چرا فیلم دراکولا رضا عطاران فیلم چرکی است؟!
فیلم دراکولا رضا عطاران با اینکه موضوع جالبی دارد اما با استقبال چندانی همراه نشده و نتوانسته است انتظارات را برآورده کند.

نقد و بررسی فیلم دراکولا رضا عطاران

فیلم «دراکولا» مجموعه ای از پیام، تصویر، نقد اجتماعی و صحنه های چرک است که کنار هم یک کل را تشکیل داده اند. عطاران قصه چندخطی جذابی دارد و در کنار آن حرف های زیادی برای گفتن فیلم را کلید می زند تا پیام ها و نقدهایش را در قالب قصه جذاب دراکولا روایت کند اما نه قصه درست از آب در می آید، نه پیام ها درست سر جایشان می نشینند و نه فضای چرک به کمک پیشبرد فیلم می آید.
 
نتیجه هم این می شود که در کنارم پیام جذاب، قصه چندخطی درجه یک و شخصیت پردازی های قابل قبول، فیلم، یک «کل» اثرگذار از آب در نمی آید و ابتر می ماند.

داستان
 
وقتی عطاران مشغول ساخت فیلم دراکولا بود و قصه چندخطی فیلم توی سایت های خبری منتشر شد، خیال کردیم قرار است عجب کار بامزه ای ببینیم، قصه این بود؛ «یک دراکولا شبانه سراغ آدم ها می رود و خونشان را می خورد. یک روز با خوردن خون یک معتاد، به مواد مخدر اعتیاد پیدا می کند و...» خب داستان یک دراکولای معتاد آن هم وسط شهر تهران، می توانست فانتزی بسیار غافلگیرکننده ای باشد.
 
همین داستان یک خطی باعث می شد تصمیم مان را برای تماشای فیلم بگیریم وقتی فیلم از سوی هیئت انتخاب جشنواره فجر رد شد و هیچ امتیازی از هیئت انتخاب نگرفت، برایمان عجیب بود. مگر می شود چنین سوژه جذابی، توسط رضا عطاران به فیلمی درجه پایین تبدیل شده باشد و حتی به جشنواره راه پیدا نکند؟ بله! جذابیت این فیلم، صرفا در همان دو جمله خلاصه است و هیچ داستان پردازی جذابی ندارد.
 
نقد روابط اجتماعی
 
فارغ از اینکه داستان دراکولا چیست و عطاران برای اعتراض به پدیده اعتیاد سراغ چه داستانی رفته، فیلم پر از نقد روابط اجتماعی است. انگار عطاران بستری پیدا کرده تا هر جور شده حرف ها و نقدهای اجتماعی اش را به واسطه آن منتقل کند. بعضی از این نقدها کاملا بی ربط هستند و اصلا به محتوا و داستان ارتباطی پیدا نمی کنند.

موج اینستاگرام: اهمیت لایک کردن صفحات اینستاگرام یا آرزوی لایک شدن مردم عادی توسط ستاره ها مسئله ای است که به وفور در فیلم وجود دارد، بدون این که ربطی داشته باشد.

سریال های ترکیه ای: توجه زیاد سریال های ترکیه ای و اهمیتی که بین مردم پیدا کرده اند هم جزء نقدهای عطاران به جامعه است؛ این که اهمیت این سریال ها آن قدر زیاد است که جای اعضای خانواده را گرفته.

یارانه: توجه عامه مردم به زمان دریافت یارانه هم به صورت کاملا ناشیانه داخل فیلم آمده؛ خیلی بی ربط و بدون دلیل جواد زنگ می زند به زنش و می گوید که فردا یارانه می دهند یادت نره.

اپلیکیشن ها: در تمام طول فیلم، جواد از طریق یک اپلیکیشن مدام از خودش عکس می اندازد تا سن و سالش را حدس بزند. اپلیکیشن، سن را کمتر از حالت اصلی می گوید و شاید عطاران می خواهد نشان دهد که فضای مجازی مدام در حال دروغ گفتن به مردم است.
 
پیام
 
عطاران دراکولا را ساخته تا از مقایسه میان یک دراکولا با جماعتی معتاد، این پیام را منتقل کند که اعتیاد حتی از خونخواری هم بدتر است. خود عطاران در گفت و گویی که با ماهنامه 24 داشته، گفته: «برایم جالب بود که آدم ها را با خودشان مواجه کنم و آن ها خودشان را بدون هیچ دستکاری روی پرده ببینند، وحشتناک است دیگر. دیدن این که دراکولا با همه خونخواری اش از معتاد بودن بهتر است بسیاری را می ترساند، خیلی هم بامزه است.» بله! فیلم ساخته شده که همین را بگوید اما واقعا این پیام در تمام بخش ها کاملا جاری و ساری است؟

شعار اعتیاد بد است!
 
عطاران به جای این که مقایسه میان خونخواری و اعتیاد را در بستر فیلمش بگنجاند، خیلی راحت آن را توی دو تا دیالوگ آورده، دراکولا می گوید که شما آدم ها هم خون می خورید. همین گوشتی که می خورید داخلش خون است.
 
شماها خون هم را می خورید، به هم رحم نمی کنید، همدیگر را می کشید، جنگ می کنید و... آن وقت به ما می گویید خونخوار! ما که مال قصه هاییم. یا آخر فیلم دراکولا به جواد می گوید: «من بر می گردم به همان خونخواری. اعتیاد آدم را حقیر می کند.» لابد عطاران انتظار دارد مخاطب بعدش بگوید: «خب پس نتیجه می گیریم که اعتیاد بد است! به همین سادگی!»

همه معتادن، همه؟
 
حرف دیگر عطاران این است که توی این جامعه، همه می تواند بالقوه معتاد باشند و نمی شود به کسی اعتماد کرد. حتی دکتر آزمایشگاه یا مسئولان فرهنگی مدارس، سوپری سر کوچه و... حرفش درست است اما ساده ترین راه را برای ارائه این مسئله پیدا می کند. مسئول آزمایشگاه، خودش خیلی راحت می گوید تریاک مصرف می کند و ساقی مواد سر از مدرسه دخترانه در می آورد. همه چیز همین اندازه گل درشت است. عطاران حتی به خودش زحمت نمی دهد برای بیان پیامش مقداری ظریف تر وارد عمل شود.
 
 
فضاسازی
 
عطاران کلا در به تصویر کشیدن فضاهای چرک و سیاه، استاد است. در دراکولا برای این که مسئله اعتیاد و فرورفتن جامعه در سیاهی و تباهی را درست نشان دهد، چند قدم هم جلوتر رفته. اغراق در نمایش سیاهی و چرکی فضا یکی از مهم ترین نقاط ضعف فیلم است.
شاید اگر این فضا درست در خدمت داستان قرار می گرفت و کمکی به انتقال پیام فیلم می کرد، می شد آن را پذیرفت اما این نشانه ها به طور کاملا افراطی و بدون هیچ طراحی دقیق، همین طوری داخل فیلم گنجانده شده و از جایی به بعد، مخاطب را اذیت می کند.

کتک کاری: تا دلشان بخواهد فیلم صحنه کتک کاری دارد. اول فیلم جواد و مسعود (دراکولا) توی آزمایشگاه و بعد از شنیدن جواب آزمایش به جان هم می افتند. یک بار جواد با یوسف برای اینکه چرا به مدرسه دخترش رفته کتک کاری می کند. یک بار دیگر به جان دکتر ترک اعتیاد می افتد، دراکولا با ولادیمیر بزن بزن می کند و آخر سر هم در صحنه آخر مسعود با خود جواد درگیر می شود و خونش را می خورد.

ترکیب چای و تریاک: هر کس تا الان نمی دانست تریاک را به چه روش هایی می شود مصرف کرد با تماشای دراکولا، می تواند ادعا کند که برای خودش استادی شده. بعد از منقل، حل کردن تریاک توی چای هم جایگاه مهمی در این فیلم دارد. دست کم سه بار این مسئله به طور کامل به تصویر کشیده می شود.

استخر و مردان لخت: خب چرکی و ایجاد فضای وهم انگیز، که فقط نمایش منقل و مواد زدن و هم زدن تریاک توی چای نیست. این که مردها با هیکل گنده مدام لخت شوند و توی آب غوطه بخورند هم نشانه همان چرکی است. البته در بیشتر صحنه های استخر، منقل و مواد هم نقش موثری دارد.

نقش موثر منقل: آن قدر که عطاران در دراکولا، منقل به مخاطبان نشان داد و طرز کار آن را به طور دقیق معرفی کرده، به کل داستان فیلم نپرداخته. از اول تا آخر فیلم، ما پنج بار منقل را به طور کامل می بینیم.

شخصیت ها
 
عطاران سعی کرده تا جایی که می شود کاراکترهایش را خوب معرفی کند. اصولا در تمام کارهایش، معرفی شخصیت ها خیلی خوب انجام می شود.
این جا هم شناسنامه ای از دو کاراکتر اصلی یعنی مسعود و جواد به ما می دهد اما فیلم در شخصیت پردازی یا بهتر است بگوییم استفاده از شخصیت ها، می لنگد و در ادامه از بیان روشن دغدغه ها و دلایل این آدم ها برای کارهایی که انجام می دهند، باز می ماند. شاید برای همین وقتی تماشای فیلم تماشا می شود، می گوییم: «خب که چی؟» یعنی آن قدر کاراکترها و رفتارهایی که از خودشان نشان می دهند، برایمان غریبه اند که واقعا نمی دانیم بعضی از کارها را چرا انجام می دهند و اصلا چه می خواهند.
 
جواد
 
مردی حدودا چهل ساله از طبقه پایین جامعه است. از وضعیت زن و زندگی اش معلوم است که کلا زندگی برایش زیاد جدی نیست. قبلا توی بیمارستان کار می کرده اما چون معتاد بوده و یکی یکی پروفن ها را می دزدیده، اخراجش کرده اند. بیکار و بی هدف می چرخد. تاحالا نه بار ترک کرده و باز برگشته. کلا هیچ چیز برایش اهمیت ندارد و همین که جنسش سر وقت برسد، برایش کافی است.
 
ما از احساسات و درون جوان چیزی نمی فهمیم جز این که یک معتاد آویزان است و می خواهد هر طور شده از قبل ماندن توی خانه دراکولا و اعتیاد او به مواد مجانی برسد. به زنش دروغ می گوید و حتی الکی به او ابراز محبت می کند. در کل فیلم فقط دو بار خونش به جوش می آید؛ یک بار به خاطر علاقه زنش به تتلو و یک بار به خاطر رفتن یوسف به مدرسه دخترش. او یک مفت خور واقعی است.
 
ضعف: تا این جای ماجرا، معرفی جواد خوب از آب درامده اما قرار است از این ویژگی های رفتاری چه استفاده ای بکند؟ درواقع قهرمان فیلم ما، یک آدم بی قید مفت خور است که از اول تا آخر فیلم همین طوری می چرخد و مواد می زند و هیچ کاری نمی کند. برای همین است که فیلم به طور کلی هیچ عامل پیش برنده ای ندارد.

 
مسعود
 
از بازمانده های دراکولاهای رومانی است. بعد از ازدوج با سوسن قول می دهد سراغ خونخواری نرود اما از وقتی متوجه بیماری پسرش می شود، قولش را می شکند. مسعود هر روز از پارک دم خانه یک نفر را می دزدد و خونش را می خورد. غافل از این که همه آدم های پارک، معتادند و حالا با خوردن خونشان خودش هم معتاد شده. مسعود خانواده اش را دوست دارد و تلاش می کند اعتیادش را ترک کند اما اختیارش چندان دست خودش نیست و همنشینی با جواد باعث می شود که نتواند و...
 
ضعف: انتخاب لوون هفتوان برای نقش مسعود، یک اشتباه بزرگ است. چه الزامی وجود دارد که دراکولا تا این حد چاق باشد و مدام نفس نفس بزند؟ احساسات و درونیات مسعود، به هیچ عنوان با بازی هفتوان منتقل نمی شود. ما صرفا با یک موجود چاق بی اراده رو به رو هستیم که روحیات و عواطفش از ابتدا تا انتهای فیلم، ثابت باقی می ماند. درواقع اگر دیالوگ های مستقیم و شعاری فیلم از زبان او بیان نمی شد، شاید واقعا نمی فهمیدیم درونش چه می گذرد.

 
سوسن
 
یک زن خانه دار از خانواده های دراکولاها که مثل زن های ایرانی، ماکارونی درست می کند، سریال های ترکیه ای می بیند و کتاب بیشعوری یا کافکا در کرانه می خواهند. وقتی هم که متوجه خونخوار یا معتاد بودن شوهرش می شود، فقط قهر می کند و می رود خانه پدرش.
 
ضعف: اگر سوسن را از کل فیلم حذف کنیم، قطعا اتفاقی برای آن نمی افتد. حضورش به هیچ عنوان ضروری نیست. حتی انگیزه خوبی هم برای تغییر رفتار مسعود نمی شود. فقط یک زن است که گاهی هست و گاهی نیست.
 
 
زن جوان
 
یکی از جذاب ترین کاراکترهای فیلم، زن جواد است که ژاله صامتی کاملا آن را درست و مملوس بازی کرده؛ زنی به شدت درگیر در شبکه های اجتماعی که حتی فرصت ندارد لاک های ناخن هایش را مرتب کند یا غذا بپزد. تمام فکرش درگیر لایک های اینستارگام و تماشای سریال های ترکیه ای است. حتی برایش فرقی نمی کند شوهرش کجا می رود و چه می کند.
 
ضعف: عطاران چنین شخصیت جذابی را طراحی کرده اما برای چی؟ دقیق و درست درآمدن این کاراکتر واقع چه اثری روی خود فیلم دارد؟ این که زن جواد گربه دوست دارد یا به تتلو علاقه مند است در پیشبرد قصه به چه کاری می آید. این کاراکتر جذاب عملا در بستر فیلم به هیچ دردی نمی خورد.

 
سوپری محله
 
سوپری محله یک معتاد مفت خور تمام عیار است. وقتی می فهمد بساط دود و دم در آن خانه به راه است، خودش را چارچنگولی می اندازد آن جا و تکان نمی خورد. هیچا حساسات و منطق درونی ندارد و البته لازم هم نیست داشته باشد. یک کاراکتر حاشیه ای کاملا جذاب است که حق مطلب ویژگی آویزان بودن معتادها را خیلی خوب ادا می کند.
 
ضعف: این کاراکتر هم با وجود جذابیت و اجرای خوبی که دارد اما در کل مسیر قصه اثرگذار نیست. قطعا اگر بستر داستان درست پیش می رفت، سوپری کاراکتر کاملا جذابی به نظر می رسید.
 
• یکی از نکاتی که شدیدا توی فیلم روی آن تاکید می شود، سن و سال است. زن جواد اسم اپلیکیشنی را می آورد که از روی عکس، سن آدم ها را تشخیص می دهد. مدام راجع به سنش و اینکه از روی عکس چه سنی به او گفته شده حرف می زند طوری که مخاطب فکر می کند قرار است کاربردی داشته باشد اما عملا هیچ استفاده ای از آن نمی شود.


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : همشهری آنلاین