شرجي خورده،
از همين درياي حوالي آمده بودي
بي آنكه نوايي
تورابه اين سمت سوق دهد
كه تو خود فرياد بودی
تا جنوب را
برحنجره گيتار جاودانه سازد
ناصريا:
سفره هاي پهن شده در سرزمين مادري ما
سفره هاي فقر نان نيست
اما خالي از ترانه است!
دريا را آواز كردي
ماسه هاي آفتاب زده را بي اندازه شعر
وبرق چشمان بچه هاي بندر را
در شيرين ترين زمزمه هاي دلتنگي
نواختي!
نمي خواهم بگويم
از همين درياي حوالي آمده بودي
بي آنكه نوايي
تورابه اين سمت سوق دهد
كه تو خود فرياد بودی
تا جنوب را
برحنجره گيتار جاودانه سازد
ناصريا:
سفره هاي پهن شده در سرزمين مادري ما
سفره هاي فقر نان نيست
اما خالي از ترانه است!
دريا را آواز كردي
ماسه هاي آفتاب زده را بي اندازه شعر
وبرق چشمان بچه هاي بندر را
در شيرين ترين زمزمه هاي دلتنگي
نواختي!
نمي خواهم بگويم
كه ابرك صدايت
تا هميشه خواهد باريد
در آسمانهاي شمال وشرق
ويا با كوير ،
شب نشين ابدي خواهد شد!
من ميگويم:
جنوب بي تو چه خواهدكرد!
آواي مردمان اين ديار
طوفاني تر از هميشه ،
جنوب بي تو چه خواهدكرد!
آواي مردمان اين ديار
طوفاني تر از هميشه ،
بر سينه اين خليج موج مي نوازد.
ناصريا:
تو كه اَ دنيا دلُت بريدَه....
حسين ايزدپناه