وقتی با بازیگری مثل پروانه معصومی كه سال‌ها خاطره را در ذهن دارد گفت‌وگو می‌كنی دیگر همه چیز یادت می‌رود...


وقتی با بازیگری مثل پروانه معصومی كه سال‌ها خاطره را در ذهن دارد گفت‌وگو می‌كنی دیگر همه چیز یادت می‌رود
كه اصلا قرار بود راجع به چه موضوعی حرف بزنی. چون آنقدر غرق خاطرات می‌شوی و شنیدن آنها برایت جذاب و شنیدنی است كه اصلا بی‌خیال حرف‌هایی كه از قبل به آنها فكر كرده‌ بودی، می‌شوی. پروانه معصومی هم اتفاقا پا به پای من می‌آید و خودش را به دل خاطرات می‌سپارد. با هیجانی خاص از پدرش حرف می‌زند كه نقش مهمی در پیشرفت او داشته است.
به قول خودش یك حاجی بازاری متدین كه خیلی امروزی فكر می‌كند. او از سینما رفتن‌های دوران كودكی‌اش برایمان  گفت و اینكه اصلا چطور بازیگر شد، آن هم در شرایطی كه تا سن 22، 23 سالگی اصلا به آن فكر هم  نمی‌كرد.
از خاطرات آشنایی‌اش با بهرام بیضایی گفت و مقاومت در برابر پیشنهادهای وسوسه‌كننده فیلم فارسی‌سازان پس از موفقیت رگبار. از همان نقطه با او همسفر شدیم تا روستایی در صومعه‌سرا كه حالا او خانه اصلی‌اش را آنجا بنا كرده است.
او سال‌هاست كه در روستایی در صومعه‌سرای گیلان زندگی می‌كند. گفت‌وگوی بدی نشده ضمن اینكه حرف‌هایی از نشانی و كار با رامبد جوان هم زده شد.
• فكر می‌كنم الان سال‌هاست كه در یكی از روستاهای شمال زندگی می‌كنید.
بله، الان 14 سال است كه آنجا زندگی می‌كنم.
• چی شد كه تصمیم گرفتید از تهران بروید و آنجا زندگی كنید.
سال 1353 فیلم كلاغ را در شمال كار می‌كردم، همان موقع حس كردم كه اینجا چه  جای خوبی برای زندگی كردن است.
• 14 سال پیش می‌شود سال 73. فیلم كلاغ را هم سال 53 كار كردید، یعنی 20 سال از زمانی كه حس كردید شمال جای خوبی برای زندگی است تا موقعی كه تصمیم گرفتید آنجا زندگی كنید، طول كشید.
این تصمیمی بود كه برای انجام آن باید به یك پختگی می‌رسیدم. تصمیم كوچكی هم نبود. ضمن اینكه به خاطر پسرم كه هم  كوچك بود و هم مشغول تحصیل نمی‌توانستم در آن زمان این كار را انجام دهم.
• اما زمانی كه حس  كردید كه باید این كار را انجام بدهید، انجام دادید؟
دقیقا.
• دنبال چه چیزی بودید كه رفتید شمال؟
آرامش.
• به آن رسیدید؟
صددرصد.
• برایتان سخت نبود. به هر حال شما سال‌ها در شهری مثل تهران زندگی كرده بودید.
اینها بستگی به روحیات آدم دارد. وقتی برخی از دوستان از من راجع به زندگی در شمال می‌پرسند می‌گویم باید ببینید می‌توانید آنجا زندگی كنید یا نه.
• مثلا شما با این مسئله كه معاشرت‌هایتان محدود می‌شود، كاملا كنار آمده بودید؟
من كلا آدم معاشرتی و شلوغی نبودم. آن زمان هم كه در تهران زندگی می‌كردم زیاد رفت و آمد نداشتم. بیشتر در خانه بودم و سرگرم زندگی و كار و رفت و آمد خیلی محدودی داشتم.
• طبعا جایی كه در شمال برای زندگی انتخاب كردید، یك جای دنج و خلوت در گوشه و كنار یك روستا باید باشد.
جایی كه من زندگی می‌كنم از روستا هم كوچكتر است و با نزدیكترین روستا چند كیلومتری فاصله دارد.
• راستی پسرتان هم با شما زندگی می‌كند؟
بله، الان مهندس معماری است و خانه‌ام در شمال را او مطابق با سلیقه خودم ساخته است.
• با توجه به اینكه از روستا و شهر فاصله دارید مایحتاج زندگی‌تان را خودتان تامین می‌كنید؟
نه، من آنقدر هم اهل كار خانه نیستم.
• آنجا بیشتر چه كاری انجام می‌دهید؟
گل و گیاه زیاد پرورش می‌دهم. خیلی از آنها هم خیلی نایاب و كمیاب هستند.
• آنها را از كجا تهیه كردید؟
از همه جای دنیا.
• پس وقتی برای كار به تهران می‌آیید دلتان حسابی برای گل و گیاه‌ها تنگ می‌شود؟
بیشتر دلم برای پسرم تنگ می‌شود تا گل و گیاه‌ها، اما یك مقداری برای آنها هم دلتنگی می‌كنم به هر حال قسمتی از زندگی‌ام هستند.
• اگر موافق باشید می‌خواهم از همین شمال كه هستیم آرام‌آرام راهمان را كج كنیم برویم یك جای تقریبا دور. مثلا به دوران كودكی. موافقید؟
بله.
• بچه كه بودید سینما می‌رفتید؟
خیلی كم.
• * چرا؟
خانواده من، یك خانواده مذهبی بود به خاطر همین رابطه ما با سینما خیلی كم بود.
• اما با این حال شما را سینما می‌بردند.
خیلی كم.
• با چه كسی سینما می‌رفتید؟
با مادرم. خاطرم هست آن زمان خانه‌مان نزدیك سینما دیانا بود همین سینما سپیده فعلی. مادرم ما را آنجا می‌برد كه فیلم ببینیم.
• هر چند وقت یك بار این اتفاق می‌افتاد؟
خیلی گاه به گاه سینما می‌رفتیم.
• مادرتان از كجا می‌دانست كه این فیلم‌ها متناسب با سن و سال شماست؟
گفتم خیلی كم سینما می‌رفتیم. یادم هست یكبار رفته بودیم سینما یك ربع از فیلم نگذشته بود كه مادرم دست من و خواهرم را گرفت و از سینما بیرون آورد و گفت این فیلم به درد ما نمی‌خورد.
• فیلم ایرانی بود یا خارجی؟ یادتان هست؟
ایرانی بود.
• اسمش را هم به خاطر دارید.
دقیقا اسمش در خاطرم مانده، اما بگذریم.
• پدرتان با این سینما رفتن‌های شما مخالف نبود؟ 
نه، پدرم خیلی متدین بود؛ اما خیلی مدرن و امروزی فكر می‌كرد. مثلا الآن سال‌ها به من اجازه  داد كه برای ادامه تحصیل به خارج از كشور بروم.
• یعنی یك كار خلاف عادت آن زمان انجام  داد؟
اصلا غیر قابل باور است كه مثلا در آن سال‌ها یك حاج آقای متدین كه اتفاقا آدم بسیار شناخته شده‌ای هم هست به دخترش اجازه بدهد كه برای تحصیل به خارج از كشور برود.
• آن زمان كه می‌خواستید به خارج از كشور بروید به بازیگری فكر می‌كردید؟
نه. تا زمانی كه در فیلم رگبار بازی كردم، اصلا به سینما فكر نمی‌كردم. دائم سرم تو كتاب و دفتر و درس خواندن بود.
• برای ادامه تحصیل به چه كشوری رفتید؟
آلمان.
• در چه رشته‌ای تحصیل كردید؟
مترجمی زبان انگلیسی، آلمانی و فرانسه.
• چه زمانی برگشتید؟
سال 50 بود كه برگشتم. 23، 24 سالم بود.
• بعد كه برگشتید، در همین زمینه مترجمی مشغول به كار شدید؟
بله، در یك شركت تجاری در زمینه مدیریت و مترجمی مشغول به كار شدم.
• پس چرا كار مترجمی را ادامه ندادید؟
وقتی وارد بازار كار شدم متوجه شدم كه چرا آن زمان می‌گفتند زن نباید بیرون از خانه كار كند. واقعاً آن سال‌ها مشكلاتی در سر راه خانم‌ها برای كار در ادارات وجود داشت كه من ترجیح دادم، دیگر كار نكنم.
• یعنی خانه‌نشین شدید؟
بله، ترجیح دادم در خانه بمانم و سرم را با بچه‌ام گرم كنم.
• راستی چه زمانی ازدواج كردید؟
همان سال‌ها كه در خارج از كشور بودم، با آقای معصومی ازدواج كردم.
• خب این خانه‌نشینی برای زنی كه سال‌ها برای ادامه تحصیل به خارج از كشور رفته بود، سخت نبود؟
بیش از اینكه من نگران این وضعیت باشم، همسرم نگران بود كه مبادا من به این خاطر دچار افسردگی بشوم.
• و این خانه‌نشینی چطور منجر به حضور شما در بازیگری شد؟
یك روز در خانه مشغول كارهای خودم بودم كه همسرم با من تماس گرفت و گفت به دفترش كه نزدیك منزلمان بود، بروم. آنجا كه رفتم دیدم احمدرضا احمدی و بهرام بیضایی در دفتر نشسته‌اند.
• آنها را می‌شناختید یا بعدها متوجه شدید كه احمدرضا احمدی و بهرام بیضایی هستند؟
آقای احمدی كه از دوستان خانوادگی ما بود؛ اما آقای بیضایی را بعد از معرفی‌شان شناختم.
• اینجا بود كه پیشنهاد فیلم رگبار به شما داده شد؟
بله، آنجا آقای احمدی خلاصه‌ای از داستان فیلم را برایم تعریف كرد كه اصلا چیزی از آن متوجه نشدم، به همین دلیل آقای بیضایی فیلمنامه‌ای به من دادند كه آن را بخوانم و با قصه آشنا شوم.
• اما قبل از آن هم تجربه بازی داشتید؛ اگر اشتباه نكنم در فیلم «بی‌تا».
آنجا نقشم خیلی كم بود، به همین خاطر آن را جزو كارهایم حساب نمی‌كنم.
• برای بازی در رگبار دستمزد هم گرفتید؟
بله، وقتی قرار شد در فیلم رگبار بازی كنم، رقمی را به عنوان دستمزد گرفتم كه آقای بیضایی تعجب كرد.
• برخوردشان چطور بود؟
تعجب كرد، گفت می‌دانی این دستمزد را كدام بازیگران می‌گیرند كه من گفتم نه اصلا نمی‌دانم، ولی اگر این دستمزد را نگیرم، بازی نمی‌كنم.
• این رقم را بر چه مبنایی گفتید؟
همین‌طوری یك رقمی گفتم.
•  از شما تست هم گرفتند؟
بله، وقتی به توافق اولیه رسیدیم، فردا یا پس‌فردای همان‌روز قرار تست گذاشتیم و گفت اگر تست موفقیت‌آمیزی بود با همین رقمی كه گفتی قراردادت را تنظیم می‌كنم.
• خاطرتان هست چه تستی از شما گرفتند؟
یك سكانس مشكل از «رگبار» را گفتند جلوی دوربین بازی كنم.
• كدام سكانس؟
همان سكانسی كه وارد دفتر می‌شوم و آقای فنی زاده را به جای مدیر مدرسه اشتباه می‌گیرم وقتی این سكانس را بازی كردم، آقای بیضایی گفت كه فردا بیایم تا قرارداد ببندم.
• با همان رقمی كه گفتید قرارداد بستند؟
بله، طبق قولشان با همان دستمزد قرارداد بستند.
• وقتی رگبار را كار كردید فكر می‌كردید این مسیر ادامه پیدا كند؟
اصلا تو این فكر نبودم، واقعا به تنها چیزی كه فكر نمی‌كردم این بود كه بازیگری را ادامه بدهم.
• اگر بازیگری برایتان جذابیت نداشت، چرا بازی در «رگبار» را قبول كردید؟
به خاطر همسرم كه خیلی نگرانم بود بازی در این فیلم را قبول كردم و باور كنید اصلا به ادامه مسیر فكر نمی‌كردم.
• بعد از موفقیت «رگبار» چطور، باز هم به ادامه مسیر فكر نكردید؟
چرا، وقتی فیلم در جشنواره بین‌المللی تهران با موفقیت روبه‌رو شد و قشر روشنفكر روی آن مانور دادند من حس كردم كه می‌توان این كار را ادامه داد، یعنی بازیگر بود، اما بازیگر خوب كه كسی از حضورش احساس سرافكندگی نكند.
• این مسئله یعنی حضورتان در عرصه بازیگری كه روی رابطه شما با پدرتان تاثیر منفی نگذاشت؟
نه؛ اما خانواده پدرم كه كرد هم هستند، نسبت به این مسئله واكنش نشان دادند. آنها نامه‌ای به پدرم نوشتند و گفتند كه اگر تو نمی‌توانی جلوی دخترت را بگیری خودمان بیاییم این كار را انجام بدهیم. بعد هم كه از این مسئله ناراحت شده بود خیلی قاطعانه به آنها گفت كه او دیگر مستقل شده و شوهر كرده و او برایش تصمیم می‌گیرد. بعد به من گفت اصلا از این مسئله ناراحت نشد، كارت را با جدیت ادامه بده، هیچ‌كس قرار نیست از تو ایراد بگیرد. فقط سعی كن مرا سرافكنده نكنی.
• بعد از رگبار باز هم پیشنهاد سینمایی داشتید؟
خیلی زیاد. اتفاقاً در آن سال‌ها برای بازی در یك فیلم‌فارسی مطرح كه توسط كمپانی شناخته شده‌ای هم تولید می‌شد به من پیشنهاد دادند. بازیگر نقش مقابلم هم ستاره آن سال‌های سینمای ایران بود.
• چه فیلمی بود؟
نمی‌خواهم نام فیلم را بگویم. بهتر است ناگفته بماند.
• حالا چرا قبول نكردید؟
دوست نداشتم. البته رقم خیلی بالایی هم به من پیشنهاد دادند، اما قبول نكردم.
• رقم پیشنهادی آنها چقدر بود؟
سال 53 بود كه رقمی حدود 150 هزار تومان به من پیشنهاد دادند. با این پول آن زمان می‌شد سه تا خانه ویلایی خرید. نه، آنها خیلی اصرار كردند و حتی حاضر شدند، رقم را هم بالاتر ببرند.
• باز هم وسوسه نشدید؟
وقتی اصرار آنها را دیدم گفتم فیلمنامه را برایم بفرستند. آنها گفتند فیلمنامه چیه، ما همان جا سكانس‌ها را روی كاغذی می‌نویسیم و می‌دهیم دست بازیگرها. من هم گفتم شما هم بروید سراغ بازیگری كه بتواند با شما این شكلی كار كند.
• واقعا دلیل مقاومتتان چه بود خب سینمای قبل از انقلاب همین بود.
من پیش خودم قرار گذاشته بودم كه بازیگر بمانم، اما پدرم از اینكه این كار را انتخاب كرده بودم احساس شرمندگی نكند و خانواده‌ام هم مرا طرد نكنند. پس حس كردم می‌توانم بمانم و بازیگر خوبی هم باشم.
• پس با این حساب برای بازی در فیلم بعدی آقای بیضایی یعنی غریبه و مه دستمزد بالایی گرفتید؟
نه اتفاقاً چون در این فیلم برایم خود اثر مهم بود و به مسائل مالی زیاد فكر نمی‌كردم؛ ضمن اینكه وقتی ما این كار را در شمال كلید زدیم، آب‌وهوای نامساعد آنجا شرایطی را موجب شد تا كار بیش از اندازه طولانی شود و به خاطر همین مسئله هم در طول پروژه یكی دو بار قراردادها تجدید شد.
• زمانی كه غریبه و مه را كار می‌كردید، بازیگری برایتان جدی شد؟
نه به هیچ‌وجه؛ فقط هدف شد. حتی الانم هم هنوز برایم هدف است. هدفی كه بتوانم به عنوان یك زن ثابت كنم اول خانواده و بعد كار. باور كنید بعد از این همه سال هنوز خودم را حرفه‌ای نمی‌دانم و هنوز نگفته‌ام حرفه اصلی من سینماست؛ چرا كه معتقدم حرفه اصلی من به عنوان یك زن در وهله اول مادر بودن است.
• یعنی هیچ‌وقت بازیگری را جدی نگرفتید؟
چرا به عنوان یك بازیگر همیشه كارم را جدی می‌گیرم و سعی می‌كنم هر وقت كه جلوی دوربین می‌روم به بهترین شكل ممكن كارم را انجام دهم.
• انجام دادن كار به بهترین شكل ممكن نیازمند ابزار لازم است. یكی از ابزارهای بازیگری در كنار تجربه، داشتن اطلاعات آكادمیك است، یعنی دانستن فن بازیگری، هیچ‌وقت فكر نكردید كه نیازمند آن هستید؟
اتفاقاً بعد از بازی در فیلم كلاغ به فرانسه رفتم و یك دوره فشرده بازیگری را پشت سر گذاشتم و سال 58 به ایران آمدم.
• شما زمانی به این ابزار دست پیدا كردید كه، شرایط سینما كاملاً دگرگون شده بود، اینطور به نظر می‌رسید كه انگار برای بازیگران زن همه چیز تمام شده است.
اتفاقاً پس از انقلاب انگیزه من برای كار دوچندان شد. در آن سال‌ها من درپی اثبات زن در سینمای ایران بودم. چراكه در فیلم‌های اولیه سال‌های ابتدایی انقلاب زن‌ها خیلی منفعل و در حاشیه بودند؛ اما با فیلم «راه دوم» این مسیر عوض شد و زن در قصه نقش محوری پیدا كرد.
• اما این اتفاق با گل‌های داودی ساخته رسول صدرعاملی بیشتر نمایان شد؟
آن زمان وقتی قصه را خواندم، خیلی لذت بردم. جالب است بدانید كه من در این فیلم برای اولین بار در نقش مادر بازی می‌كردم، نقشی كه بالاتر از سن واقعی‌ام بود.
• و این نقش مادر سال‌ها با شما ماند.
همین است دیگر، در سینمای ایران وقتی در یك نقش موفق می‌شوی همه از تو توقع دارند كه آن نقش را بار دیگر هم بازی كنی و اتفاقاً همه مادرهایی هم كه در آن سال‌ها بازی می‌كردم همه به یك شكل پرداخت شده بود.
• البته در این سال‌ها اتفاقاً در فیلم‌هایی كه نقش مادر را نداشتید بیشتر درخشیدید. هرچند این نقش‌ها كوتاه بود؛ اما كاملاً به چشم آمد. مثل شخصیت مروارید در ناخدا خورشید و نقشی كه در فیلم تحفه‌ها ساخته ابراهیم وحیدزاده داشتید؟
مروارید ناخدا خورشید جزء نقش‌های خیلی خوبی است كه من آن را بازی كرده‌ام. نقشی كوتاه؛ اما تاثیرگذار. به شكلی كه اگر او را از قصه حذف كنید، اثر دچار مشكل می‌شود من همیشه به دنبال نقشی هستم كه تماشاگر حضورم را حس كند.
• ما خواهیم از دهه 60 خارج شویم و وارد دهه هفتاد شویم كه آغاز كارهای تلویزیونی شماست؟
البته درباره دهه 60 این نكته را بگویم كه به نظر من یكی از پربارترین دهه‌های تاریخ سینمای ایران است. دهه پوست‌اندازی سینما و تولد كارگردانانی صاحب‌نام كه بعدها هر كدام سبك خاصی را در سینمای ایران پی‌ریزی كردند.
• اولین نقش تلویزیونی‌تان؟
نقش هاجر در سریال به یادماندنی امام علی‌(ع). نقشی كه در قیاس با دیگر آثار تلویزیونی‌ام تعلق خاطر بیشتری به آن دارم. این هم جزء همان نقش‌های كوتاه؛ اما تاثیرگذار بود.
• ستاره‌سازی در سینما از همان اوایل دهه هفتاد شروع شد و مسیر سینما تغییر كرد، قطعاً این تغییر مسیر نقش بسزایی در گرایش شما به سمت تلویزیون داشت؟
بعد از بازی در سریال امام علی‌(ع) متوجه شدم ارتباطی كه می‌خواهم با مردم برقرار كنم از طریق تلویزیون خیلی راحت‌تر و نزدیك‌تر به دست می‌آید، چون گوش‌های شنوایی برای حرف‌هایی كه زده می‌شود، وجود دارد و از لحاظ مخاطب مثل سینما، دایره محدودی ندارد.
• و بر همین مبنا مثلاً بازی در سریال‌هایی مثل پلیس جوان و دریایی‌ها را قبول كردید؟
بله چون من هدفم را دنبال می‌كردم. شما پلیس جوان را در نظر بگیرید، زنی كه به تنهایی بعد از مرگ شوهرش پسرش را بزرگ كرده و او یك پلیس شده است. او زن محكم و استواری بود. در محله‌اش همه به او احترام می‌گذاشتند و پشتوانه گرم و محكمی برای پسرش در لحظات ناامیدی بود.
• در رابطه با دریایی‌ها هم معتقدید كه انتخابتان درست بوده است.
نقشی كه در دریایی‌ها داشتم هم نقش خوبی بود. زنی عاشق كه عشقش را از دست داده و همچنان به یاد آن عشق استوار مانده و پسرش را بزرگ كرده و حتی زمانی كه بر اثر اتفاقاتی به عشقش می‌رسد به خاطر پسرش از آن دست می‌كشد. اینها واقعیاتی است كه می‌تواند در زندگی هر زنی وجود داشته باشد. به همین دلیل بازی در این سریال‌ها را قبول كردم.
• «نشانی» چطور، از انتخاب نقش اختر در این مجموعه ‌راضی هستید؟
من زمانی به دعوت رامبد جوان برای بازی در نشانی پاسخ مثبت دادم، كه هم‌زمان سه كار دیگر نیز به من پیشنهاد شده بود؛ اما در میان همه آنها بازی در سریال نشانی را قبول كردم، چرا كه نقش اختر تمایز بسیاری با دیگر نقش‌های پیشنهادی داشت. ضمن اینكه كار كردن با رامبد جوان و گروه جوان و فعالی كه در مجموعه همكاری داشتند بسیار جذاب و مفرح بود. اگرچه برای این سریال هر روز چیزی حدود 16 ساعت كار می‌كردیم، اما هیچ‌ وقت با خستگی به خانه نمی‌رفتم.
• چه جذابیتی در خود داستان مجموعه دیدید؟
در دل داستان این مجموعه یك خانواده ایرانی را می‌بینم كه چقدر صمیمی هستند. انسجام خانواده یكی از موضوعات مهمی بود كه به خوبی در قصه این سریال گنجانده شده بود. من از این موضوع واقعا لذت بردم، زیرا مدت‌ها بود كه دل من برای دیدن چنین خانواده‌هایی تنگ شده بود. چرا كه در این سال در سریال‌های ما از خانواده سنتی تصویری ترسیم شده كه ناخودآگاه موضوع دخالت و عدم استقلال را به ذهن مخاطب متبادر می‌سازد، اما ما در این مجموعه خانواده‌ای سنتی را می‌بینیم كه با گرمی خاص دور هم می‌نشینند و منسجم هستند. بدون آنكه در كار یكدیگر دخالت كنند.
• كار با رامبد جوان.
خیلی خوب بود. او شناخت خوبی از كارش و طنز داشت و به خواسته‌هایی كه داشت واقف بود.
• و كار آماده پخش.
سریال حضرت یوسف (ع) را برای پخش آماده دارم كه قرار است تابستان امسال روی آنتن برود نقش كوتاه؛ اما خوبی دارم.
 
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com
منبع: همشهری امارات