هالیوود با پیرمردها خداحافظی می کند ؟
هیچ جور نمی شود جلوی این پیری لعنتی را گرفت و خواه ناخواه باید بزنی بغل و به جوانترها راه بدهی. این فقط گوشه ای از حسرت و اندوهی است که آل پاچینوی کبیر دارد تجربه اش می کند و خودبه خود به هوادارانش هم منتقل می شود.

چهره های این گزارش، نه چهار بازیگر که چهار تصویر ماندگار و نوستالژیک از خود سینما هستند. آنها نقش مهمی در پیدایش بسیاری از شاهکارهای ماندگار تاریخ سینما داشته اند و طعم خوش رسیدن به قله های شهرت، افتخار و محبوبیت را چشیده اند اما وقتی به وضعیت فعلی شان نگاه می کنیم، اوضاع خیلی فرق می کند. دوتا از آنها نتوانسته اند خودشان را با اقتضائات بی رحم قرن ۲۱ وفق بدهند.

آن یکی ترجیح داده کم کار باشد تا خاطره خوش سینمادوستان را زایل نکند و آخری توانسته کژدار و مریز بارش را به منزل برساند و با تمام سختی ها و ناملایمات از پا نیفتد. به بهانه نمایش قریب الوقوع دو فیلم جدید آل پاچینو که گریم های جالبی در آنها دارد – یعنی «ایستاده ها» و «فیلم زندگینامه ای بدون نهام فیل اسپکتور» و البته تمشک طلایی که بهار امسال برای بازی در «جک و جیل» گرفت و باعث دلسردی هوادارانش شد، نظری انداخته ایم بر احوالات گذشته و حال این چهار غول زنده بازیگری. مقایسه نحوه برخورد این چهار سوپراستار سابق با مسائل مهمی چون کهنسالی و تغییر راه و رسم زمانه. به جز درس بازیگری، می تواند درس زندگی هم باشد.

● آل پاچینو

سال تولد: ۱۹۴۰

تعداد فیلم ها: ۵۱ فیلم

اسکارها: یک بار برای «بوی خوش ...» (۹۲)؛ به همراه نامزدی برای «گلن گری گلن راس» (۹۲)، «دیک تریسی» (۹۰)، «عدالت برای همه» (۷۹)، «بعدازظهر سگی» (۷۵)، «پدرخوانده قسمت دوم» (۷۴)، «سرپیکو» (۷۳) و «پدرخوانده» (۷۲).

آخرین فیلم مهم: «بی خوابی» (۲۰۰۲)

● از اسکار به تمشک

خیلی سخت است که حدود ۲۰ سال مهمان همیشگی مراسم اسکار و در عالی ترین سطح بازیگری دنیا باشی اما روزگار نامراد غبار پیری به سر و رویت بنشاند و از آن بالا به پایینت بیاورد.

هیچ جور نمی شود جلوی این پیری لعنتی را گرفت و خواه ناخواه باید بزنی بغل و به جوانترها راه بدهی. این فقط گوشه ای از حسرت و اندوهی است که آل پاچینوی کبیر دارد تجربه اش می کند و خودبه خود به هوادارانش هم منتقل می شود.

استاد در دورانی که بهترین فیلم های کارنامه پربار بازیگری اش را داشت، اسکار نگرفت تا اسکارش برای فیلم عالی «بوی خوش ...» به یک جور حسن ختام غم انگیز (البته در زمینه بردن جایزه آکادمی) برای او تبدیل شود. شاید باید اسکاری های ناجوانمرد را هم سرزنش کرد که چرا بازی های درخشان او بعد از برنده شدنش در اسکار را ندیدند.

فهرست این فیلم ها چنان زیاد است که مشکوک به نظر می رسد: «مرام کارلیتو» (۹۳)، «مخمصه» (۹۵)، «دنی براسکو» (۹۷)، «وکیل مدافع شیطان» (۹۷) و «بی خوابی» (۲۰۰۲). خب وقتی کسی که عمری را به جایزه گرفتن گذرانده، این همه بازی عالی به کارنامه اش اضافه می کند اما آنقدر به او بی محلی می کنند که حتی با یک نامزدی خشک و خالی هم قدرش را ندانند، چطور می شود از او انتظار داشت که برای همیشه در اوج بماند؟

آیا همین هایی که در حال حاضر او را بابت بازی های ضعیفش در فیلم های پیش پا افتاده ملامت می کنند، خودشان سهمی در این اتفاق ناراحت کننده نداشته اند؟ درست است که در سال های اخیر استاد بازی های قابل قبولی در فیلم هایی مثل «شما جک را نمی شناسید» (۲۰۱۰) و «سیزده یار اوشن» (۲۰۰۷) ارائه داده اما آخرین حضور او روی پرده که نشانه های پررنگی از آن پاچینوی کبیر سال های دور داشت، «بی خوابی» نولان بود.

فیلمی که با بازی ها و کارگردانی عالی اش به اثری بهتر از نسخه اصلی نروژی اش تبدیل شد. دقیقا بعد از این فیلم بود که پاچینو به سراشیبی وحشتناکی افتاد که فیلم شکست خورده «سیمونه» شروعش بود و یک سال بعدش به فیلم فاجعه بار «ژیلی» ختم شد که تمشک های طلایی آن سال را درو کرد و یک نامزدی تمشک طلایی برای نقش مکمل مرد هم برای استاد به همراه داشت.

این فیلم در حال حاضر در رده هشتاد و ششم بدترین فیلم های تاتریخ سینما در سایت IMdB قرار دارد. واقعا چه کسی می توانست چنین فاجعه ای را پیش بینی کند؟ کارگردان فیلم مارتین برست بود که پاچینو با بازی در فیلم او برنده اسکار شده بود و بن افلک و جنیفر لوپز هم در اوج دوران شهرتشان به عنوان بازیگر قرار داشتند.

این نقطه عطف باعث شد متاسفانه سیر نزولی نقش آفرینی های پاچینو سریع تر شودت و او پشت سر هم فیلم هایی بازی کند که نه چیزی به بازیگجری اش اضافه می کردند و نه حداقل فیلم های خوبی بودند. حضیض این سرازیری هم همین پارسال با فیلم «جک و جیل» رقم خورد. بی اغراق، کلمات از وصف فضاحت این فیلم شنیع و لمپنی آدام سندلر، قاصر است.

حضور بی ربط آل پاجینو در این فیلم و در نقش خودش باعث شد تمشک طلایی بدترین بازیگر مکمل سال را به او بدهند. ناراحت کننده تر از نفس بردن این جایزه توسط او، این بود که کسی از این اتفاق تعجب نکرد و هیچ اعتراضی به آن صورت نگرفت.

متاسفانه انگار همه به این باور رسیده اند که دوران اوج که سهل است، دوران متوسط ماندن او هم به انتها رسیده و دیگر باید به حضور پاجینو در فیلم های بی ارزش عادت کرد. شاید خود او هم متوجه این تلقی عمومی درباره خودش شده که بعد از ۱۱ سال دوباره پشت دوربین رفته تا «سالومه» اسکاروایلد را به روش شخصی خودش روایت کند. آخرین فیلم او به عنوان کارگردان سال ۲۰۱۱ نمایش موفقی در جشنواره ونیز داشت و بعد از مدت ها جایزه ای هم نصیب پاچینو کرد.

● رابرت دنیرو

سال تولد: ۱۹۴۳

تعداد فیلم ها: ۹۵ فیلم

اسکارها: دو بار برای «پدرخوانده: قسمت دوم» (۷۴) و «گاو خشمگین» (۸۰)؛ به همراه نامزدی برای «تنگه وحشت» (۹۱)، بیداری ها (۹۰)، شکارچی گوزن (۷۸) و راننده تاکسی (۷۶)

آخرین فیلم مهم: ملاقات با والدین (۲۰۰۰)

● خداحافظ گاو خشمگین

اوضاع یکی از غول های مسلم بازیگری در روزگاری نه چندان دور، خیلی روبراه نیست. رابرت دنیرو که چند سال پیش به شدت بیمار شد و چندین عمل جراحی مختلف را تحمل کرد، پس از طی دوران نقاهتش، با پرکاری زیاد جبران مافات کرد اما این پرکاری در دو سه سال اخیر شدت بیشتری هم گرفته و طبعا این همه حضور و عرضه کردن خود، نتیجه خوشایندی به همراه ندارد. به نظر می رسد

دنیرو هم مثل پاچینو همان روند ناراحت کننده و غم انگیز را طی کرده و حالا به جایی رسیده که «دیده شدن» را به هر چیز دیگری ترجیح می دهد و حاضر است برای حضور در صحنه بازیگری همه جوره از اعتبارش خرج کند.

او از اواخر قرن بیستم بود که تصمیم گرفت در فیلم های کمدی هم بازی کند. از طرفی چون شمایل او به عنوان یک گنگستر در فیلم های اسکورسیزی بزرگ تثبیت شده بود، اوایل کار بیشتر نقش هایی که به او پیشنهاد می شد، شخصیت هایی بود که هجویه آن شمایل مصمم و نفوذناپذیر به حساب می آمدند.

به همین دلیل کمدی هایی چون «این را تحلیل کن» (۱۹۹۹) و «ملاقات با والدین» (۲۰۰۰) نقش هایی متفاوت و دوست داشتنی را در کارنامه او رقم زدند. اما متاسفانه این دوران حضور در کمدی های پرفروش باعث شد استاد از برج عاجش پایین بیاید، کم کم سخت گیری اش را کنار بگذارد و دیگر به هیچ پیشنهادی «نه» نگوید.

نتیجه هم این شد که شمایل دست نیافتنی و کنجکاوی برانگیز او از بین رفت و کار به جایی رسید که در حال حاضر اکران شدن فیلمی از دنیرو دیگر شور و شوقی برنمی انگیزد (گرچه در پشت دوربین اوضاع فرق می کند. او در مقام کارگردان فیلم خوب «چوپان خوب» (۲۰۰۶) را در کارنامه اش دارد که خودش هم نقش کوتاهی در آن بازی می کند.)

البته اگر قوانین آمار و احتمالات را در نظر بگیریم، لابلای این همه پرکاری، چندتایی هم فیلم قابل قبول با بازی خوب او پیدا می شود؛ مثل «استون» (۲۰۱۰) و «شهر کنار دریا» (۲۰۰۲) اما این نمونه های اندک در مقابل انبوه فیلم های بی اهمیت و پیش پا افتاده تقریبا هیچ است.

دنیرو در سال ۲۰۱۱ چهار فیلم بازی کرده، امسال هم چهار فیلم و در سال ۲۰۱۳ هم شش فیلم از او به نمایش درخواهد آمد. او وسواسی به اسم کارگردان هم نشان نمی دهد و در فیلم های پیر و جوان و معتبر و غیرمعتبر بازی می کند. می گویند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. بیاییددعا کنیم دنیرو که چنین بی پروا چوب حراج به داشته هایش زده، به راه راست هدایت شود.

● داستین هافمن

سال تولد: ۱۹۳۷

تعداد فیلم ها: ۷۳ فیلم

اسکارها: دو بار برای «کریمر علیه کریمر» (۷۹) و «مرد بارانی» (۸۸)؛ به همراه نامزدی برای «سگ را بجنبان» (۹۷)، «توتسی» (۸۲)، «لنی» (۷۴) و «فارغ التحصیل» (۶۷).

آخرین فیلم مهم: آخرین شانس هاروی (۲۰۰۸)

● نجات یافته

سن و سال داستین هافمن از باقی غول های بازیگری زنده بیشتر است، شروع دوران شهرت و محبوبیتش زودتر بوده و هنوز هم آنقدر توی بورس هست که برای اهدای جوایز اسکار یا گلدن گلوب دعوتش کنند و برای بازی در نقش اصلی فیلمی، نامزد گلدن گلوب شود. مطمئنا همه این اتفاق ها و اینکه هافمن توانسته هنوز هم در عرصه پررقابت بازیگری، خودش را مطرح نگه دارد بی دلیل نیست.

هافمن علاوه بر هنری که غول های بازیگری داشته اند و توانسته اند به شهرت برسند، این هوشمندی را هم داشت که کار سخت تر «مشهور ماندن» را هم انجام بدهد. او برخلاف غول های دیگر توانست با تجزیه و تحلیل منطقی اوضاع، شرایط را درک کند و این را بپذیرد که دوران درخشش و ستارگی اش در نقش های اصلی به سر آمده و باید خودش را با مقتضیات زمانه اش هماهنگ کند.

به همین دلیل نقش های کوتاه اما چالش برانگیز را به نقش های اصلی اما بی مایه ترجیح داد، در انیمیشن های محبوبی مثل «پاندای کونگ فوکار» صحبت کرد و این قدرت را داشت که به بعضی از پیشنهادها نه بگوید. برآینده همه این ملاحظات، شده اینکه هافبمن نه مثل پاچینو و دنیرو با عرضه بیش از حد خودش شمایل فاخر بازیگری اش را خراب کرده، نه مثل آنها فیلم های شکست خورده و افتضاح در کارنامه اش داردت و نه مثل جک نیکلسون کم کار شده.

رسیدن به این ترکیب متعادل، یعنی توی چشم بودن و در عین حال به دام بازی در فیلم های بی ارزش نیفتادن، یکی از سخت ترین کارهایی است که یک سوپر استار بازیگری در تمام دوران حرفه ای اش با آن روبروست. اگر این توازن در پیرانه سر و دوران پایانی بازیگری، که همه عوامل مساعد برای از دست رفتن داشته ها فراهم است، اتفاق بیفتد که نور علی نور است و بی برو برگرد نشانه ای از هوش سرشار آن بازیگر در انتخاب هایش.

هافمن درتمام دوران بازیگری اش کار دشوار دیگری را هم به سرانجام رسانده و همچنان قدرتمندانه به آن ادامه می دهد: او قدم به ژانرهای مختلف و متفاوتی گذاشته و تقریبا از همه شان سربلند بیرون آمده. با اینکه او را با نقش های جدی اش بیشتر به جا می آورند اما آخرین نقش مهم او بازی در نقش اصلی یک کمدی رمانتیک بود. او در «آخرین شانس هاروی» زوجی دوست داشتنی و به شدت باورپذیر را در کنار بازیگر بزرگ انگلیسی «اما تامپسن» خلق کرد و تجربه تماشای یک فیلم حال خوب کن را به طرفدارانش هدیه داد.

به احترام کسی که نزدیک به نیم قرن در رده اول بازیگری دنیا بوده و از آن مهمتر توانسته این جایگاه خطیر را حفظ کند و به دام پیش افتادگی نیفتد، چاره ای نداریم جز اینکه کلاه از سر برداریم.

● جک نیکلسون

سال تولد: ۱۹۳۷

تعداد فیلم ها: ۷۵ فیلم

اسکارها: سه بار برای «بهتر از این نمی شه» (۹۷)، «قواعد مهرورزی» (۸۳) و «دیوانه از قفس پرید» (۷۵)؛ به همراه نامزدی برای «درباره اشمیت» (۲۰۰۲)، «چندتا آدم خوب» (۹۲)، «آیرون وید» (۸۷)، «شرف خانواده پریتزی» (۸۵)، «سرخ ها» (۸۱)، «محله چینی ها» (۷۴)، «آخرین جزییات» (۷۳)، «پنج قطعه آسان» (۷۰) و «ایزی رایدر» (۶۹).

آخرین فیلم مهم: مرحوم (۲۰۰۶)

● بهتر از این نمی شه

می گویند املای نانوشته غلط ندارد؛ حال و روز جک نیکلسون این روزها دقیقا با این جمله مطابقت می کند. او نه مثل پاچینو و دنیرو با قبول کردن همه جور پیشنهاد کاری، کمر به نابودی پرسوناژ سینمایی اش بسته و نه مثل هافمن موفق شده خودش را با شرایط جدید کاری وفق بدهدت و از بین همه پیشنهادهای ریز و درشت، هوشمندانه آن چند پیشنهاد خوب را پیدا کند و به همان ها بچسبد.

درست است که نیکلسون با این روش خاطرات سینمایی خوش گذشته اش را تخریب نمی کند (برخلاف دو نمونه اول) اما هوادارانش را از تماشای بازی های همیشه گرم و حضور کاریزماتیکش بر پرده ها محروم کرده است. شاید واقعا زمانه ای شده که نقش های مناسبی برای هنرپیشه هایی به سن و سال او کمتر پیدا می شود.

آخرین فیلمی که از نیکلسون به نمایش درآمده «چطور فهمیدی؟» در سال ۲۰۱۰ است که در آن جک دوباره با کارگردانی همکاری کرده که اسکار متاخرش را برای بازی در فیلم او به دست آورده بود؛ یعنی «جیمز ال. بروکس». با اینکه نیکلسون به بازی در نقش مکمل رضایت داد و بازیگران اصلی فیلم هم کمدین های کاربلدی مثل پل راد و ریز ویترسپون بودند، این فیلم بسیار ناامیدکننده از آب درآمد؛ و شاید به همین دلیل است که در حال حاضر نیکلسون هیچ پروژه دیگری در دست ندارد؛ یعنی حداقل تا سال ۲۰۱۴ هیچ فیلمی از او نخواهیم دید.

از لحاظ تعداد اسکار و نامزدی، نیکلسون از همه بازیگران مرد دیگر جلو زده و به همین دلیل تا سال های سال، سرجهازی مراسم اسکار محسوب می شد تا همین چند سال پیش هم شخص شماره یک مورد علاقه دوربین های اسکار بود؛ به خصوص با آن کله کچل و عینک دودی.

این شمایل جدید نیکلسون محصول مستقیم فیلم «بهتر از این نمی شه» و موفقیت های گسترده اش بود. اینجا بود که مشخص شد نیکلسون در فیلم های کمدی هم می تواند به اندازه درام های جدی بدرخشد. خود او هم ظاهرا اینقدر از این شکل و شمایل خوشش آمد که دیگر همه جا با آن لبخند موذیانه حاضر می شد. همکاری نیکلسون با اسکورسیزی در شاهکار اخیرش یعنی «مرحوم» هم اصلا برنامه ریزی نشده نبود.

برای نقش منفی اصلی این فیلم، مارتی گزینه های دیگری را مد نظر داشت که به دلایل مختلف نتوانستند سر این پروژه بیایند و نقش به نیکلسون رسید؛ و او هم الحق توانست سیمای یک سردسته مافیا را با قدرت هر چه تمام تر ایفا کند. کم کاری نیکلسون و پیش پا افتاده نشدنش باعث می شود به درخشش دوباره اش در نقشی ماندگار امیدوار بمانیم.




گردآوری:گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:aftabir.com


مطالب پیشنهادی:
عکس العمل جالب نامزدهای جایزه گلدن گلوب پس از شنیدن نام خود
'مسافرهای عزیز گورشونو گم کنند، لطفا' ؟!
كذب است، ممنوع التصویر نشده‌ام
بدل‌کاری که به‌جای عرب‌نیا روز آخر فیلمبرداری"چ" آمد+عکس
حکایت همکاری با فردین از زبان ناصر ملک مطیعی