ماجرا از این قرار است كه ما برای فیلمبرداری سریال به كارگردانی آقای بهزاد فراهانی باید در جایی مستقر می‌شدیم كه در فقر و محرومیت كامل به‌سر می‌برد. روستای دورافتاده‌ای...
     

من و سیده با هم جنگیدیم
 
 
   قسم راست گوهر خیراندیش <به روح همسرم جمشید> است. او حالا‌ در بستر بیماری دراز كشیده و آزرده از بی‌مهری بعضی‌ها هنوز منتظر است همكارانش در سریال <حماسه آرد> از او حالی بپرسند. اما همه اینها دلیل نمی‌شود كه وقتی صحبت از فیلم دعوت و جایزه جشن خانه سینما به میان می‌آید چشم‌هایش ندرخشد و برای لحظه‌ای درد را فراموش نكند. راستش را بخواهید خیراندیش حتی در بستر بیماری هم همان گوهر خیراندیش همیشه است. با همان مهربانی و انرژی همیشگی‌اش. با او درباره فیلم دعوت و نقش سیده گفت‌وگو كردیم تا شنونده روایت او از نقشی باشیم كه ظاهرا تاثیر عمیقی روی او گذاشته است. نقشی با چالشی بزرگ كه انگار هنوز ذهن خیراندیش را در تصرف خود دارد.
‌خانم خیراندیش دیدن شما در بستر بیماری برای هر كسی ناراحت‌كننده است. برایمان می‌گویید كه دقیقا چه اتفاقی برای شما افتاده است؟
▪ همان‌طور كه می‌دانید من خبر مریضی‌ام را به بعضی از روزنامه‌ها داده‌ام. اما نه برای اینكه خدای ناكرده بخواهم مظلوم‌نمایی كنم یا مردم خوبمان را برنجانم، بلكه فقط برای این بود تا بتوانم صدای مظلومیت بازیگران ایرانی را به گوش دیگران برسانم كه چطور همه چیزشان را پای سینما می‌گذارند و گاهی اوقات از همین سینما ضربات جبران‌ناپذیری می‌خورند. ماجرا از این قرار است كه ما برای فیلمبرداری سریال <حماسه آرد> به كارگردانی آقای بهزاد فراهانی باید در جایی مستقر می‌شدیم كه در فقر و محرومیت كامل به‌سر می‌برد. روستای دورافتاده‌ای به نام حلب در اطراف شهر زنجان كه جایگاه استقرار بازیگران این سریال بود. جایی كه بازیگران باید كار می‌كردند واقع در یك بیابان دورافتاده بود كه حتی از همین روستای حلب هم فاصله داشت و به هیچ‌وجه امكاناتی در اختیار ما گذاشته نشده بود. به‌طوری كه ما حتی آب برای شست‌وشوی دست و صورت‌مان هم نداشتیم و باید در چند كلبه روستایی و در كنار حشرات موذی و حیوانات اهلی و انواع و اقسام مشكلا‌تی از این دست سر می‌كردیم. این شرایط سخت باعث شد كه ۳ نفر از اعضای گروه مسموم شوند - كه البته بعدها این آمار به ۱۰ نفر رسید - و من هم در ناحیه شكمم احساس درد كردم. برداشت اولیه این بود كه من هم مثل بقیه دچار مسمومیت شدم به خاطر همین به مركز روستا رفتیم و در بهداری آنجا بستری شدم.
آنها هم بیماری مرا مسمومیت تشخیص دادند و با زدن سرم و آمپول سعی كردند مرا مداوا كنند اما بعد از ۳ روز درد من كشنده‌تر شد و شكمم بیشتر ورم كرد. در این شرایط كارگردان از من خواست صحنه‌ای را هم بازی كنم. من وقتی به روح همسرم قسم خوردم كه حتی نمی‌توانم بنشینم ایشان گفتند كافی است چند جمله بگویی تا بتوانیم سكانس را ببندیم و من باز با گریه و درد گفتم نمی‌توانم. به هر حال بعد از این ۳ روز من از بهیار خواهش كردم مرا به زنجان برساند تا در بیمارستانی آزمایش دهم و ببینم چه اتفاقی برایم افتاده است. به زنجان رفتم و نتیجه آزمایشات نشان داد كه هم ریه من عفونت كرده است و هم آپاندیس‌ام پاره شده است. البته گروه از اینكه آپاندیس من پاره شده اطلا‌عی نداشت و من هم هر چقدر می‌گفتم كه درد وحشتناكی دارم آنها حمل بر مسمومیت می‌كردند و فكر می‌كردند من در مقابل درد از خودم كم‌طاقتی و بی‌تحملی نشان می‌دهم و ضعیف برخورد می‌كنم. بالا‌خره مجبور شدم فرزندانم را از تهران بخواهم تا بیایند و مرا با خود ببرند.
چون هیچیك از افراد گروه با من نبود و دخترم به تهیه‌كننده خبر داد. تهیه‌كننده با آمبولا‌نس مرا به تهران رساند و در بیمارستانی بستری كرد كه وضعیت وحشتناكی داشت. از شب تا فردا ظهر آن روز هیچ كس بالا‌ی سر من نیامد و من بی‌وقفه درد كشیدم نهایتا دخترم شخصا وارد عمل شد و مرا با تب ۴۱ درجه به یك بیمارستان دیگر منتقل كرد. آنجا پزشكان فوری مداوای مرا شروع كردند و بالا‌خره بعد از ۸ روز توانستند با كمك آنتی‌بیوتیك‌های تزریقی و خوراكی تب مرا پایین بیاورند و آپاندیس مرا مهار كنند تا برای جراحی آماده شوم. بعد از مرخصی از بیمارستان هم یك روز در خانه دچار ضعف شدم و در آشپزخانه زمین خوردم و از ناحیه لگن و كمر آسیب دیدم. نهایتا دكتر ۳ هفته به من استراحت مطلق داده تا بعد از آن خودم را برای عمل جراحی آپاندیس آماده كنم. اما چیزی كه در این مدت مرا عذاب داده این است كه تا به امروز كارگردان و عوامل حتی از من حالی نپرسیده‌اند و من نمی‌دانم اسم این كار را باید چه بگذارم. البته همسر آقای فراهانی خانم فهیمه رحیمیان دوست خوب من هر روز در بیمارستان شاهد تب و معالجات من بودند و به من گفتند كه این را به گروه هم منتقل كرده‌اند اما ظاهرا آنها گفته‌اند كسی كه آپاندیسش پاره شود زنده نخواهد ماند، پس مطمئن باش چنین چیزی نیست!
‌اتفاقاتی از این دست همیشه رخ می‌دهد و ما هرچند وقت یك‌بار خبرهای ناگواری در این زمینه می‌شنویم، مثل اتفاقی كه برای شما افتاده یا خانم مهتاج نجومی كه سر همین كار پای‌شان شكست. یا آقای مشایخی كه در كرمان دچار سانحه شدند یا پگاه آهنگرانی و خلا‌صه... انگار همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید! واقعا چرا نباید سر صحنه فیلمبرداری امكاناتی را برای جلوگیری از وقوع چنین حوادثی پیش‌بینی كنند؟ یا حتی چرا نباید در سر صحنه‌های فیلمبرداری به‌خصوص آثاری از این دست، امكانات ساده پزشكی باشد تا جلوی این اتفاق‌ها را بگیرد؟
▪ ما توقع نداریم برایمان سنگ تمام بگذارند ولی ایكاش لا‌اقل وقتی به مشكل برمی‌خوریم به مشكلا‌ت‌مان رسیدگی كنند. الا‌ن یك هفته است كه من از دفتر شبكه یك سیما درخواست ملا‌قات با رئیس شبكه را كرده‌ام تا بتوانم به‌طور حضوری یا تلفنی شرح اتفاقات را بدهم اما هنوز هیچ خبری نشده است. من توقع ندارم حال مرا بپرسند ولی لا‌اقل می‌توانند به حرف‌های من گوش دهند؟ طی این مدت بارها به منشی دفتر آقای میرمیران كه برای‌شان احترام بسیار زیادی قائلم زنگ زده‌ام ولی ایشان یا گرفتارند یا اصلا‌ دوستان پیغام مرا به او نرسانده‌اند. ببینید من در ماه رمضان سال گذشته در خدمت خانه خودم كه تلویزیون باشد بودم و جزو اعضای خانواده تلویزیون محسوب می‌شوم ولی آنها نباید حتی از عضو خانواده خودشان هم حالی بپرسند؟ این در حالی است كه من داشتم برای همین تلویزیون و برای دهه فجر در سریال حماسه آرد بازی می‌كردم.
الا‌ن كار به خاطر شما متوقف است؟
▪ تا چند روز پیش صحنه‌هایی بدون حضور من گرفته می‌شد ولی الا‌ن گروه در مرخصی به سر می‌برد و ظاهرا برای شركت در ختم عزیزانی كه از دست رفته‌اند و خدا می‌داند من هنوز ناباورم و نمی‌دانم بعد از برگشت به كار با جای خالی آنها چطور روبه‌رو شوم به تهران آمده‌اند. نمی‌دانم كی می‌توانم از بستر بیماری بلند شوم و راه بروم ولی به كمك فرزندانم و پزشكان روزبه‌روز بهتر می‌شوم. اگر خوب شوم و نخواهم به این زودی عمل كنم حتما به سر كار بازخواهم گشت چون من صحنه‌هایی را بازی كرده ام كه تكرار آنها برای گروه شاید سخت باشد و هزینه‌بر.
‌خب در كنار همه این اتفاقات بدی كه برای شما رخ داد یك اتفاق خوب هم افتاد كه شاید به‌نوعی همه آنها را جبران می‌كند و آن جایزه جشن خانه سینما است. در این‌باره صحبت می‌كنید؟
▪ باور می‌كنید این هم یكی از نشانه‌های خداوند برای من بود كه در این مقطع بیماری‌ام رقم زده شد تا بتوانم از دلشكستگی دربیایم؟ به نظرم خداوند خواست بزرگی خودش را با جایزه سینما به من نشان دهد و این پیام را به من برساند كه اگر گروهی با گرفتاری‌های شخصی و كاری یا به علت ناآگاهی از بیماری تو، تو را رنجاندند همه سینما اینگونه نیست. كار من به جایی رسیده بود كه با خودم عهد كرده بودم دیگر تا مدت‌ها كار نكنم چون با خودم می‌گفتم وقتی برای سینما و تلویزیون فقط مرده‌ها اهمیت دارد و با آن عكس یادگاری می‌گیرند چرا ما باید برای آن دل بسوزانیم؟ از همه این حرف‌ها بگذریم، باید بگویم خوشحالم كه فیلم دعوت دیده شد، البته چون من در تهران نبودم نمی‌دانستم كه قرار است ۳ فیلم از من در جشن خانه سینما مورد داوری قرار بگیرد. فیلم <دلشكسته> به كارگردانی آقای روئین‌تن كه آنجا نقش یك زن خیابانی را بازی می‌كنم كه خب خیلی‌ها بازی مرا در آن صحنه پسندیده‌اند. فیلم بعدی هم <دایره زنگی> بود كه به گفته منتقدین بازی قابل قبولی در آن ارائه داده بودم ولی در مورد نقش <سیده> در فیلم دعوت باور كنید حتی نمی‌دانستم حاتمی‌كیا فیلم را به خانه سینما می‌دهد یا نه. چون امسال برخلا‌ف سال‌های گذشته من منتظر هیچ جایزه‌ای نبودم و خداوند درست در مرحله ناامیدی و بیماری این جایزه را برای من رقم زد. خیلی خوشحال شدم كه دعوت در چند رشته كاندید جایزه شد ولی این سوال هم برایم پیش آمد كه خب اگر من جایزه می‌گیرم لا‌بد كارگردان و نویسنده خوبی داشته‌ام كه باعث شدند من بازی خوبی ارائه دهم پس چطور آنها نمی‌توانند جایزه بگیرند؟
‌یعنی خودتان فكر نمی‌كردید سیده جایزه‌ای برای شما به همراه بیاورد؟ چرا؟ نقش از نظر شما مشكلی داشت؟
▪ اصلا‌. اولا‌ كه خودم این نقش را خیلی دوست داشتم و برایش خیلی زحمت كشیدم، با وجود اینكه نقش كوتاهی هم بود اما برآمدن از پس این نقش برای من یك زایمان سخت محسوب شد. درست است كه این نقش طولا‌نی نیست ولی برشی از یك زندگی بلند است. زندگی سیده خانم و تو وقتی می‌خواهی این برش را به نمایش بگذاری باید آن را خیلی موجز نشان دهی و خیلی ظریف و آگاهانه از پس نقش بربیایی كه زمانی برای تو ندارد تا بتوانی همه لحظات بازی را اجرا كنی. زمان فشرده است و در یك فیلم كوتاه خیلی سخت است كه بتوانی همه اتفاقات زندگی یك زن را به نمایش بگذاری ولی این كاری است كه به نظر من حاتمی‌كیا از پس آن برآمده است. او با همدلی‌ها، همفكری‌ها و اجازه بروز خلا‌قیت به بازیگران كمك بزرگی به ما كرد.
اگر یك كارگردان خودشیفته دگم داشتیم مسلما این اتفاق نمی‌افتاد. ما با حاتمی‌كیا دچار چالش می‌شدیم ولی چالش میان من و او ثمره‌‌اش یك كار خوب و آبرومندانه شد كه هم جایزه را برای من رقم زد و هم با چند كاندیدا نشان داد زحمت‌های كارگردان دیده شده است. شاید جالب باشد اگر برایتان بگویم در آغاز وقتی كه من ماجرای فیلمنامه را در چند خط شنیدم به نظرم اصلا‌ كار جالبی نیامد و نه‌تنها نپذیرفتم كه حتی به آقای حاتمی‌كیا گفتم چیز جذابی در این كار نمی‌بینم و اصلا‌ به نظرم قوی نیست ولی حاتمی‌كیا گفت به من اعتماد كن چون می‌دانم كه می‌خواهم چه كار كنم. بازی در نقش سیده دقیقا مصادف با زمانی شد كه من داشتم درست نقش متضادی را روی صحنه بازی می‌كردم. بازی در نقش كلا‌را در نمایش <ملا‌قات بانوی سالخورده> اثر فردریك دورنمات و به كارگردانی استاد حمید سمندریان. برایم سخت بود كه در تئاتر درست نقش زنی را بازی كنم كه اصلا‌ هیچ سنخیتی با سیده ندارد اما آقای حاتمی‌كیا لطف كرد و منتظر من ماند چون من به دلیل حضور روی صحنه تئاتر ۶ ماه بود كه هیچ كار سینمایی را قبول نمی‌كردم و این را به ایشان هم گفتم و گفتم كه تنها راه این است كه شما لطف كنید و منتظر بمانید تا دهه فجر آغاز شود چون در مدت آن ۱۰ روز تئاتر تعطیل است و من می‌توانم در كار شما بازی كنم و حاتمی‌كیا هم در كمال بزرگواری همین كار را كرد و من از این جهت به خودم می‌بالم كه كارگردانی منتظر من شود كه برای تئاتر ارزش قائل است و به این نكته توجه دارد كه وقتی من روزی ۳ ساعت روی صحنه‌ام دیگر انرژی برای جلوی دوربین رفتن ندارم و اگر هم داشتم این كار را نمی‌كردم چون می‌دانستم كه آقای سمندریان بسیار ناراحت می‌شدند. چون ایشان قبول ندارند كه یك بازیگر انرژی‌اش را به جای اینكه خرج تماشاگر كند برود و جای دیگری صرف كند. خلا‌صه من از آقای حاتمی‌كیا و برنامه‌ریز محترمشان ممنونم كه صبر كردند و نگذاشتند نقش سیده شان را كس دیگری بازی كند.
قرار گرفتن در موقعیتی مثل موقعیت سیده به نظرم كار بسیار دشواری است اینكه در آن سن و سال و با وجود داشتن نوه خودت بچه‌دار شوی. می‌خواهم بدانم سیده چه تاثیری روی خود شما گذاشت، چقدر ذهن‌تان را درگیر مساله‌ای به‌نام سقط جنین كرد و آیا اگر مسیر فیلم طوری شود كه نهایتا او بچه‌اش را سقط می‌كرد شما حق را به او می‌دادید یا خیر؟
▪ این نقش از آن نقش‌هایی بود كه با خود من در چالش و جنگ مدام به سر می‌برد. خود من بارها با سیده جنگ داشتم و می‌گفتم خدایا آدم در این سن بچه به چه دردش می‌خورد؟ ولی سیده با ایمان كامل به من می‌گفت چطور می‌توانم نوه‌هایم را بزرگ كنم، اما بچه خودم را نمی‌توانم؟ احساس هنوز زنده بودن، مادر بودن و شوق و شور جوانی او دهان من گوهر خیراندیش را می‌بست و می‌گفت شاید تو دلت می‌خواهد بچه نداشته باشی تا به كارهایت برسی، چطور زمانی كه می‌خواستی برای اولین بار مادر شوی آن همه خدا را شكر می‌كردی و با شوهرت مدام منتظر تولدش بودی ولی حالا‌ كه خداوند در بطن من موجود زنده‌ای قرار داده مخالفت می‌كنی؟ لا‌بد حكمتی در این كار هست به چه حقی می‌خواهی كه من آن را بیندازم؟ و ما همیشه با هم در حال جنگیدن بودیم. من با خودم فكر می‌كردم در این موقعیت، با این گرانی و مشكلا‌ت جامعه و جوان‌ها آن هم با این سن ممكن است این آدم حتی فرصت بزرگ كردن بچه‌اش را هم نداشته باشد ولی سیده با دیالوگ‌هایش به من جواب می‌داد از كجا می‌دانی كه عمر من حتی از فرزندانم بیشتر نباشد؟ به هر حال می‌خواهم بگویم این فیلم برای خودش حرف جدید و تازه‌ای دارد. نكته جالب برای من این بود كه در حین ساخته شدن فیلم من هر روز بیشتر غرق داستان می‌شدم و بیشتر از آن خوشم می‌آمد وگرنه در آغاز اصلا‌ فكر می‌كردم كه فیلم حتی فروش مناسبی ندارد اما حاتمی‌كیا برای هر روز فیلمبرداری یك فكر تازه داشت و همان‌طور قوی مثل سیده پشت شخصیت‌هایش ایستاده بود و حرف خودش را می‌زد.
شما تا پیش از این با سقط جنین موافق بودید؟
▪ راستش الا‌ن دیگر به این سوال می‌ترسم جواب بدهم چون دیدگاهم تغییر كرده و مدام از خودم می‌پرسم آیا ما اجازه داریم موجود زنده‌ای را كه خداوند به ما عطا كرده‌از بین ببریم؟ ولی تا قبل از بازی در این فیلم اگر این سوال را از می‌پرسیدند می‌گفتم با این شرایط تا سنی از جنین نگذشته و اشكال شرعی ندارد بهتر است این كار انجام شود اما حالا‌ به هیچوجه موافق این كار نیستم. می‌دانید در كشورهای غربی وقتی زنی در سن بالا‌ باردار می‌شود نه‌تنها استقبال می‌كنند كه حتی عكسش را هم در روزنامه می‌اندازند یا اگر زنی در وضعیت بد اقتصادی و فقر باردار شود از او حمایت می‌كنند اما در اینجا به خاطر خیلی از مسائل برخورد دیگری می‌شود كه ناشی از سنت‌ها و دیدگاه‌ها و مسائل جغرافیایی و اقتصادی در كشور ما است.
سقط‌جنین در كشور ما جزو موضوعات بحث‌برانگیزی است به طوری كه حتی اگر از نظر شرعی و حكومتی مانع برداشته شود از نظر سنتی خانواده‌ها با این موضوع مشكل پیدا می‌كنند. می‌خواهم بدانم آیا فیلم دعوت به نظر شما تغییری در این دیدگاه به وجود می‌آورد؟
▪ به گمانم این فكر را تقویت می‌كند كه اصلا‌ این كار را انجام ندهید.
یعنی اگر یك كسی در شرایطی شبیه به شرایط یكی از اپیزودها این فیلم را ببیند آیا به این نتیجه خواهد رسید سقط جنین بكند یا نكند؟
▪ بله، كاملا‌ قانع می‌كند و به قول آقای پیرهادی تهیه‌كننده كار ما حتی اگر نتوانیم یك نفر را از طریق این فیلم از خطر سقط جنین نجات دهیم خداوند ما را بهشتی می‌كند. البته این نكته را هم باید قید كنم گاهی اوقات كه خطر عقب‌ماندگی ذهنی برای كودك وجود دارد یا خطر مرگ برای مادر این كار اجتناب‌ناپذیر است و هیچ‌كس نمی‌تواند با آن مخالفت كند ولی در باقی موارد نمی‌توان چنین حكمی داد. لا‌اقل من بعد از بازی در این فیلم چنین حكمی نمی‌دهم.

 
 مطالب مرتبط:
دعوت پرحاشیه!
 نوشتن روی شیب تند كوه
 
 
 
گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: www.aftab.ir