دنیای بازیگری دنیای عجیبی است. گاهی سالها ممكن است هنرپیشهای نقشهای مختلف بازی كند ولی بزنگاه حرفهایاش پیش نیامده باشد. بزنگاه ربطی به این كه آن هنرپیشه لزوما قبلا بدبازی میكرده و حالا الزاما خوب بازی میكند ندارد. مجموعه عواملی لازم است تا این بزنگاه شكل بگیرد كه همهاش هم در اختیار و اراده شخص بازیگر نیست. در تاریخ سینما از این دست بازیگران كم نبودهاند. معمولا در این رابطه از كلارك گیبل مثال میزنند كه تا قبل از ایفای نقش در برباد رفته ساخته معروف ویكتور فلمینگ چندان محلی از اعراب نداشت و با ایفای این نقش بود كه مدارج ترقی را یك شبه طی كرد و جایگاهی ویژه در بین ستارگان هالیوودی دهههای میانی سده گذشته میلادی به دست آورد.
در سینمای ایران نیز این روند كم و بیش در مورد برخی از بازیگران پیش آمده است. یكی از شاخصترین ایشان فتحعلی اویسی است. او اگرچه همواره بازیگری خوب بوده است، اما شهرت و محبوبیت فراگیری در بین توده مردم نداشت. بزنگاهی كه در بند قبل از آن یاد كردیم درخصوص او با یك مجموعه تلویزیونی طنز رخ داد. از آن پس اویسی چنان نوع بازی و شمایل و تكیهكلامهای نقشهایش در بین مخاطبان محبوب شد كه حتی خود او هم در برخی از نمودهای بازیگریاش تغییراتی ایجاد كرد. او حالا دیگر یكی از معروفترین بازیگران كمدی سینما و تلویزیون ایران است. در حالی كه قبل از آن سریال تنها چند نقش محدود كمیك در كارنامهاش داشت و از قضا اغلب كارهایش بار جدی و حتی بعضا خشونتآمیز داشتند. اما همان موقع هم اگر با دقت به نقش آفرینیهایش مینگریستیم متوجه رگههای ظریفی از یك جور طنز پنهان در كارهایش میشدیم. شاید این به دلیل نوع بافت چهرهاش و استخوانبندی هیكلش هم باشد. حالت چشم، كشیدگی خاص استیلیزه ابروان، كشیدگی صورت، بینی عقابی و نوع فیزیك دهان او چنان است كه در آن واحد هم قابلیت ترسزایی دارد و هم پتانسیل شوخ و شنگی. به همین بیفزایید لحن گرم و مردانهای كه با انعطاف صوتی قابل ملاحظهای همراه است و البته قد بلندی كه بر مختصات دوگانه نقشهایش تاكید میكند.
فتحعلی اویسی روز 21 دی، حدود 64 سال پیش در فردوی قم متولد شد؛ همان منطقهای كه البته در عرض چند ماه اخیر به دلیل استقرار پایگاههای تولید انرژی هستهای شهرتی جهانی به خود گرفته است. او سالهای جوانیاش را در آمریكا اقامت داشت و تحصیلات سینماییاش را هم در همین مقطع به انجام رسانید. فارغالتحصیل رشته كارگردانی فیلم از دانشكده ایالتی تگزاس. وی از سال 1354 عضو گروه دانش تلویزیون شد و به فیلمسازی مستند علمی روی آورد. او نخستین فیلم كوتاه خود را كه 35 میلیمتری هم بود، در سال 1354 با نام سهشنبه آخر ساخت. او البته قبل از تحصیل در آمریكا 2 سال پیاپی در سالهای 47 و 48 در دانشكده هنرهای زیبا دانشگاه تهران امتحان داد و در آزمون شفاهی قبول شد، اما در امتحان كتبی نمره قبولی نگرفت. خود او در این باره گفته است: «آن موقع اسماعیل شنگله و حمید سمندریان امتحان میگرفتند. بعد از قبول نشدنم در سال دوم حضورم در امتحان ورودی، چون به این رشته علاقه داشتم و قبولیم در امتحانهای شفاهی نشان میداد استعداد دارم به نظرم رسید بروم خارج از كشور، به سمندریان گفتم اگر شده بروم خارج میروم و در این رشته تحصیل میكنم.»
اویسی از سال 1357 اولین تجربیات بازیگریاش را در سینمای حرفهای ایران شروع كرد. او قبل از آن چند تجربه در ساخت فیلمهای كوتاه داشت. این نشان میداد كه علاقه او به بازیگری در كنار میل به كارگردانی قرار دارد. كما این كه در سالهای بعد در كنار تعداد پرشماری از بازی در كارنامهاش چند فیلم سینمایی و تلویزیونی را هم كارگردانی كرد. اولین تجربه كارگردانی او فیلم مادر محصول سال 1363 (با فیلم مادر مرحوم علی حاتمی اشتباه نشود) بود كه فضای تاریخی داشت و آموزهای اخلاقی را مطرح میكرد. پس از آن فیلم باعو (1367) را ساخت كه اثری درباره تلاشهای یك نوجوان در منطقهای روستایی بود. فیلم مریم و میتیل (1371) كه نویسندگیاش هم بر عهده اویسی بود سومین ساخته بلند اوست و برخلاف 2 فیلم قبلیاش فضایی شاد و شنگول و كودكانه داشت و فروش خوبی هم كرد. سربلند (1373)، چهارمین اثر اویسی در مقام كارگردانی است. به هر حال بار اصلی هویتی كاری اویسی بیشتر بازیگری است تا كارگردانی. اویسی اولین فیلم بلندی را كه در آن بازی كرد قدغن (علیرضا داوودنژاد) بود. اما اثری كه تماشاگران با چهره او آشنا شدند، سریال سربداران بود كه اویسی در آن نقش ایلچی طوغای را بازی میكرد: نقش خشن كه معرف توحش قوم مغول بود. او یك بار خاطرهای شیرینی را از مناسبات پشت صحنهای این سریال و نقش خاصش تعریف كرد كه بازگوییاش در این مجال خالی از لطف نیست. ماجرا از این قرار بود كه عوامل سریال در مسیر رفتن به لوكیشن صحنه بودند كه پشت ترافیكی سنگین گیر كردند. نجفی، كارگردان سربداران، از اویسی خواست تا با پلیسی كه سرچهار راه ایستاده بود صحبت كند و مشكل ترافیك را حل كند. اویسی با همان گریم و لباس ایلچی از پشت سر نزدیك پلیس رفت و با صدای گرفتهاش او را صدا كرد و افسر جوان تا او را با آن هیبت دید نزدیك بود قالب تهی كند و...!
اویسی با فیلم ناخدا خورشید ناصر تقوایی جایگاه نقشهای خشن سینماییاش را بیشتر تثبیت كرد. او در این فیلم در نقش سركرده اوباشی تبعیدی به نام كلنل بازی میكرد. او خود درباره این نقش گفته است: «اولین نقشی بود كه وقتی خواندم با رضایت كامل رفتم سركار و میدانستم مال من است.» اما حضورش در سریال كوچك جنگلی بهروز افخمی در نقش یكی از یاران جنگلی میرزا به نام مشهدی علی شاه همراه با طنز پنهانی بود كه میشد از آن دریافت كه اویسی در كنار قابلیتهایش برای نقشهای منفی پتانسیل بالایی جهت سوق دادن نقش به سوی حوزههای كمیك دارد. این پتانسیل در بازی در فیلم هیجو منوچهر عسگری نسب كه هجویهای برفیلمهای وسترن بود بیشتر نمود پیداكرد. جالب اینجا است كه اویسی در این فیلم به یكی از آرزوهایش كه نقش آفرینی در قالب یك كابوی بود دست یافت: «بازی كلینت ایستوود در یك دلار سوارخ شده خیلی من را تحت تایید قرار داد و همیشه دلم میخواست یك فیلم وسترن خیلی خوب بازی كنم، اكثر فیلمهای جان وین را هم دوست داشتم، دلم میخواست جای او باشم با همان كلاه و لباس كابوی و حركاتی كه انجام میداد» او در فیلم پرنده كوچك خوشبختی هم نقش یك شكارچی را داشت كه شمایل چندان مثبتی نزد قهرمان داستان پیدا نمیكرد و در فیلم سرب كیمیایی هم رسما یك تروریست صهیونیست به نام یزقل وابسته به تشكیلات هاگانا بود تا یهودیهای مخالف این جریان را بكشد. اما در فیلم هامون مهرجویی باز نقشی سرخوشانه داشت: دكتری به نام سروش كه از نشستن روی ویلچر خودكار لذت میبرد و دور راهروهای بیمارستان با آن میچرخد! او در فیلم دیگر این فیلمساز یعنی بانو هم خوش درخشید و تلفیق زیركانهای از خشونت (تهاجم و دزدی به منزل بانو) و طنز (موقعیت لایعقلی كه دارد) را در نقشش تنید. اویسی در فیلمهای فراوانی بازی كرده است كه یادآوری و توضیح تكتك عناوینشان مفصل خواهد بود: سایه خیال، دلشدگان، گلسرخ، ریحانه، حكایت آن مرد خوشبخت، قرق، مسافران، درهانار، پرنده آهنین، پرواز را بخاطر بسپار، آخرین خون، بدل، مرضیه، لژیون، میخواهم زنده بمانم، اعاده امنیت، پاتك، حادثه در كندوان، جهان پهلوان تختی، گاومیشها، بشارت منجی، مادرزن سلام، كلاهی برای باران، چارچنگولی و... كه تعدادشان به بیش از 40 عنوان میرسد. اما همان طور كه گفتیم او با یك سریال روتین طنز بود كه نزد تماشاگران شهرت و اعتباری مضاعف یافت و از آن پس نامش در فهرست محبوبترین كمدینها قرار گرفت. این سریال بدون شرح(مهدی مظلومی) نام داشت كه داستانش درباره ماجراهایی بود كه در هیات تحریریه نشریهای هفتگی و مناسبات و روابط آدمهایش سپری میشد. اویسی نقش مدیر مسوول این نشریه را بازی میكرد كه در تعاملی خوب با بازیگر مقابلش جعفری درخشش فراوانی را كسب كرد. تكیه كلامهای او در این نقش (مانند دیجیتالم كجا بود!) هنوز در یاد بینندگان سیما هست. اویسی بعد از بدون شرح سریالهای طنز زیادی بازی كرد كه البته در برخی از آنها موفقیتش را تكرار كرد (مثل باغچه مینو و زیرزمین) و در برخی دیگر متاسفانه فقط موقعیتش را بدون موفقیت تكرار كرد. زیاده كاری او در ایفای نقشهای مشابه بویژه در سالهای اخیر روند مناسبی را در كارنامه پربارش رقم نزده است. اویسی در كنار بازیگری و كارگردانی گاه به خوانندگی هم میپردازد كه حتما بینندگان با مطلع ترانههایش در تیتراژ پایانی دو سریال بدون شرح و باغچه مینو آشنا هستند. «میزند باران به شیشه...» و «یه شب خوابت چشامو بیخبر برد...» كه شیرینی و حلاوت خاص خود را داشت.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
مطالب پیشنهادی:
محمدرضا فروتن؛ او یك ستاره است
كمال تبریزی، آرام و رو به صعود
عکسهای اختصاصی سیمرغ از بهنوش بختیاری+ بیوگرافی کوتاه
حمید گودرزی؛ مسافری از سینما
بیوگرافی و گزارش تصویری از رضا عطاران