زينر معتقد است كه جنبة بد شخصيت او در ميان زرتشتيان مزداپرست آنقدر بارز بوده كه مجبور شدند شخصيت او را دو بخش كنند، يكي واي سودرَسان كه در كنار اهورامزدا عمل ميكند و ديگري واي آسيبرسان كه كمي بهتر از يك ديو مرگ است2.
در عهد ساساني، واي، ايزد جنگ و جنگاوران به شمار ميآمده و از وي با عنوان ايزد ارتشتاران ياد شده است. از آنجا كه در سرودههاي ريگودا نيز سرود كاملي مربوط به واي را مشاهده ميكنيم، پس واي قدمت ديرينة خود را مييابد.
زينر در پژوهشهاي خود اين نظريه را عنوان ميكند كه، از نظر كيهانشناسي، واي به عنوان فضاي ميان قلمرو روشنايي و قلمرو تاريكي يا به عنوان نبوغ مسلط آن قلمرو محسوب ميشود، به جز ستيزي كه بين دو نيروي خوبي و بدي در او رخ ميدهد، مسئلة خوبي و بدي براي الهيون عهد ساساني تا آن حد كه براي تقسيم شخصيت او لازم ميآيد مطرح نميشود، او به هر صورت خداي مرگ بوده است و به استثناي تباهسازي روح، مرگ، بزرگترين بدياي است كه ميتواند بر يك مزديسني معتقد غلبه نمايد، در چنين موقعيتي ايزد مرگ ميبايست صورتي ديوي پذيرد و ميتوان حدس زد براي دلجويي از مردمي كه او را به عنوان خداي برتر پذيرفته بودند و در مسير دگرگونسازي قرار داشتند مردان مبلّغ زرتشتي در عهد ساساني واي نيك را خلق كرده باشند، وايي كه كارش استقبال از ارواحي بود كه از چنگ واي بَد، نجات يافته بودند3.
با اين پيشينة اساطيري از ايزدمرگ، امروزه در آيين واي در مناطق زاگرس و اقوامي كه در آنجا ميزيند، درمييابيم كه چرا آواها و نواهايي كه ميشنويم دل و گوشمان را آزار نميدهند بلكه جذبمان ميكنند و هنگامي كه با حركات توأم ميشوند چقدر ديدني ميشوند. آنچه كه بدين عنوان تحت آيين ويژه بر قومي ميگذرد، جاي پژوهشي مدوّن و دقيق توسط يك گروه دارد كه به دليل اهمال از سوي دستگاههاي فرهنگي و هنري تا كنون چنين حركتي صورت نگرفته است.
آنچه كه در اين وجيزه ميآيد اندكي است از دانش ايرانيان در عهد باستان كه آن را به جهان هستي ارائه كردهاند، ايرانيان در عهد باستان واي را فاصلة بين زمين و آسمان ميدانستند، دكتر مسعود جلاليمقدم در اثر خود دربارة خصايص واي چنين مينويسد: آرياييان اوّليه به واي دو خصيصه را نسبت ميدادند؛ يكي اينكه باد واقعي است كه ميوزد و در شكل طوفان با قدرت و سرعت به جلو ميشتابد و هيچ مقاومتي در برابرش ممكن نيست، ديگر اينكه اصل نخستينِ حيات است. در تمامي موجودات زنده نَفَس حياتي است و در عالم نيز نَفَس حياتي است و همان بادي است كه تمامي موجودات زنده در هنگام مرگ بيرون ميدهند.4
براي واي در يَشتها از 15/46 تا 48 هم نامهاي بسيار و هم صفات مختلف تعريف شده است، مانند: ستيزهشكن، فعّال بر ضدّ ديو، به يكبارگي شكستدهنده، قويترين، دليرترين، سختترين، موجانگيز، زبانهكشنده. انديشة نيايش براي باد توسط كشاورزان كوير ايران ريشه در خصيصة نخستين اسطورة كهنِ واي دارد و با نگرشي به بندهش بزرگ، بخش 132، بند 8 حقيقت روشنتر ميگردد، در آنجا چنين آمده كه: اهريمن خطاب به ديوان فرياد برآورد كه، بياييد و اين باد اروند و دلير و آفريدهشده به دست اَهُرمزد را بميرانيد، زيرا گر شما باد را بميرانيد، پس تمام آفرينشها به دست شما ميرانده خواهد شد و در اين نبرد واي درنگ خداي به كمكش نيامد، باد گيج بيفتاد، به سبب كوتاهيِ واي در كمك به باد، اكنون باد گاه تند و گاه آرام ميوزد.
اگر به يسناي متأخر و ونديداد بنگريم و ستايش واي را در نظر آوريم، ميتوان به اين گمان رسيد كه چرا كشاورزان منطقه به عنوان مثال، شهرستان ابركوه به هنگام فرا رسيدن فصل خرمن، جهت وزيدن باد موافق جهت باد دادن محصولات غلّهاي، آيين نيايش باد را، تحت عنوان «حيدرباد» Heydarbād انجام ميدادهاند و از خداوند درخواست ميكردهاند كه جهت بهتر حاصل گرفتن از زمين و كِشت، بادهاي موافق بفرستد. اين آيين بدينگونه اجرا ميشده كه يك نفر تكخوان به عنوان آيينخوان، متن نيايشي را اجرا ميكرده و جمع كشاورز حاضر در آيين نيازخواني را به صورت گروهي پاسخ ميدادهاند.
گرچه هنگامي كه بر متن كنكاش كنيم درمييابيم كه يك توارث فرهنگي از يك آيين نيك به آئيني بس نيكوتر: دين جديد (اسلام) صورت پذيرفته و اين نشاندهندة آن است كه آيينهاي برتر با درونمايههاي سجاياي برين همواره در طول تاريخ ادامه داشتهاند و فقط به لحاظ ساختاري تغييرات نوين مبتني بر انديشههاي نو در آن صورت گرفته است.
خصيصة دوم اسطورة واي در مبحث موسيقيدرماني ايران به ويژه در مناطق جنوب و شرق ايران توارث يافته و در انديشة نحلههاي فلسفي به شكلي زيبا رخ نموده است.
در اين ارتباط نظرية زينر را بايد مورد توّجه قرار دهيم. او ميگويد واي ايزد غالب (برتر) مردمي بوده كه به احتمال زياد در شرق ايران ميزيستهاند.5
در پاية آيينهاي موسيقاييدرماني چون زارنجي، زار، نوبان، گوات، پريخواني كه از منطقة دشت تركمن تا حدود اهواز را در برميگيرد، اين باد است كه در گونههاي مختلف بر انسان چيره ميشود و او را از حريم نيكي و روشنايي به ورطة بدي و ترس و تاريكي ميكشاند. به همين سبب بادها، هم داراي گونهاند وَ هَم داراي زيرشاخههاي گونهگون، كه براي هر كدام از آنها شخصيت و تعريف مذهبي و باورشناختي دارند.
چونان باد سيّد، باد بحري، باد جنگلي، بادِ حبْشي، باد كافر، باد مسلمان، باد جّن و ... نتيجه نهايي آنكه به همان شكل كه جهت بازيابي آثار باستاني كاوش و پژوهش داراي اهميّت است بازنگري پژوهشي در آيينها و هستههاي ريشهاي آنها، بسيار لازم است، به گونهاي كه ميتوان در دل آيينها ريشههاي اساطير و تاريخ معنوي ايرانيان را يافت و به جهانيان نشان داد.
يك آيين ميتواند به اندازه يك مُهر باستاني و يا كتيبهاي كهن ارزش ديرينهشناسي داشته باشد كه اميدوارم چنين حركتي هرچه سريعتر از سوي ارگانها و نهادهاي دولتي با حمايت از پژوهشگران شكل يابد. ان شاء الله.
پينوشت:
1. زروان، ص139
2. همان منبع، ص139 و 140
3. همان منبع، صص144، 45
4. آيين زروان، ص211، به روايت از روايات داراب هرمزديار، ص74
5. زروان، 147
منابع و مستندات
1. زروان يا معماي زرتشتيگري، نوشتة آ.سي.زنر، ترجمه دكتر تيمور قادري، فكر روز، 1375، چاپ دوّم.
2. آيين زروان، مسعود جلالي مقدم، اميركبير، 1384، چاپ اول.
3. بندهش، مهرداد بهار، نشر توس، 1369، چاپ اوّل.
4. گزيدههاي زادسپرم، ترجمة محمدتقي راشد محصل، نشر مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366.
5. پشتها، گزارش ابراهيم پورداوود، به كوشش بهرام فرهوشي، نشر دانشگاه تهران، 1356.
6. يسنا، گزارش ابراهيم پورداوود، به كوشش بهرام فرهوشي، نشر دانشگاه تهران، 1356.