علی نصیریان
خیلی مخرب است. برای این كه عوام را جذب می‌كند. گاهی خود مرا هم جذب می‌كند. گاهی ناخودآگاه پای سریال می‌نشینم و قصه را دنبال می‌كنم تا ببینم به كجا می‌رسد!...
 
چهره‌ای آرام. چنان كه انگار عمری است با سكوت آشناست. زیاد سخن نمی‌گوید. اما به حرف كه می‌آید نغز، سخن می‌گوید و البته مهربان. چهره آشنای دو سه نسل روی صحنه تئاتر، در پرده عریض نقره‌ای و در قاب كوچك تلویزیون.
با استاد علی نصیریان به گفت‌وگو نشسته‌ام كه این روزها مشغول بازی در فیلم «ارتباط خانوادگی» است؛ فیلمی به كارگردانی نادر مقدس.
با او درباره متن‌ها سخن گفتیم و او نظراتش را درباره لزوم شكل‌گیری یك رنسانس در تلویزیون و سینما بیان كرد. گفت‌وگویی كه در پایان نقبی به گذشته می‌زند تا چهره جوان این پیر سرد و گرم چشیده را به یاد آورد. آنجا كه دیالوگ ماندگار فیلمش را دیگر، بسیاری از هم نسل‌های او و حتی جوان‌تر‌ها به یاد دارند: «سفر چیز خیلی خوبی است. آدم را پخته می‌كند!».

با توجه به این كه مشغول بازی در فیلم «ارتباط خانوادگی» به كارگردانی نادر مقدس در نقش فردی به نام كمالی هستید، شما عادت دارید نقش‌هایتان را ساده اجرا كنید.
آنچه دوست دارم سادگی است و نزدیكی به مردم و كاراكترهای فیلم. این امر برای من مطلوب است. هر بازیگری شیوه‌های مختلفی برای خود دارد. هر بازیگری به گونه‌ای با نقش برخورد می‌كند. بازیگران هركدام به شیوه خود، نقش را تفسیر می‌كنند و بعد از تفسیر، نقش را تصویر می‌كنند. این‌طور كه شما كار مرا تفسیر كردید، می‌پسندم و اگر توانسته باشم چنین كاری انجام دهم، بسیار خوب است و از این بابت خوشحالم.

این نقش كه الان در فیلم ارتباط خانوادگی بازی می‌كنید، آیا روندی یكسان را طی می‌كند یا زیگزاگی و سرشار از تنش است؟
نقش معلم بازنشسته‌ای است كه به دیدن بچه‌هایش آمده و مسیر برخورد با بچه‌ها تا انتها. پیچیدگی آن بیشتر درونی است. یعنی به نظرم در دیالوگ‌ها و سیر قصه، چندان كش و قوس ندارد بلكه در واكنش‌ها و عكس‌‌العمل‌های نقش، عمق هست. این موضوع اما بازگو نمی‌شود و رو نمی‌آید. درواقع این نقش، زیرنویس ندارد. آنچه در دیالوگ‌ها مطرح می‌شود، اشاراتی است و بسیار در عمق پیش می‌رود. من او را آدمی ساده می‌بینم. گفته‌اند كه «هر بیشه گمان مبر كه خالی است‌/‌ شاید كه پلنگ خفته باشد». من با این نوع آدم‌ها برخورد كرده‌ام. مثلا در نیشابور یك روز صبح قدم می‌زدم. فردی كه به نظر روستایی می‌آمد سراغ من آمد. مرا شناخت و با من سلام و علیك كرد. سخنان او اما مرا دگرگون كرد. چند كلامی گفت. با من بحث فلسفی نكرد. اما همان دو سه كلمه مرا زیر و رو كرد. من او را مردی معمولی و روستایی می‌دیدم كه شاید گندمكار است. در حالی كه او جدا از این كار، آدمی پر از عمق بود. هر آدمی را نباید دست كم گرفت «تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد». این شخصیت كه نامش هم آقای كمالی است به همین شكل است. چندان سخن خاصی نمی‌گوید. اما همان اشارات كوچك نشان می‌دهد كه چه فرهنگ و عمقی پشت كلام اوست. او یك سنت دارد. این برای من خیلی باارزش است. بدون پرگویی و فلسفه بافتن همان اشاره‌ها و تك‌مضراب‌ها نشان‌دهنده این است كه این آدم‌ها اهل فرهنگ و پشتوانه سنتی و ایرانی نیرومندی هستند. این مساله برای من بسیار ارزشمند است.

این نقش با نقش‌های برجسته‌ای كه طی این سال‌ها بیننده تلویزیونی از شما دیده، تفاوت فاحشی دارد؟ مثلا با نقش‌های شما در «میوه ممنوعه» یا كمی دورتر «همسایه‌ها»؟
بله. تا حدودی متفاوت است، البته با میوه ممنوعه خیلی مغایرت دارد. با همسایه‌ها متفاوت است، اما در برخی موارد شباهت‌هایی دارد.

چون ما در همسایه‌ها هم فردی عادی و ساده از شما دیدیم كه دارای عمق‌هایی است.
بله. این دو با هم شباهت‌هایی دارند. با این تفاوت كه در همسایه‌ها در درون آن شخصیت در برخورد با انسان‌های دیگر تحولی پدید می‌آید و در اینجا تحول، در برخورد با اوضاع و احوال اجتماعی دیگری رخ می‌دهد. كمالی وقتی از سفر برمی‌گردد دیگر آن آدمی نیست كه آمده بود. تجربیات تازه‌ای كسب كرده و شناخت تازه‌ای از مملكت خود و جامعه ایران پیدا كرده است. سوای برخورد با جامعه با بچه‌های خود نیز برخورد دارد و درك تازه‌ای از آنها به دست می‌آورد.

كم‌كاری شما به دلیل كمبود متن‌های خوب در حوزه فیلم سازی و كارگردانی و بازیگری است یا اساسا ترجیح داده‌اید طی این سال‌ها تا حدود زیادی گزیده‌تر كار كنید؟
نه، من هیچ اصراری برای این كار ندارم. چند متن به من پیشنهاد شد؛ هم سریال و هم فیلم. اما واقعا به من نچسبید. تفاوت كار ما با دیگر حرفه‌ها این است كه نمی‌توان تنها به خاطر گذران زندگی و دستمزد كار كرد. مگر در موارد استثنا كه البته من هم انتقادی به آنها ندارم. آنها ناگزیر به كار كردن هستند. ولی من می‌كوشم كمی جمع و جورتر زندگی كنم و كار مطلوب‌تر انجام دهم. فیلمنامه‌ها خیلی بی‌خاصیت شده و قصه‌ها تكراری است.

مقصود من همین بود. عموما نگاه شما به این وضعیت را می‌خواستم بدانم.
من نمی‌دانم چرا این كار را می‌كنند. می‌بینم این همه شبكه‌های تلویزیونی خارجی سریال‌های مبتذل اما رنگارنگ و عوام‌پسند پخش می‌كنند. حیف است سرمایه‌های ما هدر برود. ما سرمایه انسانی بسیار خوبی در زمینه كارگردانی و بازیگری و نویسندگی داریم و دریغ است كه از آنها بهره‌برداری نكنیم. الان به طور اصولی این كار را نمی‌كنیم. باید این قصه‌های تكراری را كنار بگذاریم. باید تحولی در گزینش قصه پیدا شود. باید به دنبال تازه‌ها رفت. قصه‌هایی كه حرف و درد مردم و زندگی مردم باشد. نه قصه‌های واهی و خیال‌پردازانه و جدا از زندگی مردم. زمانی قصه‌ها جذاب می‌شود كه با مسائل مردم، مسائل فرهنگی و سنتی و مجموعه بافت جامعه رابطه برقرار كند. باید ارتباط ارگانیك زنده ایجاد كرد، نه نمایش قصه‌هایی كه ساختارهای بسیار تصنعی و غیرواقعی دارد.

آیا امروز در حوزه كارگردانی و نویسندگی آدم‌هایی وجود دارند مثل كیهان رهگذر كه سریال‌هایی مانند «سربداران» و «بوعلی سینا» را بتوانند بسازند؟
البته من بر همه كارها و همه ساخته‌ها تسلط ندارم. اما به نظر می‌رسد ما نویسنده داریم. متاسفانه گزینش و انتخاب قصه و متن مشكل دارد. اگر از من بپرسید، بهتر از كیهان رهگذر را داریم. ولی به كار گرفتن‌شان مهم است اما اینها را به كار نمی‌گیرند. یا خودشان نمی‌آیند و رغبت ندارند. اطمینان دارم كه نه‌تنها از كیهان رهگذر بلكه بهتر و بالاتر از او هم وجود دارد، اگر استفاده شود. فكر می‌كنم مملكت ما از لحاظ معنوی و نیروی انسانی بسیار غنی است. امروز ما بچه‌های فرهیخته‌ای داریم؛ هم در حوزه نویسندگی و هم در حوزه كارگردانی یا حتی در تصویربرداری و كارهای فنی سینما و تلویزیون. بازیگران جوان ما بسیار خوب هستند. من مثلا معتقدم فردین یا بهروز وثوقی، بازیگران بدی نبودند. اما آنها را در قصه‌های ضعیف و مبتذل به كار گرفتند كه تقصیر آن با كارگردان و نویسنده و تصمیم‌گیران آن دوره بوده است. اما الان در حوزه نویسندگی و در همه شوون سینما و هنرهای نمایشی متخصص و زبده و آدم‌های درجه یك داریم. ولی متاسفانه كاری را كه باید از دلشان بر بیاید، نمی‌توانند انجام دهند. من واقعا دلم می‌خواهد توصیه كنم كه تحولی ایجاد شود. پیشنهاد می‌كنم یك نگاه تازه‌ای به این قضیه شود.

در كدام سطح؟
در سطح كسانی كه سیاستگذاری فرهنگی می‌كنند و تصمیم‌گیرنده هستند. كسانی كه قصه‌ها را برای اجرا انتخاب می‌كنند و بازیگران و كارگردان‌ها را فرامی‌خوانند. بخصوص در حوزه قصه باید تجدیدنظری زیربنایی شود. با این اتفاقاتی كه در حوزه سریال‌سازی می‌افتد ما باید واقعیت را بپذیریم كه آنها دارند مردم را به سمت خود می‌كشانند. آنها دارند مردم را از ما جدا می‌كنند. حتما باید یك رنسانس در این حوزه به وجود بیاید. ما نیازمند رنسانس و تحول تازه‌ای در حوزه رسانه هستیم. سینما و تلویزیون ما باید روایتگری را تقویت كند و این اتفاق نمی‌افتد مگر آن كه در چند و چون سیاستگذاری‌های هنری اندیشه كنیم و ببینیم چگونه تحولی امكانپذیر است تا بتوانیم برای كارهای نمایشی جذابیت ایجاد كنیم. مبنا و پایه این جذابیت، فیلمنامه و قصه است، وگرنه ما نیروی كار كم نداریم.

این ضعفی را كه می‌فرمایید به گفته برخی صاحبنظران به تولید و رواج كمدی‌های مبتذل و برخی طنز‌های معمولی و گاهی سخیف منجر شده است.
یا این سریال‌های خارجی. مثل شبكه farsi1 و فلان شبكه و...

اینها به نظر شما مخرب است؟
بله! بله! خیلی مخرب است. برای این كه عوام را جذب می‌كند. گاهی خود مرا هم جذب می‌كند. گاهی ناخودآگاه پای سریال می‌نشینم و قصه را دنبال می‌كنم تا ببینم به كجا می‌رسد! ما نیرو، سرمایه انسانی و مادی داریم. چرا تحولی ایجاد نمی‌كنیم و قصه‌های تازه را به كار نمی‌گیریم. باید گشایشی ایجاد كنیم. همه حرمت‌ها محفوظ است. به هر حال باید تحولی ایجاد كرد، وگرنه شكست می‌خوریم و دیگر كسی ما را نمی‌بیند. مخاطبان می‌روند و آنها را می‌بینند. ما هرچقدر در اینجا كوتاه بیاییم، دور را به دست دیگران می‌سپاریم.

این سریال‌ها كه می‌فرمایید در برخی از این شبكه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود به كدام بخش از فرهنگ ما صدمه می‌زند. می‌خواهم كمی ملموس‌تر صحبت كنیم. ما دقیقا از آن چه نوع آسیبی می‌بینیم؟
من فكر می‌كنم مردم ما با‌هوش‌تر از این حرف‌ها هستند. اما گاهی این آثار، رنگ و لعاب‌هایی دارد كه بسیار مخرب است. گاهی با سنت‌های اجتماعی ما تطبیق ندارد و مردم را رنجیده خاطر می‌كند. ممكن است برخی آن را تحریم كنند و برخی هم بگویند كه به دلیل یكسری رنگ‌های روشن و برخی شرایط باز باید آن را تماشا كرد. اما اشتباه نكنیم، اینها تمام آنچه ما داریم را مثل شعر ما و فرهنگ ما را لگدمال می‌كنند. سعدی و حافظ و نظامی ما را، پشتوانه‌های ما اینها هستند. ما باید با اینها زندگی كنیم و روایت بسازیم. باید فضا را باز كنیم تا بتوان با اتكا به این پشتوانه‌ها درد مردم را بیان كرد. قبل از انقلاب اتفاقی افتاد كه جالب بود. بزرگ علوی قصه‌ای دارد با عنوان «گیله مرد». جعفر والی، دوست عزیزم این قصه را تا حدودی تغییر داد و اسم نویسنده را هم حذف كرد و آن را تبدیل به نمایش تلویزیونی كرد و انتظامی و مشایخی و من آن را بازی كردیم. چرا؟ چون آن قصه، قصه‌ای بود كه مربوط به درد و زندگی مردم بود و مردم هم آن را حس كردند و جذب آن شدند. باید به مردم نزدیك شد نه این‌كه متكی به برخی مسائل تاریخی دور از عصر و زمانه و مسائل امروز یا برخی وقایع خانوادگی پیچیده و نامربوط شد. درست است كه مثلا اعتیاد یك معضل اجتماعی است، اما همه معضلات اجتماعی ما در اعتیاد خلاصه نمی‌شوند. ما گرفتاری‌های دیگری داریم كه باید شكافته شود و تحلیلی عمومی و هنری روی آن صورت گیرد.

از افلاطون نقل شده است: «جامعه‌ای كه قصه ندارد به سمت انحطاط می‌رود». آیا ما واقعا در این حوزه‌ها قصه كم داریم؟
نه. ما هم قصه خوب داریم و هم نویسنده خوب. معضلات اجتماعی هم هستند. اما سیاستگذار‌ها و تصمیم‌گیرندگان از حیث سرمایه و تولید این آثار، باید حمایت كنند. آنها باید این بچه‌ها را فرا بخوانند و كارها را راه بیندازند.

در سال‌های اخیر برخی بازیگران و برخی رسانه‌ها و مطبوعات تلاش كرده‌اند در حوزه آموزش بازیگری و مبانی آن كارهایی انجام دهند. من می‌خواهم از زبان شما بشنوم كه بویژه در حوزه تلویزیون، نسلی كه وارد شده‌اند را آیا صاحب دانش می‌دانید و اساسا تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
بین نسل دوم و سوم استعدادهای بسیار خوبی هست. اما برخی پرنصیب‌ها و ارتباط خاص با هنر آن‌طور كه باید و شاید پخته نیست، خام برخورد شده است. البته زمانه هم عوض شده. بیشترین تلاش‌ها، برای شهرت است و امكانات ناشی از آن، نه اصل كار فرهنگی و هنری. در آن زمان كه كار می‌كردیم، تمام فكر و ذكرمان كارمان بود، نه شهرت و دستمزد.

چه اتفاقی در نسل شما افتاد كه چنین آدم‌هایی تربیت كرد؟
اتفاقی كه افتاد این بود كه ما استادان بزرگی داشتیم. متاسفانه یك گسستگی پیش آمد و ارتباط ما با گذشته قطع شد و مانع از آن شد كه این سنت‌ها و اخلاق‌ها تداوم یابد. ما وقتی به كلاس تئاتر می‌رفتیم هم درس می‌گرفتیم و هم تربیت می‌شدیم. این استادان آداب و وقت‌شناسی را به ما آموختند. كار فرهنگی از نوع كاری كه ما می‌كنیم، آدابی دارد. بچه‌های امروز استعداد دارند. كار را هم یاد گرفته‌اند و تئوری هم می‌دانند. اما آداب این حرفه را یاد نگرفته‌اند. این حرفه آدابی خاص دارد. یعنی وقتی كسی متعهد به اجرای نقش می‌شود، باید وزن و جسم خود را حفظ كند. باید سفر نرود. شب زنده‌داری بیهوده نكند. انرژی خود را بی هدف مصرف نكند و نیرویش را تماما برای كار روی صحنه بگذارد. مواظب باشد دست و پایش آسیب نبیند. یكی دیگر از آداب این است كه بازیگر و كسی كه كار هنری می‌كند، باید ظرفیت داشته باشد. اگر موفق شد یا شكست خورد در هر دو صورت ظرفیت داشته باشد. اینها آدابی است كه استادان به ما یاد دادند و ما نتوانستیم آن را به بچه‌های این نسل منتقل كنیم و نتوانستیم كاری كنیم كه این استعدادها، منضبظ و منظم و آداب‌دان بار بیایند. این استعدادها تنها برای شهره شدن آمدند. در خیابان شاید هر بار بیش از 30 نفر به سراغ من می‌آیند كه می‌خواهند هنرپیشه شوند. چرا؟ واقعا عشق دارند؟ شاید عده كمی چنین باشند. اما بیشتر آنها نه! او می‌بیند از فلان بازیگر كه زیباتر و بلندقدتر است، چرا نرود و عكسش را پشت جلد مجله‌ها نگذارند؟ شهرت داشته باشد و همه سراغش بیایند؟ در حالی كه اینها اصل نیست. در كدام یك از این دانشكده‌های ما گلستان سعدی درس می‌دهند؟ من باور ندارم كه درس بدهند. نمی‌دانم. ولی به ما گلستان سعدی درس می‌دادند. معلم ما حبیب یغمایی بود. حجازی و دكتر ناظرزاده كرمانی (پدر این دكتر ناظرزاده) بود. اینها استادانی بودند كه هم تعلیم می‌دادند و هم تربیت می‌كردند. متاسفانه امروز، ما استاد تئاتر داریم اما مربی‌هایی كه آداب و اخلاق را منتقل كنند، اندك هستند.

شما دست‌پرورده بزرگانی كه نام بردید، هستید. خود شما با این مساله شهرت چه كرده‌اید و می‌كنید؟
هیچ! زندگی می‌كنیم! من كار خودم را می‌كنم و قضیه را با خودم حل كرده و پز نداده‌ام و از آن شهرت هم استفاده نادرست نكرده‌ام. باید بچه‌ها را تربیت كنیم كه از شهرت سوء‌استفاده نكنند. باید بدانیم اگر كسی به ما اظهار علاقه می‌كند به خاطر كار ماست. باید آن جنبه را تقویت كنیم.

ما بازیگران بزرگی داشته‌ایم كه طی سال‌ها افت كرده‌اند و كم‌كم از دور بازیگری هم خارج شده‌اند یا این‌كه به‌رغم سابقه درخشانشان دیگر به اندازه قدیم، مركز توجه نیستند. چرا برای علی نصیریان این اتفاق نیفتاد و او افت نكرد؟
شاید هم افت كرده باشم. نمی‌دانم...

می‌خواهم بدانم چه حالتی را در زندگی و در درونتان حفظ می‌كنید؟ این ادامه همان سوال درباره آداب زندگی است. در حوزه زندگی شخصی چه می‌كنید تا همچنان بر قله بمانید؟
همان طور كه یادم داده‌اند، هستم. می‌كوشم شهرت و اسم و رسم، چندان تاثیری رویم نگذارد. سعی می‌كنم خودم باشم و این عناصر، امر كاذبی را به من اضافه نكند. من همینم كه هستم و بضاعت من هم همین است. نباید به خود غره شوم. باید به خودشناسی رسید، اگرچه سخت است. بضاعت آدمی به لحاظ سنی و جسمی و حسی و درونی محدود است. ابدی نیست. اگر ما بتوانیم به این شناخت برسیم خوب است. بازیگر باید اولین كسی باشد كه خودش را نقد می‌كند. قبل از آن‌ كه دیگران این كار را بكنند. اگر من بتوانم به آن خودخواهی‌ و غرور و غره شدن‌های خودم بخندم، درست می‌شود. باید بتوانم به خودم بخندم. اگر به اینجا برسم موفق می‌شوم.

نسل پدران ما و نسل ما سال‌هاست با استاد علی نصیریان آشناست. از اوج شهرت در تلویزیون و سینما. از «آقای هالو» تا «میوه ممنوعه». نسل شما و نسل فرزندان و نوادگان شما، بازیهایتان را دیده‌اند و شما را دنبال كرده‌اند. آیا به من می‌گویید امروز چه می‌كنید؟
هیچ! هنوز آقای هالو هستم! (بلند می‌خندد). واقعا همین‌طور است. هنوز همان آدم ساده‌لوح هستم. من این شخصیت را هم خیلی دوست دارم. چون خودم آن را خلق كردم. یك تئاتر تلویزیونی بود كه نوشته بودم و با آقای مهرجویی آن را به فیلمنامه تبدیل كردیم. ولی چون این شخصیت را خودم خلق كردم، مقداری از خودم در آن هست. به همین دلیل می‌گویم هنوز آقای هالو هستم.

من پرسش خاص دیگری ندارم. اگر شما مطلبی دارید، بفرمایید.
فقط پیامی به مردم دارم. چون خیلی اظهار محبت می‌كنند. فقط دوست دارم از طریق شما از آنها سپاسگزاری كنم. مردم ما بسیار باهوشند. بستگی دارد چه نوع غذای هنری به آنها بدهیم. وقتی غذای ناپخته و نامطلوب به خورد آنها بدهیم، زیاد خوششان نمی‌آید ولی شاید با اجبار استفاده كنند. مردم ما آمادگی بسیار زیادی برای ارتقای سطح ذوق خود دارند و بسیار علاقه‌مندند. سنت‌های ایرانی در مردم ما هنوز هست. ما می‌توانیم ارتباط انسانی و معنوی خوبی با مردم داشته باشیم. به شرط آن كه خودمان بخواهیم. مردم گناهی ندارند.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir/ مهدی نیاكی
 
مطالب پیشنهادی:
 علی نصیریان؛ تجلی فرهیختگی در بازیگری
بالای 75 ساله‌های سینمای ایران
عزت‌الله انتظامی: آخرش ما رو فیلم کردن!
رفاقت و رفیق بازی با نگاهی به بعضی از فیلم‌های مسعود كیمیایی
حاشیه ها و مشکلات آدم برفی از زبان داوود میرباقری در یک گفتگوی امروزی