اتفاقاً من از وقتی که اين جنس های بی کيفيت چينی آمده، خيلی راضی ام .هر روز يک تيپ جديد می زنی و دلت هم برای قبلی نمی سوزد ، تازه بچه های دانشگاه هم فکر می کنند ما خيلی پولداريم و تا بيايند بفهمند که لباسام کيفيت نداره، من فردا يک چيز ديگه پوشيدم . خيلی حال می ده !
 
البته بر همگان واضح و مبرهن است که کیفیت برای هر کالایی لازم و ضروری است.چرا که سبب می شود عمر استفاده ما از آن کالا بالاتر برود و همچنین عوارض جانبی هم نداشته باشد (البته این قسمت از انشاء را از کتاب بابابزرگ تقلب کردم تا انشای پرمحتوایی داشته باشم !)

حمید بغل دستی ام همیشه می گوید :"کیفیت خیلی مهم است .مداد های قدیمی انگار با کیفیت تر بود .چون هر چه که سرش را می جویدی کوتاه نمی شد و به اعصاب آدم آرامش خاصی می داد، اما مداد های حالا هم بد مزه اند و هم زود تمام می شوند .اصلاً هم خیلی بی کیفیت شده اند ."

البته با توجه به تجربه حمید در این زمینه می توان این نظر را کاملاً کارشناسی به حساب آورد .

تا درباره کیفیت از بابایی می پرسم به گل های قالی خیره می شود و آه می کشد و بعد از یک ربع که من مداد به دست (از همان مداد های بی کیفیت)نشسته ام تا فرمایشات ایشان را بنویسم می گوید :"قدیم ها این قدر جنس ها با کیفیت بود . ما لباس های دو سایز ،سه سایز بزرگ تر می خریدیم و وقتی تازه اندازه مان می شد، خودش را نشان می داد . نوی نو انگار همین الان خریدی . چرا اون جوری نگاه می کنی ؟باور کن ! هرچی زانو می زدی، مگر خراب می شد . اصلاً پارچه نبود که آهن بود . همین جوراب را من امروز پوشیدم، شستم زده بیرون بس که بی کیفیتند .همش هم تقصیر این چینی ها است آخه من از کجا بیارم . هر روز این همه جوراب بخرم . مگر من چقدر درآمد..."

طوری که بابایی نفهمد صحنه را ترک می کنم ،چون در این جور مواقع در نهایت یک کشیده آبدار در انتظار نزدیک ترین فرد را به بابایی است . البته مامانی معتقد است که پاره شدن جوراب ربطی به کیفیت آن ندارد و مشکل از انگشت بابا است و  تازه هر چقدر هم پول بدی آش می خوری. یک مانتو گران بخر،عمراً اگر خراب بشه. حالا من هی به این بابات می گم بیا بریم آن مانتو بنفشه رو بخریم ها قبول نمی کند . خوب خیلی با کیفیته آخه !

آبجی ستاره در گوشم می گوید :"به این حرف ها گوش نکن . اتفاقاً من از وقتی که این جنس های بی کیفیت چینی آمده، خیلی راضی ام .خیلی هم خوب شده است . هر روز یک تیپ جدید می زنی و دلت هم برای قبلی نمی سوزد ،چون حتماً یک عیبی کرده است . تازه بچه های دانشگاه هم فکر می کنند ما خیلی پولداریم و تا بیایند بفهمند که لباسام کیفیت نداره، من فردا یک چیز دیگه پوشیدم . خیلی حال می ده !"

از داداشی که درباره کیفیت می پرسم می گوید :کیفیت داشتن یا نداشتن ،مساله این است.و به فکر فرو می رود !(البته داداشی یک چند وقتی است که کتاب های خاصی می خواند )

ما از این انشاء نتیجه می گیریم که کیفیت اصلاً چیز مهمی نیست و مهم این است که قصد ما از استفاده چی باشد .مثلاً اصلاً مهم نیست میوه ها طعم ندارند و خیلی گرانند ، مهم این است قیافه دارند و چشم خواستگار از کاسه در میاد، بنابر این مهم نتیجه ای است که حاصل می شود و گور بابای کیفیت !

این بود انشای من

 

گردآوری:گروه خبر سيمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع:bornanews.com