در ادامه ترانه های کودکانه ای، از شل سیلور استاین به مناسبت روز ملی ادبیات کودکان و نوجوانان را می خوانیم:
وقتی که همه پرنده ها برای زمستون
به سوی جنوب کوچ میکنن،
یه پرندهی عجیب و غریب راهشو کج کرده به سمت شمال
و در حالی که به خودش میلرزه
توی سرما به سمت شمال پرواز میکنه.
و میگه: اینطوری نیس که من،
یخ و سرما و زمین پر از برف رو دوست داشته باشم.
به خاطر این به شمال میرم،
که بعضی وقتا دوست دارم تنها پرنده ی شهر باشم.
کی منو دوست داره؟ هیشکی.
کی بهم اعتنا می کنه؟ هیشکی.
کی واسم هلو و گلابی می چینه؟ هیشکی.
کی به من نوشابه و شیرینی می ده؟ هیشکی.
کی به لطیفه هام گوش می ده و می خنده؟ هیشکی.
کی تو دعوا به کمکم میاد؟ هیشکی.
کی دلش برام تنگ می شه؟ هیشکی.
کی واسم گریه می کنه؟ هیشکی.
کی به نظرش آدم جالبیم؟ هیشکی.
پس اگه ازم بپرسید که بهترین رفیقم کیه،
فورا بهتون می گم هیشکی.
اما دیشب حسابی ترسیدم
بیدار شدم دیدم هیشكی دور و برم نیس.
صداش زدم دستمو به طرفش دراز کردم
به همانجایی که همیشه بود
همه جای خونه رو، همه گوشه هاشو دنبالش گشتم
انقدر گشتم که خسته شدم. حالا دیگه نزدیك صبحه
دیگه جای هیچ شکی نیست
که " هیشکی" رفته!
کی بهم اعتنا می کنه؟ هیشکی.
کی واسم هلو و گلابی می چینه؟ هیشکی.
کی به من نوشابه و شیرینی می ده؟ هیشکی.
کی به لطیفه هام گوش می ده و می خنده؟ هیشکی.
کی تو دعوا به کمکم میاد؟ هیشکی.
کی دلش برام تنگ می شه؟ هیشکی.
کی واسم گریه می کنه؟ هیشکی.
کی به نظرش آدم جالبیم؟ هیشکی.
پس اگه ازم بپرسید که بهترین رفیقم کیه،
فورا بهتون می گم هیشکی.
اما دیشب حسابی ترسیدم
بیدار شدم دیدم هیشكی دور و برم نیس.
صداش زدم دستمو به طرفش دراز کردم
به همانجایی که همیشه بود
همه جای خونه رو، همه گوشه هاشو دنبالش گشتم
انقدر گشتم که خسته شدم. حالا دیگه نزدیك صبحه
دیگه جای هیچ شکی نیست
که " هیشکی" رفته!
It’s the deadly eye
Of Poogley-pie.
Look away, look away,
As you walk by,
‘Cause whoever looks right at it
Surely will die.
It’s a good thing you didn’t …
You did? …
Good-bye.
Of Poogley-pie.
Look away, look away,
As you walk by,
‘Cause whoever looks right at it
Surely will die.
It’s a good thing you didn’t …
You did? …
Good-bye.
بچه جون "نباید" ها رو گوش کن
"نکن" ها رو گوش کن
"مبادا" ها رو گوش کن
"ممکن نیست" ها و "ابدا" ها رو گوش کن
"به هیچ وجه" ها و "هرگز" ها رو گوش کن
بعدش به من گوش کن ببین چی میگم
بچه جون هر چیزی ممکنه رخ بده
هر چیزی میتونه بیش بیاد.
"نکن" ها رو گوش کن
"مبادا" ها رو گوش کن
"ممکن نیست" ها و "ابدا" ها رو گوش کن
"به هیچ وجه" ها و "هرگز" ها رو گوش کن
بعدش به من گوش کن ببین چی میگم
بچه جون هر چیزی ممکنه رخ بده
هر چیزی میتونه بیش بیاد.
بانوی مشعل به دست
کنار خلیج ایستاد، در سپیده دمی سرد و خاکستری.
و نظاره کرد سرزمین آشفته را.
به آن سوی خلیج نگریست.
به جنوب، جایی که خیابانها به سرخی میزد.
به فرزندانش که رنج میبرند و جان میدادند.
روی برگرداند و به مشرق نگریست،
آنجا که سربازان رژه میرفتند.
تلخی و نفرت را
در چشمان آنها که تغییر نمیکردند و
صبرشان لبریز شده بود دید.
چهرههای سیاهی دید.
اندوهشان را حس کرد،
ناله و زاریشان را شنید.
ودرد را دید، در یک میلیون چشم.
روی بر گرداند.
آنگاه عهدی فراموش شده
از صدها سال پیش را به یاد آورد.
و نالهها و گریهها و فریادهای آزادی
در گوشش طنین انداز شد.
بانوی مشعل به دست
به رویایی اندیشید که اکنون از دست رفته بود.
به آسمان چشم دوخت و آنگاه،
شرمسار سرش را خم کرد
و گریست.
تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
مطالب پیشنهادی:
مطالب پیشنهادی:
به روایت یک عکس؛بیوه همفری بوگارت+تصویر
حدیث فولادوند: شباهت زیادی به «فوزیه» دارم+تصویرشبی همسرم از من خواست با زن دیگری بیرون بروم!
الماس «دریای نور» و تاج فرح پهلوی کجاست؟+تصاویر گنجینه
سریالی که آبروی صدا و سیما را برد!