...به این ترتیب سینما و تلویزیون ما هرگز نتوانسته به خوبی به این واقعیت اجتماعی بپردازد و ابعاد پیچیده آن را منعکس کند. وجود خطوط قرمز و سانسور را هم البته باید در نظر بگیریم.

آینه عبرت : از «گوزنها» تا «خون بازی»

 تصویر اعتیاد در سینما و تلویزیون ایران بیشتر تصویری کلیشه ای و اغراق شده بوده است. در حالی که اعتیاد به قدری در ایران مساله رایج و دم دستی است که هر کس لااقل در محله خود یکی دو نمونه معتاد درست و حسابی دارد و هر روز از کنارشان رد می‌شود . به این ترتیب سینما و تلویزیون ما هرگز نتوانسته به خوبی به این واقعیت اجتماعی بپردازد و ابعاد پیچیده آن را منعکس کند. وجود خطوط قرمز و سانسور  را هم البته باید در نظر بگیریم.  اعتیاد در ایران از آن دست مسایلی است که با این که اهمیت زیادی دارد و به سلامت اجتماعی و روانی جامعه مربوط است؛ اما نمی‌توان درباره آن زیاد حرف زد. به طور کل در مورد اعتیاد در ایران هیچ گاه با فضای شفافی روبه رو نبوده ایم. مثلا همیشه آمارهای ارائه شده از طرف مسوولان ضد و نقیض است. یکی می‌گوید 5 میلیون نفر معتاد داریم و دیگری می‌گوید تعداد معتادان ما زیر 2 میلیون نفر است. یا در مورد شبکه قاچاق مواد مخدر آنقدر با ابهام و پیچیدگی روبه رو هستیم که توقعی نداریم در فیلم یا سریالی به این مافیای قدرتمند حتی اشاره ای بشود.
اما با این وجود این می‌شود نگاهی به چند اثری که مستقیما به موضوع اعتیاد پرداخته اند، انداخت. در همین آثار معدود هم نشانه هایی از تلخی واقعیت اعتیاد به چشم می‌خورد. یکی دو تا از آنها هم آنقدر درخشان بوده اند که در حافظه تصویری مردم ما حفظ شوند. اما هنوز این قصه سر دراز دارد و حرف های نگفته بسیار است. داستان ورود تریاک به ایران و یا شیوع مواد مخدر در دوران پهلوی ها و اصلا پیدا شدن واژه « معتاد» در فرهنگ عمومی‌از آن داستان هایی است که اگر روزی خطوط قرمز برداشته شوند و قصه گوی خوبی این روایت را بر عهده بگیرد، سخت به یاد ماندنی خواهد شد.
این نکته هم گفتنی است که در سال های اخیر شیوه های تازه ای برای برخورد با اعتیاد و درمان معتادان به وجود آمده که هنوز انعکاس هنرمندانه ای در آثار سینمایی و تلویزیونی نیافته اند. نمونه اش « انجمن معتادان گمنام» است که در مطبوعات بارها گزارش هایی از فعالیت شان منتشر شده است.  در اینجا اشاره کوتاهی داریم به چند نمونه از فیلم ها یا سریال هایی که به این موضوع پرداخته اند.
گوزنها
«گوزنها» محصول سال های پایانی حکومت پهلوی دوم است. سال هایی که دامنه اعتراضات اجتماعی گسترش یافته بود. «گوزنها» را بیشتر منتقدان از آثار شاخص مسعود کیمیایی دانسته اند. به جرات می‌توان گفت شخصیتی که بهروز وثوقی در این فیلم از یک معتاد نشان می‌دهد، در تمام تاریخ سینمای ایران نظیر ندارد. مشهور است که وثوقی برای بهتر ایفا کردن این نقش چند ماه در میان معتادان جنوب شهر زندگی می‌کند و جزئیات رفتاری شان را زیر نظر می‌گیرد. فیلم روایت زندگی دو رفیق است که پس از سال ها به هم می‌رسند.یکی مبارز شده و دیگری به دام اعتیاد افتاده و برای درآوردن خرج « عمل» خود در
دبیرستان ها مواد پخش می‌کند. « سید» شخصیت معتادی که در این فیلم می‌بینیم، بسیار نزدیک به واقعیت ملموس است. او می‌داند که چرا و چطور به این مهلکه افتاده. هنوز رفاقت سرش می‌شود و وقتی رفیقش اندکی از غیرت از دست رفته را در او زنده می‌کند، دست به « کنش » می‌زند که از یک معتاد بعید است. او یکی از دلالان خرده پای مواد که خیلی ها را بیچاره کرده، از پا در می‌آورد. فیلم در حکومت وقت دچار سانسور می‌شود و در اکران عمومی‌مورد استقبال فراوان قرار می‌گیرد. «گوزنها» در مجموعه خاطره ذهنی تماشاگر ایرانی  جایگاه یکه و خاصی دارد. تصویر بهروز وثوقی با آن گریم فوق العاده و چشم های خمار و قد خمیده تا سال ها با آدم می‌ماند. فیلم در بعد اجتماعی اشاره هایی گذرا به سیاست های رژیم وقت برای گسترش اعتیاد در بین جوان ها و از کار انداختن نیروی اجتماعی آنها دارد.
تاراج
«تاراج» از فیلمهای شاخص دهه 60 سینمای ایران است. فیلمی‌با شرکت « جمشید آریا» که در آن سال ها تنها ستاره این سینما بود. این فیلم در سال های ابتدایی دهه 60 نمایش داده شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. فیلم به مافیای مواد مخدر در زمان پهلوی می‌پرداخت و به نقش شمس و اشرف پهلوی ( خواهران شاه) در ایجاد شبکه های قاچاق و شکار جوانان اشاره می‌کرد. شخصیت اصلی فیلم پس از ترک اعتیادی سخت به همراه رفیقش ( درست مثل سید در فیلم «گوزنها») به مبارزه با این شبکه ها می‌پردازند. آنها تا جایی پیش می‌روند که سرشاخه های شبکه احساس خطر می‌کنند و در آخر مرگی قهرمانانه داستان آنها را پایان می‌دهد.
تیغ و ابریشم
 مسعود کیمیایی در اواسط  دهه 60 ،  در ادامه دغدغه های اجتماعی اش « تیغ و ابریشم» را با شرکت فرامرز صدیقی و محمد صالح علا و فریماه فرجامی‌می‌سازد. فیلم به جوانان به عنوان قربانیان اعتیاد توجه می‌کند و نمونه ای از پیامدهای اجتماعی اعتیاد را نشان می‌دهد. این بار یک کارگاه پلیس هم در داستان مبارزه با اعتیاد نقش دارد. بازی خوب فریماه فرجامی‌به عنوان  یکی از اولین زنان معتاد سینمای ایران به یاد تماشاگر می‌ماند.
آینه عبرت
در سال های پایانی دهه 60 و ابتدای دهه هفتاد، مجموعه سریال هایی در رابطه با اعتیاد از تلویزیون ایران پخش شد. در آن سال ها از شبکه های متعدد و حتی ماهواره و اینترنت خبری نبود و هرچیزی که تلویزیون پخش می‌کرد ناچار بین مردم گل می‌کرد و همه تماشایش می‌کردند. مسعود شاه محمدی کارگردان چندین مجموعه از اینها بود. این سریال ها که عمدتا از شبکه یک پخش می‌شد در آن سال ها حکم  سریال « یانگوم» در زمان حاضر را داشت. داستان آنها نقل محافل بود و هرهفته خانواده ها سعی می‌کردند حتما قسمت بعدی سریال را ببینند و مثلا از سرنوشت « آقا تقی » با خبر شوند. « محمود دینی» بازیگری بود که در بیشتر این سریال ها نقش اصلی را داشت و به نوعی قهرمان تلویزیونی آن سال ها تبدیل شد و عکس هایش در پوسترهای کنار پیاده روها به فروش رفت. «آینه عبرت» که شعارش از عنوانش هم هویداست بیشترین نقش را در ارائه تصویر کلیشه ای یک معتاد به تماشاگر ایرانی داشت. « آقا تقی» شخصیت معروف یکی از این مجموعه ها، معتادی بود که خمیده خمیده راه می‌رفت و تو دماغی صحبت می‌کرد. طرز حرف زدن آقا تقی در آن زمان در مدارس توسط  دانش آموزان تقلید می‌شد.  میزان بدبختی و فلاکت خانواده های درگیر اعتیاد در داستان های این مجموعه خیلی زیاد بود؛ شاید به این دلیل که می‌خواست « بد » بودن اعتیاد را به تماشاچی حالی کند.
شمعی در باد
«شمعی در باد» محصول همین سال های اخیر سینمای ایران است. در تمام دهه 70 اثری درخور که به موضوع اعتیاد پرداخته باشد، نمی‌بینیم. پوران درخشنده فیلمساز اجتماعی ساز  ما این بار به سراغ موضوع جوان های نسل سومی‌و خطر اعتیاد می‌رود. فیلمساز این بارهم پیش از ساختن فیلم به مطالعه و تحقیق روی موضوع می‌پردازد و به گفته ی خودش روی مراکز درمانی و مشاوره اعتیاد کار می‌کند .  اما منظور از اعتیاد در این فیلم دیگر مواد مخدر « سنتی» نیست. در این فیلم با مواد مخدر جدید مانند قرص های روان گردان مثل قرص اکس و شیشه  و کریستال روبه رو هستیم. بهرام رادان نقش جوانی را بازی می‌کند که اهل فکر و کتاب خواندن و ترجمه کردن است و پس از یک شکست عشقی با دکتری آشنا می‌شود که برای تسکین درد به او قرص های روان گردان می‌دهد. فیلم حاوی صحنه هایی از « اکس پارتی» هم هست. «شمعی در باد» در نهایت در رده فیلم های هشدار دهنده قرار می‌گیرد. فیلمساز نمی‌تواند به عمق ماجرا نفوذ کند و فیلمش در حد پیام هایی از این دست « اعتیاد، بلای خانمان سوز» باقی می‌ماند. فیلم پوران درخشنده به نقش پدر و مادر هم اشاره دارد و این که اگر آنها جوانان را درست تربیت و محیط خانوادگی سالمی‌را مهیا کنند، جوانان هرگز به دام اعتیاد نمی‌افتند.
مهمان مامان
این فیلم مفرح به طور مستقیم به اعتیاد مربوط نمی‌شود؛ اما چون یک شخصیت معتاد بامزه با بازی پارسا پیروزفر در آن هست اشاره ای به آن می‌کنیم. داریوش مهرجویی در این فیلم « زندگی ایرانی» را به خوبی نمایش می‌دهد. یکی از وجوه این زندگی ایرانی همزیستی مسالمت آمیز آدم های مختلف این فرهنگ است. یوسف معتادی است که همه ساکنان خانه می‌شناسند و از اعتیادش خبر دارند. او را پذیرفته اند و حتی با اعتیادش شوخی می‌کنند و می‌بینیم که بسیاری از صحنه های خنده دار فیلم با شخصیت او خلق می‌شود. این تصویر خیلی به واقعیت جامعه ایرانی نزدیک است.
خون بازی و سنتوری در سال 1385 اما اتفاق جالبی روی داد. رخشان بنی اعتماد و داریوش مهرجویی هر دو فیلم هایی ساختند که به اعتیاد مربوط می‌شد. « خون بازی» ظاهرا اصطلاحی است که در بین معتادان رواج دارد و به معنی اعتیاد با تزریق مواد در رگ است. برای این فیلم عنوان خوبی است. رخشان بنی اعتماد که سابقه ای طولانی در مستند های اجتماعی داشت، نگاه متفاوتش را به این فیلم هم تسری داد. خون بازی دومین تجربه همکاری بنی اعتماد با محسن عبدالوهاب است. داستان دختری که اسیر اعتیاد است و با مادرش در تهران وانفسای امروز  زندگی می‌کنند. فرم فیلم به شدت امروزی است. فیلمبرداری با دوربین روی دست وتقریبا سیاه و سفید فیلم را به فیلمهای مستند شبیه کرده. بنی اعتماد مادری را نشان می‌دهد که برای از دست ندادن دخترش مجبور است پول تهیه موادش را بدهد و یا حتی کمکش کند که مواد را پیدا کند. چنین مادری را تا به حال در سینمای ایران نداشته ایم.  بازی بیتا فرهی در این نقش به یاد ماندنی است. بازی باران کوثری هم در نقش دختر معتاد تماشاگر را درگیر می‌کند. او دختری است که می‌خواهد ترک کند اما نمی‌تواند. اشاره به بنیان خانواده در«خون بازی» هم هست. این خانواده پیش از معتاد شدن دختر از هم پاشیده شده است و پدر و مادر طلاق گرفته اند. مادر حتی عیاشی های پدر را عامل معتاد شدن دخترش می‌داند. صحنه تهیه مواد در یکی از پاساژهای تهران از صحنه های تاثیرگذار فیلم است. رابطه پخش کنندگان مواد با معتادانی که به مواد نیاز دارند تحقیر آمیز است و بسیاری از دخترها برای تهیه مواد همه چیز خود را از دست می‌دهند. فیلم تلخی این واقعیت های اجتماعی را بازتاب می‌دهد. فیلم راه حلی برای مساله اعتیاد نمی‌شناسد اما در نهایت امیدواری هایی به جا می‌گذارد. دختر به کمک خانواده ویکی از مراکز ترک اعتیاد به سمت سالم شدن حرکت می‌کند.
«سنتوری» آخرین فیلم داریوش مهرجویی اما داستان دیگری دارد. این فیلم که هنوز اکران نشده، داستان یک نوازنده و آهنگساز به اسم علی سنتوری ( بهرام رادان ) را تعریف می‌کند که از خانواده ای مذهبی و مرفه و سنتی برخاسته و حالا در دنیای هنر رو به اوج گرفتن است. عشقی حسرت برانگیز میان او  و هانیه ( گل شیفته فراهانی ) یکی از شاگردانش شکل می‌گیرد و زندگی مشترک شان آغاز می‌شود . ویرانی سنتوری از جایی آغاز می‌شود که مجوز نوار ندارد و کنسرت هایش لغو می‌شوند و بدهکار می‌شود. او معتاد می‌شود و روز به روز بیشتر سقوط می‌کند. در یک صحنه تاثیرگذار  حتی پدرش به او کمک می‌کند که تزریق کند. هانیه هم از یک جایی دیگر تحمل نمی‌کند و او را تنها می‌گذارد. علی در تنهایی و بی کسی می‌ماند و مدتی تبدیل به یک کارتون خواب می‌شود... نگاه مهرجویی به مقوله اعتیاد از جنس دیگری است که شاید توضیح آن سخت باشد و باید آن را از فیلمش دریافت کرد. مهرجویی اعتیاد را هم مساله ای انسانی می‌بیند در کنار دیگر مسایلی که انسان امروز با آن درگیر است. علی سنتوری با اعتیاد خود دست به نوعی خود ویرانگری آگاهانه می‌زند؛ اما ویرانی او پیش از اعتیاد از سوی جامعه آغاز شده است. او قربانی یک سیستم بزرگ تر است و مساله اعتیاد فرع بر این موضوع است و نه اصل آن.  «سنتوری» هم در انتها امیدواری هایی به جا می‌گذارد.
 
 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : Sima film