20 شعر از عشق و یک ترانه از نومیدی
سر کشیدن به زندگی و شعر پاپلو نرودا به بهانه انتشار ترجمهای جدید از کارهایش
36 سال از مرگ نرودا میگذرد؛ مدتی که طی آن حداقل 3 نسل آدم دست از کتابخوانی برداشته و این تفریح را به جوانترهای بیکار واگذار کرده اند ولی هنوز در تمام جهان و به تمام زبانها مدام ترجمههای جدید و پر فروشی از کارهای او چاپ میشوند. بی دلیل نیست که مارکز میگوید نرودا بزرگترین شاعر قرت بیستم در تمام زبانهاست. نرودا همچنین نخستین فرد از امریکای لاتین است که در اروپا و امریکای شمالی شهرت جدی به هم زده و دکترای افتخاری از اکسفورد دریافت کرده است. یکی از دلایل شهرت نرودا، ارتباطش با انقلاب شیلی است؛ این که به نفع سالوادور آلنده از نامزدی ریاست جمهوری انصراف داد، تا توانست از آلنده دفاع کرد و چند روز پس از کودتای پینوشه _ قبل از این که ژنرالها بیایند و مثل ویکتور خارا و بقیه خدمت او هم برسند _ از غصه دق کرد و مرد. اوایل _ خصوصا ً در کشورهای جهان سوم _ همه نرودا را به شعرهای چریکی، انقلابی ضد امپریالیستیاش میشناختند و این قبیل کارهایش بود که زیاد ترجمه میشد و دل میبرد اما حداقل در یکی دو دهه اخیر شعرهای عاشقانه اش هستند که رو آمده اند تا ثابت شود که نرودای چریک ماندگار است.
سر کشیدن به زندگی و شعر پاپلو نرودا به بهانه انتشار ترجمهای جدید از کارهایش
36 سال از مرگ نرودا میگذرد؛ مدتی که طی آن حداقل 3 نسل آدم دست از کتابخوانی برداشته و این تفریح را به جوانترهای بیکار واگذار کرده اند ولی هنوز در تمام جهان و به تمام زبانها مدام ترجمههای جدید و پر فروشی از کارهای او چاپ میشوند. بی دلیل نیست که مارکز میگوید نرودا بزرگترین شاعر قرت بیستم در تمام زبانهاست. نرودا همچنین نخستین فرد از امریکای لاتین است که در اروپا و امریکای شمالی شهرت جدی به هم زده و دکترای افتخاری از اکسفورد دریافت کرده است. یکی از دلایل شهرت نرودا، ارتباطش با انقلاب شیلی است؛ این که به نفع سالوادور آلنده از نامزدی ریاست جمهوری انصراف داد، تا توانست از آلنده دفاع کرد و چند روز پس از کودتای پینوشه _ قبل از این که ژنرالها بیایند و مثل ویکتور خارا و بقیه خدمت او هم برسند _ از غصه دق کرد و مرد. اوایل _ خصوصا ً در کشورهای جهان سوم _ همه نرودا را به شعرهای چریکی، انقلابی ضد امپریالیستیاش میشناختند و این قبیل کارهایش بود که زیاد ترجمه میشد و دل میبرد اما حداقل در یکی دو دهه اخیر شعرهای عاشقانه اش هستند که رو آمده اند تا ثابت شود که نرودای چریک ماندگار است.
«چرا اسرارآمیز به دنیا نیامدم؟/ چرا بدون همبازی بزرگ شدم؟/ چه کسی مرا واداشت/ دیوارهای غرور خود را ویران کنم؟»؛
«کجاست کودکی که بودم؟/ هنوز در درونم است یا ترکم کرده؟/ میداند هرگز دوستش نداشتم؟/ و او هم هیچ وقت دوستم نداشت؟».
«کجاست کودکی که بودم؟/ هنوز در درونم است یا ترکم کرده؟/ میداند هرگز دوستش نداشتم؟/ و او هم هیچ وقت دوستم نداشت؟».
نرودا در 2 ماهگی مادرش را از دست داد و فورا ً گیر زن باباهای رنگ و وارنگ افتاد. پدر نرودا معتقد بود شعر چیز بیخودی است و میخواست که او یک «کار درست و حسابی» از جمله کارگری راه آهن _ مثل خود جناب پدر _ پیشه کند. این شد که نرودا هیچ وقت به اسم و فامیل واقعی خودش _ یعنی نفتالی ریکاردو ریس باسوآلتو _ شعر نگفت و از 24 سالگی رسما ً نام شناسنامهایاش را هم به همین عنوان مستعار _ پاپلو نرودا _ برگرداند. او اسم پاپلو نرودا «را از نام «یان نرودا»، شاعر چک قرن نوزدهم گرفته بود.
«بهتر نیست هرگز نرسیم/ تا این که دیر برسیم؟» نرودا یک انقلابی عجول بود. برای یافتن یک کار درست و حسابی یا شاید گریز از خانه، پیشنهاد کاری وزارت خارجه را در جنوب شرقی آسیا پذیرفت. بعد به کنسولگری شیلی در بارسلون و مادرید رفت و در جنگهای داخلی اسپانیا کتاب شعری به نفع جمهوری و با استفاده از کاغذهای خمیر شده و حتی تکههای لباس سربازان در 200 نسخه چاپ کرد که کلی شهرت به هم زد. بعد به کنسولگری شیلی در پاریس و بعد مکزیک رفت. پس از آن به عنوان کمونیست رسمی به کشورش برگشت و سناتور شد؛ هر چند باز هم بیشتر یک شاعر بود تا یک کمونیست و در دستاوردهای حزب حسابی تشکیک میکرد: «این درست است که در لانه مورچگان/ رویا نیز یک وظیفه است؟».
او به خاطر سخنرانیهای تندش علیه حکومت مجبور شد ابتدا مخفی شود و بعد از مرز آرژانتین فرار کند تا باز هم دنیا بگردد اما این بار در تبعید: «چرا تصمیم به مهاجرت گرفتم/ در حالی که استخوانهایم در شیلی زندگی میکردند؟». نرودا پس از مساعد شدن جو به نفع آزادی خواهان به شیلی بازگشت و تا زمان مرگش بر اثر سرطان خون و نارسایی قلبی و تا چند روز پس از کودتا و قتل آلنده، عمده عمرش را در میهن گذراند. نرودا با وجود تهمتها و مخالفتهای فراوان، نوبل ادبیات را در 1971 گرفت. او در 1964 هم کاندیدای نوبل شد اما «کنگره آزادی فرهنگ» که بنیادی بین المللی تحت نفوذ و حمایت مالی رسمی سازمان سیا بود، به همراه عده ای از دشمنانش، خصوصا ً اوکتاویوپاز او را بدنام کردند که در قتل تروتسکی به نفع استالین دست داشته و یکی از مظنونان اصلی ترور تروستکی در مکزیک را فراری داده است (استالین در 1953 جایزه صلح لنین را به نرودا داده بود). این گونه شد که چون دیگر کسی نبود، نوبل آن سال گیر ژان پل سارتر آمد. نوشتههای ادبی نرودا (جز تاریخنگاریها و یادداشتهای سیاسی پر شمارش) عمدتا ً از جنس شعر هستند. او کلا ً از رمان نوشتن و اطاله کلام بیزار بود و رمان طولانی نویسها را دست میانداخت: «تعداد برگهای درخت گلابی بیشتر است/ یا در جست و جوی زمان از دست رفته؟ ».
شاید بهترین توضیح از سبک کار نرودا و چگونه شاعری کردنش در این شعر خودش نهفته باشد: «و در آن زمان بود/ که «شاعری» به جست و جویم برآمد/ نمیدانم از کجا آمد/ از زمستان یا از یک رود/ نمیدانم چگونه/ چه وقت .../ اما از یک خیابان/ از شاخسار شب/ به ناگهان از میان دیگران فرخوانده شدم/ به میان شعلههای مهاجم/ یا رجعت به تنهایی/ جایی که چهره ای نداشتم .../ و چیزی در روح من آغازید:/ تب/ با بالهای فراموش شده و من به طریقت خود دست یافتم:/ رمز گشایی آتش!/ و اولین سطر لرزان را نوشتم/ سرشار از دانایی آنان که هیچ نمیدانند».
نرودا سبک شعری خاصی برای خودش ابداع نکرده اما یکی از نخستین و موفقترین کسانی بوده که از شعر برای ادای دین به میهن و آرمانهای ایدئولوژیک استفاده کرده است: «زمانی که شعر به صحنه آمد/ و قدرت خود را نشان داد ...». مثلا ً در کتاب «سرود همگانی» (کانتو خنرال) خواسته تا تاریخ امریکای لاتین را در قالب سرود حماسی بیاورد: «من اینجایم/ تا تاریخ را حکایت کنم».
نرودا تمام عمر شاعری اش را در تبعید سیاسی یا در مأموریتهای سیاسی، آن هم در عصر انقلابهای جهان سوم گذرانده و طبیعی است که سیاست ملکه شعرش شده باشد.
نرودا از شعر روشنفکرانه و برای مخاطب خاص بیزار بود و میخواست دروازههای شعرش به روی همه باز باشد. نرودای شاعر با زبانی ساده مینویسد، اهل ابهام و معما نبوده و شعرش آن قدر که نیاز به حس کردن دارد، محتاج تفسیر نیست: «آیا اندوهبارتر از این در دنیا هست/ که قطاری زیر باران ایستاده باشد؟».
نرودا تصویر شاعرانه ولی ساده خلق میکند و بیانش صادق و صمیمی است. وقتی از یک پدیده متعجب میشود یا سؤالی دارد، سؤال یا تعجبش آن قدر واقعی است که بی کم و کاست به مخاطب منتقل میشود: «اگر مگس عسل بسازد/ آیا زنبورها دلخور میشوند؟».
او مدام در حال کشف نکات ساده و جدید از طبیعت و امور طبیعی پیش پا افتاده است و حتی برای گوجه فرنگی، ذرت و شلوار شعرهای ظریف حکیمانه و حتی عاشقانه میگوید: «چرا برگها دست به خودکشی میزنند/ زمانی که احساس زردی میکنند؟»؛ «برنج با دندانهای سفید و بینهایتش/ به روی که لبخند میزند؟»؛ «هنداونه به چه میخندد/ وقتی خنجر به گلویش مینهند؟»؛ «گردباد وقتی ایستاده/ چه نام دارد؟»؛ «درخت از زمین چه آموخت/ تا بتواند با آسمان سخن بگوید؟».
شعر نرودا ملیت پرستانه و با وجود دلبستگی زیاد به کشور و قارهاش، از اندوهها و مسؤولیتهای مشترک همه انسانها میگوید. در شعری خطاب به یک یانکی گفته: «برادر من _ خوان _ کفش میفروشد/ همان گونه که برادر تو _ جان _/ خواهر من _ خوانا _ سیب زمینی پوست میکند/ همان گونه که دخترعموی تو _ جین _».
نرودا با فرم راحت است و از آن، در خدمت کارکرد استفاده میکند، مثلا ً خودش اعتراف میکند که بسیاری از اشعارش را چون برای چاپ در روزنامه گفته، طوری تقطیع کرده که عرضشان به ستون روزنامه بخورد و طولشان هم دقیقا ً ستون را پر کند. وقتی نرودا مرد، ارتشیها به خانه اش آمدند، بردنیها را بردند، شکستنیها را شکستند و سپس مسیر آب را به درون خانهاش برگرداندند (اشتباه نکنید، این اتفاق در اواخر قرن بیستم افتاده است نه در عهد فتوحات آشور بنی پال). پینوشه نمیخواست بگذارد تشییع جنازهای برای نرودا برگزار شود اما این در حد توانایی ژنرالها نبود. مردم با زمزمه شعرهای خود نرودا تظاهراتی اعتراضآمیز را به جای تشییع جنازه برگزار کردند تا نرودا حتی در مرگش هم انقلابی و معترض باقی بماند؛ «من بارها زاده شده ام/ از ریشهها/ از ستارههای مغلوب/ از ابدیتی که با دستهایم آفریدم/ من بدرود میگویم/ و در رویایم به خانه برمیگردم/ به پاتاگونیا بازمیگردم/ جایی که باد، طویله را میتکاند/ و اقیانوس یخ میپراکند/ من چیزی از یک شاعر نیستم/ و همه شما را دوست دارم/ من نمیآیم که همه چیز را حل کنم/ امدهام که آواز بخوانم/ آمده ام که تو با من آواز بخوانی».
«آیا عطر و دردم هنوز با من خواهد بود / زمانی که _ ویران _ در خوابی مدام فرو میروم؟» «اگر بمیرم و ندانم چه وقتی است/ ساعت را از که بپرسم؟».
هوا را از من بگیرید، خندههای تان را نه!
هوا را از من بگیرید، خندههای تان را نه!
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 213/یاسر مالی
بازنشر اختصاصی سیمرغ
مطالب پیشنهادی:
پابلو نرودا شاعر همه اعصار
برندگان نوبل ادبیات از آغاز تا امروز
اشعاری از شاعر بزرگ هندی تاگور
برتولت برشت و شعر
بیوگرافی و اشعاری از وردزورث