فیلم من بیش از آنكه سیاسی باشد اخلاقی است. من همینجا و در این لحظه اعلام میكنم «زندگی خصوصی»، اِند اخلاق است.
حسین فرحبخش از آن دسته سینماگرانی است كه هم به خاطر آثار تولید شده در دفترش (پویا فیلم) طی سه دهه فعالیت در عرصه سینمای ایران و هم به دلیل مصاحبهها و مواضع گاه جالب و گاه عجیب و غریبش، همواره مورد توجه سینمادوستان و بهویژه سینمایینویسان قرار داشته است.
تا پیش از اكران آخرین محصول «پویا فیلم» كه فرحبخش سمت تهیهكنندگی و كارگردانی آن را توامان در اختیار دارد، عمده حرف و حدیثهای مطرح شده پیرامون آثار این تهیهكننده پرحاشیه سینمای ایران به اقتباس از فیلمهای پیش از انقلاب یا استفاده از المانهای گیشهپسند گلدرشت محدود میشد. اما «زندگی خصوصی» راقم سطوری متفاوت از آنچه تاكنون در تاریخ پر فراز و نشیب «پویا فیلم» و حسین فرحبخش به نگارش درآمده شد.
روایت داستانی سرشار از اشارات و كنایههای سیاسی بر بستر یك رابطه مثلا عاشقانه كه در انتها به فاجعه منتهی میشود، از شیوه محافظهكارانه سه دهه گذشته «پویا فیلم» بعید مینمود. به مناسبت اكران «زندگی خصوصی» و حواشی پیرامون آنكه در انتها منجر به توقف نمایش فیلم پیش از پایان موعد قانونیاش شد، سراغ فرحبخش رفتیم تا چند و چون ماجرا را از زبان خودش بشنویم.
دفتر خیابان شعاع هیچ نشانی از التهابات پیرامون اكران «زندگی خصوصی» نداشت. حسین فرحبخش با رویی گشاده مقابل دوربین عكاس روزنامه قرار گرفت و قبل از آغاز مصاحبه به بچههای دفترش سپرد او را در جریان آخرین تغییرات در نتیجه بازی استقلال و مس كرمان كه همزمان با مصاحبه در حال انجام بود، قرار دهند.
از دید من وزیر ارشاد كنونی یعنی آقای دكتر حسینی از جمله شریفترین و مظلومترین وزرای ارشادی است كه تاكنون بر مصدر كار قرار گرفته است. این توقف به خواسته خود ما بود در حالی كه به لحاظ قانونی میتوانستیم تا روز چهارشنبه دست نگه داریم
درست است؛ بهشتی نقشی در آن قضیه نداشت و آن كه «برزخیها» را از سینماها پایین كشید، امروز در فرانسه مشغول عشق و كیف خود است اما در این صحنه بهشتی با لبخند زدن به این حركت مهر تاییدی بر مرگ سینمای داستانگو میزند
شما تاكنون بارها از بخش اعظم موجودیت سینمای قبل انقلاب با وصف مبتذل یاد كردهاید و البته پشتبند این تحلیل سینمای بعد از انقلاب را عاری از آثار مبتذل ارزیابی كرده و تنها استفاده از صفاتی چون «خوب» و «بد» را برای این آثار مجاز شمردهاید. تعریف محمدحسین فرحبخش از واژههای «ابتذال» و «مبتذل» چیست؟
از دید من بیش از 90 درصد آثار سینمایی ساختهشده در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مبتذل هستند. ابتذال در هر جامعه و فرهنگی تعریف خاص خودش را دارد. از دید من فیلمهای قبل از انقلاب مبتذل و مستهجن بود زیرا فرهنگ خانواده و جامعه را به انحطاط و فساد میكشید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این رویه كاملا عوض شد و اگر امروز كسی از فیلمهای ایرانی با صفت «مستهجن» یاد كند مرتكب جرم شده و میتوان از این فرد شكایت كرد.
چنین فردی یا معنی «مستهجن» را نمیداند یا بنا بر اغراضی از این واژه استفاده میكند. بله قبول دارم كه در این 30 سال فیلم بد، مزخرف یا همان سخیف زیاد داشتیم اما اثری كه فرهنگ جامعه را مورد هدف قرار داده و به انحطاط بكشاند را من در این 33 سال بعد از انقلاب ندیدهام.
از دید شما فیلم «گنج قارون» مبتذل است؟
«گنج قارون» را اگر نسبت به فرهنگ قبل از انقلاب بسنجیم قطعا صفت مبتذل به آن نمیچسبد اما اگر بخواهیم با توجه به مقتضیات امروز جامعهمان به آن نگاه كنیم، بله میتوانیم بگوییم مبتذل است. البته تعداد فیلمهایی كه دارای چنین شاخصهیی هستند آنقدرها زیاد نیست و بیش از 10 درصد تولیدات سینمای قبل از انقلاب را در بر نمیگیرد. یادتان باشد این را حسین فرحبخشی میگوید كه تقریبا صد در صد فیلمهای قبل از انقلاب را دیده است.
این ابتذال بیشتر گریبانگیر فیلمهای جریان روز سینمای قبل از انقلاب بود یا فیلمهای روشنفكری را هم در بر میگرفت؟
در هر دو گونه دیده میشد كما اینكه فیلمی چون «برهنه تا ظهر با سرعت» با اینكه به سینمای جریان روشنفكری تعلق داشت از دید من یكی از مستهجنترین فیلمهای تولیدشده قبل از پیروزی انقلاب است.
«در امتداد شب» چطور؟
این فیلم را باید با توجه به ظرف زمانی خودش تحلیل كنیم. «در امتداد شب» فیلم تكنیكی خوب و خوشساختی است اما موضوعش با كلیت جامعه آن زمان ما همخوانی نداشت.
به زمان حال برگردیم. یكی از مهمترین اتفاقات سال گذشته انحلال خانه سینما آن هم به دستور دولت بود. نظر شما درباره بسته شدن خانه سینما چیست؟
راجع به این موضوع من حرف دارم. خیلیها فكر میكنند یا میخواهند این را جا بیندازند كه خانه سینما را معاونت سینمایی یعنی آقای شمقدری بست، در حالی كه اینطور نیست. خانه سینما را بدنه صنف تعطیل كرد آن هم به این خاطر كه یك عده رانتخوار به مدت 30 سال پشت چهار هزار نفر قایم شده بودند و استفادههای خود را میبردند.
با فلان نهاد و فلان تشكیلات به توافق میرسیدند و برای فیلمی كه نهایتا 500 میلیون تومان هزینهاش بود دو میلیارد تومان بودجه میگرفتند. این پول كلان تنها به این اعتبار پرداخت میشد كه فلان كس مثلا مدیرعامل خانه سینماست یا رییس كانون فلان صنف است.
شما از 30 سال رانتخواری حرف میزنید اما به این توجه ندارید كه این نهاد صنفی و زعامت آن طی دوران حیاتش كه قطعا كمتر از 30 سال است بین بسیاری از سینماگران كه اتفاقا دیدگاههای خاص خود را هم داشتند دست به دست شده است. حتی خود شما در یك دوره عضو هیاتمدیره آن بودید.
خانه سینما بهمن سال 1366 رسما روی كاغذ متولد شد اما تا سال 72 به فعلیت نرسید. چرا؟ جوابش ساده است؛ كسانی كه آن روزها متولیان و مدیران سینمای ایران نامیده میشدند برایشان مثل روز روشن بود كه این خانه پس از برپایی جلوی یكهتازیهایشان را خواهد گرفت.
دقیقا منظورتان به مدیریت چه كسانی است؟
مدیریت آقایان انوار و بهشتی. دوستانی كه دوره مدیریت این آقایان را به خاطر دارند میدانند من چه میگویم و به یاد دارند آن دوران چه توهینها و خفتهایی نثار سینماگران ایرانی شد. همین آقای انوار یك روز در دفترش به من گفت یا همین را كه من میگویم بساز یا از این سینما برو بیرون. همانجا جواب دادم اگر قرار به بیرون كردن باشد این من هستم كه تو را از این سینما بیرون میكنم چون من ریگ ته این جوی هستم و تو آب آن. امروز آقای انوار كجاست؟
همانطور كه اشاره كردم سال 72 وقتی موعد رفتن این آقایان فرا رسید در یك حركت غیرقانونی اقدام به تغییر اساسنامه خانه سینما كردند تا اعوان و انصارشان اختیار آن را در دست بگیرند و از آن روز اختیار خانه سینما در دست 30 نفر افتاد كه به شكل چرخشی جایشان را با هم عوض میكردند. تك و توك آدمهایی مثل من كه داخلشان بُر خورده بودند را هم با توطئه و كارشكنی از راس كار دور كردند.
خانه سینما به عنوان یك نهاد صنفی غیردولتی آن هم در سینمایی كه كل بودجه سالانهاش رقمی محدود و خجالتآور است، چه جایگاهی در مناسبات قدرت میتواند داشته باشد كه كسی بخواهد برای فتحش به آب و آتش بزند؟
اشتباه نكن. البته حق با شماست، در خانه سینما پولی وجود ندارد اما میتواند محملی باشد برای تحت فشار قرار دادن دولت و به دست آوردن رانت. در حالی كه جایگاه این نهاد صرفا صنفی است و رییس و هیاتمدیره تنها باید مطالبات صنفی و رفاهی اعضا را مد نظر داشته باشند. و از همه بدتر اینكه دوستان ما منویات و علقههای سیاسیشان را هم در این مسیر به كار گرفتند.
البته هركس میتواند تفكر و دیدگاه منحصربهفرد خود را داشته باشد اما وقتی كسی دفاع از دیدگاههای شخصیاش را در جایگاهی چون خانه سینما كه یك نهاد كاملا صنفی است كلید میزند نتیجهاش این میشود كه بعد از روی كار آمدن و قدرت گرفتن رقیب، بازی تلافی آغاز میشود و حالاست كه چهار هزار نفر قربانی دیدگاه و سیاستبازی هفت، هشت نفر میشوند.
قبول دارید امروز اكثر آنهایی كه بهطور جدی منتقد خانه سینما یا به قول شما سیاستهای اعمالشده از سوی مدیران آن هستند كسانیاند كه طی این سالها از بازی كنار گذاشته شده و امروز به پشتوانه انتقادهایی كه میكنند از طرف دولت مصدر ساماندهی تشكیلات سازمان سینمایی شدهاند؟
نه اینطور نیست. البته میپذیرم برخی از آقایان منتقد كه از قضا در گذشته سمتهایی هم در خانه سینما داشته و اكنون كنار گذاشته شدهاند تنها سنگ خود را به سینه میكوبند اما اكثریت دوستان از این قماش نیستند.
عجیب نیست این به قول شما دوستانی كه قرار است طرحی نو در اندازند و خانهیی فارغ از سیاستبازی و رانتخواریهای – باز به قول شما – 30 سال گذشته بر پا كنند، حتی با خود و هم مسلكانشان نمیتوانند كنار بیایند. نمونهاش درگیری و زد و خوردی است كه در محل صنف اتحادیه تهیهكنندگان سینمای ایران بین دو تن از اعضا رخ داد و و بنا بر خبرها تنها با ورود پلیس قضیه جمع و جور شد؟
اطلاعات شما كاملا غلط است. این قبیل خبرسازیها از دفتری بیرون میآید كه تا پیش از این با توجه به رانت عظیمی كه در اختیار داشت امتیاز پخش اكثر فیلمهای پرفروش سینمای ایران را از آن خود میكرد و حالا با توجه به قوانین محدودكننده اتحادیه دستش از این سود هنگفت كوتاه شده است.
منظورتان «فیلمیران» است؟
من اسم نمیبرم اما درباره چیزی كه گفتید یك سوال میكنم. مگر مجلس شورای اسلامی از سوی بزرگان عصاره ملت نامیده نشده است؟ در همین مجلس هم ما بارها شاهد بحثها، جدلها و مشاجرات بین نمایندگان بودهایم كه نه تنها نكته عجیبی نیست بلكه نشاندهنده پویایی و سرزندگی آن است. یا مثلا در همین شورای سردبیری روزنامه اعتماد؛ اگر دبیران سرویسها بر سر تیتری یا خبری با هم مجادله و بحث كنند فردا باید بگویند هر روز در روزنامه اعتماد كتككاری و زد و خورد رخ میدهد؟
خبر شما دروغ محض است و البته زاییده ذهن بیمار یك روزنامه زرد سینمایی كه انشاءالله به زودی بسته خواهد شد. بحث و جدلهای حرفهیی در همه جا وجود دارد و قرار هم نیست یك دیالوگ متمدنانه در انتهای كار با توهین و ناسزا و درگیری بسته شود. اتحادیه به یاری خدا همچنان با قدرت و امید به آینده كار خود را انجام میدهد اما این به این معنا نیست كه كار ما بینقص و عاری از هرگونه عیب و خطایی است. ما هم اشتباهات خود را داریم اما سعیمان بر این است كه در ادامه به یك روند درست و منطقی دست پیدا كنیم.
برسیم به «زندگی خصوصی». روز یكشنبه خبری منتشر شد مبنی بر توقیف قطعی فیلم. این خبر از سوی آقای كاوش سخنگوی شورای صنفی نمایش به مطبوعات و رسانهها داده شد اما همان روز آقای سجادپور این خبر را تكذیب و اعلام كرد طبق برنامه روتین و قانونی موجود زمان اكران «زندگی خصوصی» به پایان رسیده است. نظر شما به عنوان كارگردان و تهیهكننده فیلم در این خصوص چیست؟
من به شما اطمینان میدهم كه فیلمم توقیف نشده و خبر اعلام شده از سوی آقای كاوش درست نیست. داستان از این قرار است كه با توجه به ابعاد وسیع فشارها و هجمهیی كه وزارت ارشاد و معاونت سینمایی طی این روزها، یا در واقع از تعطیلات عید به این طرف متحمل شدهاند، خود ما در «پویا فیلم» به این نتیجه رسیدیم كه بهتر است با برداشتن فیلم از روی اكران از حدت و شدت این فشارها بكاهیم.
این هم دلیل دارد؛ از دید من وزیر ارشاد كنونی یعنی آقای دكتر حسینی از جمله شریفترین و مظلومترین وزرای ارشادی است كه تاكنون بر مصدر كار قرار گرفته است – درست برخلاف وزیر ارشاد قبلی – و ما هم وظیفه داریم همه توان خود را برای حمایت از ایشان به كار بندیم. این توقف به خواسته خود ما بود در حالی كه به لحاظ قانونی میتوانستیم تا روز چهارشنبه برای این كار دست نگه داریم. امیدوارم با این عمل حالا دیگر جناب آقای خاتمی، امام جمعه محترم تهران شبها با خیال راحت بر بستر بخوابد و دیگر نگران جریحهدار شدن عفت و فرهنگ جامعه نباشد.
سوالهای مربوط به جنجال بر سر اكران «زندگی خصوصی» را میتوان به هر شكلی تاباند و با كلی حاشیهروی به اصل مطلب رسید، اما من خیلی مختصر و مفید میخواهم بپرسم به نظر شما چرا اینطور شد؟
قبل از هر چیز میخواهم روشن كنم به عنوان یك بچه مسلمان، آن هم یك بچه مسلمان ولایتی از فیلمی كه ساختهام دفاع میكنم چون عقیده دارم «زندگی خصوصی» نقد اصولی و اعتقادی همه دوران بعد از انقلاب است. من روی تكتك لحظهها و فریم به فریم آن بحث دارم و حاضرم با هر شخص منصفی راجع به فیلم بحث كنم. اما موضوع اینجاست كه برخی تنها با هوچیگری و فرار از واقعیتها كار خود را پیش میبرند. اینكه ما سه دهه بعد از پیروزی انقلاب صد یا حداكثر 150 نفر را در خیابان راه بیندازیم تا با ایجاد توحش و ترساندن مردم حرفمان را به كرسی بنشانیم، یكی از آن دردهایی است كه «زندگی خصوصی» به نقدش نشسته است.
فیلم من بیش از آنكه سیاسی باشد اخلاقی است. من همینجا و در این لحظه اعلام میكنم «زندگی خصوصی» اند اخلاق است. من میبینم برخی دوستان برای تبلیغ فیلم خود از واژههایی چون «سیاسیترین فیلم تاریخ سینمای ایران» استفاده میكنند. من واقعا این را نمیفهمم. آدم مگر میتواند خودش برای فیلم خودش چنین شأنی قائل شود!
این قبیل صفتها را مردم باید به فیلمها بدهند كما اینكه از دید من «قلادههای طلا» هرچه كه باشد سیاسی نیست و «زندگی خصوصی» قطعا و حتما از آن سیاسیتر است. این فیلم یك اثر اكشن خوشساخت است كه استاندارد خوبی دارد ولی باز هم تاكید میكنم سیاسی نیست.
تعریف شما از فیلم سیاسی چیست؟
فیلم سیاسی باید حرف برای گفتن داشته باشد. اینكه ما یك واقعه یا یك مقطع از تاریخ معاصر كشورمان را كه ممكن است مورد تایید برخی باشد و از سوی برخی دیگر تایید نشود به تصویر بكشیم، كه نشد فیلم سیاسی. «زندگی خصوصی» علاوه بر اینكه بستر و موجودیت انقلاب اسلامی را تصویر میكند، به نقد منصفانه آن هم مینشیند.
وقایع این فیلم چیزهایی است كه من با چشمهای خودم دیدم. من با چشم خودم دیدم كه «برزخیها» را از سینماها پایین كشیدند. فروبردن پونز توی سر دخترهای مردم را و حتی بدتر از آن را با چشمهای خودم دیدم. «زندگی خصوصی» از این منظر نقد نیروهای خودسری است كه كارهای خلافشان متاسفانه به پای انقلاب نوشته شد.
از «برزخیها» و نیروهای خودسر گفتید. در صحنه حمله به سینمایی كه این فیلم را نشان میدهد، در یك كات مردی را میبینیم كه داخل اتومبیلی نشسته و به این صحنه میخندد. از قضا این فرد بسیار شبیه سیدمحمد بهشتی است. با توجه به مسوولیت آقای بهشتی در آن زمان، حضورشان كنار نیروهای خودسر در این تصویر چه معنایی دارد؟
این هم معنا دارد. آقای بهشتی و دوستانشان در دوره زعامت بر سینمای ایران قصهگویی را از سینما حذف كردند تا آن سینمای مورد نظر خود را پر و بال دهند. حرف شما درست است؛ بهشتی نقشی در آن قضیه نداشت و آنكه «برزخیها» را از سینماها پایین كشید، امروز در فرانسه مشغول عشق و كیف خود است اما در این صحنه بهشتی با لبخند زدن به این حركت مهر تاییدی بر مرگ سینمای داستانگو میزند. ما اینها را دیدیم كما اینكه آدمهایی مثل سیدحسن با بازی امیر آقایی را هم دیدیم كه رفتار معتدلی داشتند و مخالف این قبیل اعمال بودند.
ابراهیم كیانی در «زندگی خصوصی» راوی منش و شخصیت چه افرادی است؟
فیلم من با یك جمله از نهجالبلاغه آغاز میشود و ابراهیم كیانی دقیقا مصداق آن تعبیر است. امثال كیانی آدمهایی هستند كه خوبی را دوست دارند اما خود بد میكنند، راستی میطلبند اما كج میروند، حقیقت را میخواهند اما دروغ میگویند. كیانی چنین آدمی است و حتی زن خود را دستاویز قدرتطلبیاش قرار میدهد.
در میهمانیها از همسرش میخواهد چادر سر كند اما در خیابان و یك خرید معمولی چنین توقعی از او ندارد. او حتی در رابطه با پریسا هم از عنصر صیغه استفاده ابزاری میكند. از غیبت زنش سوءاستفاده كرده و مدتی را با این دختر میگذراند و شاید فلسفهاش این است كه چند روزی را با این هستیم و تمام میشود، اما كور خوانده بود چون فكر نمیكرد پریسا وبال گردنش شده و ادامه رابطه را خواستار شود.
شما در «زندگی خصوصی» هم چپ را زدید، هم راست را قلقلك دادید، هم به بالا متلك گفتید، هم به پایین فحش دادید. شخصیت اصلی فیلمتان هم كه به گفته خودش متهم است به انحرافی بودن. واقعا چه فكری توی سرتان بود؟ به عبارت بهتر یعنی عكسالعملی غیر از آنچه رخ داد را پیشبینی میكردید؟
همان موقع یك نفر از من پرسید ما بالاخره نفهمیدیم تو اصلاحطلبی، اصولگرایی، انحرافی هستی یا... گفتم ببین، من حسین فرحبخش، پیرو قرآنم و مكتب اهل بیت(ع). نیازی به وارد شدن در اردوگاههایی كه تو اسم بردی ندارم. بر اساس تشخیص خودم عمل میكنم و هر كجا كه دچار اشكال شدم، به متخصصان فن مراجعه میكنم. من افراط، تفریط و بیاخلاقیهای این 33 سال گذشته را نقد كردم.
جمهوری اسلامی در تمام زمینهها پیشرفتهای چشمگیری داشته است اما در عرصه روابط اجتماعی و اخلاقی نتوانسته آنطور كه باید و شاید موثر باشد و با مردم ارتباط برقرار كند. «زندگی خصوصی» میخواهد بگوید به این دلیل و این دلیل شما نتوانستید در این عرصه مهم و تاثیرگذار موفق باشید. بهطور مثال حجاب؛ حجاب یكی از مسلمات دین ماست اما امروز اكثریت قریب به اتفاق مردم ما بیحجابی را به عنوان یك منكر قبول ندارند و بیتفاوت از كنارش رد میشوند.
انصار حزبالله و حسین فرحبخش بعد از ماجراهای عجیب مربوط به فیلم «تحفه هند»، پس از 18 سال بار دیگر سر «زندگی خصوصی» به هم رسیدند. 18 سال پیش چه تحلیلی از آن ماجرا داشتید و امروز چه تحیلی از این ماجرا؟
درباره «تحفه هند» من نقل قول شخص آقای مسعود دهنمكی را برای شما تكرار میكنم. سالها بعد از آن جریان یك روز از دهنمكی پرسیدم داستان حمله شما به سینماهای نمایشدهنده «تحفه هند» چه بود در حالی كه آن فیلم سیاسی نبود و مورد خاصی هم نداشت. بعدها هم كه بارها و بارها از تلویزیون جمهوری اسلامی روی آنتن رفت و همه مردم فیلم را دیدند. دهنمكی جواب داد آن روزها اكثر قریب به اتفاق حركتها و تجمعهای انصار حزبالله بر ضد جناح چپ و برخی نمادهای آن مثل روزنامه سلام بود.
روی همین اصل برخی انصارحزبالله را مجری منویات جناح راست كشور میدانستند. ما هم برای اینكه شائبه و تحلیل فوق را بر هم بزنیم به این نتیجه رسیدیم كه لازم است حركتی هم علیه جناح راست كشور داشته باشیم. خب آن زمان وزارت ارشاد در دست آقای میرسلیم بود و مخالفت ما با فیلمی كه وزارتی تحت سیطره جناح راست مجوز ساخت و اكرانش را صادر كرده اندكی از شائبههای موجود میكاست. قضیه این بود و از شانس تو قرعه به نام «تحفه هند» افتاد. این را خود دهنمكی به من گفت. ولی این دفعه قصه فرق دارد. قبل از هر چیز تصفیهحسابهای جناحی و پشت پرده است كه خب آقایان برای حالگیری طرف مقابل فیلم ما را علم كردهاند و دوم كه به نظرم از همه مهمتر است اینكه «زندگی خصوصی» واقعا در جاهایی درست زده است وسط خال.
همین حضراتی كه به خیابانها ریختند را ما 30 سال پیش هم دیدیم كه پونز در سر بچههای مردم فرو میكردند. حالا همان آدمها امروز در ماهوارهها مقابل دوربین مینشینند و میگویند امام عسگری (ع) اصلا پسر نداشت. خب آن افراطها نتیجهاش میشود همین تفریطها. من در «زندگی خصوصی» میخواهم به این نكته برسم كه جمهوری اسلامی امروز دوستان و غصهخورهایی دارد كه وجودشان ما را از احتیاج به هزار دشمن بینیاز میسازد. این آدمها باید بیدار شوند و بفهمند با دستاوردهایی كه حاصل خون هزاران شهید است چه میكنند.
حسین فرحبخش همواره مورد توجه سینمایینویسان و مطبوعات بوده و با توجه به رابطه خاصتان با این قشر به نظر میرسد هر كدام منتظر فرصتی هستید تا از طرف مقابل مچ بگیرید! اما ظاهرا خود شما هم چندان بیمیل نیستید برای دوستان منتقدتان خوراك فراهم كنید. نمونهاش تیتراژ ابتدایی و انتهایی فیلم است؛ تیتراژی كه با عكسهای حسین فرحبخش شروع شده و با عكسهای حسین فرحبخش و تعدادی از عوامل و چهرههای سینما كه سر صحنه فیلم آمدهاند تمام میشود.
خب این سلیقه من است. سلیقه من و شما در انتخاب لباس قطعا با هم متفاوت است. دیدگاه ما نسبت به رنگ، مدل، جنس و بسیاری موارد دیگر حتما با هم تفاوت دارد و این چیز بدی نیست. كسی نباید سلیقهاش را به دیگران تحمیل كند. میگویید چرا عكسهای خودم را گذاشتهام! پس عكس چه كسی را بگذارم. آقای همساده را؟! خب من كارگردان فیلم هستم و با توجه به اینكه ممكن است تا سالهای سال فیلم دیگری را كارگردانی نكنم میخواستم با این تیتراژ یك یادگاری به جا بگذارم. این كجایش اشكال دارد.
چهرههایی كه سر صحنه آمدند از سوی شما دعوت شده بودند یا طی یك حركت خودجوش این اتفاق افتاد؟
دعوتی هم داشتیم اما اكثرا خودشان آمدند. بسیاری هم بعدا گلهمند شدند كه چرا خبرشان نكردیم. جالب است بدانید برخی چهرههای سیاسی هم از پشت صحنه فیلم ما دیدن كردند و من بنا بر یك تصمیم شخصی از عكسهای آنها در تیتراژ استفاده نكردم؛ امروز كه به حاشیههای ایجاد شده برای فیلم فكر میكنم به این نتیجه میرسم كه حذف عكسهای سیاسیون از تیتراژ كار بسیار درستی بود.
فیلمهای روز سینمای ایران را دنبال میكنید؟ نظرتان درباره «جدایی نادر از سیمین» چیست؟
اینكه نظر حسین فرحبخش راجع به «جدایی نادر از سیمین» چیست فكر نمیكنم آنچنان اهمیتی داشته باشد. اما میدانم منظورتان چیست؛ من به شخصه داستان این فیلم را نمیپسندم چون از دید حرفهیی فاقد المانهای داستانگویی است اما این هیچ ربطی به افتخاراتی كه فیلم آقای فرهادی برای مردم ایران به ارمغان آورده ندارد. «جدایی نادر از سیمین» به اسم ایران و ایرانی مهمترین جوایز سینمایی جهان را كسب كرده و نام ملت ما را بر سر زبانها انداخته است.
خدا را شكر فیلمی هم نبوده كه مردم ما را و شرف و حیثیتمان را زیر سوال ببرد. «جدایی نادر از سیمین» اند اعتبار برای ایران است و خود فیلم هم اند رأفت و رحمت است. این افتخار بیش از آنكه به سینمای ایران تعلق داشته باشد متعلق به مردم ایران است. «جدایی نادر از سیمین» بر تارك تاریخ سینمای ایران میدرخشد و اگر مسوولان ما كمی عقل داشتند باید مجسمه اصغر فرهادی را از طلا میساختند و در یكی از میادین بزرگ تهران نصب میكردند.
البته در این میان بهتر است حساب آن عده معدود عقب افتاده و متحجر را كه به مخالفت با این فیلم برخاستهاند از بقیه جدا بدانیم. من شخصا به وجود اصغر فرهادی و فیلمی كه ساخته افتخار میكنم. انسان به غیر از دست پدرش نباید دست شخص دیگری را ببوسد اما من حاضرم دست اصغر فرهادی را فقط به این دلیل كه نام بزرگ ایران را در جهان طنینانداز كرد ببوسم.
تا جایی كه یادم است شما هیچگاه با منتقدان و سینمایینویسان رابطه گرمی نداشتید و همواره وضعیت «اره بده تیشه بگیر» بینتان برقرار بوده. این عدم درك متقابل از كجا میآید؟ با این توضیح كه در قضایای اخیر میزان انتقاد سینمایینویسان از برخورد فراقانونی با فیلم شما و آقای سهیلی حتی بیش از همكاران و همصنفانتان بوده، میخواهم بدانم آیا هنوز هم این سوال برایتان مطرح است كه «منتقد پوشیدنی است یا خوردنی؟»
سوال خوبی كردی. منتقد برای خود تعریف دارد. به عقیده من جدای از كار سینما و مطبوعات هیچ انسانی نیست كه بتواند ادعای غیر قابل نقد بودن داشته باشد. همه ما محتاج نقد منصفانه هستیم و قطعا این انتقادها در مسیر پر فراز و نشیب زندگی راهگشا و كارگشای ما خواهند بود. اما موضوع نقد در مطبوعات ایران حكایت دیگری است.
اینجا به صرف دریافت یك كارت كوچك از فلان روزنامه یا فلان انجمن یك جوان 18 ساله اسم منتقد روی خود میگذارد و با این حربه سالها تجربه و زحمت یك سینماگر را زیر سوال میبرد و آن وقت است كه ما میپرسیم «منتقد پوشیدنی است یا خوردنی؟» واقعا نمیفهمم، چرا فكر میكنید حسین فرحبخش نقدپذیر نیست؟ منی كه به قول شما آبم با منتقدان سینمای ایران توی یك جوی نمیرود انتهای «زندگی خصوصی» را تنها به توصیه یكی از همكاران خود شما تغییر دادم.
به نظرم كار درستی هم بود و دیدی كه همكار منتقد شما به من داد باعث شد چنین تصمیمی بگیرم. نقد یعنی بررسی فنی؛ مسعود فراستی سواد و دید درستی نسبت به سینما دارد اما چون عادت كرده یكطرفه به قاضی برود و جنبههای مختلف و تاثیرگذار بر تولید یك اثر سینمایی را نادیده بگیرد، نمیتواند تحلیل درستی از فیلمهایی كه به نقدشان مینشیند داشته باشد. نكته دیگر اینكه از دید من هر فیلمی قابلیت نقد شدن ندارد. خود من فیلمهایی ساختهام كه اصلا لزومی نبوده كسی نقدشان كند. خب وقتی كسی وارد این قضیه میشود و اصرار دارد درباره فیلمی كه خود تهیهكنندهاش میگوید قابل نقد نیست حرف بزند حتما غرض و مرضی دارد.
اصولا در عرصه سینمای ایران منتقد و سینمایینویسی داریم كه شما قبولش داشته باشید؟
متاسفانه ما در این عرصه حتی به تعداد انگشتان دو دست هم منتقد با تعریفی كه ارائه دادم نداریم. بقیه جز مشتی سیاهی لشكر و آدم علاف كه این عرصه را محملی برای ورود به سینما كردهاند نیستند.
و منتقدان مورد تایید آقای فرحبخش؟
جواد طوسی، عزیزالله حاجیمشهدی، پرویز نوری، هوشنگ گلمكانی، محمود گبرلو و چند نفر دیگر. شما آقای طوسی را ببینید؛ هیچوقت خودش را درگیر مسائل حاشیهیی سینما نمیكند. یا همین محمود گبرلو؛ از دید من بسیار انسان شریف و منتقد منصفی است هرچند كه یك نقد منفی هم روی «زندگی خصوصی» نوشته است.
شما به شورای مركزی انجمن منتقدان و نویسندگان نگاه كنید. واقعا تا امروز از كدامشان یك نقد درست و حسابی راجع به فیلمهای ایرانی در مطبوعات و سایتهای خبری خواندهاید؟ این آدمها اگر نقد خوبی هم روی فیلمهای من بنویسند برایم بیارزش است همانطور كه به نقدهای منفیشان هم اهمیت نمیدهم.
حسین فرحبخش از آن دسته سینماگرانی است كه هم به خاطر آثار تولید شده در دفترش (پویا فیلم) طی سه دهه فعالیت در عرصه سینمای ایران و هم به دلیل مصاحبهها و مواضع گاه جالب و گاه عجیب و غریبش، همواره مورد توجه سینمادوستان و بهویژه سینمایینویسان قرار داشته است.
تا پیش از اكران آخرین محصول «پویا فیلم» كه فرحبخش سمت تهیهكنندگی و كارگردانی آن را توامان در اختیار دارد، عمده حرف و حدیثهای مطرح شده پیرامون آثار این تهیهكننده پرحاشیه سینمای ایران به اقتباس از فیلمهای پیش از انقلاب یا استفاده از المانهای گیشهپسند گلدرشت محدود میشد. اما «زندگی خصوصی» راقم سطوری متفاوت از آنچه تاكنون در تاریخ پر فراز و نشیب «پویا فیلم» و حسین فرحبخش به نگارش درآمده شد.
روایت داستانی سرشار از اشارات و كنایههای سیاسی بر بستر یك رابطه مثلا عاشقانه كه در انتها به فاجعه منتهی میشود، از شیوه محافظهكارانه سه دهه گذشته «پویا فیلم» بعید مینمود. به مناسبت اكران «زندگی خصوصی» و حواشی پیرامون آنكه در انتها منجر به توقف نمایش فیلم پیش از پایان موعد قانونیاش شد، سراغ فرحبخش رفتیم تا چند و چون ماجرا را از زبان خودش بشنویم.
دفتر خیابان شعاع هیچ نشانی از التهابات پیرامون اكران «زندگی خصوصی» نداشت. حسین فرحبخش با رویی گشاده مقابل دوربین عكاس روزنامه قرار گرفت و قبل از آغاز مصاحبه به بچههای دفترش سپرد او را در جریان آخرین تغییرات در نتیجه بازی استقلال و مس كرمان كه همزمان با مصاحبه در حال انجام بود، قرار دهند.
از دید من وزیر ارشاد كنونی یعنی آقای دكتر حسینی از جمله شریفترین و مظلومترین وزرای ارشادی است كه تاكنون بر مصدر كار قرار گرفته است. این توقف به خواسته خود ما بود در حالی كه به لحاظ قانونی میتوانستیم تا روز چهارشنبه دست نگه داریم
درست است؛ بهشتی نقشی در آن قضیه نداشت و آن كه «برزخیها» را از سینماها پایین كشید، امروز در فرانسه مشغول عشق و كیف خود است اما در این صحنه بهشتی با لبخند زدن به این حركت مهر تاییدی بر مرگ سینمای داستانگو میزند
شما تاكنون بارها از بخش اعظم موجودیت سینمای قبل انقلاب با وصف مبتذل یاد كردهاید و البته پشتبند این تحلیل سینمای بعد از انقلاب را عاری از آثار مبتذل ارزیابی كرده و تنها استفاده از صفاتی چون «خوب» و «بد» را برای این آثار مجاز شمردهاید. تعریف محمدحسین فرحبخش از واژههای «ابتذال» و «مبتذل» چیست؟
از دید من بیش از 90 درصد آثار سینمایی ساختهشده در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مبتذل هستند. ابتذال در هر جامعه و فرهنگی تعریف خاص خودش را دارد. از دید من فیلمهای قبل از انقلاب مبتذل و مستهجن بود زیرا فرهنگ خانواده و جامعه را به انحطاط و فساد میكشید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این رویه كاملا عوض شد و اگر امروز كسی از فیلمهای ایرانی با صفت «مستهجن» یاد كند مرتكب جرم شده و میتوان از این فرد شكایت كرد.
چنین فردی یا معنی «مستهجن» را نمیداند یا بنا بر اغراضی از این واژه استفاده میكند. بله قبول دارم كه در این 30 سال فیلم بد، مزخرف یا همان سخیف زیاد داشتیم اما اثری كه فرهنگ جامعه را مورد هدف قرار داده و به انحطاط بكشاند را من در این 33 سال بعد از انقلاب ندیدهام.
از دید شما فیلم «گنج قارون» مبتذل است؟
«گنج قارون» را اگر نسبت به فرهنگ قبل از انقلاب بسنجیم قطعا صفت مبتذل به آن نمیچسبد اما اگر بخواهیم با توجه به مقتضیات امروز جامعهمان به آن نگاه كنیم، بله میتوانیم بگوییم مبتذل است. البته تعداد فیلمهایی كه دارای چنین شاخصهیی هستند آنقدرها زیاد نیست و بیش از 10 درصد تولیدات سینمای قبل از انقلاب را در بر نمیگیرد. یادتان باشد این را حسین فرحبخشی میگوید كه تقریبا صد در صد فیلمهای قبل از انقلاب را دیده است.
این ابتذال بیشتر گریبانگیر فیلمهای جریان روز سینمای قبل از انقلاب بود یا فیلمهای روشنفكری را هم در بر میگرفت؟
در هر دو گونه دیده میشد كما اینكه فیلمی چون «برهنه تا ظهر با سرعت» با اینكه به سینمای جریان روشنفكری تعلق داشت از دید من یكی از مستهجنترین فیلمهای تولیدشده قبل از پیروزی انقلاب است.
«در امتداد شب» چطور؟
این فیلم را باید با توجه به ظرف زمانی خودش تحلیل كنیم. «در امتداد شب» فیلم تكنیكی خوب و خوشساختی است اما موضوعش با كلیت جامعه آن زمان ما همخوانی نداشت.
به زمان حال برگردیم. یكی از مهمترین اتفاقات سال گذشته انحلال خانه سینما آن هم به دستور دولت بود. نظر شما درباره بسته شدن خانه سینما چیست؟
راجع به این موضوع من حرف دارم. خیلیها فكر میكنند یا میخواهند این را جا بیندازند كه خانه سینما را معاونت سینمایی یعنی آقای شمقدری بست، در حالی كه اینطور نیست. خانه سینما را بدنه صنف تعطیل كرد آن هم به این خاطر كه یك عده رانتخوار به مدت 30 سال پشت چهار هزار نفر قایم شده بودند و استفادههای خود را میبردند.
با فلان نهاد و فلان تشكیلات به توافق میرسیدند و برای فیلمی كه نهایتا 500 میلیون تومان هزینهاش بود دو میلیارد تومان بودجه میگرفتند. این پول كلان تنها به این اعتبار پرداخت میشد كه فلان كس مثلا مدیرعامل خانه سینماست یا رییس كانون فلان صنف است.
شما از 30 سال رانتخواری حرف میزنید اما به این توجه ندارید كه این نهاد صنفی و زعامت آن طی دوران حیاتش كه قطعا كمتر از 30 سال است بین بسیاری از سینماگران كه اتفاقا دیدگاههای خاص خود را هم داشتند دست به دست شده است. حتی خود شما در یك دوره عضو هیاتمدیره آن بودید.
خانه سینما بهمن سال 1366 رسما روی كاغذ متولد شد اما تا سال 72 به فعلیت نرسید. چرا؟ جوابش ساده است؛ كسانی كه آن روزها متولیان و مدیران سینمای ایران نامیده میشدند برایشان مثل روز روشن بود كه این خانه پس از برپایی جلوی یكهتازیهایشان را خواهد گرفت.
دقیقا منظورتان به مدیریت چه كسانی است؟
مدیریت آقایان انوار و بهشتی. دوستانی كه دوره مدیریت این آقایان را به خاطر دارند میدانند من چه میگویم و به یاد دارند آن دوران چه توهینها و خفتهایی نثار سینماگران ایرانی شد. همین آقای انوار یك روز در دفترش به من گفت یا همین را كه من میگویم بساز یا از این سینما برو بیرون. همانجا جواب دادم اگر قرار به بیرون كردن باشد این من هستم كه تو را از این سینما بیرون میكنم چون من ریگ ته این جوی هستم و تو آب آن. امروز آقای انوار كجاست؟
همانطور كه اشاره كردم سال 72 وقتی موعد رفتن این آقایان فرا رسید در یك حركت غیرقانونی اقدام به تغییر اساسنامه خانه سینما كردند تا اعوان و انصارشان اختیار آن را در دست بگیرند و از آن روز اختیار خانه سینما در دست 30 نفر افتاد كه به شكل چرخشی جایشان را با هم عوض میكردند. تك و توك آدمهایی مثل من كه داخلشان بُر خورده بودند را هم با توطئه و كارشكنی از راس كار دور كردند.
خانه سینما به عنوان یك نهاد صنفی غیردولتی آن هم در سینمایی كه كل بودجه سالانهاش رقمی محدود و خجالتآور است، چه جایگاهی در مناسبات قدرت میتواند داشته باشد كه كسی بخواهد برای فتحش به آب و آتش بزند؟
اشتباه نكن. البته حق با شماست، در خانه سینما پولی وجود ندارد اما میتواند محملی باشد برای تحت فشار قرار دادن دولت و به دست آوردن رانت. در حالی كه جایگاه این نهاد صرفا صنفی است و رییس و هیاتمدیره تنها باید مطالبات صنفی و رفاهی اعضا را مد نظر داشته باشند. و از همه بدتر اینكه دوستان ما منویات و علقههای سیاسیشان را هم در این مسیر به كار گرفتند.
البته هركس میتواند تفكر و دیدگاه منحصربهفرد خود را داشته باشد اما وقتی كسی دفاع از دیدگاههای شخصیاش را در جایگاهی چون خانه سینما كه یك نهاد كاملا صنفی است كلید میزند نتیجهاش این میشود كه بعد از روی كار آمدن و قدرت گرفتن رقیب، بازی تلافی آغاز میشود و حالاست كه چهار هزار نفر قربانی دیدگاه و سیاستبازی هفت، هشت نفر میشوند.
قبول دارید امروز اكثر آنهایی كه بهطور جدی منتقد خانه سینما یا به قول شما سیاستهای اعمالشده از سوی مدیران آن هستند كسانیاند كه طی این سالها از بازی كنار گذاشته شده و امروز به پشتوانه انتقادهایی كه میكنند از طرف دولت مصدر ساماندهی تشكیلات سازمان سینمایی شدهاند؟
نه اینطور نیست. البته میپذیرم برخی از آقایان منتقد كه از قضا در گذشته سمتهایی هم در خانه سینما داشته و اكنون كنار گذاشته شدهاند تنها سنگ خود را به سینه میكوبند اما اكثریت دوستان از این قماش نیستند.
عجیب نیست این به قول شما دوستانی كه قرار است طرحی نو در اندازند و خانهیی فارغ از سیاستبازی و رانتخواریهای – باز به قول شما – 30 سال گذشته بر پا كنند، حتی با خود و هم مسلكانشان نمیتوانند كنار بیایند. نمونهاش درگیری و زد و خوردی است كه در محل صنف اتحادیه تهیهكنندگان سینمای ایران بین دو تن از اعضا رخ داد و و بنا بر خبرها تنها با ورود پلیس قضیه جمع و جور شد؟
اطلاعات شما كاملا غلط است. این قبیل خبرسازیها از دفتری بیرون میآید كه تا پیش از این با توجه به رانت عظیمی كه در اختیار داشت امتیاز پخش اكثر فیلمهای پرفروش سینمای ایران را از آن خود میكرد و حالا با توجه به قوانین محدودكننده اتحادیه دستش از این سود هنگفت كوتاه شده است.
منظورتان «فیلمیران» است؟
من اسم نمیبرم اما درباره چیزی كه گفتید یك سوال میكنم. مگر مجلس شورای اسلامی از سوی بزرگان عصاره ملت نامیده نشده است؟ در همین مجلس هم ما بارها شاهد بحثها، جدلها و مشاجرات بین نمایندگان بودهایم كه نه تنها نكته عجیبی نیست بلكه نشاندهنده پویایی و سرزندگی آن است. یا مثلا در همین شورای سردبیری روزنامه اعتماد؛ اگر دبیران سرویسها بر سر تیتری یا خبری با هم مجادله و بحث كنند فردا باید بگویند هر روز در روزنامه اعتماد كتككاری و زد و خورد رخ میدهد؟
خبر شما دروغ محض است و البته زاییده ذهن بیمار یك روزنامه زرد سینمایی كه انشاءالله به زودی بسته خواهد شد. بحث و جدلهای حرفهیی در همه جا وجود دارد و قرار هم نیست یك دیالوگ متمدنانه در انتهای كار با توهین و ناسزا و درگیری بسته شود. اتحادیه به یاری خدا همچنان با قدرت و امید به آینده كار خود را انجام میدهد اما این به این معنا نیست كه كار ما بینقص و عاری از هرگونه عیب و خطایی است. ما هم اشتباهات خود را داریم اما سعیمان بر این است كه در ادامه به یك روند درست و منطقی دست پیدا كنیم.
برسیم به «زندگی خصوصی». روز یكشنبه خبری منتشر شد مبنی بر توقیف قطعی فیلم. این خبر از سوی آقای كاوش سخنگوی شورای صنفی نمایش به مطبوعات و رسانهها داده شد اما همان روز آقای سجادپور این خبر را تكذیب و اعلام كرد طبق برنامه روتین و قانونی موجود زمان اكران «زندگی خصوصی» به پایان رسیده است. نظر شما به عنوان كارگردان و تهیهكننده فیلم در این خصوص چیست؟
من به شما اطمینان میدهم كه فیلمم توقیف نشده و خبر اعلام شده از سوی آقای كاوش درست نیست. داستان از این قرار است كه با توجه به ابعاد وسیع فشارها و هجمهیی كه وزارت ارشاد و معاونت سینمایی طی این روزها، یا در واقع از تعطیلات عید به این طرف متحمل شدهاند، خود ما در «پویا فیلم» به این نتیجه رسیدیم كه بهتر است با برداشتن فیلم از روی اكران از حدت و شدت این فشارها بكاهیم.
این هم دلیل دارد؛ از دید من وزیر ارشاد كنونی یعنی آقای دكتر حسینی از جمله شریفترین و مظلومترین وزرای ارشادی است كه تاكنون بر مصدر كار قرار گرفته است – درست برخلاف وزیر ارشاد قبلی – و ما هم وظیفه داریم همه توان خود را برای حمایت از ایشان به كار بندیم. این توقف به خواسته خود ما بود در حالی كه به لحاظ قانونی میتوانستیم تا روز چهارشنبه برای این كار دست نگه داریم. امیدوارم با این عمل حالا دیگر جناب آقای خاتمی، امام جمعه محترم تهران شبها با خیال راحت بر بستر بخوابد و دیگر نگران جریحهدار شدن عفت و فرهنگ جامعه نباشد.
سوالهای مربوط به جنجال بر سر اكران «زندگی خصوصی» را میتوان به هر شكلی تاباند و با كلی حاشیهروی به اصل مطلب رسید، اما من خیلی مختصر و مفید میخواهم بپرسم به نظر شما چرا اینطور شد؟
قبل از هر چیز میخواهم روشن كنم به عنوان یك بچه مسلمان، آن هم یك بچه مسلمان ولایتی از فیلمی كه ساختهام دفاع میكنم چون عقیده دارم «زندگی خصوصی» نقد اصولی و اعتقادی همه دوران بعد از انقلاب است. من روی تكتك لحظهها و فریم به فریم آن بحث دارم و حاضرم با هر شخص منصفی راجع به فیلم بحث كنم. اما موضوع اینجاست كه برخی تنها با هوچیگری و فرار از واقعیتها كار خود را پیش میبرند. اینكه ما سه دهه بعد از پیروزی انقلاب صد یا حداكثر 150 نفر را در خیابان راه بیندازیم تا با ایجاد توحش و ترساندن مردم حرفمان را به كرسی بنشانیم، یكی از آن دردهایی است كه «زندگی خصوصی» به نقدش نشسته است.
فیلم من بیش از آنكه سیاسی باشد اخلاقی است. من همینجا و در این لحظه اعلام میكنم «زندگی خصوصی» اند اخلاق است. من میبینم برخی دوستان برای تبلیغ فیلم خود از واژههایی چون «سیاسیترین فیلم تاریخ سینمای ایران» استفاده میكنند. من واقعا این را نمیفهمم. آدم مگر میتواند خودش برای فیلم خودش چنین شأنی قائل شود!
این قبیل صفتها را مردم باید به فیلمها بدهند كما اینكه از دید من «قلادههای طلا» هرچه كه باشد سیاسی نیست و «زندگی خصوصی» قطعا و حتما از آن سیاسیتر است. این فیلم یك اثر اكشن خوشساخت است كه استاندارد خوبی دارد ولی باز هم تاكید میكنم سیاسی نیست.
تعریف شما از فیلم سیاسی چیست؟
فیلم سیاسی باید حرف برای گفتن داشته باشد. اینكه ما یك واقعه یا یك مقطع از تاریخ معاصر كشورمان را كه ممكن است مورد تایید برخی باشد و از سوی برخی دیگر تایید نشود به تصویر بكشیم، كه نشد فیلم سیاسی. «زندگی خصوصی» علاوه بر اینكه بستر و موجودیت انقلاب اسلامی را تصویر میكند، به نقد منصفانه آن هم مینشیند.
وقایع این فیلم چیزهایی است كه من با چشمهای خودم دیدم. من با چشم خودم دیدم كه «برزخیها» را از سینماها پایین كشیدند. فروبردن پونز توی سر دخترهای مردم را و حتی بدتر از آن را با چشمهای خودم دیدم. «زندگی خصوصی» از این منظر نقد نیروهای خودسری است كه كارهای خلافشان متاسفانه به پای انقلاب نوشته شد.
از «برزخیها» و نیروهای خودسر گفتید. در صحنه حمله به سینمایی كه این فیلم را نشان میدهد، در یك كات مردی را میبینیم كه داخل اتومبیلی نشسته و به این صحنه میخندد. از قضا این فرد بسیار شبیه سیدمحمد بهشتی است. با توجه به مسوولیت آقای بهشتی در آن زمان، حضورشان كنار نیروهای خودسر در این تصویر چه معنایی دارد؟
این هم معنا دارد. آقای بهشتی و دوستانشان در دوره زعامت بر سینمای ایران قصهگویی را از سینما حذف كردند تا آن سینمای مورد نظر خود را پر و بال دهند. حرف شما درست است؛ بهشتی نقشی در آن قضیه نداشت و آنكه «برزخیها» را از سینماها پایین كشید، امروز در فرانسه مشغول عشق و كیف خود است اما در این صحنه بهشتی با لبخند زدن به این حركت مهر تاییدی بر مرگ سینمای داستانگو میزند. ما اینها را دیدیم كما اینكه آدمهایی مثل سیدحسن با بازی امیر آقایی را هم دیدیم كه رفتار معتدلی داشتند و مخالف این قبیل اعمال بودند.
ابراهیم كیانی در «زندگی خصوصی» راوی منش و شخصیت چه افرادی است؟
فیلم من با یك جمله از نهجالبلاغه آغاز میشود و ابراهیم كیانی دقیقا مصداق آن تعبیر است. امثال كیانی آدمهایی هستند كه خوبی را دوست دارند اما خود بد میكنند، راستی میطلبند اما كج میروند، حقیقت را میخواهند اما دروغ میگویند. كیانی چنین آدمی است و حتی زن خود را دستاویز قدرتطلبیاش قرار میدهد.
در میهمانیها از همسرش میخواهد چادر سر كند اما در خیابان و یك خرید معمولی چنین توقعی از او ندارد. او حتی در رابطه با پریسا هم از عنصر صیغه استفاده ابزاری میكند. از غیبت زنش سوءاستفاده كرده و مدتی را با این دختر میگذراند و شاید فلسفهاش این است كه چند روزی را با این هستیم و تمام میشود، اما كور خوانده بود چون فكر نمیكرد پریسا وبال گردنش شده و ادامه رابطه را خواستار شود.
شما در «زندگی خصوصی» هم چپ را زدید، هم راست را قلقلك دادید، هم به بالا متلك گفتید، هم به پایین فحش دادید. شخصیت اصلی فیلمتان هم كه به گفته خودش متهم است به انحرافی بودن. واقعا چه فكری توی سرتان بود؟ به عبارت بهتر یعنی عكسالعملی غیر از آنچه رخ داد را پیشبینی میكردید؟
همان موقع یك نفر از من پرسید ما بالاخره نفهمیدیم تو اصلاحطلبی، اصولگرایی، انحرافی هستی یا... گفتم ببین، من حسین فرحبخش، پیرو قرآنم و مكتب اهل بیت(ع). نیازی به وارد شدن در اردوگاههایی كه تو اسم بردی ندارم. بر اساس تشخیص خودم عمل میكنم و هر كجا كه دچار اشكال شدم، به متخصصان فن مراجعه میكنم. من افراط، تفریط و بیاخلاقیهای این 33 سال گذشته را نقد كردم.
جمهوری اسلامی در تمام زمینهها پیشرفتهای چشمگیری داشته است اما در عرصه روابط اجتماعی و اخلاقی نتوانسته آنطور كه باید و شاید موثر باشد و با مردم ارتباط برقرار كند. «زندگی خصوصی» میخواهد بگوید به این دلیل و این دلیل شما نتوانستید در این عرصه مهم و تاثیرگذار موفق باشید. بهطور مثال حجاب؛ حجاب یكی از مسلمات دین ماست اما امروز اكثریت قریب به اتفاق مردم ما بیحجابی را به عنوان یك منكر قبول ندارند و بیتفاوت از كنارش رد میشوند.
انصار حزبالله و حسین فرحبخش بعد از ماجراهای عجیب مربوط به فیلم «تحفه هند»، پس از 18 سال بار دیگر سر «زندگی خصوصی» به هم رسیدند. 18 سال پیش چه تحلیلی از آن ماجرا داشتید و امروز چه تحیلی از این ماجرا؟
درباره «تحفه هند» من نقل قول شخص آقای مسعود دهنمكی را برای شما تكرار میكنم. سالها بعد از آن جریان یك روز از دهنمكی پرسیدم داستان حمله شما به سینماهای نمایشدهنده «تحفه هند» چه بود در حالی كه آن فیلم سیاسی نبود و مورد خاصی هم نداشت. بعدها هم كه بارها و بارها از تلویزیون جمهوری اسلامی روی آنتن رفت و همه مردم فیلم را دیدند. دهنمكی جواب داد آن روزها اكثر قریب به اتفاق حركتها و تجمعهای انصار حزبالله بر ضد جناح چپ و برخی نمادهای آن مثل روزنامه سلام بود.
روی همین اصل برخی انصارحزبالله را مجری منویات جناح راست كشور میدانستند. ما هم برای اینكه شائبه و تحلیل فوق را بر هم بزنیم به این نتیجه رسیدیم كه لازم است حركتی هم علیه جناح راست كشور داشته باشیم. خب آن زمان وزارت ارشاد در دست آقای میرسلیم بود و مخالفت ما با فیلمی كه وزارتی تحت سیطره جناح راست مجوز ساخت و اكرانش را صادر كرده اندكی از شائبههای موجود میكاست. قضیه این بود و از شانس تو قرعه به نام «تحفه هند» افتاد. این را خود دهنمكی به من گفت. ولی این دفعه قصه فرق دارد. قبل از هر چیز تصفیهحسابهای جناحی و پشت پرده است كه خب آقایان برای حالگیری طرف مقابل فیلم ما را علم كردهاند و دوم كه به نظرم از همه مهمتر است اینكه «زندگی خصوصی» واقعا در جاهایی درست زده است وسط خال.
همین حضراتی كه به خیابانها ریختند را ما 30 سال پیش هم دیدیم كه پونز در سر بچههای مردم فرو میكردند. حالا همان آدمها امروز در ماهوارهها مقابل دوربین مینشینند و میگویند امام عسگری (ع) اصلا پسر نداشت. خب آن افراطها نتیجهاش میشود همین تفریطها. من در «زندگی خصوصی» میخواهم به این نكته برسم كه جمهوری اسلامی امروز دوستان و غصهخورهایی دارد كه وجودشان ما را از احتیاج به هزار دشمن بینیاز میسازد. این آدمها باید بیدار شوند و بفهمند با دستاوردهایی كه حاصل خون هزاران شهید است چه میكنند.
حسین فرحبخش همواره مورد توجه سینمایینویسان و مطبوعات بوده و با توجه به رابطه خاصتان با این قشر به نظر میرسد هر كدام منتظر فرصتی هستید تا از طرف مقابل مچ بگیرید! اما ظاهرا خود شما هم چندان بیمیل نیستید برای دوستان منتقدتان خوراك فراهم كنید. نمونهاش تیتراژ ابتدایی و انتهایی فیلم است؛ تیتراژی كه با عكسهای حسین فرحبخش شروع شده و با عكسهای حسین فرحبخش و تعدادی از عوامل و چهرههای سینما كه سر صحنه فیلم آمدهاند تمام میشود.
خب این سلیقه من است. سلیقه من و شما در انتخاب لباس قطعا با هم متفاوت است. دیدگاه ما نسبت به رنگ، مدل، جنس و بسیاری موارد دیگر حتما با هم تفاوت دارد و این چیز بدی نیست. كسی نباید سلیقهاش را به دیگران تحمیل كند. میگویید چرا عكسهای خودم را گذاشتهام! پس عكس چه كسی را بگذارم. آقای همساده را؟! خب من كارگردان فیلم هستم و با توجه به اینكه ممكن است تا سالهای سال فیلم دیگری را كارگردانی نكنم میخواستم با این تیتراژ یك یادگاری به جا بگذارم. این كجایش اشكال دارد.
چهرههایی كه سر صحنه آمدند از سوی شما دعوت شده بودند یا طی یك حركت خودجوش این اتفاق افتاد؟
دعوتی هم داشتیم اما اكثرا خودشان آمدند. بسیاری هم بعدا گلهمند شدند كه چرا خبرشان نكردیم. جالب است بدانید برخی چهرههای سیاسی هم از پشت صحنه فیلم ما دیدن كردند و من بنا بر یك تصمیم شخصی از عكسهای آنها در تیتراژ استفاده نكردم؛ امروز كه به حاشیههای ایجاد شده برای فیلم فكر میكنم به این نتیجه میرسم كه حذف عكسهای سیاسیون از تیتراژ كار بسیار درستی بود.
فیلمهای روز سینمای ایران را دنبال میكنید؟ نظرتان درباره «جدایی نادر از سیمین» چیست؟
اینكه نظر حسین فرحبخش راجع به «جدایی نادر از سیمین» چیست فكر نمیكنم آنچنان اهمیتی داشته باشد. اما میدانم منظورتان چیست؛ من به شخصه داستان این فیلم را نمیپسندم چون از دید حرفهیی فاقد المانهای داستانگویی است اما این هیچ ربطی به افتخاراتی كه فیلم آقای فرهادی برای مردم ایران به ارمغان آورده ندارد. «جدایی نادر از سیمین» به اسم ایران و ایرانی مهمترین جوایز سینمایی جهان را كسب كرده و نام ملت ما را بر سر زبانها انداخته است.
خدا را شكر فیلمی هم نبوده كه مردم ما را و شرف و حیثیتمان را زیر سوال ببرد. «جدایی نادر از سیمین» اند اعتبار برای ایران است و خود فیلم هم اند رأفت و رحمت است. این افتخار بیش از آنكه به سینمای ایران تعلق داشته باشد متعلق به مردم ایران است. «جدایی نادر از سیمین» بر تارك تاریخ سینمای ایران میدرخشد و اگر مسوولان ما كمی عقل داشتند باید مجسمه اصغر فرهادی را از طلا میساختند و در یكی از میادین بزرگ تهران نصب میكردند.
البته در این میان بهتر است حساب آن عده معدود عقب افتاده و متحجر را كه به مخالفت با این فیلم برخاستهاند از بقیه جدا بدانیم. من شخصا به وجود اصغر فرهادی و فیلمی كه ساخته افتخار میكنم. انسان به غیر از دست پدرش نباید دست شخص دیگری را ببوسد اما من حاضرم دست اصغر فرهادی را فقط به این دلیل كه نام بزرگ ایران را در جهان طنینانداز كرد ببوسم.
تا جایی كه یادم است شما هیچگاه با منتقدان و سینمایینویسان رابطه گرمی نداشتید و همواره وضعیت «اره بده تیشه بگیر» بینتان برقرار بوده. این عدم درك متقابل از كجا میآید؟ با این توضیح كه در قضایای اخیر میزان انتقاد سینمایینویسان از برخورد فراقانونی با فیلم شما و آقای سهیلی حتی بیش از همكاران و همصنفانتان بوده، میخواهم بدانم آیا هنوز هم این سوال برایتان مطرح است كه «منتقد پوشیدنی است یا خوردنی؟»
سوال خوبی كردی. منتقد برای خود تعریف دارد. به عقیده من جدای از كار سینما و مطبوعات هیچ انسانی نیست كه بتواند ادعای غیر قابل نقد بودن داشته باشد. همه ما محتاج نقد منصفانه هستیم و قطعا این انتقادها در مسیر پر فراز و نشیب زندگی راهگشا و كارگشای ما خواهند بود. اما موضوع نقد در مطبوعات ایران حكایت دیگری است.
اینجا به صرف دریافت یك كارت كوچك از فلان روزنامه یا فلان انجمن یك جوان 18 ساله اسم منتقد روی خود میگذارد و با این حربه سالها تجربه و زحمت یك سینماگر را زیر سوال میبرد و آن وقت است كه ما میپرسیم «منتقد پوشیدنی است یا خوردنی؟» واقعا نمیفهمم، چرا فكر میكنید حسین فرحبخش نقدپذیر نیست؟ منی كه به قول شما آبم با منتقدان سینمای ایران توی یك جوی نمیرود انتهای «زندگی خصوصی» را تنها به توصیه یكی از همكاران خود شما تغییر دادم.
به نظرم كار درستی هم بود و دیدی كه همكار منتقد شما به من داد باعث شد چنین تصمیمی بگیرم. نقد یعنی بررسی فنی؛ مسعود فراستی سواد و دید درستی نسبت به سینما دارد اما چون عادت كرده یكطرفه به قاضی برود و جنبههای مختلف و تاثیرگذار بر تولید یك اثر سینمایی را نادیده بگیرد، نمیتواند تحلیل درستی از فیلمهایی كه به نقدشان مینشیند داشته باشد. نكته دیگر اینكه از دید من هر فیلمی قابلیت نقد شدن ندارد. خود من فیلمهایی ساختهام كه اصلا لزومی نبوده كسی نقدشان كند. خب وقتی كسی وارد این قضیه میشود و اصرار دارد درباره فیلمی كه خود تهیهكنندهاش میگوید قابل نقد نیست حرف بزند حتما غرض و مرضی دارد.
اصولا در عرصه سینمای ایران منتقد و سینمایینویسی داریم كه شما قبولش داشته باشید؟
متاسفانه ما در این عرصه حتی به تعداد انگشتان دو دست هم منتقد با تعریفی كه ارائه دادم نداریم. بقیه جز مشتی سیاهی لشكر و آدم علاف كه این عرصه را محملی برای ورود به سینما كردهاند نیستند.
و منتقدان مورد تایید آقای فرحبخش؟
جواد طوسی، عزیزالله حاجیمشهدی، پرویز نوری، هوشنگ گلمكانی، محمود گبرلو و چند نفر دیگر. شما آقای طوسی را ببینید؛ هیچوقت خودش را درگیر مسائل حاشیهیی سینما نمیكند. یا همین محمود گبرلو؛ از دید من بسیار انسان شریف و منتقد منصفی است هرچند كه یك نقد منفی هم روی «زندگی خصوصی» نوشته است.
شما به شورای مركزی انجمن منتقدان و نویسندگان نگاه كنید. واقعا تا امروز از كدامشان یك نقد درست و حسابی راجع به فیلمهای ایرانی در مطبوعات و سایتهای خبری خواندهاید؟ این آدمها اگر نقد خوبی هم روی فیلمهای من بنویسند برایم بیارزش است همانطور كه به نقدهای منفیشان هم اهمیت نمیدهم.
www.seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه اعتماد
مطالب پیشنهادی:
امیر جعفری بازیگری برای تمام فصول!
عکسهای فیلم «بیخداحافظی» با حضور صادقی، محمدرضا فروتن، پگاه آهنگرانی و...
گفتوگو با بازیگر فیلم قبرستان غیرانتفاعی
اکبر عبدی: گفتم من عمه همسر آقای عبدی هستم!!!
15 عکس جدید از «بیخود و بیجهت»: بازیگران با گریمهای تازه
مطالب پیشنهادی:
امیر جعفری بازیگری برای تمام فصول!
عکسهای فیلم «بیخداحافظی» با حضور صادقی، محمدرضا فروتن، پگاه آهنگرانی و...
گفتوگو با بازیگر فیلم قبرستان غیرانتفاعی
اکبر عبدی: گفتم من عمه همسر آقای عبدی هستم!!!
15 عکس جدید از «بیخود و بیجهت»: بازیگران با گریمهای تازه