نشانه‌ ها همه برف‌ اند و راه‌ ها همه برف
 در انتظار تو چشمم سپید شد شب و روز/ سپیدها همه برف و سیاه‌ ها همه برف

اشعار زیبا و خواندنی درباره برف و زمستان

غزلی از محمد سعید میرزایی

نشانه‌ ها همه برف‌ اند و راه‌ ها همه برف

و امتداد سپید نگاه‌ ها همه برف

در انتظار تو چشمم سپید شد شب و روز

سپیدها همه برف و سیاه‌ ها همه برف


شبیه دشت هزاران مترسک است جهان

نشسته است به روی کلاه‌ها همه برف


شبیه دهکده‌ای خفته زیر بهمن‌ها

که هفته‌ها همه برف است و ماه‌ها همه برف


و عشق کلبه دوری است شاید آن سوی کوه

و انتهای مه‌‌آلود راه‌ها همه برف


قندیل

سید علی میرافضلی/ شاعر و پژوهشگر

زمستان را

من از سوراخ‌ های چکمه‌ام احساس می‌کردم

معلم روزها هاشور می‌زد تخته را با گچ

و حسّ گزگز پاهای سرماخورده را می‌داد

سفیدی‌های یکدستی که با من پابه‌پا هر روز می‌آمد


کلاغ از ردّ پاهایش مشخص بود

که زیر برف‌ها جز دانه‌های پوک چیزی نیست


ردیف شیروانی‌ها

شبیه پیرمردانی که بوی مرگ می‌دادند.


و باران همچنان یک‌بند می‌بارد

بخار شیشه‌ها امضای انگشت مرا دارد


صدای سرفه‌ای انگار

پشت میله قندیل

یک عمر است زندانی‌ست

لحاف کهنه

گیج اولین برف زمستانی‌ست.



برفگیر است دلم

چند شعر کوتاه

1)

ردّ پاهایت

برف را امضا کرد.

2)

نه تکلیف این ابرها روشن است

نه تکلیف خورشید

فقط باد در باد در باد.

3)

انگار برفی در خیابان نیست

وقتی به چشمانت می‌اندیشم.

4)

باد, با خود می‌بَرَد ما را

ناگهان

ما را به‌خود می‌آوَرَد

باران.

5)

سرمای ناهنگام:

خالی است چشم انداز بی عابر.

6)

کاج

دلتنگ کلاغ است

هنوز!

7)

می‌نویسم: برف

جوهر خودکار ابرست این!

8)

لیوان چای را

تکرار می‌کنم.

از سردیِ همیشة من کم نمی‌شود.

9)

چیزی نگفت باد

حرفی نداشت ابر؛

گنجشک از صنوبر بی برگ پر کشید.

10)

در برف رفته است

یک رد ناشناس ؛

11)

برف‌ها

در سکوت می‌بارند

بر ردیف صنوبران کهن.

12)

در باد بی لگام

چرخید خط در هم امضای یک کلاغ. 

 

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com