تدوینگرهای سینمای ایران است كه اصولا تدوینگر فیلمهای مستند است اما در عرصه سینما، فیلمهای بمانی داریوش مهرجویی، سفر قندهار، آتشبس تهمینه میلانی، زنها فرشتهاند، كلاغ پر، كنعان كه الان در حال اكران است، خواستگار محترم و مهمان و چند فیلم دیگر را كه حضور ذهن ندارم، تدوینگری كرده اما میدانم پرونده كاریاش از من شلوغتر است. آخرین كارش هم «وصل مستان» است كه قرار است از شبكه اول پخش شود. من و او سه سال پیش در یك فضای سینمایی با یكدیگر آشنا شدیم و این آشنایی منجر به ازدواج شد. حاصل این ازدواج هم یك دختر كوچك به نام «نفس» است كه سه ماه و نیمش است.
تبلیغات
جزو اولین بازیگران سینما بودم كه به كارهای تبلیغاتی رو آوردم، حضور در تبلیغات چای، یك شركت تولیدی پوشاك و همچنین یك شركت تولیدی پرقو كه البته مصادف شد با ممنوعیت تبلیغ از سوی وزارت ارشاد كه بازیگران سینما نمیتوانند دیگر در تبلیغات بیلبوردی شركت كنند.
دخترم
دخترم آزاد است هر رشتهای را كه دوست دارد انتخاب كند، منتهی در كمال دانش و آگاهی، دلم میخواهد دخترم دنیا دیده شود و با كشورهای مختلف جهان آشنا شود، اگر دوست داشت در سینما باشد، من مخالفت نمیكنم.
تیم ملی عشق منه
پژمان بازغی یك ورزشكار همه فن حریف است، خیلی كم بسكتبال بازی كرده، فوتبال و والیبال را به صورت حرفهای ادامه داد و مدتی هم اتومبیلرانی... «ورزش جایگاه مهمی در زندگی افراد دارد، عشق من به ورزش، بیشتر بر میگردد به تماشای مسابقه فوتبال، همان طور كه میدانید عضو تیمهای والیبال و فوتبال هنرمندان هستم، چندی پیش هم كه در حین مسابقات رالی، دندهام شكست، دیگر نتوانستم در اتومبیلرانی شركت كنم. معمولا برای دیدن بازیهای ملی به ورزشگاه آزادی میروم و این عشق تا آنجا بود كه در كوران رقابتهای جامجهانی 2006 آلمان، همراه تیم ملی فوتبال دو هفته در فرانكفورت آلمان بودم. تیم ملی فوتبال ایران عشق منه! با فوتبالیستهای زیادی هم دوستم، مثل عابدزاده، دایی، جمشیدی، كریمی و... اگر به یاد داشته باشید برای افتتاح رستوران عابدزاده هم رفته بودم.» پژمان میگوید: «ای كاش مسئولین آموزش و پرورش به ورزش مدارس بیشتر رسیدگی كنند.» اما شروع ورزش: «در مدرسه با فوتبال و والیبال ورزش را آغاز كردم و البته كمی هم بسكتبال...»
با دریا آشنا بودم
اگر به یاد داشته باشید، در سریالی به نام «دریاییها» بازی كردم، زمانی كه چند سال پیش آن مجموعه به من پیشنهاد شد، سریعا آن را پذیرفتم، چرا كه خاطرات زیبایی برایم تداعی شد، تا جایی كه یادم است، پدرم همیشه با لباس سفید دریایی به خانه میآمد، به خصوص هشت سال جنگ كه در نیروی دریایی بوشهر بود، اجازه بدهید از پدرم بیشتر بگویم، من در یك خانواده نظامی بزرگ شدم و به همین خاطر فرد بسیار منظمی هستم و زندگیام روی روال است، بچههایی كه در یك خانواده نظامی بزرگ شدند، میدانند كه من چه میگویم و این پدر بود كه مرا با نظم و ترتیب آشنا كرد، مجموعه دریاییها، نوستالوژی زمان كودكیام را برایم بازسازی كرده بود.»
پرسپولیسیام
من و كامبیز دیرباز، از طرفداران پـرسپولیس هستیــم، داریوش مصطفوی مدیرعامل باشگاه هم لطف كرد و ما را جزو اعضای افتخاری باشگاه پرسپولیس كرده، پیراهن شماره 53 پرسپولیس را به من و شماره 54 را به كامبیز دیرباز اهدا كرد، چند روز پیش طی مراسمی در باشگاه پرسپولیس این اتفاق افتاد.
از اعتراف تا دوئل و سرانجام ریسمان باز
من فعالیت هنری خود را در سینمای جوان مركز گیلان، آغاز كردم، جا دارد از فرهاد مهرانفر رئیس انجمن سینمای جوان گیلان یاد كنم كه هنوز هم این سمت را دارد، یك فضای خوب و صمیمی بود، در رشت در اولین فیلم بلند «مجید زیمخواه» كه بچه رشت بود، بازی كردم، پس از اینكه به تهران آمدم، مدت دو سال سر پروژه «آژانس دوستی» بودم و از همان جا فعالیتم به شكل حرفهای آغاز شد، پس از آن در فیلم «جوانی» بازی كردم، در «بلوغ» جعفریجوزانی ایفای نقش كردم اما فكر میكنم با بازی در مجموعه مناسبتی ماه رمضان به نام گمگشته به كارگردانی «رامبد جوان»، جا پای خودم را باز كردم. سپس دریایی و پس از آن «دختری در قفس» را بازی كردم. تا اینكه به پروژه سنیمایی احمدرضا درویش، «دوئل» پیوستم، به نظر خودم اوج بازی من در سینما به آن فیلم برمیگردد تا جایی كه برای دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فجر هم كاندیدا شدم. همان طور كه به یاد دارید، دوئل سر و صدای زیادی به راه انداخت، بازی در نقش «زینال» با آن گریم سنگین و با آن درام جنگی زیبا، هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیرود، پس از دوئل هم در چند فیلم دیگر ایفای نقش كردم كه مهمترین آن، بازی در فیلم مسعود كیمیایی با نام «سربازهای جمعه» بود البته از نقشم در «كافه ستاره» هم نباید به راحتی بگذرم...
مربی فوتبال
عبدا... مهاجر برادر همسر پژمان بازغی، در این گفتگو همراه اوست، او مربی درجه یك فوتبال بینالمللی است، پژمان او را اینگونه برایمان معرفی میكند: «مهاجر از مربیان درجه یك فوتبال سوئد است، نزدیك 20 سال است كه در آنجا زندگی میكند و پنج تن از ملیپوشان حال حاضر تیم ملی سوئد از شاگردان او در تیمهای پایهای بودند. عشق به ایران باعث شد تا او دوباره به كشور بازگردد و حال درصدد این است كه در ایران بماند و تجربیات خود را در اختیار تیمهای ایرانی بگذارد، مدرك A فوتبال یوفا را دارد و سال 2004، مدال استعدادیابی كشور سوئد را دریافت كرد، دورههای زیادی را گذرانده و از طرف باشگاه معروف گوتنبرگ سوئد این اختیار را دارد كه در ایران آكادمی فوتبال تاسیس كند، او میتواند آخرین متدهای روز فوتبال اروپا را در ایران تدریس كند و همچنین میتواند فوتبالیستهای خوب ایرانی را به باشگاههای خوب اروپایی معرفی كند و اگر این اتفاق بیفتد، به طور حتم در ایران زندگی میكند»، گفتنی است عبدا... مهاجر از بازیكنان سابق تیم تهرانجوان است كه به علت آسیبدیدگی فوتبال را خیلی زود كنار گذاشت.
ندای هورمزد
نزدیك چهار سال است كه یك انجمن خیریه را راهاندازی كردیم و به زودی خیریه «ندای هورمزد» را به ثبت میرسانیم تا فعالیتهایمان را به شكل رسمی آغاز كنیم كه یكی از دوستانم به نام آقای امیری این كار را انجام میدهد. من فكر میكنم، یكسری از اعتباراتی كه مردم به ما دادند را باید ما صرف اینگونه كارها كنیم البته بدون چشم داشت مالی و اگر همین حضور ما باعث شود كه نیمنگاهی به اینگونه انجمنها شود، برای ما رضایتبخش است. از دیگر اعضای این انجمن میتوانم به ستاره و لاله اسكندری، آرام جعفری، یكتا ناصر، حمیدرضا پگاه و... اشاره كنم. البته من عضو هیات موسس این انجمن هستم. به محض اینكه این موسسه ثبت شد، از طریق خانواده سبز، به مردم اطلاعرسانی میكنیم.
هیچ وقت یادم نمیرود
نمیخواهم كلیشهای بگویم اما مردم محبت زیادی نسبت به اهالی هنر و ورزشكاران دارند و حق دارند كه از این طیف جامعه، توقع داشته باشند و وظیفه ما هم این است كه فیلمهای خوبی بازی كنیم و همچنین در ورزش برایشان افتخار كسب كنیم اما یك خاطره بسیار خوب دارم كه هیچ وقت از یادم نمیرود، یك روز كه داشتم ایمیلهایم را پاسخ میگفتم، دخترخانمی 17 ساله برایم ایمیل زده بود و از بازی من در دوئل تقدیر كرده بود، او برایم نوشت كه ما از نسلی هستیم كه جنگ را ندیدیم و نتوانستیم با آرمانهای جنگ آشنا شویم. من وقتی این فیلم را دیدم یك دل سیر گریه كردم. احساس كردم كه ما چه وظیفه مهمی ایفا كردیم تا نسلی را كه این ایثار و اعتقادات را به درستی درك نكرده بود، با آن آشنا كردیم.
سرزمین مادری
برای افتتاح فیلم «دوئل» به افغانستان و انگلیس رفتم، در زمان جامجهانی به آلمان رفتم و مابقی سفرها به كشورهای دیگر هم تفریحی بود. هیچ جا سرزمین مادری نمیشود، الان در خود ایرانم و برای كار تهران را دوست دارم اما همان طور كه گفتم در زمان بازنشستگی دوست دارم یك آلونك در شمال داشته باشم و آنجا زندگی كنم.
از لابهلای حرفها
من هم فیلم میبینم، اخیرا فیلمی ساخته كشور چك را دیدم، جدیدا علاقه وافری به سینمای كرهجنوبی پیدا كردم چرا كه از یك فضای ساده برخوردار است.
فیلمهای هالیوودی مثل سابق برای من جذابیتی ندارد چون مثل بازیهای پلیاستیشن شده است. من بیشتر سینمای ساده و روایتگر را دوست دارم كه ارتباط خوبی با بیننده برقرار كند.
از سبك بازیگران دهه هفتاد آمریكا خوشم میآید.
شالوده سنیمای ایران، هیچگاه بر مبنای اقتصاد نبود، امثال نیكول كیدمن، به ازای هر یك دلار دستمزدش 1/1 دلار را برمیگرداند، یعنی فیلم در گیشه خوب میفروشد و یا برادپیت و تام كروز در ازای هر یك دلار دستمزد، 7/8 دلار برمیگردانند معنای سوپراستار در سینما این است، كه ما متاسفانه در كشورمان سوپراستاری به این معنا نداریم. ضمن اینكه سینما اختراع غرب است، در واقع اگر بخواهیم الگویی اقتصادی بگیریم، باید حداقل از لحاظ فنی هم كه شده از آنها الهام بگیریم، ما هنوز یك استودیوی خصوصی كامل و حرفهای با امكانات بالا نداریم. ما تنها یك شهرك سینمایی كه توسط زندهیاد حاتمی بنا شده، داریم، در واقع امكانات ما كم است و این مشكلات باید حل شوند.
مهران مدیری، كار بلد است، به همین خاطر در مجموعه طنز «مرد هزار چهره» ظاهر شدم، بلكه مهران مدیری از ابتدا میداند كه از فیلمنامه چه میخواهد، از آنجا كه مهران را خیلی دوست دارم، رفتم و برایش بازی كردم.
«ریسمان باز» متاسفانه مورد بیمهری قرار گرفت، نمیدانم چرا مردم، از آن استقبال نكردند، شاید یك دلیلش زمان اكران آن بود، به هر حال فیلمی بود كه پس از 15 سال توانست به عنوان یك فیلم ایرانی در جشنوارههای لندن و هامبورگ شركت كند و قرار است در جشنواره شیكاگو هم شركت كند.
وقتی میبینیم فیلم در حال اكران، سریعا CD میشود، مردم دیگر از سینما استقبال نمیكنند چرا كه فرد با خرید یك CD، به همراه خانوادهاش فیلم را میبیند كه البته از لحاظ اقتصادی هم برای آنان صرف دارد. این یكی از معضلات سینمای ایران است، ای كاش محدودیتی اجرا میشد تا فیلمها اینچنین دست به دست نشوند و به اقتصاد سینما آسیبی وارد نشود.
اولین فیلمی كه قرار است از من به زودی اكران شود، «خواب لیلا» نام دارد كه در ژانر سینمای وحشت است. كاری از مهرداد میرفلاح كه فكر میكنم استقبال خوبی از آن شود، در آن فیلم با فاطمه معتمدآریا و پرویز پورحسینی همبازی هستم، سریال بعدی من هم «فاكتور 8» است.
كار دوم باز هم سینمایی!
قرار است به همراه همسرم، یك دفتر سینمایی تاسیس كنیم كه در آن كارهای تدوین، تصویربرداری، تولید، كارگردانی و... انجام دهیم، كه اگر این اتفاق بیفتد، كار دوممان هم میشود سینما...
مطالب مرتبط:
«پژمان بازغی» و حضور در مستند بلند زندگی «هادی ساعی»
گفتوگو با مهناز افشار به مناسبت اكران فیلم «دعوت»
گفتگوی محمدرضا گلزار با هادی ساعی
گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: www.ksabz.net