به ابرها كه فكرهای طویلم بودند
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار كه در من جاری بود
به ابرها كه فكرهای طویلم بودند
 به رشد دردناك سپیدارهای باغ كه با من
از فصل های خشك گذر می كردند
به دسته های كلاغان
كه عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم كه در آینه زندگی  می كرد
و شكل پیری من بود
و به زمین كه شهوت تكرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
می آیم می آیم می آیم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاك
با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریكی
با بوته ها كه چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم می آیم می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
 و من در آستانه به آنها كه دوست می دارند
و دختری كه هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد

گردآوری:گروه فرهنگ وهنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: sarapoem.persiangig.com


مطالب پیشنهادی:
تقدیر از بزرگان هم به سیاست کشید!
برندگان نوبل جوایز خود را کجا خرج می کنند؟!
هنر «تاپستری» با پشتوانه غنی از فرهنگ ایرانی
ناگفته‌های «آخرین رابین‌هود»
«آینه‌های روبرو» بالاخره اکران می‌شود