از جایزه ممنون، اما فکر میکنم بازیگر خوبی نیستم
آدمی نیستم كه شكسته نفسی داشته باشم اما فكر می كنم واقعا بازیگر نیستم. بعضی چیزها هست كه می توانم انجام دهم، بعضی چیزها هم هست كه نمی توانم.

ستاره های تئاتر مثل ستاره های سینما نیستند كه یك شبه ره صد ساله بروند و عده زیادی یك باره آنها را بشناسند و با انگشت آنها را به هم نشان بدهند، سال های سال در سالن های كوچك تئاتر برای یك نقش تلاش می كنند تا نقش را به آنچه باید، برسانند.

صبر می كنند تا نتیجه كارشان را ببینند و عجله یی برای دیده شدن و شناخته شدن ندارند. پانته آ پناهی ها از آن بازیگرانی است كه گرچه خیلی خوب در تئاتر ظاهر شده بود اما سینما را ترجیح داد و تصمیم گرفت رشته تحصیلی اش را ادامه دهد، سال هایی كوتاه از نمایش دور ماند و فعالیتش را به آن حوزه محدود كرد اما اتفاقی دوباره او را به صحنه بازگرداند.

حالااو با بازگشتش دوران فروغش را سپری می كند. خیلی خوب در نقش های خاص ظاهر می شود و می تواند حس نقش را به تماشاگر منتقل كند، هرچقدر هم كه بازیگر كم دیالوگی باشد یا نقشش كوتاه باشد اما به خوبی توانسته نقش های خود را در ذهن مخاطبان تئاتری ماندگار كند، نمی توان نقش او را در نمایش سیاه ها، ترمینال، ادیپ افغانی، شهر بدون آسمان از یاد برد.

او در نمایش های متوسطی هم بازی كرده اما از كیفیت ایفای نقش غافل نمانده و با تمام وجود روی صحنه آمده است تا بازی اش را به رخ تماشاگر بكشاند. این شب ها او با بازی در نمایش ویتسك نشان داده است كه برخلاف انتقاد بسیاری از او برای ازدیاد بازی در نقش های فرمیك و صامت می تواند كاری را روی صحنه داشته باشد كه هم متكی به فرم و بدن است و هم دیالوگ محور. ماری ویتسك، نقش سختی است و شاید به قول خودش نقش اصلی یك نمایش.

بازیگر شاخص این روزهای تئاتر از پس این تجربه سخت درخشان برآمده به همین دلیل هم تلاشش بی نتیجه نماند و بازیگر منتخب هیات داوران جشنواره سی و یكم فیلم فجر شد.


سال 79 در نمایش سیاه ها به ایفای نقش پرداختید ولی بعد از آن چند سال هیچ حضوری درتئاتر نداشتید و فقط به عنوان منشی صحنه در سینما فعالیت كردید.

یك مساله ذهنی بود. فكر می كردم كه در بازیگری تئاتر به چیزی كه می خواستم رسیدم. با خودم فكر كردم كه در تئاتر به جز حال خوب و موقعیت خوب، چیز دیگری انتظار آدم را نمی كشد و من اینها را داشتم. بنابراین به سمت سینما رفتم و خوشحال هم بودم. تا اینكه سال 82 به صورت اتفاقی روبرتو چولی به ایران آمد، سیاه ها را دیده بود، خلاصه بدون تمایل چندانی، بدعنق و بداخلاق سر جلسات تمرین شان حاضر شدم. از نقشی كه برایم انتخاب شده بود هم راضی نبودم اما بعدا كه نقشم را تغییر دادند با رضایت سر جلسات حاضر شدم. بعد از سال 82 هم به دلیل عدم تمایلم به كار تئاتر، مدام مشغول سینما بودم تا اینكه سال 84 با سیامك احصایی در واقعیت اینه كه خورشید دور ما می گرده همكاری كردم.
   

اول واقعیت اینه... بود یا نمایش ادیپ افغانی؟

اول نمایش ادیپ افغانی كار احمد مهرانفر بود. اما او مرا در تمرین واقعیت اینه... دیده بود و پیشنهاد همكاری داد ولی سیامك احصایی من را دوباره به صحنه بازگرداند.
   

در این حین كار دیگری انجام ندادید؟

چرا ولی هیچ كدام چندان مهم نبودند. در آن ایام فقط بدون وقفه كار سینما انجام می دادم. پیگیری های سیامك احصایی بود كه مرا دوباره به سمت تئاتر كشاند.
   

جالب است در همه سال هایی كه در سینما مشغول بودید فقط به عنوان منشی صحنه حضور داشتید نه بازیگر.

همان سال 79 كه سیاه ها را كار می كردیم یك سینمایی بلند كار كردم كه توقیف شد. از آن به بعد تصمیم گرفتم دیگر در سینما بازی نكنم. شرایطی اضطراری پیش آمد كه برای كمك به گروه چند سكانس كوتاه در یك فیلم بازی كنم اما دیگر دوست نداشتم به عنوان بازیگر فعالیت مداوم در سینماداشته باشم.
   

سینما خواندید و به عنوان منشی صحنه هم با كارگردان های اسم و رسم داری همكاری كردید. این دغدغه كارگردانی را در شما ایجاد نكرد؟

نمی توان اسمش را دغدغه گذاشت. در دوره دانشجویی همیشه ذهنم مشغول یك ایده بود اما به خاطر اینكه به سرمایه احتیاج داشت، نتوانستم آن را اجرا كنم. همیشه با خودم فكر می كنم كه بالاخره یك روزی اتفاق می افتد، بنابراین برای اتفاق افتادنش پیگیری و تعجیل نمی كنم.
   

ایده یی كه دارید مربوط به كار در سینماست؟

بله
   

برای ایده كارگردانی تان قدمی هم برداشته اید؟ می شود گفت كه كار در چه فضایی است؟

نه بیشتر در ذهنم آن را پرداخته ام اما هیچ وقت این نبود كه به صورت رسمی بپردازم. به هر حال موتیف های اجتماعی و انسانی دارد.
   
 
گفتید كه بعد از سیاه ها فكر كردید كه به جایی كه یك بازیگر تئاتر می خواهد برسد رسیده اید اما واقعیت این است كه بعد از كار آقای احصایی و مهرانفر بود كه بازی تان و حضورتان به چشم آمد. شاید بتوان گفت این تازه برایتان یك نقطه شروع بود. با این حساب فكر نمی كنید این طرز تفكردرست نبوده؟

درست بعد از سیاه ها بود كه این طوری فكر می كردم چون از لحاظ روحی غنی شده بودم. البته به تمام اینها جوانی و بی تجربگی را هم اضافه كنید. اما بعد كه دوباره كار را شروع كردم نقش هایی را انتخاب می كردم كه به زندگی و مشكلاتم كمك كند، خیلی به جنبه مطرح شدن یا دیده شدنش كاری نداشتم.
    

به همین خاطر هم بود كه در تمام این سال ها گزیده كار بودید؟

آن موقع بله. دو سال اخیر نه، چون بعضی از انتخاب ها به خاطر ماجراهایی مثل اینكه با گروهی كه دوست داشتم كار كنم صورت گرفته، در واقع نقش حتما چیزی نبوده كه من دوست داشته باشم یا كمكی به من كرده باشد.
 
 
شاید چون الان می دانید كه توانایی تان برای همه مشخص و اثبات شده است و به همین دلیل هم دیگر سخت گیری برای انتخاب نقش هانمی كنید.

نه، بیشتر به خاطر این است كه وقتی با گروهی كار می كنی نمی توانی این همكاری را قطع كنی. وقتی فكر می كنی كه می توانی در كار گروهی گوشه یی از كار را بگیری و آسیبی هم نبینی، آن كار را انجام می دهی. اما با اتفاقی كه الان سر ویتسك افتاده، به این فكر می كنم كه باید گزیده كاری سابق را دنبال كنم.
   

فكر می كنم شاید قدرت نه گفتن به یكسری گروه ها را هم ندارید به همین دلیل الان می گویید، انتخاب هایتان صحیح یا دقیق نبوده اند.

بله. فقط می خواستم كنار دوستانم كه انرژی خیلی خوبی هم داشتند باشم.
   

فكر نمی كنید این تفكر به حرفه یی بودن شما لطمه می زند؟

اگر بخواهید به بازیگر حرفه یی نگاه كنید كه او مجبور است همه كاری را انجام دهد. رفتار حرفه یی این است كه برای امرار معاش هم شده نقش های مختلفی را قبول كنی. اما گزیده كاری و انتخاب نقش هایی كه در توان آدم است، كار درست تری است. ممكن است بازیگر در شرایطی كارهایی را انجام دهد كه بعد از آن پشیمانی سودی ندارد بنابراین بهتر است وقتی در چنین موقعیتی قرار می گیری، خودت بهترین باشی. من هم در موقعیت های مختلف فقط سعی كردم كه آنچه را از دستم برمی آید انجام دهم.
   

به خاطر همین انتخاب های نه چندان درست بوده كه توانایی هایتان دیر نمایان شد و تثبیت شدن تان به تعویق افتاد؟

فكر می كنم این انتخاب ها بعد از این بود كه توانایی هایم تثبیت شد. من از این انتخاب ها ناراضی نیستم. آنها را با توجه به شرایطی كه داشتم انتخاب كرده بودم ولی الان با توجه به شرایط كنونی ام دوباره آن انتخاب ها را نخواهم داشت.
   

نقش های بدون دیالوگ زیاد بازی كرده اید، انگار تصویرتان به عنوان بازیگر چنین نقش هایی جا افتاده بود.

دو سه موردی كه در ذهن دارم باعث شد اتفاق بهتری برایم بیفتد. چون همیشه فكر می كردند یك جور خاص بازی كردن را بلد هستم اما بعد از آن انتخاب ها می گفتند پانته آ این جوری هم بلد است بازی كند. مثلااینكه طنز یا فضاهای غیرمعمول در بازی هایم داشتم كه دیگران نمی دانستند.
   

شما بیشتر نقش های متكی به فرم و بدون دیالوگ را بازی كردید، به همین خاطر می گویم چنین تفكری درباره تان عمومیت پیدا كرده بود. خودتان با كارهایی كه بیشتر با فرم در ارتباط باشد و كمتر دیالوگ داشته باشد راحت تر هستید؟

نه اتفاقا فكر می كنم بازیگر باید جوری خودش را تربیت كند كه بتواند از عهده هرنقشی برآید. اما اینكه در یكسری نقش ها بتوانم از قابلیت های بدنی ام استفاده كنم را خیلی می پسندم.
   

البته هم چنین نقش هایی كم هستند و هم بازیگرانش.

بله. حتی در نمایش سوررئال جیره بندی برای پر خروس كه همه اش دیالوگ بود و رئال بازی می شد، فكر می كردم باید با بدنم كاری كنم و با صابر ابر هم این مساله را در میان گذاشتم و روی آن فكر كردیم. این تفكر را در ادیپ افغانی مهرانفر هم داشتم.
   

كی متوجه این تسلطی كه روی بدن تان دارید شدید؟

از بچگی می دانستم كه بدنم قابلیت انعطاف پذیری زیادی دارد اما نمی دانستم كه این قابلیت در تئاتر به كارم خواهد آمد. شاید اول در خیشخانه حسین كیانی بود كه سعی كردم با بدنم كارهایی انجام دهم، مثلا از دست هایم استفاده بیشتری كنم یا در راه رفتن حركاتی را بگنجانم. بعدا در سیاه ها ماجرا این بود كه چطور از بدن برای ابراز موقعیت و احساسات استفاده كنیم.

فكر می كنم این كار توجه تماشاگر را هم بیشتر جلب می كند. چون تماشاگر ما بیشتر به كارهای رئال و یك شكل عادت كرده بود. شاید به خاطر همین است كه ما در مواجهه با كارهای اینچنینی، تماشاگران هیجان زده یی هستیم.

البته زمان سیاه ها این سبك كار خیلی كم بود اما بعدها تمایل به این جور كار كردن كه كلام كمی داشته باشد یا بدون كلام باشد و استفاده از زبان بدن در آن پررنگ باشد بیشتر شد. قبل از آن هم بود اما شكل دیگری داشت. مثلااولین كارم دژ هوشربا، در گروه همسرایان فرمی مثل رقص و آواز داشتیم كه خیلی دوست داشتم اما بعدها مدل ایرانیزه آن تغییر كرد.
    
با اینكه تسلط روی بدن و بیان یكی از خصوصیات مهم بازیگران تئاتر است، اما بازیگرانی كه در این زمینه مهارت داشته باشند كم تعداد هستند.
اما كم كم دارند زیاد می شوند.
   

فكر می كنم شما از كسانی بودید كه این موج را راه انداختید.

این حرف بزرگی است. فكر نمی كنم این طوری باشد.

    
نكته یی كه درباره بازی شما می توان گفت این است كه اگر در نمایشی نقشی كوتاه بازی می كنید آن نقش كوتاه هم ماندگار می شود. مثلادر «آمدیم، نبودید، رفتیم» همه به یك اندازه نقش داشتند اما نقش شما به یاد می ماند یا در مكاشفه در باب یك میهمانی خاموش، بازی شما بود كه به نقش جان و معنا می داد.

از اینكه چنین نظری دارید خوشحالم. واقعیت این است كه با نقشی كه می پذیرم احساس صمیمیت زیادی می كنم و اگر ببینم كه این طور نیست، آن را انتخاب نمی كنم. تنها سعی می كنم برای نقشی كه بازی می كنم سنگ تمام بگذارم.
   

گفتید كه بعد از این می خواهید گزیده كارتر باشید، در جریانم كه همزمان با نمایش ویتسك كارهای دیگری هم پیشنهاد شد كه آنها را رد كردید. این موضوع به خاطر همین تصمیم بود؟

مساله این است كه اینقدر نمایش ویتسك انرژی می طلبید كه نمی شد به كار دیگری فكر كرد. از همان اول هم كارگردان (رضا ثروتی) به من گفت كه اگر این كار را قبول كردم سر كار دیگری نروم. چون می دانست كه پروسه تمرین چقدر وقتگیر است و انرژی می خواهد. واقعیت این است كه توانایی این را نداشتم كه كار دیگری را همراه با این كار انجام دهم. تصمیم گرفتم كاری را انتخاب كنم كه تمرینش بعد از اجرای این كار باشد.
   

به این دلیل هم بود كه كار ویتسك برایتان اولویت داشت؟

بله خیلی زیاد.

    
اینكه كار رضا ثروتی بود برایتان اولویت داشت یا خود نمایش؟

رضا ثروتی كارگردانی است كه از او خیلی چیزها یاد می گیرم. من تحصیلات آكادمیك تئاتر ندارم، بیشتر اطلاعاتم را یا از طریق مطالعه و یا از طریق كسانی كه با آنها كار كردم به دست آوردم. خوبی كار با ثروتی، گذشته از اینكه تمرین و پارتنرهایم را خیلی دوست دارم، این است كه چیزهای مختلفی هم از نظر تئوریك و هم عملی یاد می گیرم. برای مثال در شهر بدون آسمان كیومرث مرادی مرا كاملاكارگردانی می كرد، یعنی می گفت می خواهم اینجا سرت كج باشد، این جا این طوری نگاه كنی و... ثروتی هم این طوری است.

نقش را در ذهنش می بندد و به تو می سپارد تا چیزی به آن اضافه كنی. این برایم خیلی مهم است. یادم هست بعد از اجرای عجایب المخلوقات در ایتالیا، وقت بازگشت به تهران، چند نفر از بچه ها داشتند درباره ویتسك صحبت می كردند، توی دلم غصه خوردم كه حیف در این كار نیستم. بعد یك ماهی از تمرین گذشت و رضا ثروتی پیشنهاد داد كه سر كار بیایم، هم خوشحال شدم و هم به شدت شگفت زده.
   

فكر می كنید دلیل انتخاب شما چه بود؟

هر كسی به خاطر تجربیاتی كه در زندگی داشته دركی از زندگی به دست می آورد كه با دیگران فرق می كند. ثروتی می گفت باری كه تو همراه خودت حمل می كنی و نتیجه زندگی و تجربیاتت است، به بازی ات كمك می كند.
   

ماری نقش عجیب و جالبی است. طوری همدردی آدم را برمی انگیزد كه وقتی خیانت می كند هم تماشاگر به او حق می دهد. یك جور خشونت و ترحم در رفتارش دیده می شود كه او را تبدیل به شخصیتی چند بعدی می كند. شما این شخصیت را چطور شناختید؟

قبل از اینكه نمایشنامه را بخوانم، فقط پلاتوی اول را خوانده بودم كه از این طولانی تر بود. بعد ثروتی فیلمی را معرفی كرد كه از روی این نمایشنامه ساخته شده بود و قرار شد كه آن را تماشا كنم و شخصیت ماری را بهتر بشناسم. اما در آن فیلم شخصیت ماری را به خاطر اینكه كمی الكی خوش و شاید شیرین عقل بود، خیلی دوست نداشتم. قرار شد آن را كمی دستكاری كنیم و بعد سر تمرینات آن را كنترل كردیم تا از آن حالت سرخوشی دربیاید.
   

در واقع شخصیت ماری را آن طور كه خودتان می خواستید تغییر دادید؟

نه به این صورت. می توان گفت وجوه مختلف تری از شخصیت او را می بینیم كه باعث می شود برای رفتارهایش، عقلانیت و استدلال محكم تری وجود داشته باشد.
   

شاید به خاطر همین پرداختن به وجوه مختلف شخصیت ماری است كه نمی توانیم به آسانی او را گناهكار بدانیم.

بله، اما در یكی دیگر از فیلم هایی كه دیدم، ماری طوری پرداخت شده بود كه بیننده دلش به حال ویتسك می سوخت. طوری كه تنها لحظه یی كه برای ماری متاسف می شد، لحظه كشته شدنش بود كه آن هم به خاطر كارگردانی پررنگ شده بود. اما در نمایش ویتسك، جاهای دیگری هم هست كه تماشاگر با ماری همراه می شود.
   

اصلاممكن است جایی كه ناتوانی ویتسك را می بینی، دلت برای ماری بسوزد و شرایط او را درك كنی. فكر می كنم پروسه تمرین سختی داشتید. تمرینات چقدر طول كشید؟

آبان سال گذشته بود كه قرار بود برای جشنواره فجر آماده شویم اما در نهایت انصراف دادیم، بعد از آن دوباره شروع به تمرین كردیم تا اردیبهشت كه فكر می كردیم اجرا خواهیم داشت اما موفق به گرفتن سالن نشدیم، بعد دوباره تمرین را ادامه دادیم.
   

در تمرینات تان چه ویژگی ای وجود داشت كه می گویید دوستش داشتید؟

با اینكه در تمرینات خط مشخصی وجود داشت اما به شكل كارگاهی پیش می رفت. بعضی جاها مجبور بودیم به خاطر اینكه به ایده آل مان نزدیك شویم، تغییراتی را به وجود بیاوریم كه این خیلی خوشایند بود و ممكن است در نمایش های دیگر این اتفاق نیفتد. در تمرین بعضی نمایش ها كارگردانان، نكته هایی را دیكته می كنند و می خواهند كه آنها را بدون كاستی انجام دهی اما در این كار، همه، همفكری می كردیم و با هم به چیزی كه می خواستیم نزدیك می شدیم.
   

طراحی حركات هم با خودتان بود؟

بعضی جاها خودمان چیزی را كم و زیاد كردیم اما خط اصلی را كه همیشه كارگردان می داد، حفظ می كردیم.
   

در این كار به بازیگران برای حركات بدن كمك می كردید؟

در این كار تقریبا همه روی بدن كار كرده بودند، به جز یكی دو نفر. به خاطر همین خیلی لازم نبود كه به هم كمك كنیم اما هرجا كه احتیاج بود كامنت هایی می دادیم كه كار یكدیگر را آسان تر كنیم.
   

در اجرا اسكیت سواری هم داشتید. از قبل بلد بودید؟ چون اگر قرار بود كه یاد بگیرید حتما حوادثی هم برایتان اتفاق می افتاد.

سر تمرینات مكاشفه... و قبل از آن در فیلمی كه كنسل شد، تكه هایی با اسكیت كار داشتم كه به همان واسطه با معلم، اسكیت سواری را یاد گرفتم. اما اسكیت بورد بلد نبودم كه بازیگرمان عوض شد و بابك حمیدیان به جای او آمد، او هم به خاطر اینكه قد بلندی دارد نمی توانست اسكیت بوردباز باشد و به همین خاطر صحنه های اسكیت بورد حذف شد. صحنه سرسره بازی قبلابا اسكیت بورد بود كه حذف شد.
   

چه كار سختی بود!

نه باحال بود، سخت نبود!.
   

بازی در این نمایش جایزه بهترین بازیگر زن در بخش بین الملل را برایتان به همراه داشت. فكر می كنید این جایزه در آینده كاری تان چه تاثیری خواهد داشت؟

امیدوارم كه این طور نباشد كه این جایزه تاثیر خاصی بگذارد. چون همیشه بعد از گرفتن جایزه آدم ها دچار مشكلاتی می شوند كه گاهی خودشان برای خودشان ایجاد می كنند. امیدوارم این اتفاقات برای من نیفتد. سعادت بزرگی نصیبم شد كه توانستم ماری را بازی كنم. از رضا ثروتی و شیما میرحمیدی كه مرا پیشنهاد داده بودند، ممنونم كه اگر نبودند نمی توانستم چنین نقشی را كه به نظرم شاه نقش است در كارنامه ام ثبت كنم. فكر می كنم تبادل و بروز و هر حسی كه می خواهیم ،می توانیم در ماری پیدا كنیم حداقل برای من همه چیز داشت. نمی دانم برایم دوباره چنین چیزی پیش بیاید یا نه. اما سعی می كنم از این به بعد لحظاتم را از دست ندهم.
   

خیلی وقت بود كه نقشی كه خودتان می خواستید بازی نكرده بودید، فكر می كنم دوباره با این كار توانستید خودتان را در جایگاه قابل قبولی ببینید.

بله، البته آلما در شهر بدون آسمان را هم خیلی دوست داشتم و با خودم می گویم اگر او را در زندگی واقعی می شناختم، می توانستم برایش بمیرم! الان ماری هم برایم همین حكم را دارد.
   

خودتان هم به ماری حق می دهید؟

نه، گاهی واقعا از دستش عصبانی می شوم. حتی گاهی وقتی قرار است با خشم به ویتسك نگاه كنم، نمی توانم، دلم می سوزد.
   

واقعا چنین خشمی در بازی شما دیده نمی شود.

بله، واقعا گاهی می گفتم اصلانمی توانم این همه پرخاشگر یا عصبانی باشم. دلم برای ویتسك می سوزد نمی توانستم اینقدر خشن باشم. البته گاهی سعی می كردم این خشونت بیشتر شود اما به مرور مقدار این خشم كمتر می شد. همین باعث شد وجوه مختلف شخصیت نمایان شود.
   

در كل می توان گفت ماری زن مهربانی است و خشونت چندانی ندارد. درست است؟

اگر هم كار خشنی از او سر بزند، به سرعت جبران می كند. به خاطر همین تاثیرش طولانی مدت نیست.
   

خیلی ها به شما خرده می گیرند كه بیش از اندازه بازیگر متواضعی هستید.

آدمی نیستم كه شكسته نفسی داشته باشم اما فكر می كنم واقعا بازیگر نیستم. بعضی چیزها هست كه می توانم انجام دهم، بعضی چیزها هم هست كه نمی توانم. مثلادر نقش ماری بعضی جاها بود كه اصلااز پس آن برنمی آمدم و خیلی برایش تمرین و تلاش كردم تا به آن چیزی كه می خواستیم نزدیك شد. سعی می كنم چیزهایی كه فكر می كردم نمی توانم انجام دهم را هم امتحان كنم كه تا به حال نتیجه خوبی هم در برداشته.

مثلافكر نمی كردم كه بتوانم نقش كمدی را بازی كنم اما این كار را كرده ام و خیلی هم دوست داشتم. واقعیت این است كه فكر می كنم آدم ها با من همذات پنداری می كنند اما من معتقد نیستم كه بازیگر خوبی هستم. از كسانی كه به من جایزه دادند ممنونم، اما این طور نیست كه خودم را بازیگر خیلی خوبی بدانم. تنها سعی می كنم به تماشاگر دروغ نگویم، اگر حسی درونم وجود ندارد، به زور به تماشاگر تحمیلش نكنم تا احساس نزدیكی مخاطب با بازیگر را از بین نبرم.



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه اعتماد



 مطالب پیشنهادی:
شغل اصلی «مجریان تلویزیون» چیست؟
بازیگری که حاضر است «سگ» بشود اما «بچه‌دار» نه!
«مریم مقدم» سوژه عکاسان آلمانی + تصاویر
عاقبت دختری که در برابر خانواده سنتی‌اش می ایستد!
نیکی کریمی برای «شام با دوستان» می‌آید