به گزارش جام جم آن لاین، در 30 سالگی به آخر خط رسیدهام، به پایان زندگی. دیگر نه امیدی دارم و نه انگیزهای. فقط میخواهم هر چه زودتر آزاد شوم تا بتوانم پیش مادر پیرم باشم و از او مراقبت كنم. اینها درد دلهای مردی به اسم شروین است. او به جرم قتل در زندان به سر میبرد و محكوم به پرداخت دیه شده اما هنوز نتوانسته مبلغ مورد نظر را فراهم كند. شروین داستان زندگیاش را از ازدواج پدر و مادرش شروع میكند: پدرم 18 ساله بود كه با مادرم ازدواج كرد. مادرم
آن موقع 13 سال بیشتر نداشت. اوایل زندگی خوب بود و مشكلی وجود نداشت تا این كه تعداد بچههایشان بیشتر و بیشتر شد. من فرزند هشتم خانواده هستم و 9 خواهر و برادر دارم.
جمعیت زیاد این خانواده یكی از دلایل اصلی بود كه باعث شد شروین و خواهر و برادرهایش نتوانند زندگی عادی و معمولی داشته باشند. متهم میگوید: پدرم كارگاه صابونسازی داشت و درآمدش معمولی بود اما نه برای خانوادهای به جمعیت ما. برای همین هم با مشكل مالی و فقر دست به گریبان بودیم و این شرایط باعث شد. تا كلاس سوم راهنمایی بیشتر نتوانم درس بخوانم.
شروین بعد از ترك تحصیل جذب بازار كار شد او تمام تلاش خودش را به كار گرفت تا از آسیبهای اجتماعی دور بماند تا حدودی هم موفق بود تا اینكه پدر ورشكسته و مسوولیت شروین و برادرانش سنگینتر شد. او میگوید: سال 79 من سرباز بودم كه خبر رسید پدرم فوت شده است. من خیلی به او وابسته بودم و مرگش ضربه بزرگی به من زد طوری كه نتوانستم این غم را فراموش كنم و برای این كه به آرامش برسم به توصیه این و آن سراغ مصرف حشیش رفتم.
متهم بعد از اتمام دوران خدمت تصمیم گرفت ازدواج كند. او از سالها قبل به دخترعمویش علاقه داشت. وقتی به خواستگاری رفت توانست بدون هیچ مانعی بله را بگیرد. بعد از آن در یك شركت به عنوان ناظر خرید مشغول به كار شد. همه چیز در آرامش پیش میرفت و شروین وابستگیاش به مواد مخدر را كاهش داده بود كه ناگهان یك حادثه ورق را برگرداند:یك كامیون از طرف شركت به یكی از شهرهای غربی رفته اما بین راه دچار سانحه شده بود. من با یك وانت به آن شهر رفتم تا به راننده كمك كنم در راه برگشت به تهران در جاده 3 جوان برایم دست تكان دادند و خواهش كردند آنها را تا مسیری برسانم. من هم
برخلاف سفارش صاحبكارم آنها را برای رضای خدا سوار كردم اما چند كیلومتر بعد كنترل ماشین از دستم خارج شد و وانت چپ كرد. پسری كه در صندلی كناری نشسته بود فوت شد و 2 نفر دیگر كه در قسمت بار بودند مجروح شدند. مرا بازداشت كردند اما دو روز بعد آزاد شدم. دیه مسافر صندلی جلو را بیمه داد اما آن دو مجروح چون در قسمت بار بودند شامل بیمه نمیشدند و من هنوز به آنها بدهكار هستم.
شروین بعد از آزادی از مرگ آن پسر جوان بشدت متاثر شد و بار دیگر برای فراموش كردن غم خود به موادمخدر روی آورد و این بار سراغ شیشه رفت. او توضیح میدهد: زنم فهمید معتاد شدهام برای همین سرناسازگاری گذاشت و بعد از مدتی دعوا و مشاجره قهر كرد و به خانه پدرش رفت.این اتفاق ضربه دیگری به شروین وارد و زندگی او را دچار اضمحلال كرد بویژه آن كه این جوان از مشكلات روحی و روانی نیز رنج میبرد و مدتی را در یك مركز روانی بستری بود. البته بنا به تشخیص پزشكی قانونی بیماری او در حدی نیست كه مسوولیت اعمالش را نداشته باشد. به هر حال در آن اوضاع و احوال بود كه جرقه ارتكاب جنایتی هولناك در ذهن متهم زده شد: از زندگی خسته شده بودم و دیگر نمیتوانستم آن اوضاع را تحمل كنم برای همین یك شب به سرم زد به خانه عمویم بروم و او و همسرم را بكشم، بعد هم خودكشی كنم. به خانه پدرزنم رفتم. زنگ زدم، وقتی او جلوی در آمد كشتمش اما همسرم در خانه نبود من مقدار زیادی قرص خوردم تا به زندگیام پایان بدهم.
قرصها شروین را مسموم كرد و مردم او را در حالی كه بدحال و نیمه هوشیار كنار خیابان افتاده بود به بیمارستان رساندند و بعد از آن متهم راهی زندان شد:در حبس بودم كه زنم طلاق گرفت البته اولیای دم رضایت دادند و من به دیه محكوم شدم آن دیه قبلی را هم هنوز ندادهام مادرم دار و ندارش را فروخته است تا بلكه مرا از زندان آزاد كند.شروین اكنون چشم انتظار آزادی است البته او انگیزه زیادی برای شروع یك زندگی تازه ندارد و فقط میخواهد از مادرش مراقبت كند. او داستان زندگیاش را با این جمله تمام میكند: چه انگیزهای؟ همه آرزوهایم به باد رفته است.
گردآوری: گروه خبرسیمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع: jamejamonline.ir