هر یک از خواهرها نسبت به او واکنشی مجزا دارند. خواهر بزرگ تر عصبی می‌شود، خواهر وسطی عاشقش می‌شود و خواهر کوچک تر کنترلش می‌کند. این «درون» هر یک از آن دخترها است، بخش پنهان...

  
 
  گفت وگو با کتایون فیض مرندی کارگردان نمایش «آتن - مسکو»
   
   کتایون فیض مرندی مدرس دانشگاه، طراح و کارگردان تئاتر را بیشتر به دلیل انتخاب موضوعات اجتماعی و زن محور بودن آثارش می‌شناسیم. او پس از اجرای آخرین کارش با عنوان «بدون خداحافظی» در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر چند متن مختلف را برای اجرای عمومی ‌معرفی کرد که به رغم اطلاع رسانی های انجام شده نتیجه یی دربرنداشت تا اینکه با نمایشنامه «آتن- مسکو» به میدان آمد و با پشت سر گذاشتن مشکلات غیرقابل پیش بینی سرانجام آن را در تالار اصلی مولوی روی صحنه برد. در گپ و گفتی چند مرحله یی نگاهی به اجرای این نمایشنامه یونانی داشتیم.
بعد از چند متنی که برای اجرا پیشنهاد دادید چطور شد «آتن- مسکو» را انتخاب کردید؟
▪ بعد از «بدون خداحافظی» شروع به خواندن متن های جدید کرده بودم که این متن را پسندیدم و برای اجرا در مولوی پیشنهاد دادم. در واقع فکر می‌کردم سومین اجرای من خواهد بود. «ورود آقایان ممنوع» نوشته آرش عباسی و بعد «زنی که روی خط راه نمی‌رفت» نوشته خودم و طلا معتضدی را هم به ترتیب به تئاتر شهر و جشنواره بین المللی فجر سال گذشته پیشنهاد داده بودم. «ورود آقایان ممنوع» که ابتدا مورد تایید بود پس از بازگشتم از یک سفر کوتاه با مخالفت روبه رو شد و فرصت جابه جایی متن هم به من داده نشد. «زنی که روی خط راه نمی‌رفت» هم جزء ۱۲ متن برتر جشنواره بود اما تصمیم گرفتند فقط ۶ متن به فجر بیاید و به ما قول اجرای عمومی‌ دادند و سرانجام گفتند این متن فعلاً کار نشود بهتر است. «آتن- مسکو» را از سر ناچاری انتخاب نکردم وقتی دو متن قبلی اجرا نشد نوبت به این متن رسید. هیچ کدام از این متن ها با سلیقه من منافات ندارند. تمام‌شان به بخشی از جامعه زنان، معضلات و مخاطرات شان می‌پردازند.
چقدر بین شخصیت های این نمایش و آدم هایی که در جامعه ما وجود دارند نقطه اشتراک وجود دارد؟
▪ قصه یی که در این متن مطرح می‌شود ارتباط سه خواهر، خوشحالی ها، قهرها و آشتی های آنان است؛ یک ارتباط واقعی. آنقدر واقعی که نمی‌توان گفت متعلق به سرزمین خاصی است. قصه تنهایی و مهاجرت آدم ها و تن دادن شان به هر کار برای نجات خود، در هر جای دنیا می‌تواند اتفاق بیفتد.
وقتی اجرای شما را می‌دیدم احساس نمی‌کردم که کاراکترهایتان احساس غربت داشته باشند.
▪ در جوامع جدید چیزی که وجود دارد احساس غربت نیست، فشارهای تحمیلی جامعه است. در متن هم نوستالژی و غربت وجود ندارد بلکه فشارهای جامعه هستند که شخصیت، کنش ها و رفتارهایشان را تغییر داده اند. در واقع نویسنده محملی برای نزدیک شدن سه خواهر گذاشته و احتیاج زنان به نگهداشتن خانواده را که در فرآیند مدرنیسم مختل شده بیان می‌کند. در زندگی گذشته موانست، معاشرت و همدلی داشته اند و اکنون نمی‌توانند آن را به دست آورند. هر کدام از آنها امروز برحسب توانمندی هایشان، پتانسیل متفاوتی نسبت به زندگی نشان می‌دهند. نخواسته ایم حس نوستالژیک آنها را نشان دهیم.
موقعیت های جدیدشان و از دست دادن گذشته، در تحلیل ما تفاوت هایی داشته است. آنها مانند همه سه خواهری که می‌توانند در هر جای دنیا باشند عمل می‌کنند.
به همین دلیل است که گاه به گاه در نقد اجرای شما گفته می‌شود این سه خواهر می‌توانستند به جای ماشا، الگا و ایرنا هر نام فارسی دیگری داشته باشند؟
▪ نوع رابطه خواهرها با رابطه برادرها یک تفاوت عمده دارد. تجربه شخصی خودم و بررسی که در جامعه داشته ام آن را تایید می‌کند. مطالعه یی که «فارس باقری» ]مشاور کارگردان این نمایش [روی مناسبات زنان و مردان در یونان و ایتالیا برایمان انجام داد نیز گستردگی آن را تایید می‌کند. چند خواهر نه روابط دوستانه‌یی دارند و نه دوستی‌شان پایدار است. بین چند خواهر همیشه این فضا وجود دارد. اما چند برادر تکلیف شان با هم مشخص است یا برای هم جان می‌دهند یا چشم دیدن یکدیگر را ندارند، حد وسطی وجود ندارد. در نسل های قبلی ما این طور بوده و امروز هم این طور است. خواهرها مدام در حال قهر و آشتی هستند.
پس این سوءتفاهم ها هیچ ربطی به مساله مهاجرت آنها ندارد.
▪ سوءتفاهم های زیادشان مدیون جابه جا شدن آنها است. در نتیجه مهاجرت و غربت است که آدم ها بیشتر به خودشان فکر می‌کنند تا بتوانند به زندگی ادامه دهند. سودطلبی ها و گسست هایشان هم بیشتر می‌شود. در الگا و ماشا این اتفاق را به راحتی می‌بینید. در حالی که قهر هستند به محض مواجهه با ورود خواهر سوم تغییر رویه می‌دهند.
پس چه فرقی داشت اگر به جای سه خواهر روسی که به یونان رفته اند، سه خواهر ایرانی به ترکیه، دوبی یا حتی یونان می‌رفتند؟
▪ اگر کاراکترها ایرانی بودند نوع مناسبات شخصیت ها تغییر می‌کرد. کتمان کردن و سعی برای برطرف کردن نابهنجاری دیگران در مناسبات زنان ایرانی وجود ندارد. ریتم قضاوت کردن در ایرانی ها خیلی سریع است و جا و زمان گره گشایی نمی‌دهند.
اینکه شوخی نیست؟
▪ خیر. کمی ‌به نوع مناسبات مان نگاه کنید. اگر تصور کنید خواهرتان معتاد است چه می‌کنید؟
مسلماً کاری که الگا کرد را نمی‌کنم. یا بهتر است بگویم زمان بیشتری برای رسیدن به این برخورد نیاز دارم.
▪ به همین دلیل در ضمن تایید نزدیکی فرهنگ ها و عمومیت مساله مطرح شده در متن این صحبت که کار و بازی ها خیلی ایرانی هستند را رد می‌کنم. ما با شناخت و تجربه شخصی مان به متن و نقش ها رسیده ایم و تلاش کرده ایم که باورپذیر و روان باشند. در این متن با سه خواهر روبه رو هستیم که از یک فضای ناچار در کشورشان به موقعیت ناچار دیگری افتاده اند و درباره یکدیگر به سوءتفاهمی‌افتاده اند که به کمدی سوق پیدا می‌کند. در متن اصلی بر اثر سوءتفاهم قضاوتی شکل می‌گیرد و بعد از گره گشایی همه چیز درست می‌شود اما از آنجا که در جوامع امروز هیچ تعاملی دارای قطعیت نیست، سعی کردیم این پایان را تعدیل کنیم. تضادها را آنقدر شدید کردیم که در پایان به هم نرسند.
شخصیت ها را از نزدیک نگاه کنیم؛ به عنوان بیننده با دو خواهر بزرگ تر که مدت زمان بیشتری از مهاجرت شان می‌گذرد تکلیفم روشن تر بود اما خواهر کوچک تر که با لباس صومعه به یونان وارد شد ذهنم را به خود مشغول کرده است. او را در ابتدا دختری ساده و مذهبی می‌بینیم اما احساس من نسبت به این شخصیت این است که برای مهاجرت دنبال بهانه‌یی می‌گشته و یافته در واقع از ابتدا با یک دروغ مواجه شده ام.
▪ مسلماً ایرنا هم شخصیت مذهبی محکمی ‌ندارد. همه این زن ها در نگاه تاریخی و بعد از آنکه شکل حکومت شان تغییر می‌کند مایل به خروج از کشور بوده اند. خواهر کوچک تر هم قصد ندارد به خواهرانش کمک کند. او هم می‌خواهد بیاید و بماند. به نوع واکنش شان به مسائل توجه کنید. مانند یک بازی است. از نظر روانشناسی شاید در کودکی هم هرگاه در خطر قرار می‌گرفته اند سعی می‌کرده اند برای متهم نشدن خطر را به دیگری سوق بدهند. تمام نمایش حول یک بازی زنانه سه نفره می‌چرخد.
یادم افتاد که در جایی از یک مصاحبه گفته بودید اینها یک زن هستند با سه وجه و رویکرد متفاوت در موقعیت مهاجرت.
▪ کاملاً. به داستان توجه کنید، ایرنا یک بحث را مطرح می‌کند اما دیگری آن بحث را پر و بال می‌دهد. دلیل این واکنش چیست؟ او چیزهایی می‌داند و خواهر دیگر از ترس آنکه آنچه می‌گوید متوجه خودش شود مساله را به میدان خواهر غایب می‌اندازد. این بازی تا آنجا ادامه می‌یابد که ماشا و الگا درباره ایرنا صحبت می‌کنند و جریان شکل دیگری به خود می‌گیرد. در این بین ناتاشا (همسر برادر) به عنوان کسی که آگاهی هایی دارد مرتب از ما دور و دورتر می‌شود.
این همه آگاهی که ناتاشا دارد هم چیز جالبی است.
▪ در نمایشنامه «سه خواهر» چخوف هم ناتاشا با تفرقه افکنی و بیان تصوراتش پیش می‌رود. ما در این اجرا سعی کردیم یک حد بینابینی را حفظ کنیم و حتی درباره او هم قضات نکنیم. ممکن است بخشی از گفته هایش دروغ باشد یا در جزئیاتی راست هم گفته باشد اما در هر حال ما عدم قطعیت را می‌خواستیم و براساس آن کار را چیدیم. رایزن فرهنگی یونان در ایران هم وقتی کار را دید حفظ این بینابینی در شادی و غم، فهم و نافهمی‌را از نقاط قوت کار دانست و حتی از ما دعوت کرد این کار را در یونان هم اجرا کنیم.
کمی ‌به قبل بازگردیم، اگر همه چیز بین آنها بازی است پس نقش مهاجرت در زندگی آنها چیست؟
▪ مهاجرت آسیب های مشترک دارد. کار سیاه داشتن، نپذیرفته شدن، تن دادن به کارهای دون شخصیت، نوع پذیرش کارها، زرنگ بودن و نبودن، تاثیر آن در پیدا کردن کارهای خلاف و پشت سر گذاشتن فراز و فرودهای بی پایان در همه مهاجرت ها وجود دارد. وجه زنانگی آنها از سوی دیگر قصه را رنگ آشنایی می‌زند.
شخصیت هایی که تصویر کرده اید آنقدر آشنایند که می‌توانند ساکنان خانه یی در همسایگی هر یک از ما باشند.
▪ نه، آنها سه خواهرند که باید در سرزمین بیگانه به هم کمک کنند اما در آن جامعه حل شده اند و از هم دور می‌شوند. اینها با تمام هستی روابط انسانی شان این کار را می‌کنند. هیچ یک از آنها در رابطه با جنس مخالف موفق نیست. هیچ یک در شغلش هم موفق نیست. آنها با یک روز سرکار نرفتن اخراج می‌شوند. من در وطن خودم به راحتی نسبت به اخراجم اعتراض می‌کنم و هستی ام را از دست نمی‌دهم. در سرزمین بیگانه است که بحث تنها رها شدن و بی کس بودنشان به شدت افزایش پیدا می‌کند. در سه آدم عادی نمی‌توان تاثیر روانی و شخصیتی را به این وضوح و با این شدت نشان داد.
در برخورد اول با نمایش به نظر می‌آید که اجرا یک کار زنانه است. قصه یی درباره سه زن مهاجر، اما در کار شما حضور مردان به شدت احساس می‌شود. وقتی کار تمام شد احساس می‌کردم کار چقدر مردانه است و من با اینکه هیچ مردی را روی صحنه ندیده ام حضورشان را مدام در تمام لحظات احساس کرده ام.
▪ در متن اصلی این طور نیست. نخواستم دخل و تصرفی بکنم. همه زن های اینچنینی نیز در سایه نگرش استثمار مردسالارانه زندگی می‌کنند. به اطراف تان نگاه کنید، مردها برایمان طراحی می‌کنند، آشپزی می‌کنند، ما را در موقعیتی قرار می‌دهند که خودشان دوست دارند. در ایران نسبت شغل خانم‌ها به آقایان یک به دوازده است. کنترل نامحسوس روی اقداماتمان وجود دارد. گرچه زن ها به ظاهر استقلال دارند اما در تعاملات این اتفاق نیفتاده، نه تنها راحت نشده اند بلکه در تعارض وظایف سنتی و مدرن کاریشان قرار گرفته اند. همه این تعارض ها زنان را در چالش های عصبی قرار داده است. نویسنده «آتن - موسکو» این حضور و این کنترل را به وسیله تلفن به خوبی نشان داده است. کشیش، کارفرما، جان، بوریس و پلیس و خبرنگار و... مدام با تلفن تماس می‌گیرند. این نشان می‌دهد چطور حیات اقتصادی و اجماعی زنان هنوز وابسته به مردها است حتی اگر آنها را نشناسیم.

آن مرد «طبل نواز» همسایه توجه مرا بیشتر جلب کرده است. انگار همه جا هست، همه چیز رامی‌بیند و می‌داند و با موسیقی که نمی‌دانیم برای چه به صدا در می‌آید عکس العمل نشان می‌دهد.
▪ بخش «طبل نواز» برای من مصداق مردانه ندارد. هر یک از خواهرها نسبت به او واکنشی مجزا دارند. خواهر بزرگ تر عصبی می‌شود، خواهر وسطی عاشقش می‌شود و خواهر کوچک تر کنترلش می‌کند. این «درون» هر یک از آن دخترها است، بخش پنهان شخصیت شان. این بخش درونی شان است که در تعامل با افراد مختلف خود را بروز می‌دهد، ناکام می‌ماند و در نهایت نجاتش می‌دهد.
اینها در متن اصلی که وجود ندارد؟
▪ نه متعلق به رویکرد ما به متن است. نویسنده هیچ توصیه یی درباره آن نکرده تنها به صورت گذرا آمده و رفته است. شاید نویسنده عمداً آن را بر عهده کارگردان گذاشته باشد. این تحلیل حاصل اندیشه کارگردانی بود. وقتی اتود می‌زدیم پیدایش کردیم، به آن شدت دادیم و دیدیم که واکنش هر یک از بازیگران به آن متفاوت است و حتی در کنتراست با شخصیت ظاهری شان قرار دارد. آن چیزی است که از یاد رفته است. خواهر بزرگ تر که در ظاهر حسابگر و منطقی است و تصور می‌شود که مو لای درز برنامه هایش نمی‌رود را می‌بینیم که اتفاقاً مو لای همه زندگی اش می‌رود. خواهر بعد در حالی ادعا می‌کند که هرگز عاشق نمی‌شود که برای آنکه کسی عاشقش شود می‌میرد و خواهر کوچک تر که به نظر لوس و دست و پاچلفتی می‌آید در نهایت روی خودش کنترل پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد. اینها دقیقاً همان عکس العمل هایی است که در مواجهه با سروصدای همسایه نشان می‌دهند.
جالب است که این تحلیل در اجرا پررنگ نمی‌شود، گویی رشته یی نامرئی اجزا را به هم می‌دوزند. بهتر نبود که روی این پرداخت ها مکث بیشتری می‌شد. به نظر می‌آید سرعت، هیجان و حجم وقایع درنگ مخاطب روی شخصیت ها را کم می‌کند.
▪ نمایشنامه ضرباهنگ تندی دارد که نمی‌توان از آن گریخت. اگر بخواهید با ریتم دیگری آن را اجرا کنید یک کار ابزورد می‌شود. در ساخت نمایش باید همه طیف های مخاطبان را در نظر گرفت و حتی چیزهایی را برای هر گروه از مخاطبان به آن افزود، چیزهایی در اجرا وجود دارد که شاید یک بیننده عادی آن را پیدا نکند. کار باید به گونه یی باشد که یک کارمند عادی به همان اندازه یک روشنفکر لذت ببرد حتی اگر از دو جنس مختلف باشد. خود من وقتی چیز جدیدی در فیلم ها یا نمایش ها کشف می‌کنم از آن لذت می‌برم. بیرون کشیدن تحلیل ما روی مرد طبل نواز شاید تنها به وسیله تماشاگری که کار تخصصی انجام می‌دهد قابل انجام باشد.
استفاده از حضور این همسایه عجیب برای تولید موسیقی کار را بسیار دوست داشتم. از اینکه حضور دراماتیک کاملی در کار داشت و از جایی دیگر و حاصل ذهن بازیگر نبود برایم قابل توجه بود. من به عنوان تماشاگر تجسمی ‌واقعی از منبع آن صدا داشتم.
▪ در این نمایش صداهایی از منزل همسایه طبقه بالا به گوش می‌رسد که بیشتر سروصدا است. به طور کامل تنها در یک صحنه آنچه مرد همسایه می‌نوازد را می‌توان موسیقی عنوان کرد. می‌خواستم آن سروصدا، کوبیدن درام در لحظه یی شکل موزون موسیقایی پیدا کند. صحنه یی که سه خواهر با هم روی کاناپه نشسته اند بهترین نقطه برای این کار بود. در متن اصلی هیچ اشاره یی نشده که صداهایی که از طبقه بالا می‌آید موسیقی است یا خیر، مرد آهنگساز است یا نه، این صداها موسیقی بشود یا نشود. اینها را به دریافت تماشاگر هوشمندتر واگذاشته ام.
کار تخصصی شما در تئاتر طراحی صحنه است .در مصاحبه یی لایه لایه بودن صحنه و فضای لابیرنتی آن را از ویژگی های مهم طراحی صحنه این نمایش عنوان کرده بودید. چطور این ایده لابیرنت های لایه لایه را برگزیدید؟
▪ مبنای فکر اولیه طراحی «پنهان کردن» بود. سعی کردم این پنهان کردن در طراحی ام باشد. در شروع نمایش، میزانسن اولیه روی مبل، یک نفر خوابیده و یک ملافه سفید روی او را پوشانده، پس از دقایقی این ملافه کنار می‌رود و ما بازیگر را می‌بینیم. پنهان کردن و آشکارسازی، روشنایی و تاریکی چیزهایی هستند که باعث شد تلاش کنم صحنه از ابتدا لو نرود. در تصویر بعد از این صحنه با چهار لته مواجه می‌شویم که یک دریچه بازدارد. هر یک از بازیگران که وارد می‌شوند دریچه یی برای خود باز می‌کنند. از سوی دیگر شفاف بودن و کدر بودن، از سایه نیمه شفاف و بعد روشنایی حرکت کردن برایم اهمیت داشت. در شخصیت پردازی ها نیز همین گونه عمل کرده ایم. وقتی درباره آنها به یقین می‌رسیم، دوباره گمشان می‌کنیم و باز با بعد دیگری وارد می‌شوند. دیالوگ ها برقرار هستند. آدم ها هم هستند. در سایه، پشت کرکره یا در آشپزخانه و انبار و هر جای دیگر همیشه حضور دارند چون، داستان درباره کسی است که نیست. در صحنه ششم و با آمدن پلیس این لایه ها کنار می‌روند تا تجسم اتفاقی که در صحنه آخر به وقوع می‌پیوندد قابل پیش بینی باشد. در شخصیت پردازی اولگا هرگز نشان نمی‌دهیم که او مرتب چیزی می‌نوشد اما در این صحنه آشکار می‌شود. جایی که ارتباط ها گسسته شده اند علنی می‌شود. حتی در بافت و رنگ خانه او هم سعی کردم نوعی دو وجهی بودن را حفظ کنم. تاریکی و روشنی همراه با تاش های قرمز هم فضا را زنانه می‌کند و هم ما را در تعلیق عدم شناخت درباره شخصیت او نگه می‌دارد.
این طراحی خیلی لوکس و تجملی نیست؟
▪ این زن ۶۰ هزار دلار درآمد دارد. عمداً خواسته ام خانه اش شیک باشد اما فاخر و تجملی نیست. اولگا یک آراستگی خاص دارد همین نکته باعث کنتراست او با ماشا می‌شود. سعی کرده ام طراحی صحنه خانه او تمیز و شیک باشد. اصولاً روس ها آدم های شیکی هستند حتی مواقعی که بی پول‌اند. در حال حاضر بهترین طراحان پوشاک و جواهر دنیا روس ها هستند.
اما لباس اولگا در عین رسمی ‌بودن بسیار دست و پاگیر به نظر می‌رسد.
▪ می‌خواستم آزادی عمل بازیگر را بگیرم. اولگا در شخصیت اش هم آزادی ها و احساسات را حذف کرده، آدم ها برای او تنها پله هایی برای پیشرفت هستند. با مردان زیادی سروکار دارد اما می‌داند که از هر مردی چه می‌خواهد. نوع شغلش می‌گوید این گونه بپوش و او هم می‌پوشد. در عین حال که در طراحی سعی کرده ام لباس راحت برای بازیگر باشد اما باید او را به نقش نزدیک کند. اولگا نباید بدود او برای رسیدن به خواست هایش باید بیشتر از بقیه جان بکند.

کلام آخر، با اینکه آدم های نمایش شما در معرض تهمت و سوءتفاهم قرار می‌گیرند و دشواری های بسیاری را در جامعه مردسالارانه سپری می‌کنند اما تسلیم شرایط نشده اند.
▪ بله، شأنیت انسانی و هویت زنانه شان را حفظ کرده اند. سعی کرده ام که واقعیت خود را حفظ کنند چون من دوست ندارم زنان نمایش هایم وابدهند. البته در متن هم شخصیت های ضعیفی نیستند. هیچ یک از آنها به دلیل فقر و مشکلات مهاجرت مدل نشده اند، برهنه نشده اند حتی اگر مجبور به کارهای سخت شده باشند. هر سه آنها در پایان سربلند هستند.

 
 
 
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: www.aftab.ir