فیلیپ سیمور هافمن
با این حال این تمامی قصه نیست و باید متذكر شد كه او برای فرورفتن هرچه بهتر در نقش مطروحه 18 كیلو از وزن بدنش كم كرد و ماه‌ها سرش را در نوشته‌ها و كتاب‌های كاپوتی فرو كرد و...
 
 درباره فیلیپ سیمور هافمن
بسیاری از بازیگران سینما با وجود تبحر و تسلطی كه در حرفه خود به دست آورده‌اند، تمایل دارند توانمندی خود را در سایر عرصه‌های سینمایی و مخصوصا كارگردانی بیازمایند و در این بین چهره‌هایی هستند كه در تجربه كارگردانی هم خود را موفق نشان داده‌اند.
مورگان فریمن، شان پن، تیم راث، رابرت ردفورد و بسیاری دیگر از این جمله هستند. یكی از آخرین نمونه‌های این روند مربوط به فیلیپ سیمور هافمن، بازیگر مجربی است كه 5سال پیش به خاطر بازی در نقش و فیلم كاپوتی برنده اسكار بهترین بازیگر هم شد. چند هفته است كه اولین فیلم سینمایی او در مقام كارگردان به نام جك به قایق سواری می‌رود (jack goes boating) در اكران محدودی روی پرده سینماهای آمریكا رفته است؛ فیلمی كمدی ـ رمانتیك بر اساس اقتباسی از یك نمایشنامه از پل گلودینی. به این مناسبت در این نوبت از ضمیمه قاب كوچك، نگاهی اجمالی خواهیم داشت به فعالیت‌های سینمایی این بازیگر.
 
فیلیپ هافمن در جولای 1967 در ایالت نیویورك به دنیا آمد. او سومین فرزند از چهارفرزند خانواده بود؛ اما كودكی را زیر سایه مهر والدین نگذراند زیرا وقتی فقط 9 سال داشت، پدر و مادرش طلاق گرفتند. پدر او یك مدیر اجرایی در شركت زیراكس بود و مادرش زنی كه به رغم خانه‌داری در امور مربوط به حقوق زنان فعال بود و در این زمینه به كار و تلاش فراوانی می‌پرداخت. خود او به ورزش و فعالیت‌های آن علاقه‌ای بسیار داشت و در این عرصه ماندگاری زیادی را نشان می‌داد. او در زمانی كه به مدرسه می‌رفت، به كارهای نمایشی و تئاتری نیز مشغول شد و شدت و وسعت این كار زمانی فزونی گرفت كه طی مسابقات فوتبال آمریكایی مصدوم و مجبور به كنار گذاشتن فعالیت‌های ورزشی خود شد و متمایل به هنر گردید تا آنجا كه با تداوم مطالعه در این زمینه، سال 1989 مدرك هنرهای دراماتیك را از دانشگاه ایالت نیویورك گرفت و اتفاقا در همین دوران هم بود كه هافمن نام سیمور را كه اسم پدربزرگش بود در بین دو نام كوچك و فامیلی‌اش قرار داد و اسم فیلیپ سیمور هافمن از این طریق به وجود آمد.
هافمن كار بازیگری‌اش را از سال 1991 در تلویزیون شروع كرد و اولین فیلم مهم سینمایی‌اش را كه اتفاقا اثر مشهوری هم هست با نام بوی خوش زن (Scent of a Woman) در سال بعد رقم زد. او در این فیلم در نقش جوانی گستاخ و شوخ كه می‌خواهد با اتكا به رانت پدر ذی نفوذش كارهایش را پیش ببرد در كنار آل پاچینو ظاهر می‌شود و حضور خوبی را در اولین تصویرهای سینمایی‌اش از خود بروز می‌دهد. او بعد از بازی در این فیلم، در كارهای دیگری مانند گردباد (Twister) و شب‌های بوگی(Boogie Nights) نقش ایفا می‌كند، اما در سال 1998 با بازی در فیلم لبوفسكی بزرگ كه در آن برادران كوئن (ایتن و جوئل) از وی چهره یك دلال و مرد دائماً در حال تغییر را ارائه دادند درخشش بیشتری به دست آورد. در آقای ریپلی بااستعداد (The Talented Mr. Ripley) هافمن از بازیگران اصلی كه ستارگانی همچون مت دیمون، جودلا و گوینیت پالترو بودند پیشی گرفت و این كار را با ایفای هنرمندانه نقش یك وجهی اما مهم انجام داد.
كار قابل توجه دیگر او طی آن ایام بازی در فیلم تقریباً مشهور (Almost Famous) درباره یك گروه معروف موسیقی دهه 1970 بود كه هافمن در آن نقش یك گزارشگر وقایع موسیقی به نام لستر بنگز را بازی می‌كرد. او پیش از این در فیلم خوشحالی (Happiness,1998) نیز نقش یك مرد تك رو را با هنرمندی ایفا كرده بود. باز اگر بخواهیم سایر نقش‌های بارز اما پنهان مانده سیمور هافمن را معرفی كنیم، باید از مگنولیا (Magnolia) ساخته پل تامس اندرسون، كوهستان سرد محصول 2003 و به كارگردانی آنتونی مینگلا و منگ عشق (Punch-Drunk Love ) یاد كرد.
سال 2005 نقطه عطفی در كارنامه هافمن بود. او در این مقطع جایزه اسكار برترین بازیگر مرد را برد و به خاطر حضور درخشانش در فیلم كاپوتی به این توفیق بزرگ رسید و پس از سال‌ها كه نقش‌های تخصصی و سخت را در هالیوود تجربه كرد و تبدیل به یكی از رازها و گنج‌های پنهان مانده آن شده بود، شهرت و اعتباری مضاعف یافت. او در فیلم كاپوتی (Capote) ساخته بنت میلر نقش ترومن كاپوتی، نویسنده معروف آمریكایی را بازی كرد. ماجرای این فیلم بیشتر روی شش سالی تمركز دارد كه طی آن ترومن كاپوتی داستان مشهور خود در كمال خونسردی را نوشت. با بازی هافمن ما نه فقط نوع برخورد خاص كاپوتی را با مسائل مختلف و صدای تیز و تندش می‌بینیم و می‌شنویم بلكه موارد روحی و درونی و روانی‌ای را هم كه باعث شد او دائماً به سمت مسائل خطیر كشیده شود، حس می‌كنیم و تمام اینها از هنرهای ویژه او برمی‌خیزد. خیلی‌ها می‌گویند او با همان اندیشه‌ها و احساسات بدیع و خطیر نه فقط افراد دور و بر خود را ویران كرد بلكه در نهایت خودش را نیز به عرصه تضعیف و پسروی كشاند و در نهایت در هیات یك هنرمند نابود كرد. در فیلم بنت، كاپوتی را در وضعیتی می‌بینیم كه در حال صحبت و مذاكره با بسیاری از هواداران كارهای خود است و گاهی بی‌خیال است، اما در مواردی دیگر قصد تخلیه اطلاعات مخاطبان خود را دارد و انگار مثل یك خوره به جان آنها افتاده و هر فكر و تصوری را از وجود آنها بیرون كشیده و جذب خود می‌كند. او برای ترسیم هرچه صحیح‌تر و دقیق و بهتر كاراكترهای مورد نظرش و به ویژه كسانی كه در دو كتاب او كارشان به محاكمه و اعدام كشیده می‌شود، مخصوصاً و با برنامه قبلی با دو زندانی محكوم به اعدام ساعاتی متمادی را سپری كرد و با ایده‌ها و دیدگاه‌های آنان آشنا شد و بر پایه وجود كاراكترها و حرف‌هایشان قصه‌های فوق‌العاده خود را روی كاغذ برد و به بیشترین حد تاثیر‌گذاری خود رساند. اما چنان فشار فكری و روحی را بر خود وارد ساخت كه پس از آن هرگز نتوانست قصه دیگری را بنویسد و بهتر بگوییم هیچ وقت قادر نشد كتاب‌ها و رمان‌های بعدی‌ را كه نوشت، به پایان برساند و آن كارها اغلب ناتمام ماند و ثمر نهایی را نداد. فیلیپ سیمور هافمن با مهارت این اتفاقات را از سوی ترومن كاپوتی به تصویر كشیده و همان كاراكتر را به طور اخص بازسازی كرده است. رفتار، نوع حرف زدن و حركات دست‌هایش مانند همان نویسنده است و چنان حساب شده نشان می‌دهد كه لس‌آنجلس تایمز آورده است: «همه می‌دانند كه كاپوتی در بعضی روزها چقدر خیره‌سر و درونگرا و در عین حال پرخاشگر بود و اگر قرار بود بازیگر دیگری به جز هافمن این نقش را بازی می‌كرد، شاید نمی‌توانست همچون او در این قالب‌های گریزان جای گیرد و در آن چارچوب چنان خوب بازی كند كه با آن یكی شود. باید اعتراف كرد كه حضور و بازی هافمن در این رل به طرز خطرناكی صداقت بار است.»

با این حال این تمامی قصه نیست و باید متذكر شد كه او برای فرورفتن هرچه بهتر در نقش مطروحه 18 كیلو از وزن بدنش كم كرد و ماه‌ها سرش را در نوشته‌ها و كتاب‌های كاپوتی فرو كرد و
به مطالعه آنها پرداخت و فیلم‌های موجود و نوارهای صوتی باقیمانده از كاپوتی را دید و شنید و سنجید و بررسی كرد و نهایت كوشش خود را مبذول داشت تا مثل او شود. خود او می‌گوید: «بدترین كار این است كه بخواهید كلمه به كلمه و حركت به حركت ادای یك نفر را دربیاورید، چون در آن صورت فقط یك كپی بی روح از روی آن فرد خواهید بود. تلاش كرده‌ام كه انرژی و روح و روند كار او را ترسیم كنم. می‌خواستم چیزی باشم كه در قالب‌های حقیقی وجود كاپوتی بگنجد و همانند آن باشد و نه یك چیز مصنوعی و تقلید صرف. فقط از این طریق می‌توانید وجود حقیقی یك نفر را به تصویر بكشید و تصویر صحیحی را از او ارائه بدهید.»
از دیگر كارهای شاخص هافمن بازی در فیلم پیش از آن‌كه شیطان بفهمد مرده‌ای سیدنی لومت است. نام فیلم از ضرب‌المثلی ایرلندی گرفته شده كه می‌گوید: «قبل از این كه شیطان بفهمد مرده‌ای، نیم ساعت را در بهشت خواهی گذراند.» در این فیلم كه در ژانر جنایی ساخته شده، هافمن نقش اندی را بازی می‌كند كه كارگزاری طمعكار و به بن بست مالی خورده است و برای رهایی از این وضعیت نابسامان برادرش را اغوا می‌كند تا نقشه دستبرد به یك جواهرفروشی را عملی كنند اما جریان سرقت بخوبی پیش نمی‌رود و... بازیگری یكی از جنبه‌های برتر این فیلم است. تركیب بازیگران بسیار مناسب است و احتمالاً بدون این تركیب خاص، درام داستان چنان كه باید تاثیرگذار از كار درنمی‌آمد. البته ظاهر فیلیپ سیمور هافمن و ایتان هاوك چندان به دو برادر نمی‌آید اما ارتباط خاصی كه میان آنها شكل گرفته این مشكل را جبران كرده؛ ارتباطی كه به ویژه صحنه سرقت را به یك نمونه نادر و متفاوت در سینما تبدیل كرده است.
 
 كار مهم دیگر هافمن فیلم خانواده سوج (The Savages) به كارگردانی تامارا جنكینز است با داستانی درباره یك خواهر و برادر میانسال كه حوادثی باعث می‌شود در زندگی‌هایشان تجدید نظر كنند و دوران تلخ كودكی خودشان را پشت سر بگذارند. فیلم نقش‌آفرینی‌های بسیار خوبی دارد، بخصوص لورا لینی و سیمور هافمن بسیار درخشیده‌اند. دقیقا به همین خاطر بود كه سیمور هافمن نامزد اسكار و گلدن گلوب شد. جالب این است كه در فیلم، فیلیپ سیمور هافمن برادر بزرگ لورا لینی است اما در دنیای واقعی، لینی از او بزرگ‌تر است! هافمن دو سال قبل در فیلم شك (‌doubt) ساخته جان پاتریك شانلی نیز بسیار خوش درخشید. او در این فیلم نقش یك كشیش كلیسا را در یك مدرسه كاتولیكی دارد كه بچه‌های مدرسه خیلی دوستش دارند. او هرگز كشیش سختگیری نیست و اعتقاد به تغییر در سیستم خشك آموزش مدرسه دارد اما راهبه مدرسه به خصوصیات اخلاقی او شك می‌ورزد و همین مشكلاتی را برای مدرسه پیش می‌آورد. هافمن با بازی دوگانه‌ای كه در این فیلم ارائه می‌دهد، مفهوم شك را از درون داستان فیلم تا مرز ذهن تماشاگر هم پیش می‌برد و تا پایان نیز چندان قطعیت نمی‌یابد كه تهمت راهبه به كشیش تا چه حد درست یا اشتباه بوده است.
از دیگر فیلم‌های مهم هافمن در سال‌های اخیر می‌توان به جنگ چارلی ویلسون و نیویورك مجاز مرسل اشاره كرد. به هر حال او بازیگری با ویژگی‌هایی منحصر به فرد است كه در هر فیلم چه در نقش اصلی و چه در نقش‌های فرعی بسیار جلب توجه می‌كند و همدلی خاصی را در مخاطب برمی‌انگیزد. راجر ایبرت، منتقد معروف سینما درباره او گفته است: «او به عنوان یك بازیگر بی‌رحمانه عمل می‌كند. صورتش اغلب در نمای نزدیك عرق كرده و پر از لك است و قرمزی پوست آن یك جور بیماری یا شرم زیاد را تداعی می‌كند. هر بازیگری حاضر نیست چنین ظاهر شود.» و منتقد دیگر مایكل او.سولیوان او را یكی از بزرگ‌ترین بازیگران این روزها می‌داند.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir/ مهرزاد دانش
 
مطالب پیشنهادی:
مورگان فریمن؛ همیشه محبوب (+عکس فیلم ها)
 همه چیز درباره نیکلاس کیج (+گزارش تصویری)
 مت دیمون بزرگمرد كوچك!
مرد عینکی محبوب سینمای کمدی (+تصاویر)
زندگی خانوادگی و هنری کیانو ریوز+گزارش تصویری