قتل همسر به دست شوهر افسرده
پس از اینكه علیرضا همسرش را به قتل رساند چهار ماه بعد نیز دختر سه سالهاش در بهزیستی فوت كرد.
دخترخاله، پسرخاله بودند كه ازدواج كردند. پس از به دنیا آمدن دختر معلولشان علیرضا دچار افسردگی شده بود همین موضوع دلیلی شد تا به مصرف موادمخدر روی بیاورد. اعتیاد به موادمخدر بود كه زمینه قتل را فراهم آورد.
مادر علیرضا میگوید: «از وقتی فهمید دخترش مشكل دارد به اعتیاد روی آورد.»
میگوید: «علیرضا تاكسی داشت و مسافركشی میكرد. دخترخاله، پسرخاله بودند و جانشان برای هم در میرفت. علیرضا هنوز بعد از ۷ سال صحنه قتل را درست یادش نیست.»
علت اعتیاد؛ فرزند معلول
پس از زنگهای ممتد مادر علیرضا به تلفن پاسخ میدهد. وقتی متوجه میشود خبرنگار اعتماد میخواهد با او درباره پسرش صحبت كند ناخودآگاه میزند زیر گریه و با كلماتی توام با گریه بیان میكند: «خانم من خودم پنج تا بچه دارم. یك دخترم معلول است و مرتب برای دوا و درمان مجبورم بیارمش تهران. هزار جور بدبختی دارم.
از وقتی علیرضا رفته زندان قلبم مشكل پیدا كرده. راستش پسرم ۹ سال بود كه ازدواج كرده بود. بعد از 6 سال خدا به آنها یك دختر میدهد، اما معلول. نه میتوانست راه برود نه حرف بزند. اصلا سر همین موضوع علیرضا غصه خورد و افسردگی گرفت. از وقتی فهمید دخترش مشكل دارد به اعتیاد روی آورد. عروسم خواهرزادهام بود. دخترخاله پسرخاله بودند و جانشان برای هم در میرفت. پسر من و عروسم به قدری باهم خوب بودند كه كسی تا مدتها بعد از حادثه باورش نمیشد علیرضا این كار را كرده باشد. دقیقا از وقتی دخترشان به دنیا آمد معتاد شد.»
علت قتل؛ مواد مخدر
از روز حادثه بگویید. پسرتان همسرش را چگونه به قتل رساند؟ «علیرضا هنوز بعد از ۷ سال صحنه قتل را درست یادش نیست، به خدا من هم نمیدانم. چندبار هم ازش پرسیدم اما یادش نمیاد. به من هربار میگوید كه قرص خورده بودم و هیچی یادم نیست. خدا گواه هست من نمیدانم چه جوری عروسم را كشته. وقتی هم كه این اتفاق افتاد چهار ماه بعد تو بهزیستی دخترشان فوت كرد. همان موقع كه این اتفاق افتاد پسرم را به زندان بردند. تا به حال دو بار تا پای چوبه دار رفته، اما توانستیم از دو نفر شاكیان رضایت بگیریم با چقدر ۱۴۰ میلیون تومان. عروسم و خواهرانش چون پدر و مادرش به رحمت خدا رفته بودند تحت سرپرستی پدربزرگشان بودند. پدر پدریشان.
دو خواهر دیگر هم دارد كه ما ۱۴۰ میلیون تومان را به آنها دادیم تا راضی شوند. فقط مانده عمو، عمههایش. این سه نفر هم گفتند ۳۰۰ میلیون تومان بدهید رضایت میدهیم.» یاد بدبختیهایش میافتد و مجدد شروع به گریه كردن میكند: «چند روز پیش رفتم بهزیستی كه دخترم تحت پوشش آن است وام خواستم آنقدر گریه كردم كه دلشان سوخت و گفتند شاید بتوانیم ۴۰ میلیون تومان وام برایتان جور كنیم. حالا نمیدانم چه شود.
خودم را به آب و آتش میزنم تا مبلغ باقیمانده را جور كنم. خودم هزار جور درد بیدرمان گرفتم تو این مدت. پسرم زندان كرمانشاه است یك كارت بهش دادند برای تماس كه نمیتواند با افراد غریبه تماس بگیرد وگرنه میگفتم خودش با شما تماس بگیرد و توضیح دهد هر چند كه مرتب میگوید من یادم نیست چه اتفاقی افتاد. فقط دعوایمان شد و ناگهان خون جلوی چشمانم را گرفت.»
گردآوری: گروه خبر سیمرغ
seemorgh.com/news
منبع: روزنامه اعتماد