«تعادل فقر» زندگی او زمانی بر هم می‌خورد كه یكی از شترمرغ‌های گران‌قیمت مزرعه سر به كوه و بیابان می‌گذارد و پیدا نمی‌شود تا...

       
 
 
   بی‌هویتی ساكنان و حاشیه‌نشینان شهر، انگاره‌ای كه قرار است در حركت‌های مدام از جزء به كل «آواز گنجشك‌ها» به كلیت شهر تهران تسری یابد، از همان نماهای اول به فیلم تزریق می‌شود؛ جایی كه كلوزآپ‌هایی با وظیفه استعاره‌سازی بر شباهت میان حركت‌ها و رفتارهای شخصیت اصلی و بدل استعاری او -شترمرغ- تاكید می‌كنند و چنین القا می‌شود كه تماشاگر قرار است نگاهی به پشت و روی شخصیت هر دو موجود- انسان و شترمرغ- بیندازد.
جانور بی‌آزاری كه در ادبیات شفاهی ما به نماد بی‌هویتی یا لااقل دوگانگی شخصیتی تبدیل شده و این بار در بازخوانی واژگونه آن مثل كه «وقتی از او می‌خواهند بار ببرد، مرغ است و زمانی كه تخم‌مرغ می‌خواهند شتر است» ناچار است هر دو نقش را بر عهده بگیرد، هم بار ببرد و هم غذا برساند، زمانی كه از لابه‌لای حصارهای بلندش می‌گریزد و به كوه و دشت می‌زند تا در آنجا گم شود، ناخواسته ‌به میان ما می‌آید و به یكی از ما تبدیل می‌شود كه در این شهر گم شده‌ایم و دائم برای ناپدید نشدن در این زمینه دست‌و‌پا می‌زنیم و آن وقت است كه در می‌یابیم كل فیلم ماجرای همین بی‌رنگ شدن، محو شدن و گم شدن یا نشدن شخصیت داستان، شترمرغ و خود ماست.
كریم برای تامین زندگی همسر، دختر بزرگ كم‌شنوا، پسر تازه به مدرسه رفته و دختر كوچكش- خانواده‌ای كه با همه كمی و كاستی‌های زندگی او می‌سازند- در مزرعه پرورش شترمرغ در اطراف تهران كارگری می‌كند و «تعادل فقر» زندگی او (تعبیر جان كنت گالبرایت اقتصاددان) زمانی بر هم می‌خورد كه یكی از شترمرغ‌های گران‌قیمت مزرعه سر به كوه و بیابان می‌گذارد و پیدا نمی‌شود تا كارفرما (كارفرمایی كه هرگز خودش را نمی‌بینیم) عذر كریم را بخواهد. این پدر مهربان و البته كمابیش سختگیر و سنتی كه خرابی سمعك دختر بزرگش اندكی پیش از ماجرای گم شدن شترمرغ بر مشكلات مالی زندگی او افزوده شده به شهر می‌رود تا مشكل سمعك را حل كند كه از سر اتفاق (اتفاقی كه البته تصادفی نیست) متوجه می‌شود با موتور‌سیكلت زیر پایش می‌تواند چندین برابر قبل درآمد داشته باشد و به تدریج پی می‌برد كه منابع تازه‌ای هم برای رفع كمی و كاستی‌های زندگی او در این شهر درندشت وجود دارد. موقعیت تازه‌ای كه حالا باعث شده كریم در میان جماعت كوچك روستای خود سری بلند كند و البته با وسوسه‌ها، تردیدهای اخلاقی، درگیری‌های تلخ و شیرین روزمره و پر رنگ شدن حرص و خودخواهی او همراه است، دیری نمی‌پاید و آوار طمع بر سر او فرود می‌آید تا زمانی برای تعمق بیشتر پیدا كند و به فرزندانش كه به روش خود برای یك زندگی بهتر و بی‌آلایش‌تر تلاش می‌كنند، بپیوندد. نگاه آشنای مجید مجیدی نسبت به فقر و ثروت، سنت و تجدد، اخلاق و گناه، اعتقاد و تردید، ایثار و خودخواهی... در «آواز گنجشك‌ها»ی او هم با همان صراحت گذشته بر‌جاست.
در این اثر تازه خوشبختانه نشانی از نمادپردازی‌های بیش از حد آشكار و تحمیلی برخی از آثار گذشته او دیده نمی‌شود، مفاهیم و معانی عمیق و متافیزیكی اثر به خوبی در تاروپود وقایع یك داستان واقعگرا تنیده می‌شوند و نگرش اخلاقی و ارزشی راوی داستان لابه‌لای ماجراها و در روابط شخصیت‌ها و تیپ‌های فیلم جا می‌افتد. «آواز گنجشك‌ها» از ساختاری كلاسیك تبعیت می‌كند، تعادل ابتدای داستان در پایان ۱۰ دقیقه اول بر هم می‌خورد، كشمكش‌های‌ شخصیت اصلی داستان- بیشتر با خودش و بعد با اطرافیان- به نقطه اوجی در پایان یك ساعت اول می‌رسد كه با یك گره‌گشایی نسبتا طولانی در نیم ساعت پس از آن ادامه می‌یابد. فیلم زمانبندی مناسبی دارد، به فواصلی ۱۰ دقیقه‌ای تقسیم شده كه در راس هر ۱۰ دقیقه اتفاقی مهم- برای پیشبرد داستان یا تغییر دیدگاه شخصیت اصلی- رخ می‌دهد و حد فاصل این اتفاق‌ها با رخدادهای جالب توجه، میان‌پرده‌های بامزه و نكات افشاگر فلسفی و اخلاقی و در عین حال جذاب و درگیر‌كننده پر می‌شود و تا نقطه اوجش با ریتم درستی پیش می‌رود.
مشكلی كه پس از نقطه اوج «آواز گنجشك‌ها» و در فصل گره‌گشایی فیلم به‌وجود می‌آید دقیقا به علت وابستگی بیش از حد فیلم به پویایی شخصیت اول آن است. كریم بهترین و در واقع تنها شخصیت كامل این فیلم كه با بازی روان و زیبای رضا ناجی- واقعا برازنده جایزه بهترین بازیگر جشنواره بین‌المللی فیلم برلین و در نقشی كه كاملا با وی‍ژگی‌های طبیعی او سازگار است- به موتور پیشبرنده فیلم تبدیل شده است، وقتی در بستر می‌افتد عملا فیلم را هم متوقف می‌كند و از تب و تاب می‌اندازد. اینجاست كه پای شكسته كریم وبال گردن فیلم می‌شود و سكته‌ای به وجود می‌آید كه روایت «آواز گنجشك‌ها» را به جای ادامه منطقی به روالی دیگر می‌ا‌ندازد.
سیر كلی اكثر سكانس‌ها در حركتی از جزء به كل و از نماهای بسته به باز است كه در مجموع حسی از تعمیم به وجود می‌آورد اما در چند مورد استثنایی هم روند از كل به جزء مشاهده می‌شود، مثل سكانسی كه در ابتدای آن شترمرغی را در لانگ‌شات می‌بینیم و فكر می‌كنیم بالاخره حیوان از بند رسته پیدا شده است ولی با برش به نماهای متوسط و بسته متوجه می‌شویم این كریم است كه در قالب شترمرغ فرو رفته و بیهوده در زیر بار آن عرق می‌ریزد؛ سكانسی كه با وجود ناسازگاری با روند كلی فیلم یكی از لحظات موفق و تأثیرگذار و در عین حال از لحاظ مفهومی كلیدی فیلم را به وجود آورده است. البته «آواز گنجشك‌ها» از این لحظات زیبا و تاثیرگذار كم ندارد؛ از جمله سكانسی كه با برش به نمای بسته پول در حال شمارش آغاز می‌شود و تماشاگر نگران از اینكه كریم تسلیم وسوسه شده و مال امانتی را فروخته، لحظاتی بعد متوجه می‌شود كه فریب خورده و نفس راحتی می‌كشد؛ لحظه‌ای كه تركیب مناسب تدوین حسن حسندوست و صداگذاری رضا دلپاك این توهم را به‌وجود می‌آورد كه كریم مرده و بعد تماشاگر از اینكه او را زنده می‌بیند خوشحال می‌شود یا سكانس‌ها و قاب‌های از لحاظ تصویری درخشان و چشمگیری مثل لحظه‌ای كه رضا ناجی دری آبی رنگ را بر دوش می‌گیرد و به راه می‌افتد (یادآور اپیزود «در» محسن مخملباف در مجموعه «قصه‌های كیش») و رسیدن به نمایی دور از او در زمینه‌ای تیره از كشتزار سوخته یا نمای پولك‌های روی لحاف در آغاز یكی از سكانس‌های پایانی فیلم كه تا زمان ورود دستی به كادر به نمایی از آسمان قصه پریان می‌ماند. انسان روایت مجیدی به هرحال مقهور نگرش اخلاقی اوست كه گاهی به مرز تقدیرگرایی هم می‌رسد.
این شخصیت هرچقدر هم كه از كنار آدم‌های بد بگذرد (این آدم بدها در واقع تیپ‌هایی هستند كه یكی دو رفتار یا وی‍ژگی ظاهری«بد» آنها اصلا پر رنگ نمی‌شود و اتفاقا همین نكته فضای مثبت دلپذیری به آثار مجیدی می‌دهد و آنها را از ملودرام دور می‌كند) و هرچقدر شیشه خرده داشته باشد، وسوسه بشود یا پایش بلغزد باز هم در نهایت جوهره نیكی وجودش را از دست نمی‌دهد. اگر او به اشتباه دوهزار تومان از یك نفر اضافه گرفته باشد، ناخودآگاه در سكانس بعدی دو كیلو گوجه‌سبز به همان قیمت می‌خرد تا از پشت موتور‌سیكلت‌اش بر زمین بریزد و حتی در این مقیاس هم «عدالت شاعرانه» برقرار شود. این فضای نرم و خوشایند آثار مجیدی در تركیب با مضمون دیگری كه در «آواز گنجشك‌ها» بیش از هر اثر دیگر مجیدی برجسته شده، یعنی تاكید او بر شكوه زندگی و اینكه زندگی در شكل ناب و خالص و پاك آن از هر چیز دیگری كه به صورت پیرایه آن در آمده ارزشمندتر است، تماشای فیلم را به تجربه‌ای لذتبخش و فارغ از دغدغه‌های رایج آثاری كه فقر و ثروت را دستمایه قرار می‌دهند، تبدیل می‌كند. اما دغدغه‌ها همچنان به جای خود باقی است، شاید انسان منفرد جهان داستانی مجیدی بالاخره عاقبت به خیر شود و به سرچشمه‌های پاكی و نیكی برسد ولی در نهایت بازگشت شترمرغ، به نشانه حل همه مشكلات،و بازگشت كریم به جایگاه اولیه‌اش با همه تحولاتی كه از سر گذرانده و حركات موزون شترمرغ در آخرین نماهای فیلم حكایت از آن ندارد كه انسان در پس‌زمینه این شهر و حومه‌اش دیگر بی‌هویت نمی‌شود و شترمرغ بار دیگر سر به بیابان نمی‌گذارد.   
    
  
  
  خبر مرتبط:
آواز گنجشک‌ها به آمریکا پرواز کرد
 
 
گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه کارگزاران