در استاندارد تریلر
لبه تاریكی، فیلمی از استودیوی برادران وارنر است كه مارتین كمپبل كارگردانی كرده است. فیلمنامه توسط ویلیام موناهان و اندر بوول، براساس مجموعه تلویزیونیای با همین نام به كارگردانی تروی كندی مارتین، نوشته شده و زمان آن 11هفت دقیقه است. این مجموعه كه در سالهای پیش از صداوسیما نیز پخش شده از مجموعههای پرطرفدار در دنیا و همین كشور خودمان است. راجر ایبرت، منتقد مشهور سینما نقدی بر فیلم لبه تاریكی كه محصول سال 2010 است نوشته كه در ذیل آمده است.
آیا میتوانیم به مل گیبسون به عنوان یك قهرمان سینمای اكشن نگاه كنیم؟ و آیا میتوان این نگاه را با توجه به سابقه بازی او در این سینما داشت؟ به نظر من كه میتوانیم. او در سالهای اخیر ساختههایی داشته كه در عمده آنها شخصیت عصبی و روانپریش را ایفا كرده است. عملكرد او در فیلم لبه تاریكی، از او چهرهای شبیه مردی دوستداشتنی روی صحنه نمایش تلفنهای همراه به جای میگذارد! در این فیلم او نقش یك پلیس بوستونی به نام كریون (نامی كه فیلم بر آن تكیه میكند) را بازی میكند و تمام امید زندگیاش، دخترش به نام اما (با بازی بوانا نواكوویچ) است. او برای یك شركت بزرگ مرموز به نام نورتمور كار میكند. مجموعهای از چند كمپانی در زمینهای بایری كه ما فقط میدانیم چند جسد سوخته خونآلود در آنها پیدا شده است.
اما، برای دیدن پدرش به خانه میآید، اما این دیدار غیرمنتظره و ناگهانی است. در راه او حالت تهوع دارد كه باعث نگرانی پدرش میشود. در خانه اما دچار خونریزی بینی میشود كه ممكن است نشانه هر چیزی باشد، اما در فیلمهای تریلر نشانه وقوع حادثه است و بیننده را آماده وقوع یك حادثه میكند. حال اما بد میشود و پدرش با دستپاچگی او را بیرون میبرد تا به بیمارستان برساند. در مقابل در ورودی خانه اتفاق غیرمنتظرهای میافتد؛ یك مرد كلاه به سر، فریاد میزند: «كریون» و شلیك میكند، تیر به اما میخورد و او كشته میشود.
به نظر میرسد كه كارآگاه توماس كریون هدف اصلی بوده اما قاتل به اشتباه دختر را هدف قرار داده است. كریون از این موضوع مطمئن نیست. تحقیقاتش او را به نورتمور میكشاند و او به برخی موارد مشكوك میشود. جك نبت (دنی هیوستن) مدیر مركز تحقیقات نورتمور، كریون را به دفترش كه چون آشیانه عقابی بر فراز زمینهای اطراف است، میپذیرد و با او همدردی میكند. از آنجا كه در فیلمهای تریلر با صحنههای تعقیب، دسیسههای شوم و نقشههای بزرگ و كوچك و آدمهای مهمی كه در سایه قرار میگیرند، وجود دارند، چه نوع ساختمانهایی غیر از این میتوانند مورد علاقه سازندگان این فیلمها باشند؟ در فیلم «آب سیاه» مامورانی كه در عراق هستند در یك آپارتمان با دو در خروجی و هشت ماشین پارك شده در پاركینگ آن مستقر هستند. هالی برتون، كمپانی قدیمی دیك چنی است كه به تازگی از هیوستن به جایی در دوبی نقلمكان كرده است تا به جهان تجارت نزدیكتر باشد. منظور من از این موارد، برای جلب توجه شما به نورتمور است. جایی كه شما شگفتزده نمیشوید وقتی از رفت و آمدهای غیرقانونی و فعالیتهای ضدانسانی و خطرناك مطلع میشوید. برج اصلی به تمام اطراف مشرف است و تا مایلها جلوتر از آنجا دیده میشود. یك برج مدرن كه نیازی نیست نماینده معماری باشد، چرا كه كاركردی برای پنهانكاری دارد. یكی از اهداف معماری جلب توجه و تحت تاثیر قرار دادن است. ساختمان نورتمور هم میخواهد ما را تحت تاثیر قرار دهد، اما بیش از آنكه به نورتمور سریال «لبه تاریكی» شبیه باشد به ساختمانی در كازینورویال (2006) كه یك فیلم جیمزباندی است، شبیه است. این عمارت میخواهد بیننده را به این فكر بیندازد كه سوالهایی شبیه «چه كاری در اینجا انجام میشود؟» به ذهنش برسد، چرا كه بخش عمدهای از فضای اصلی نورتمور است كه روی تپهها قرار دارد. مكانهای تاریك، سایهدار و مرموز، بخشی از پیرنگ داستانهای تریلرند كه در فیلمنامه لحاظ میشوند. در لبه تاریكی نیز نظیر بسیاری از تریلرهای اخیر، قرار بوده این كار انجام شود، اما آنقدر جاهطلبانه انجام شده كه شركت بیش از حد غیرواقعی به نظر میرسد و بیننده نمیتواند آن را جدی بگیرد.
گیبسون نقشش را با علاقه بازی میكند. بازی او با بازی ستاره نقشهای دوم انگلیسی، ری وینستون، مكمل هم میشوند، آنجا كه او در نقش یك مامور مخفی مزدور (غیررسمی) با یك سیگار برگ در حیاط خانه كریون ظاهر میشود. او برای چه كسی كار میكند؟ چطور از همه چیز مطلع است؟ چرا تنها كار میكند؟ او مرا به یاد مردی میاندازد كه میشناختم؛ ژان ژاك دو مسترون، كسی كه یكبار به من گفت: «اگر دردسری داشته باشی، به پلیس مراجعه میكنی. اگر آنها نتوانند به تو كمك كنند، پیش افبیآی میروی. اگر آنها هم نتوانند، پیش سیا میروی و اگر آنها هم نتوانستند، آنوقت میآیی پیش من!»
فیلم از تعامل خوبی كه وینستون با گیبسون فراهم میكند بهره زیادی میبرد. یك پرانتز باز كنم؛ فیلم مطابق استانداردهای یك تریلر است. گیبسون یك قهرمان شگفتانگیز و پرتحرك است، همانطور كه همیشه بوده و اگر شما یك اكشن فستفودی میخواهید، فیلم مورد علاقهتان اینجاست.
فیلم از تعامل خوبی كه وینستون با گیبسون فراهم میكند بهره زیادی میبرد. یك پرانتز باز كنم؛ فیلم مطابق استانداردهای یك تریلر است. گیبسون یك قهرمان شگفتانگیز و پرتحرك است، همانطور كه همیشه بوده و اگر شما یك اكشن فستفودی میخواهید، فیلم مورد علاقهتان اینجاست.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
مطالب پیشنهادی:
درباره فیلمی كه به سرعت گیشه را فتح كرد!
درباره فیلم «پسرك كاراته باز»
نگاهی به نسخه جدید فیلم «بختكی در الم استریت»
گزارشی از سه فیلم مطرح اكران تابستان
درباره فیلم «شاهزاده ایران: شنهای زمان»