تردید
این نسل به سینمایی اعتقاد دارد كه مخاطب نمی‌تواند وسط تماشای فیلم مثل سریال‌های تلویزیونی برود املت هم درست كند و وقتی برگشت چیزی از فیلم را از دست نداده باشد...
 
بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، واروژ كریم‌مسیحی، ابراهیم حاتمی‌كیا، مرحوم رسول ملاقلی‌پور، بهروز افخمی، مرحوم سیف‌الله داد، رخشان بنی‌اعتماد، داریوش مهرجویی و چند چهره دیگر سینمای ایران، فهرستی را تشكیل می‌دهند كه هر روزنامه‌نگار سینمایی در طول دوران حرفه‌ای خود، طبق قانونی نانوشته باید حداقل یك مصاحبه با آنها را در كارنامه كاری خود به ثبت برساند.
 
در همین بخش ابتدایی مصاحبه باید بگویم كه برای مصاحبه با واروژ كریم‌مسیحی حدود 9 سال منتظر ماندم. 9 سال قبل و پشت صحنه تدوین سریال «تفنگ سرپر» با این فیلمساز ملاقات كردم و همانجا از او شنیدم كه قرار است پس از پایان تدوین این سریال، ساخت فیلمی سینمایی با اقتباس از داستان «هملت» را آغاز كند.
سال‌ها گذشت اما این اتفاق با تاخیری چند ساله رخ داد. حالا در بعدازظهری پاییزی در دفتر سعید سعدی، تهیه ‌كننده آرام و بی‌حاشیه سینمای ایران كه همت او سرانجام، این فیلم را به نتیجه رساند، من و این فیلمساز محجوب در دو طرف میزی چوبی نشسته‌ایم.
فاصله میان ما را یك ظرف شیرینی و استكان‌های چای پر كرده كه هر چند دقیقه یك‌بار پر و خالی می‌شوند و سوال‌ها و جواب‌هایی درباره ساخت این فیلم رد و بدل می‌شود.
 
در این سال‌ها چه اتفاقی افتاد كه با این تاخیر، دومین فیلم خود را ساختید و چطور گذشت زمان، این دغدغه را تغییر نداد؟
این فیلمنامه یكی از چیزهایی بود كه در این سال‌ها می‌خواستم بسازم و طرح‌های دیگری هم بوده است. آن موقع «تردید» ساختمان دیگری داشت و قصه از نگاه دانای كل تعریف می‌شد، اما وقتی به سال‌های اخیر رسیدیم و قرار شد این فیلم ساخته شود، زاویه دید به این شكل تغییر كرد.

یعنی در این سال‌ها بازنویسی می‌شد؟

نه. در یك مقطع به این نتیجه رسیدم كه فیلمنامه اولیه، امكان ساخت ندارد. چون در نهایت به فیلمی 3 ساعته تبدیل می‌شد كه امكان جذب سرمایه‌گذار برای آن وجود نداشت؛ اما زمانی كه زمینه ساخت فیلم ایجاد شد، برای اجرایی شدن كار تغییراتی در فیلمنامه اولیه داده شد.
 
درباره افرادی مانند شما، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و برخی دیگر از فیلمسازان این نسل، گفته می‌شود كه به سختگیری‌های خاصی مشهور هستید كه این مساله سبب می‌شود امكان ساخت فیلم از سوی شما بسختی میسر شود و به همین دلیل با تاخیرهای طولانی فیلم می‌سازید. این موضوع هم در فیلم نساختن شما موثر بود؟
ما سختگیری نمی‌كنیم. شاید دیگران هستند كه سختگیری می‌كنند كه ما نمی‌توانیم فیلم بسازیم. شرایط خیلی مهم است. افرادی مانند ناصر تقوایی و بهرام بیضایی به حداقل‌هایی معتقدند كه من هم معتقدم. ما به كمتر از یك سطح خاص، رضایت نمی‌دهیم و در چنین شرایطی ترجیح می‌دهیم فیلم نسازیم و به جای سینما سراغ شغل دیگری برویم. بخشی دیگر هم به شرایط دیگری مربوط است كه باید فیلمنامه ما تصویب شود و گروهی برای سرمایه‌گذاری پیشقدم شوند. ما این وضعیت را ایجاد نكردیم. عده دیگری این جو را می‌سازند.

كمی بدشانس نیستید؟

به شانس مربوط نمی‌شود. ما باورهایی داریم كه سبب می‌شود هر چیزی را نسازیم. ما به حداقل‌هایی قانع هستیم كه آن حداقل‌ها ظاهرا كمی دست‌نیافتنی است. معیار ما همیشه سینما بوده و وقتی چنین معیاری وجود داشته باشد، از یك حداقل‌هایی پایین نمی‌آییم. به همین دلیل به این مساله توجه نمی‌كنیم كه مثلا در بازار فعلی، فیلمی خوب جواب داده و حالا ما سراغ ساخت آن نوع فیلم‌ها برویم.
 
در ابتدای ساخت فیلم «تردید» هم دچار مشكلاتی شدید كه به عوض شدن تهیه‌كننده و تغییر برخی بازیگران منجر شد. ماجرا چه بود؟
زمانی كه بیمار شدم، پروژه متوقف شد. ناچار شدیم اصلاح برآورد كنیم. در آن زمان محمدمهدی دادگو تهیه‌كننده اول فیلم دیگر كار را ادامه نداد و طی مذاكره با سعید سعدی، تهیه‌كننده تغییر كرد. وقتی كاری متوقف می‌شود برای راه افتادن دوباره پروژه مشكلاتی پیش می‌آید. برخی سر كار دیگری می‌روند و دیگر نمی‌توانند برگردند. برخی را كارگردان نمی‌خواهد و برخی دیگر نیز امكان همكاری ندارند. به همین دلیل زمانی در این میان از دست می‌رود.

در آن مقطع نگران نبودید كه این پروژه دیگر راه نیفتد؟

نگران بودم، اما كمك‌های تیم جدید تهیه، این نگرانی را برطرف كرد.
 
شنیده بودم زمان فیلمبرداری آنقدر روحیه‌تان خوب شده بود كه سیگار را ترك كردید، اما ظاهرا الان دوباره از ترك خارج شده‌اید؟
گاهی اوقات سیگار را ترك می‌كنم. زمانی كه در بیمارستان بودم، سیگار را ترك كردم و زمان فیلمبرداری هم سیگار نمی‌كشیدم اما فكر می‌كنم از یك هفته دیگر، تعداد سیگار را كم خواهم كرد.

در این سال‌هایی كه از دوربین فیلمبرداری و سینما دور بودید، سلیقه مخاطبان را دنبال می‌كردید؟ از نیازهای مخاطبان باخبر می‌شدید؟

این‌كه سینما را به كدام سمت برده‌اند و الان مخاطب چه می‌خواهد، این موضوع، مساله من نیست. من به یك معیاری معتقدم و فكر می‌كنم سینمای ما باید در آن جهت حركت كند. این مسیر هم این است كه ما به اندازه توانی كه داریم، باید بتوانیم فیلم خوب بسازیم. این‌كه فیلمی بیاید و بفروشد و من هم به سمت ساخت آن نوع فیلم‌ها بروم اصلا مساله من نیست. اما در این سال‌ها من هم مانند بسیاری از مردم عادی از فیلم‌های شبكه قاچاق استفاده می‌كردم و با سینمای روز دنیا آشنا می‌شدم. من سینما را دوست دارم.
 
دنبال این موضوع هم بودید كه قصه هملت كه به دنبال ایرانی كردن آن رفته بودید نسبتی هم با زمان حال داشته باشد؟
نه. من این جور نگاه می‌كنم. فكر می‌كنم قصه‌ای را از آن زمان به امروز تبدیل كنیم. من می‌كوشم امروز را برای تماشاگر واقعی كنم و تماشاگر بتواند آدم‌ها را باور كند. این‌كه در این مسیر چقدر موفق بوده‌ام موضوع دیگری است، اما این‌كه بخواهم چیزهایی را بیاورم كه بگویم منظورم چه بوده، چنین نبوده و نیست.

این منظور را نداشتید كه تاریخ تكرار می‌شود؟

نه. من از هملت خیلی خوشم می‌آمد. فقط این قصه را معاصر كردیم. اگر هملت آن زمان روشنفكر بود، باید آدم قصه من هم روشنفكر باشد. اگر عینا سراغ ساخت همان هملت می‌رفتم دیگر قصه برای مخاطب امروز قابل باور نبود. یكی از مهم‌ترین مسائلی كه در قصه هملت وجود دارد، مساله تقدیرگرایی است كه ما در این داستان به آن پرداخته و آن را بررسی كرده‌ایم. برخی از عناصر هم حذف شده است.

بازیگران نقش اول فیلم، هنگامی كه شما فیلم اول خود را ساختید، احتمالا كودك بودند. مناسبات و برخورد شما با این بازیگران چطور بود؟

دختر من همسن و سال همین بازیگران است و من بسادگی با آنها رابطه برقرار می‌كردم. مشكلی در خصوص تفاوت سنی با آنها نداشتم. خیلی با هم راحت بودیم. به هر حال باید با این نسل ارتباط برقرار كرد وگرنه ما را كنار می‌گذارند!
 
فیلم تردید خیلی فیلم پرانرژی و اكتیوی به نظر می‌رسد. انگار یك كارگردان 30 ساله آن را ساخته است. چطور به این موضوع رسیدید؟
من سعی كردم فقط فیلمنامه را اجرا كنم. بعد از نوشتن سناریو باید آن را به تصویر تبدیل كرد. این فیلمنامه این تحرك را می‌خواست. این‌كه دوربین ثابت گذاشته شود دیگر اسمش را نمی‌توان سینما گذاشت. البته در این كار هم كوشیدیم محدودیت‌ها و سختی‌ها را در نظر بگیریم.

مهم‌ترین و سخت‌ترین قسمت كار از نظر شما كجای كار بود؟

سخت‌ترین بخش، نوشتن است. در مرحله اجرا سختی چندانی ندارم. فقط ممكن است به دلیل برخی شرایط فیزیكی با مشكلاتی مواجه شویم اما فكر اصلی و خلق و به نتیجه رساندن آن كمی سخت است.
به هر حال این نمایشنامه خیلی گردن كلفت است و حداقل در كشوری مانند انگلستان شبی نیست كه این نمایشنامه روی صحنه نرود. نوشتن چنین متنی انرژی می‌برد. بقیه كار فیزیكی است.
 
یكی از ویژگی‌های مهم این فیلم بازیگران آن هستند. این‌كه چطور به علیرضا شجاع‌نوری رسیدید؟ بهرام رادان چطور انتخاب شد؟ ترانه علیدوستی از كجا آمد و... سوال‌هایی است كه در ذهن مخاطبان شكل گرفته است. بد نیست توضیح شما این سوال‌ها را روشن كند.
وقتی فیلمنامه‌ای نوشته می‌شود، كارگردان آن افرادی را در ذهن دارد. بعد كه نوبت به عمل می‌رسد، سراغ بازیگران می‌رویم و آنهایی را كه با شرایط ما همخوانی دارند انتخاب می‌كنیم.

شما از كارگردان‌هایی نیستید كه خودتان را به گروه خاصی از بازیگران محدود كنید؟

خیر. این فكر عملی نیست. اگر بخواهم بعد از 18 سال فیلم بسازم، اگر بخواهم فقط از یك بازیگر خاص استفاده كنم، ممكن است آن بازیگر سركار باشد و اگر الان كار نكنم ممكن است دیگر اصلا نتوانم كار كنم و به همین دلیل باید شروع كنم به كنار آمدن با شرایط.
 
البته این تركیب هم خیلی خوب و حرفه‌ای است. علیرضا شجاع‌نوری مدت‌ها بود در چنین نقشی ظاهر نشده بود و با توجه به فیلم «روز واقعه» كه با آن فیلم شناخته شده، این نقش خیلی متفاوت بود. برخی از بازیگران تازه هم خیلی ایده‌آل هستند. مثلا مادر سیاوش ماه‌منیر چطور انتخاب شد؟
این بازیگر اولین نقش خود را در این فیلم ایفا كرد. ما به دنبال بازیگری برای ایفای این نقش بودیم. این فرد را هم از طریق یكی از آشنایانمان پیدا كردیم. بعد از تست بازیگری دیدم خیلی خوب است و بعد از تایید نهایی كمی هم با او كار بازیگری تمرین شد تا این‌كه در نهایت در این نقش مقابل دوربین رفت.

در فیلم شما یك سینمای مخروبه وجود دارد. در بخشی از فیلم یكی از بازیگران به دیگری می‌گوید: «اینجا الان كه فاجعه است. بعدا درست می‌شه دیگه.» ماجرا چیست؟ خودتان بگویید.
این جمله خیلی روشن است و نیاز به توضیح ندارد.
 
این‌كه یك سینمای نیمه‌خراب برای روایت بخش‌هایی از داستان مورد استفاده قرار گیرد، فقط قرار است یك مفهوم كنایی در برداشته باشد؟
اصولا باید از فضای تصویر خوشم بیاید. این بخشی از سینماست كه فضای فیلم را برای مخاطب جذاب كنیم. سینما یعنی همین كه لوكیشنی را انتخاب كنیم كه گذشته از معانی زیبایی بصری را هم داشته باشد. در همه لوكیشن‌ها این مساله را در نظر می‌گیرم كه ضمن توضیح موضوع فضا نیز دلنشین و جذاب باشد و چه جایی بهتر از سینما ركس.

بازیگرهای فرعی هم خیلی خوب انتخاب شده‌اند. مثلا همین ماشاءالله شاهمرادی‌زاده بازیگر نقش كارگر سینما را چطور انتخاب كردید؟ بازی‌های قبلی او را دیده بودید؟

در سری قبل این نقش را فرد دیگری بازی كرده بود، اما در زمان پیش‌تولید دوم، این بازیگر را در همین دفتر دیدم و با توجه به بامزگی‌های خاصی كه داشت پیشنهاد ایفای این نقش را به او دادم.
 
برخی صحنه‌های فیلم بشدت سنگین است. مثلا صحنه‌هایی كه بازیگران وارد داستان می‌شوند نوع ورود با میزانسن‌های پیچیده بشدت فضا را سنگین می‌كند. دیالوگ‌ها گاهی حاوی حجم فراوانی از اطلاعات است كه اگر مخاطب آن را با دقت گوش نكند، فهم ادامه داستان را از دست می‌دهد. به نظر
می‌رسد فیلم برای مخاطب شمال شهری ساخته شده. در این مورد چه نظری دارید؟
این به همان سوال اول شما برمی‌گردد كه از ناصر تقوایی و بهرام بیضایی مثال زدید. این نسل به سینمایی اعتقاد دارد كه مخاطب نمی‌تواند وسط تماشای فیلم مثل سریال‌های تلویزیونی برود املت هم درست كند و وقتی برگشت چیزی از فیلم را از دست نداده باشد. درباره حجم دیالوگ‌ها باید به این
مساله توجه كنید كه قصه اصلی هملت 4 ساعت است و اگر من بخواهم با ریتم آرامی داستان را تعریف كنم، باید همین زمان را به روایت فیلم اختصاص دهم. البته ممكن است مخاطب در دفعات اول و دوم چیزهایی را از دست بدهد و داستان را نگیرد، اما این فیلم برای تماشاچی‌ای كه فكر می‌كند نه
تماشاچی روشنفكر، چندان سنگین نیست اما برای آن تماشاچی كه می‌خواهد با حضور در سینما فقط بخندد، تردید فیلم مناسبی نیست و بهتر است به تماشای چنین فیلمی نیاید.

سینمایی كه شما و هم‌نسلانتان دنبال می‌كنید ویژگی مشخصی دارد و آن این است كه معمولا در دفعات مختلف تماشا جذاب هستند. فیلم ناخدا خورشید هم در هر بار تماشا جذاب است و نكات تازه‌ای برای مخاطب خود دارد. تردید هم این‌گونه است.

وقتی سینما را جدی می‌گیریم، شخصیت‌ها جدی می‌شوند و همه آنها برای خود شناسنامه‌دار می‌شوند و در هر بار تماشا یكی از آنها به چشم می‌آید.

این مساله به نظرتان كمی تنه به تنه تئاتر نمی‌زند؟ در تئاتر هم مخاطب با هر بار تماشای نمایش به یكی از اجزا توجه می‌كند.

این بخش به تئاتر ربطی ندارد. ما هنوز هم بعد از گذشت سال‌ها فیلم‌های بونوئل و جان فورد را می‌بینیم و لذت می‌بریم. در آن دوره خیلی‌ها بودند كه با جان فورد فیلم ساختند، اما فیلم‌های آنها الان در انبارها خاك می‌خورد اما درباره جان فورد چنین نیست.

این یك شم فیلمسازی است یا یك غریزه؟

این یعنی سینما.

چطور می‌توان به آن رسید؟

باید داشته باشی.

مادرزادی است؟

بخشی از آن ژنتیك است و بخشی دیگر اكتسابی است. هیچ فیلمسازی نمی‌تواند بگوید من نابغه‌ام و با نبوغ فیلم می‌سازم. باید دانش این كار را هم در كنار نبوغ داشت. استادانی هستند كه در فرنگ تحصیل كرده‌اند اما وقتی پشت دوربین قرار می‌گیرند، گند می‌زنند. شما باید هم سواد داشته باشید و هم غریزه. اینها كه با هم جمع شوند، كیفیت فیلم شكل می‌گیرد.
هیچ‌كس نمی‌تواند همین‌طوری كارگردان شود. باید یك چیزهایی داشته باشد. سینما هم یك چیزی شبیه نقاشی است. اگر تمرین نكنی و فكر را گسترش ندهی در همان حد می‌مانی. حتما نوابغی بوده‌اند كه نیامده‌اند و اگر می‌آمدند اتفاق‌های خیلی بزرگ‌تری در سینما رخ می‌داد.

ممكن است بر اثر مرور زمان و فیلم نساختن كارگردانی فراموش شود؟

این مساله هم شبیه دوچرخه‌سواری و رانندگی است. اگر چند سال این كار را نكنی، لحظه اول ممكن است سخت به نظر برسد اما به مرور راه می‌افتی.

اكثر بخش‌های فیلم شما در فضایی بسته رخ می‌دهد و فیلم هیچ ارجاع زمانی مشخصی به جامعه امروز ندارد. فقط جایی از فیلم می‌بینیم كه در محل مسافرخانه اراذل و اوباش دستگیر می‌شوند. چرا فیلم بی‌زمان و مكان است؟

من نمی‌خواهم تاریخ به فیلم بزنم. همه چیز در فیلم امروزی است. خانه‌ها، لباس‌ها و اتومبیل‌ها و.... صحنه مقابل مسافرخانه تاثیر بصری دارد و كمك می‌كند تصاویر لخت و تخت نباشد.

از امروزی بودن شخصیت‌ها فقط جایی در داستان می‌بینیم كه سیاوش در حال كار كردن با اینترنت است. دیگر چیزی دیده نمی‌شود.

این قصه معاصر است و در همه خانه‌ها رایانه است و اگر آن را نبینیم یك جای قصه اشكال پیدا می‌كند. ما در خانه موبایل هم داریم و اگر بخواهیم آن را حذف كنیم، باید خیلی چیزهای دیگر را هم حذف كنیم. من خیلی دوست داشتم شرایطی وجود داشت كه این داستان را مثلا در دوره اول پهلوی روایت كنم
اما كار خیلی سخت می‌شد.

تردید جزو معدود فیلم‌هایی است كه مخاطب باور می‌كند آدم‌های آن ثروتمند هستند. خانه‌های فیلم بشدت با شخصیت‌ها تناسب دارد. اما ما واقعا مافیای این شكلی در ایران نداریم. این موضوع هم چیزی نبود كه درباره آن تامل كرده باشید؟
در جامعه ما خیلی از این آدم‌ها وجود دارند. در جامعه ما وقتی می‌شنویم كه جایی جنس قاچاق می‌فروشند كافی است به این فكر كنیم كه این جنس‌ها چگونه وارد می‌شود؟ بالاخره باید برای وارد كردن این جنس‌ها رشوه داد و این مساله خود به خود به شكل‌گیری مافیا منجر می‌شود.

به نظر خودتان یك جاهایی از فیلم به فیلم‌های خارجی تنه نمی‌زند؟ شخصیت بازپرس شما خیلی خارجی است و من به عنوان یك نویسنده مقاله‌های حقوقی هیچ وقت چنین افرادی را در دادگاه ندیده‌ام.

بخشی از این موضوع عمدی است و باید كاری كنم كه بعد متهم به چیزی نشوم. اگر قرار باشد این شخصیت با یك پیراهن یقه حسنی مقابل دوربین برود، بعد متهم خواهم شد كه منظورم چه بوده است؟

بخش‌هایی از داستان كه در مسافرخانه رخ می‌دهد، از نظر مخاطب عادی خنده‌دار است. نیازی نبود كمی زمینه‌سازی شود؟

تماشا گری كه به آن صحنه می‌خندد، بهتر است به تماشای فیلم تردید نیاید. این یك رسم ایرانی است كه من اختراع نكرده‌ام و همه آدم‌هایی هم كه در آن صحنه حضور دارند، بجز انوشیروان ارجمند آدم‌های واقعی هستند. این‌كه برخی مخاطبان آن را نمی‌فهمند، باعث تاسف است. این جزیی از فرهنگ ماست.

قرار بوده این مراسم رنگ و بوی بومی به كار بدهد؟

این مراسم بیشتر تصویری است. من از مراسمی مانند یزله خوشم می‌آید. می‌شد به جای اینها یك مراسم ساده را نشان داد اما جذاب نبود.

این داستان قابلیت این را دارد كه به داستانی كاملا اجتماعی، تلخ و گزنده تبدیل شود اما الان با مایه‌های ماورایی تبدیل به یك كار سنگین شده است. شما به سینمای اجتماعی علاقه ندارید؟
به نظرم این هم سینمای اجتماعی است، اما ما در حال اقتباس از داستان بزرگی به نام هملت هستیم كه نباید آن را خیلی تغییر دهیم. من دوست داشتم خیلی بیشتر از این به داستان هملت نزدیك شود اما این حداقل وفاداری به هملت بود. اگر قرار بود داستانی اجتماعی را روایت كنم، اصلا این قصه را كنار می‌گذاشتم و سراغ داستان دیگری می‌رفتم.

فیلم شما قرار بود به اسكار هم معرفی شود. فكر می‌كنید این فیلم بتواند مخاطب بین‌المللی هم داشته باشد؟

من فیلم برای آن طرف نمی‌سازم اما اگر مخاطب خارجی هم داشته باشد خوشحال می‌شوم. البته این فیلم امتیازی دارد و آن این‌كه قصه‌ای جهانی پشت سر خود دارد و این مساله می‌تواند باعث موفقیت فیلم شود.

شما آدم ایده‌آل‌گرایی هستید؟

فكر می‌كنم در رفتاری كه تا به حال داشتم، پاسخ این سوال وجود داشته باشد.

منتظر فراهم شدن شرایط مناسب برای كار كردن می‌مانید؟

شرایط مناسب همیشه مهیا نمی‌شود. فقط كافی است شرایطی فراهم شود كه بتوان كار كرد. اگر آدم كار نكند باید برود و بمیرد.

انتخاب دكتر امید روحانی برای دكتر بنیادی علت خاصی داشت؟

امید دكتر است و قبلا هم جلوی دوربین رفته و با این مساله آشناست. او اطلاع خوبی از مسائل پزشكی داشت و به ما كمك می‌كرد. حضور او دلیل خاصی جز این نداشت. او دوست و همكار خوب من است و اینها دلیل انتخاب او بود. به هر حال او به عنوان یك پزشك فارغ از رفتار كلیشه‌ای یك بازیگر، نقش خود را ایفا می‌كرد.

یك سوال كلیشه‌ای؛ مهم‌ترین پیام فیلم شما چیست؟

«من كمتر از اونم كه پیامی بدم»؛جوابی كلیشه‌ای به سوالی كلیشه‌ای.

دوست دارید در ذهن مخاطب بعد از دیدن این فیلم چه اتفاقی بیفتد؟

من دوست دارم با ساخت این فیلم فرهنگ مخاطب را بالا ببرم. اگر فیلم به این مساله كمكی كند خیلی مهم است.

اگر صد سال دیگر مخاطب این فیلم را ببیند، چه قضاوتی درباره ایران دهه 80 خواهد كرد؟

مگر آن موقع این فیلم را می‌بینند؟

لابد دیگر؛ مثل الان كه ما كتاب شكسپیر را می‌خوانیم.

من نمی‌توانم تردید را با شكسپیر مقایسه كنم.

اما كار شما مایه‌های آن را دارد.

ما فقط از آن اقتباس كردیم، اما كار من قابل مقایسه با آن كار نیست.

شما چه چیزی از تردید را دوست دارید؟

همه چیز فیلم را دوست دارم. مثل فرزندم است. ممكن است جایی از فیلم بلنگد، اما در مجموع فیلم را دوست دارم.

كدام صحنه را بیشتر دوست دارید؟

دعوای سیاوش و مادرش در اتاق را خیلی دوست داشتم. خیلی می‌خواستم بهتر از این از آب دربیاید. این صحنه‌ای بود كه در آن دیالوگ‌هایی از جنس شكسپیر بود. صحنه بلوچ‌ها را هم خیلی دوست داشتم.
 
 گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
 
مطالب پیشنهادی: