«صدای پای ابتذال را میآید»؛ جملهای که چند سالی بعد از دوم خرداد 1376 و تحول جدی در سینمای ایران از سوی مجید مجیدی، کارگردان سینما مطرح شد و تغییراتی را در سینما به وجود آورد، سخنی که فقط معطوف به یک بخش از سینمای ایران بود و تحولات پس از خرداد 76 را در نظر نداشت. هرچند فیلمهایی با حضور جوانی گیتار به دست یا تم مسائل دختران و پسران، بخشی از سینمای آن سالها را تشکیل میدهد، اما در همان ایام بود که فیلمهایی با تم اجتماعی - انتقادی از سوی فیلمسازان صاحب نام ساخته شد و در برخی موارد برای نخستین بار موضوعات و در اصل معضلات اجتماعی در سالهای پس از انقلاب به صورت جدی روی پرده سینماها نقش بست.
بر همین اساس یکی از مهمترین مولفههای سینمای پس از دوم خرداد 76 را میتوان نزدیک شدن فضای سینما و فیلمها (البته تا حد بضاعت سینمای ایران) به زندگی مردم جامعه دانست؛ دور شدن از فضاهای انتزاعی و موضوعاتی کلی و سوق یافتن به سمت برشهایی از زندگی مردم. از جمله نمونههای موفق این نوع فیلمها را میتوان در «زیر پوست شهر» رخشان بنیاعتماد، «من ترانه 15 سال دارم» رسول صدرعاملی و «بوتیک» حمید نعمتالله یافت.
در کنار این فیلمها که رویکرد اجتماعی داشتند و از برخی موضوعات و مسائل جاری در زندگی قشری از مردم پرده برمیداشتند، سینمایی با رنگ و بوی سیاسی نیز در آن سالها شکل گرفت. «نان، عشق، موتور 1000» به کارگردانی ابوالحسن داودی، «پارتی»، «مکس» و «صد سال به این سالها» هر سه به کارگردانی سامان مقدم چند نمونه از فیلمهای دارای رنگ و بوی سیاسی در آن سالها هستند.
سامان مقدم سازنده سه فیلم یاد شده کار کارگردانی را بعد از سال 1376 آغاز کرد، او پیش از آن به عنوان دستیار مسعود کیمیایی در سینمای ایران کار کرده بود و در سال 1377 زمانی که با تغییرات مدیریت و شرایط کشور فضا برای طرح برخی موضوعات بازتر شده بود در فیلم «سیاوش» از فرزند یک شهید و مسئلههای او سخن گفت.
ماجراهای «پارتی» و اعتراض روزنامهنگاران
فیلمی که به وضوح میتوان آن را دارای رگههای سیاسی دانست «پارتی» است؛ این فیلم به دلیل دارا بودن همین نگاه در جریان اکران به مسائلی روبرو شد، تا جایی که برخی فیلم را ضد اصلاحات دانستند. مقدم در گفتوگویی که همزمان با اکران «یک عاشقانه ساده» انجام داد و در مورد همه کارنامهاش صحبت کرد، از ماجراهای مربوط به «پارتی» چنین یاد کرد: «وقتی فیلمنامه پارتی نوشته شد خیلی از دوستان و همکارانم به من هشدار دادند و تلاش کردن که نظرم را برا ساخت پارتی عوض کنند.
آنها تردید نداشتند که فیلم در اکران عمومی با شکست روبرو خواهد شد، اما خوشبختانه همانطور که پیشبینی میکردم پارتی اکران موفقی داشت. آن سال پارتی و سگ کشی فیلم های پرفروش سال شدند.»
ماجرای «پارتی» از این قرار بود که در فیلم به قشر روزنامهنگار اشاراتی میشود و این دقیقا در زمانی اتفاق میافتد که روزنامههای اصلاحطلب در حال توقیف هستند و برخی از روزنامهنگاران دستگیر میشوند.
همین ماجرا موجب میشود، موضع مقدم در فیلم روشن نباشد، به این ترتیب که او در کنار روزنامهنگاران است یا مقابل آنان. مقدم خود نگاهش و اتفاقات و تحلیلهای آن زمان را چنین شرح داد: «پارتی اکران پردردسری داشت، هم زمانی نمایش فیلم در سالی که خیلی از روزنامهنگاران به دادگاه کشیده میشدند و همینطور اتفاقاتی که قابل بازگویی نیست فیلم را درگیر حاشیههایی کرد که حتی در زمان اکران ناچار شدیم پس از دو هفته فیلم را پایین بکشیم و یک روزه اصلاحاتی در صحنه و دیالوگها انجام دهیم. چند منتقد سینمای در آن موقع به فیلم تاختند و معتقد بودند که فیلم تهاجمی پنهان دارد به جریان اصلاحات. «پارتی» بیش از آنکه نقد سینمایی داشته باشد گرفتار نقد سیاسی شد.»
او همچنین گفت: «قصه فیلم قصه روزنامه نگاریست که خود را مستقل از دو جناح سیاسی قدرتمند کشور میداند، راه خودش را میرود و پای اعتقاداتش میایستد، به زندان میافتد، دوران حبسش را بیاعتراض و در سکوت کامل تحمل میکند و هرگز حاضر نمیشود که حتی از دوستان اصلاحطلبش برای وثیقه دادگاه کمک بگیرد. یک ماه پس از آزادىاش هم ترور میشود. شاید همینها بود که خشم چند منتقد سینمایی را بر انگیخته بود، به شکلی که این رسالت را بر خود دیدند که به فیلم بتازند و به سازندهاش انگ بزنند.»
او نگاه خود را در فیلم چنین روشن کرد: «اتفاقا در «پارتی» خیلی روشن است که من به عنوان فیلمساز کجا ایستادهام، و آنقدر فیلم در بیان این موقعییت صراحت دارد که هر برداشت دیگری از فیلم به اعتقاد من در خوشبینانهترین شکلش بد فهمیدن قصه است. ضمن آنکه شان فیلمسازی را فراتر از آن میدانم که خود را سمپات یک جناح سیاسی خاص بدانم باید بگویم که هیچگاه از به زندان افتادن هیچ روزنامه نگاری در هیچ شرایطی خوشحال نخواهم شد. چه روزنامه نگار مستقلی مثل امین حقی شخصیت اصلی فیلم «پارتی» و چه روزنامه نگاری که حقوقش را و حتی پول کاغذش را از حاکم روز میگیرد.»
«مکس» و شوخی با اصلاحات
سومین فیلم کارنامه سامان مقدم، یک کمدی سیاسی است؛ فیلمی که به صورت مشخص از هیئت وزیران و دعوت از هنرمندان و چهرههای سرشناس ایرانی خارجنشین سخن میگوید و بروز یک اشتباه موقعیتهای کمیکی را در فیلم رقم میزند.
فیلم برای اکران عمومی با مشکلات بسیاری مواجه شد، بعد از چند سالی که مجوز نمایش دریافت نمیکرد بالاخره در آستانه تغییر مدیریت دولتی سینما مجوز گرفت و در مدت زمان نزدیک به یک ماه اکران شد. فیلم برای اکران با تغییراتی مواجه شد و حتی حک و اصلاح فیلم در نسخهای که به شبکه نمایش خانگی عرضه شد، به صورت جدی افزایش یافت و در نهایت آنچه تماشاگران از «مکس» روی پرده سینما و یا تلویزیون خود دیدند نسخهای قلع و قمع شده از فیلمی بود که عصیان یک طیف و فرصتطلبی طیف دیگری از نسل جوان برخی حوادث سیاسی موجود در کشور را با لحنی کمدی مطرح میکرد.
مقدم فیلم خود را شوخی با برخی شلختگیهای مدیریتی در آن مقطع عنوان کرد و گفت: «مشکلاتی که برای «مکس» پیش آمد تا اندازهای قابل پیشبینی بود. از ابتدا به این فکر میکردم که شاید دولت تا این اندازه شوخی را با خود برنتابد و جایی به غیرت دولتیاش بر بخورد و برای فیلم دستانداز درست کند. همین اتفاق هم افتاد، فیلم پس از اعمال صد مورد اصلاحیه به مدت یک سال و نیم توقیف شد! پس از آنکه دولت احمدینژاد روی کار آمد آقای صفارهرندی و معاونت سینمایی جدید آقای جعفریجلوه پس از چندین جلسه مذاکره مجوز نمایش فیلم را صادر کردند. اما برای نمایش «مکس» شرطی گذاشتند که فیلم بدون تبلیغ آنهم در مدت زمان کوتاهی یعنی کمتر از چهار هفته به روی پرده بماند. در حقیقت با این کار هم میخواستند انگ داشتن فیلم توقیفی به دولت جدید نخورد و از طرفی هم بیصدا و بیحاشیه از شر فیلمی که مطمئن بودم دوستش نداشتند خلاص شوند.»
با وجود مدت زمان کوتاه نمایش «مکس» به یکی از فیلمهای پرفروش سال تبدیل شد.
حکایت «صد سال به این سالها»
چهارمین فیلم سینمایی مقدم از سال 1383 تاکنون یعنی 10 سال است که ساخته شده، اما مجوز اکران دریافت نمیکند. فیلم روایتی از سه مقطع تاریخ ایران است، از روزهای پایانی حکومت شاهنشاهی در ایران تا دوران دفاع مقدس و سپس سالهای اخیر (البته سالهای نزدیک به مقطع ساخت فیلم). فاطمه معتمدآریا که در فیلم ایران نام دارد، همه این مراحل را از سر میگذراند. به گفته اغلب افرادی که فیلم را در جریان تک نمایش آن در جشنواره فیلم فجر سال 1388 روایت فیلمساز از دهه 60 نسبت به سایر مقاطع تاثیرگذاری بیشتری دارد، اما فیلم به هر ترتیب، تاکنون مجوز اکران نیافته است. کارگردان دست روی مقاطع حساسی از تاریخ معاصر کشور و اتفاقات سالهای اخیر گذاشته و همین موجب بالا رفتن حساسیتها از منظر سیاسی به فیلم شده است.
تمامی اینها از قول مقدم چنین روایت شد: ««صد سال به این سالها» بیش از هر چیز چوب فضای مسموم و پر از سؤتفاهم امروز (زمستان سال 1391) را میخورد. برای گرفتن مجوز نمایش این فیلم بیش از صدها گفت و گوى حضوری با مدیران و مسؤلان سینمایی و غیرسینمایی (مدیران سینمایی تا زمستان سال 1391) داشتهام. تصمیمگیری برای اکران یا توقیف ماندن فیلم در دورههای مختلف اتفاق افتاد. در این دوران (دوران توقیف فیلم)، دو بار اعضای شورای پروانه نمایش عوض شدند، سه مدیر کل نظارت و ارزشیابی بر فیلم نظارت کردند، دو معاونت سینمایی و دو وزیر ارشاد فیلم را دیدند، در هر دورهای بنا بر سلیقه و نظرات شخصی، فیلم را به معنای واقعی قلع و قمع کردند. طی این سالها هرگز نتوانستم بفهمم که بالاخره با چه بخش از فیلم مشکل دارند. عدهای فیلم را اثری ارزشی دیدند و اعتقاد داشتند که باید از سازندگان آن تقدیر شود، عدهای دیگر هم از فرط عصبانیت خواستار از بین بردن نگاتیوهای فیلم بودند.»
او دلخوری خود را از برخورد با فیلمش چنین بیان کرد: «با فیلمی که پروانه ساخت دارد، به فیلمنامهاش در بخش فرهنگی فارابی به عنوان یک کار ارزشی نگاه شده، پروانه نمایش گرفته چطور میشود چنین برخوردی کرد؟ چند سال است که کپی فیلم بین مسئولین دست به دست میشود. آخرین کپی فیلم دو سال پیش (1390) برای دفتر ریاست جمهوری فرستاده شد. واقعأ مضحک است، برای نمایش فیلمی که پروانه ساخت و نمایش دارد باید دست به دامن وزیر و وکیل و روحانی محل و رییس جمهور شد.»
مقدم گفت: «فکر میکنم من همه این مسیر ها را رفتهام و در این سالها تنها کوفی عنان و بان کی مون از تماشای فیلم من بینصیب ماندند. ممنوعییت نمایش «صد سال به این سالها» بیش از توقیف یک فیلم برایم آزاردهنده بود، وقتی میدیدم فیلمی که لحظه به لحظهاش با عشق به ایران ساخته شده چطور در اتاق تاریک سانسور رندهاش کردند بیآنکه تصمیمی بگیرم ناخودآگاه از خودم و قصههایم دور شدم.»
بر همین اساس یکی از مهمترین مولفههای سینمای پس از دوم خرداد 76 را میتوان نزدیک شدن فضای سینما و فیلمها (البته تا حد بضاعت سینمای ایران) به زندگی مردم جامعه دانست؛ دور شدن از فضاهای انتزاعی و موضوعاتی کلی و سوق یافتن به سمت برشهایی از زندگی مردم. از جمله نمونههای موفق این نوع فیلمها را میتوان در «زیر پوست شهر» رخشان بنیاعتماد، «من ترانه 15 سال دارم» رسول صدرعاملی و «بوتیک» حمید نعمتالله یافت.
در کنار این فیلمها که رویکرد اجتماعی داشتند و از برخی موضوعات و مسائل جاری در زندگی قشری از مردم پرده برمیداشتند، سینمایی با رنگ و بوی سیاسی نیز در آن سالها شکل گرفت. «نان، عشق، موتور 1000» به کارگردانی ابوالحسن داودی، «پارتی»، «مکس» و «صد سال به این سالها» هر سه به کارگردانی سامان مقدم چند نمونه از فیلمهای دارای رنگ و بوی سیاسی در آن سالها هستند.
سامان مقدم سازنده سه فیلم یاد شده کار کارگردانی را بعد از سال 1376 آغاز کرد، او پیش از آن به عنوان دستیار مسعود کیمیایی در سینمای ایران کار کرده بود و در سال 1377 زمانی که با تغییرات مدیریت و شرایط کشور فضا برای طرح برخی موضوعات بازتر شده بود در فیلم «سیاوش» از فرزند یک شهید و مسئلههای او سخن گفت.
ماجراهای «پارتی» و اعتراض روزنامهنگاران
فیلمی که به وضوح میتوان آن را دارای رگههای سیاسی دانست «پارتی» است؛ این فیلم به دلیل دارا بودن همین نگاه در جریان اکران به مسائلی روبرو شد، تا جایی که برخی فیلم را ضد اصلاحات دانستند. مقدم در گفتوگویی که همزمان با اکران «یک عاشقانه ساده» انجام داد و در مورد همه کارنامهاش صحبت کرد، از ماجراهای مربوط به «پارتی» چنین یاد کرد: «وقتی فیلمنامه پارتی نوشته شد خیلی از دوستان و همکارانم به من هشدار دادند و تلاش کردن که نظرم را برا ساخت پارتی عوض کنند.
آنها تردید نداشتند که فیلم در اکران عمومی با شکست روبرو خواهد شد، اما خوشبختانه همانطور که پیشبینی میکردم پارتی اکران موفقی داشت. آن سال پارتی و سگ کشی فیلم های پرفروش سال شدند.»
ماجرای «پارتی» از این قرار بود که در فیلم به قشر روزنامهنگار اشاراتی میشود و این دقیقا در زمانی اتفاق میافتد که روزنامههای اصلاحطلب در حال توقیف هستند و برخی از روزنامهنگاران دستگیر میشوند.
همین ماجرا موجب میشود، موضع مقدم در فیلم روشن نباشد، به این ترتیب که او در کنار روزنامهنگاران است یا مقابل آنان. مقدم خود نگاهش و اتفاقات و تحلیلهای آن زمان را چنین شرح داد: «پارتی اکران پردردسری داشت، هم زمانی نمایش فیلم در سالی که خیلی از روزنامهنگاران به دادگاه کشیده میشدند و همینطور اتفاقاتی که قابل بازگویی نیست فیلم را درگیر حاشیههایی کرد که حتی در زمان اکران ناچار شدیم پس از دو هفته فیلم را پایین بکشیم و یک روزه اصلاحاتی در صحنه و دیالوگها انجام دهیم. چند منتقد سینمای در آن موقع به فیلم تاختند و معتقد بودند که فیلم تهاجمی پنهان دارد به جریان اصلاحات. «پارتی» بیش از آنکه نقد سینمایی داشته باشد گرفتار نقد سیاسی شد.»
او همچنین گفت: «قصه فیلم قصه روزنامه نگاریست که خود را مستقل از دو جناح سیاسی قدرتمند کشور میداند، راه خودش را میرود و پای اعتقاداتش میایستد، به زندان میافتد، دوران حبسش را بیاعتراض و در سکوت کامل تحمل میکند و هرگز حاضر نمیشود که حتی از دوستان اصلاحطلبش برای وثیقه دادگاه کمک بگیرد. یک ماه پس از آزادىاش هم ترور میشود. شاید همینها بود که خشم چند منتقد سینمایی را بر انگیخته بود، به شکلی که این رسالت را بر خود دیدند که به فیلم بتازند و به سازندهاش انگ بزنند.»
او نگاه خود را در فیلم چنین روشن کرد: «اتفاقا در «پارتی» خیلی روشن است که من به عنوان فیلمساز کجا ایستادهام، و آنقدر فیلم در بیان این موقعییت صراحت دارد که هر برداشت دیگری از فیلم به اعتقاد من در خوشبینانهترین شکلش بد فهمیدن قصه است. ضمن آنکه شان فیلمسازی را فراتر از آن میدانم که خود را سمپات یک جناح سیاسی خاص بدانم باید بگویم که هیچگاه از به زندان افتادن هیچ روزنامه نگاری در هیچ شرایطی خوشحال نخواهم شد. چه روزنامه نگار مستقلی مثل امین حقی شخصیت اصلی فیلم «پارتی» و چه روزنامه نگاری که حقوقش را و حتی پول کاغذش را از حاکم روز میگیرد.»
«مکس» و شوخی با اصلاحات
سومین فیلم کارنامه سامان مقدم، یک کمدی سیاسی است؛ فیلمی که به صورت مشخص از هیئت وزیران و دعوت از هنرمندان و چهرههای سرشناس ایرانی خارجنشین سخن میگوید و بروز یک اشتباه موقعیتهای کمیکی را در فیلم رقم میزند.
فیلم برای اکران عمومی با مشکلات بسیاری مواجه شد، بعد از چند سالی که مجوز نمایش دریافت نمیکرد بالاخره در آستانه تغییر مدیریت دولتی سینما مجوز گرفت و در مدت زمان نزدیک به یک ماه اکران شد. فیلم برای اکران با تغییراتی مواجه شد و حتی حک و اصلاح فیلم در نسخهای که به شبکه نمایش خانگی عرضه شد، به صورت جدی افزایش یافت و در نهایت آنچه تماشاگران از «مکس» روی پرده سینما و یا تلویزیون خود دیدند نسخهای قلع و قمع شده از فیلمی بود که عصیان یک طیف و فرصتطلبی طیف دیگری از نسل جوان برخی حوادث سیاسی موجود در کشور را با لحنی کمدی مطرح میکرد.
مقدم فیلم خود را شوخی با برخی شلختگیهای مدیریتی در آن مقطع عنوان کرد و گفت: «مشکلاتی که برای «مکس» پیش آمد تا اندازهای قابل پیشبینی بود. از ابتدا به این فکر میکردم که شاید دولت تا این اندازه شوخی را با خود برنتابد و جایی به غیرت دولتیاش بر بخورد و برای فیلم دستانداز درست کند. همین اتفاق هم افتاد، فیلم پس از اعمال صد مورد اصلاحیه به مدت یک سال و نیم توقیف شد! پس از آنکه دولت احمدینژاد روی کار آمد آقای صفارهرندی و معاونت سینمایی جدید آقای جعفریجلوه پس از چندین جلسه مذاکره مجوز نمایش فیلم را صادر کردند. اما برای نمایش «مکس» شرطی گذاشتند که فیلم بدون تبلیغ آنهم در مدت زمان کوتاهی یعنی کمتر از چهار هفته به روی پرده بماند. در حقیقت با این کار هم میخواستند انگ داشتن فیلم توقیفی به دولت جدید نخورد و از طرفی هم بیصدا و بیحاشیه از شر فیلمی که مطمئن بودم دوستش نداشتند خلاص شوند.»
با وجود مدت زمان کوتاه نمایش «مکس» به یکی از فیلمهای پرفروش سال تبدیل شد.
حکایت «صد سال به این سالها»
چهارمین فیلم سینمایی مقدم از سال 1383 تاکنون یعنی 10 سال است که ساخته شده، اما مجوز اکران دریافت نمیکند. فیلم روایتی از سه مقطع تاریخ ایران است، از روزهای پایانی حکومت شاهنشاهی در ایران تا دوران دفاع مقدس و سپس سالهای اخیر (البته سالهای نزدیک به مقطع ساخت فیلم). فاطمه معتمدآریا که در فیلم ایران نام دارد، همه این مراحل را از سر میگذراند. به گفته اغلب افرادی که فیلم را در جریان تک نمایش آن در جشنواره فیلم فجر سال 1388 روایت فیلمساز از دهه 60 نسبت به سایر مقاطع تاثیرگذاری بیشتری دارد، اما فیلم به هر ترتیب، تاکنون مجوز اکران نیافته است. کارگردان دست روی مقاطع حساسی از تاریخ معاصر کشور و اتفاقات سالهای اخیر گذاشته و همین موجب بالا رفتن حساسیتها از منظر سیاسی به فیلم شده است.
تمامی اینها از قول مقدم چنین روایت شد: ««صد سال به این سالها» بیش از هر چیز چوب فضای مسموم و پر از سؤتفاهم امروز (زمستان سال 1391) را میخورد. برای گرفتن مجوز نمایش این فیلم بیش از صدها گفت و گوى حضوری با مدیران و مسؤلان سینمایی و غیرسینمایی (مدیران سینمایی تا زمستان سال 1391) داشتهام. تصمیمگیری برای اکران یا توقیف ماندن فیلم در دورههای مختلف اتفاق افتاد. در این دوران (دوران توقیف فیلم)، دو بار اعضای شورای پروانه نمایش عوض شدند، سه مدیر کل نظارت و ارزشیابی بر فیلم نظارت کردند، دو معاونت سینمایی و دو وزیر ارشاد فیلم را دیدند، در هر دورهای بنا بر سلیقه و نظرات شخصی، فیلم را به معنای واقعی قلع و قمع کردند. طی این سالها هرگز نتوانستم بفهمم که بالاخره با چه بخش از فیلم مشکل دارند. عدهای فیلم را اثری ارزشی دیدند و اعتقاد داشتند که باید از سازندگان آن تقدیر شود، عدهای دیگر هم از فرط عصبانیت خواستار از بین بردن نگاتیوهای فیلم بودند.»
او دلخوری خود را از برخورد با فیلمش چنین بیان کرد: «با فیلمی که پروانه ساخت دارد، به فیلمنامهاش در بخش فرهنگی فارابی به عنوان یک کار ارزشی نگاه شده، پروانه نمایش گرفته چطور میشود چنین برخوردی کرد؟ چند سال است که کپی فیلم بین مسئولین دست به دست میشود. آخرین کپی فیلم دو سال پیش (1390) برای دفتر ریاست جمهوری فرستاده شد. واقعأ مضحک است، برای نمایش فیلمی که پروانه ساخت و نمایش دارد باید دست به دامن وزیر و وکیل و روحانی محل و رییس جمهور شد.»
مقدم گفت: «فکر میکنم من همه این مسیر ها را رفتهام و در این سالها تنها کوفی عنان و بان کی مون از تماشای فیلم من بینصیب ماندند. ممنوعییت نمایش «صد سال به این سالها» بیش از توقیف یک فیلم برایم آزاردهنده بود، وقتی میدیدم فیلمی که لحظه به لحظهاش با عشق به ایران ساخته شده چطور در اتاق تاریک سانسور رندهاش کردند بیآنکه تصمیمی بگیرم ناخودآگاه از خودم و قصههایم دور شدم.»
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:khabaronline.ir
خبر غافلگیر کننده گروه «پینک فلوید»
کدام فیلم از ایران مسافر فستیوال کن شد؟
بازیگر خوبی بود خدابیامرز!
تقاضای شلاق و یک تا ده سال حبس برای لیلا حاتمی!
رمزگشایی از خالکوبی «برد پیت»