كريگ ميگويد: "تئاتر آينده تئاتر ديدها خواهد بود نه تئاتر گفتارها يا تئاتر كلمات قصار."
همه آنچه در صحنه اتفاق ميافتد، از بازي بازيگر گرفته تا نور، طراحي صحنه و لباس، تصاويري را ميآفريند كه مقصود نويسنده يا كارگردان تئاتر را نشان ميدهد؛
بنابراين، به جز ديالوگ يا عنصر كلام، غالب عناصر صحنه تصويري هستند و اين تصوير يا تصاوير با وحدت و هماهنگي و هارمونياي كه كارگردان در صحنه به وجود ميآورد، معاني و مفاهيم مورد نظر خويش را به تماشاگر منتقل ميكند و از اين رو نقش و اهميت تصوير در تئاتر مدرن بيش از پيش اهميت پيدا ميكند، زيرا امروزه در اغلب نمايشهاي مدرن، نقش كلام كمتر از عناصر ديگر صحنه مورد تأكيد نمايشنامه نويسان و كارگردانان معاصر قرار ميگيرد. هرچند هيچيك از نمايشهاي مدرن از كلام - چه ديالوگ چه مونولوگ - بيبهره نيستند. امروزه در تئاتر پست مدرن، تئاتر پرفورمنس، نقش و اهميت تصوير و قدم برداشتن به سوي تئاتر تصويري، نمود بيشتري يافته است. شايد اين امر بدين دليل است كه با تئاتر تصويري تعداد مخاطبان و تماشاگران تئاتر بيشتر ميشود و وي را به تفكر بيشتر وا ميدارد، زيرا در اين نوع تئاتر حس نمايشي صحنه بيشتر شده و تصاوير متحرك پي در پي، اتفاقات درام را بهتر نشان ميدهد و از كلام پرهيز ميشود. بدين سبب كار يا وظيفة نمايشنامهنويس امروز بسيار سختتر از نمايشنامه نويسي است كه به كمك ديالوگ و كلام، فكر خود را به مخاطب منتقل ميسازد. كريگ ميگويد: درامنويس خوب كسي است كه بداند بينايي، سريعتر و با قدرتتر از هر حس ديگر، تماشاگر را جذب ميكند.
در درام تصويري - يعني تئاتري كه بر پايه كلام استوار نيست، بلكه تصاوير يا تصويرهاي متحرك و ثابت اهميت بيشتري دارند - حركات بازيگران اهميت زيادي دارد و گاه هر حركت نماد و نشانهاي از مفاهيمي ميشود كه مد نظر نمايشنامهنويس است. ضمن اينكه او در چنين تئاتري ، ميتواند با ايجاز بيشتري مفاهيم خود را در حداقل زمان ممكن به تماشاگر منتقل كند. ديويد بال ميگويد: "ايماژ يا تصوير، مطلب را فشرده ميكند. تصوير اطلاعات فراواني را در فضاي محدودي عرضه ميكند و در عين حال دامنه اين اطلاعات تنها با دامنه محدوديت ديد و تصور خواننده محدود ميشود." بنابراين هرچند تصاوير، اطلاعات و هر آنچه را مد نظر نويسنده و كارگردان نمايش است در صحنه نشان ميدهد، اما تصور او را محدود ميسازد. با اين حال كارگردان و نمايشنامهنويس امروز معانياي را باز ميگويد كه در تصاوير درام آنها نمود يافته است. درواقع آنها به تصوير بيشتر توجه نشان ميدهند تا به عنصر كلام يا ديالوگ، زيرا تصاوير، معانياي را تداعي ميكنند كه در ارتباط با انديشه و تفكر تماشاگر است. ديويد بال معتقد است اين تصاوير، الزاماً از يك تماشاگر تا تماشاگر ديگر يكسان نيست. او ميگويد: "تصوير يا ايماژ از چيزي كه ما ميدانيم استفاده ميكند تا چيزي كه نميدانيم را به ما بياموزد."
هر چند امروزه در اغلب تئاترهاي دنيا عنصر كلام نقش و اهميت بسيار دارد، اما مدرنيستها يا پست مدرنيستها در تئاتر به دنبال كلام و ديالوگ نيستند، بلكه آنها ميكوشند تا به ياري اين ايماژها، شخصيت يا اتفاقات نمايشي خود را به شكلي جديد و گاه عجيب در صحنه نشان دهند. آنها حتي به كمك تصاوير ديگر همچون اسلايد، عكس، نوارهاي ويدئويي، تصاوير سوررئاليستي يا تصاوير رئاليستي ديگري را پديد ميآورند و در تركيب اين تصاوير با يكديگر و نيز تركيب آنها در تصويري كه در قاب صحنه يا گوشهاي از قاب صحنه ديده ميشود، مفاهيم و معاني تازه و گوناگوني را به تماشاگر القا ميكنند، به نوعي ميتوان گفت در چنين صحنهاي هزار تو و لابيرنتي از معاني و مفهوم به وجود ميآيد كه به تعداد هر يك از تماشاگران، اين معاني و مفاهيم گسترش مييابد. استفاده از تصاوير ديگر همچون اسلايد، عكس، نقاشي، طرح يا فيلم به همراه تصاويري كه بازيگران در صحنه پديد ميآورند،در نهايت به نشر دانش ميانجامد و تجربيات او را از ديدهها و حتي شنيدههايش اضافه ميكند. جئورگي كپس ميگويد: "زبان تصوير، قادر است مؤثرتر از تقريباً هر وسيله ارتباطي ديگري دانش را نشر دهد. زبان تصوير به انسان امكان ميدهد كه تجربه كند و تجربياتش را در شكلي قابل مشاهده مستند سازد."
ويژگيهاي تئاتر بصري در عناصري خلاصه ميشود كه ما از آن به عنوان تصوير ياد ميكنيم. اين عناصر بصري در حركت، رنگ، بافت و نور خلاصه ميشود، هرچند حركت شامل بازي بازيگر و وسائل و ابزاري ميشود كه توسط بازيگر به حركت در ميآيد. رنگ و نور توسط طراح لباس، صحنه و نور جلوه مييابد و بافت اصولاً به حس لامسه مربوط ميشود كه از طريق لمس كردن اشيا ابزار از سوي بازيگر بر صحنه پديد ميآيد. همه اين عناصر به حس زيباييشناسي كارگردان و طراحان هنري يك اثر تئاتري بستگي دارد. اما در اين ميان حركات بازيگر نسبت به عناصر ديگر از اهميت بيشتري برخوردار است، زيرا ممكن است در تئاتر مدرن از طراحي هنري خاصي در صحنه استفاده نشود و فقط بازيگر با حركات متعدد بدن و ميميك، تصاوير گوناگوني را پديد آورد كه معاني بسياري را هم با خود به همراه داشته باشد و از اين نظر شايد به نمايش ميم يا پانتوميم نزديكي بسيار پيدا كند. اورلي هولتن ميگويد: "ملاحظات زيبايي شناسي براي ساختن تصوير صحنه در يك صحنه ايواني، اساساً همان است كه در نقاشي و عكاسي مطرح است . اين ملاحظات عبارتند از وحدت، تنوع، توازن و تأكيد". او همچنين ميگويد: "در تئاتر، كارگردان بايد مطمئن باشد كه نقطه تأكيد يا نقطهاي كه نگاه تماشاگر به آن جلب ميشود، همانقدر تصويري باشد كه نمايشي."۷
بنابراين تئاتر تصويري بيش از پيش به اين نكته تأكيد ميكند كه نقاط تأكيدي صحنه حتماً از عناصر تصويري برخوردار باشد و زيباييشناسي خود را به همراه داشته باشد. هولتن ميگويد: "ملاحظات تئاتري تصويري كردن، بايد همراه با ملاحظات زيباييشناسي باشد."۸ از اين روي در تئاتر تصويري، زيباييشناسي صحنه ناشي از ديد كارگردان و سپس عوامل گروه اجرايي نمايش است كه در متن شكل ميگيرد و ميتواند آن را از جذابيتهاي لازم برخوردار سازد. در نمايشهاي سالهاي اخير در صحنه تئاتر كشور، شكلي از تئاتر تصويري توسط آتيلا پسياني - نويسنده، بازيگر و كارگردان تئاتر- ارائه شده است كه شروع آن از نمايش حشمت به كارگرداني بهرام عظيمپور بود و سپس در نمايشهاي "گنگ خواب ديده" و "بسه ديگه خفه شو" ادامه يافت. در اين دو نمايش از كلام در كمترين شكل ممكن، يعني در حد اصوات يا چند كلمه استفاده شده و آنچه در صحنه اتفاق ميافتد، ناشي از بازي بازيگران، تصاوير فيلم ويدئويي و اسلايدهاي متعدد است. در اين دو نمايش طراحي صحنه، لباس و نور در توازن با متن در خدمت نمايش بود و تماشاگر آنچه را كه در صحنه اتفاق ميافتاد، ميپذيرفت. هر چند ممكن بود به لحاظ بصري از جذابيت چنداني برخوردار نباشد، اما صحنه و اتفاقاتش به دليل تحريك حس انديشگي تماشاگر از عمق و غناي بسياري برخوردار بود و تماشاگر در نهايت اثري را ميديد كه آن را از ساير نمايشهاي ديگر متمايز ميساخت زيرا بيش از پيش او را به تفكر واميداشت.
در ميان كارگردانهاي ديگر، از نسل پيشتر، ميتوان به آثار دكتر علي رفيعي اشاره كرد: يادگار سالهاي شن، يك روز خاطره انگيز از زندگي دانشمند بزرگ وو، عروسي خون، رومئو و ژوليت، شازده احتجاب و كلفتها، نمايشهايي بود كه از اين كارگردان در طول اين سالها به روي صحنه رفت كه هر يك از آنها به نحو مطلوبي از زيباييشناسي صحنه برخوردار بود. در واقع علي رفيعي به عنوان كارگردان و نيز به عنوان طراح هنري نمايشهاي خود، با تأثيرپذيري از عقايد گوردن كريك و آدلف آبيا ، تصاويري در صحنه پديد آورد كه ضمن آنكه همسو با متن و كارگرداني نمايش بود، زيباييها و جذابيتهاي بسياري را با خود به همراه داشت، زيرا او همواره از طراحي فضا ياد ميكند و معتقد است آنچه در يك اثر تئاتري وجود دارد، فضايي است كه بازيگر و كارگردان به وجود ميآورند و هر آنچه به عنوان آكسسوار در صحنه از آن استفاده ميشود، در جهت به وجود آوردن "فضاي نمايشي" است. در ميان تئاتر هاي اين كارگردان، كه همگي بر پايه ديالوگ هم استوارند، يادگار سالهاي شن استثنايي به شمار ميآيد كه شايد در ميان تمامي تئاترهاي اجرا شده هم استثنا باشد، زيرا تصاوير متعدد با بهرهگيري از تكنيكهاي سينمايي و فيلمبرداري در اين تئاتر ديده ميشود، همچون اسلوموشن كه جذابيتهاي بسياري را براي تماشاگر پديد ميآورد، چنانكه گويي تماشاگر با اثري سينمايي روبهروست و صحنه نيز همچون قاب سينما در مقابل ديدگانش، با حركات بازيگران و طراحي نور فوقالعاده، نمود مييابد.
رفيعي براي به وجودآوردن حس زيباييشناسي صحنهي تئاترهاي خود، از حداقل وسائل صحنه استفاده ميكند، در واقع به كمك نور و رنگ متناسب و با هماهنگياي كه ميان آنها با كل عناصر صحنه پديد ميآورد، به شكلي جذاب مفاهيم و معاني اثر خود را گاه به ايجاز تمام به تماشاگر نشان ميدهد؛ البته بايد گفت آثار اين كارگردان خالي از اشكال هم نيست.
يكي ديگر از كارگردانان نسل جديد كه به عنصر تصوير و نقش آن اهميت ميدهد، محمد يعقوبي است. يعقوبي نيز در طول چند سال اخير (از سال ۷۶ تاكنون) نمايشهايي كه به روي صحنه آورده، با كمك بازيگر و طراحي صحنه كه اغلب بر پايه واقعگرايي است و نيز با بهرهگيري از فنون سينمايي همچون تغيير زاويه ديد به وسيله حركت صحنه در نمايش" رقص كاغذ پارهها" ، نشان دادن صحنههايي كه همزمان اتفاق ميافتد و به نوعي تدوين تصاويردر نمايش" پس تا فردا" و حركت رو به جلوي صحنه همچون" تراك اين" درنمايش "يك دقيقه سكوت" و نيز استفاده از دوربين ويدئويي و ويدئوپروجكشن در همين نمايش، تصاويري در صحنه ميآفريند كه واقعيتهاي اجتماع پيرامون خود را منعكس ميسازد. شايد استفاده ازهمه اين فنون و تكنيكها به نظر برسد كه ساختار اثر او را از رئالسيم دور ميسازد، اما هرگز از واقعگرايي آثارش نكاسته است. در واقع تصاوير او همه مبتني بر واقعيت است و تصاويري كه در صحنه ديده ميشود، با بازي بازيگر و طراحي صحنه و نور و نيز گاه دوربين تصويربرداري يا عكسهاي اسلايد يا فيلمهايي كه به طريقه پروجكشن پخش ميشود و حتي ديالوگهايي كه از زبان اشخاص نمايش جاري ميشود، پديد ميآيد و همه اينها براساس نظام تصويري است كه او در صحنه خلق ميكند و البته همه اينها به كمك قطع و وصل بسيار و پيدرپي نور، امكان بروز پيدا ميكند. حتي نمايش دل سگ كه براساس رماني از ميخائيل بولگاكف توسط او به صحنه آمد ناشي از همين نگاه و ديد سينمايي بود كه به لحاظ بصري، تصاوير بديعي پيش روي تماشاگران قرار ميگرفت.
به اين ترتيب ميبينيم كه اهميت تصوير درتئاتر معاصر كشورمان بيش از پيش نمايان شده است و كارگردانان تئاتر، براي جذابيتهاي بصري تئاترهاي خود به اين عنصر كه در مجموع در تركيب بندي صحنه نمود مييابد، توجه بسياري نشان دادهاند.
برگرفته از cinema-theatre.com
نويسنده: بهزاد صديقي behzad@cinema-theatre.com