آدمهایی که سعی دارند «بودن» را برای خود قابل تحمل کنند و میخواهند در بازی مار و پله زندگی به نردبان برسند اما آنچنان در چنبره «مصلحت گرایی»، «خودخواهی» و «بی اخلاقی» منتج از آن گرفتار شده اند که لاجرم وارد دهان مارها میشوند و باز به همان جای اول یا حتی پایینتر سقوط میکنند؛ آدمهایی واقعی، از جنس مستعمل زندگی و منقش به خطهای سفید و سیاه در زمینهیی خاکستری. آدمهای فیلم «درباره الی...» چنین اند. فیلم با بیرون آمدن کاراکترها از یک تونل آغاز میشود؛ خروج از سیاهی. گویی سفری که آمده اند، و کل داستان در آن میگذرد، قرار است فراری باشد از یک زندگی تیره و سیاه. فرصتی برای تنفس در محیطی عاری از آلودگیهای روزمره. اما سیاهی در وجود خود آدمهاست و عوض کردن مکان، راه خلاص شدن از آن نیست.
آدمهای قصه همه با هم دوست هستند و تقریباً از جنس هم، به جز یک غریبه؛ الی (ترانه علیدوستی). دختری که به سفر آورده شده تا با مردی مطلقه (احمد؛ شهاب حسینی) آشنا شود و دلباخته او، و این آشنایی خود دستاویزی است برای تفریح و سرگرمی دیگران چرا که آدمها همیشه به دنبال چیزی هستند که در زندگی یکنواختشان، تنوعی ایجاد کند و چه چیزی بهتر از شاهد یک داستان عاشقانه بودن از آغاز. حتی خود احمد هم، که ظاهراً در روابط گذشته اش اقبال چندانی نداشته و همین او را به مرحلهیی از بی تفاوتی نسبت به رابطه با زنان کشانده، با موضوع ازدواج احتمالیاش با الی، به عنوان یک تفریح و تفنن برخورد میکند.
اما الی از جنس بقیه آدمهای داستان نیست. فیلم در بعضی از میزانسنهایش هم بر جدا بودن او از بقیه کاراکترها تاکید میکند. حتی یکی از کاراکترها (نازی) در توصیف او میگوید؛ «زیادی معصومه.» تنها جایی که الی و دیگران یکی میشوند سکانس بازی پانتومیم است. آدمهایی که در زندگی واقعی نقش بازی میکنند، زبان نقش بازی کردن دیگران را خوب بلدند، و الی هم در این نقش بازی کردنها، در کنار بقیه است. اما عزم الی بر رفتن نشان میدهد هنوز کفه وجدانش به سمت درستی و فرار از خیانت سنگینی میکند. حتی اتفاقی که در نهایت برای او میافتد، باز هم نوعی رفتن است و رفتنی پاک و ایثارگرانه. الی تنها فرد رستگار این جمع سردرگم است؛ جمعی سردرگم که ناشیانه ادای خوشبخت بودن را درمیآورد. ناپدید شدن الی، که نقطه عطف قصه است، شرایطی را به وجود میآورد که کم و بیش بقیه را از آن پیله خوشبختی متظاهرانه بیرون میآورد و به خود واقعیشان نزدیک تر و اختلافات درونی آنها را هم کمی آشکار میکند.
در فیلم سه نماد اصلی وجود دارد؛ خانه، دریا و ساحل. این نمادها نشانههایی هستند برای آشکار کردن ذات و شخصیت واقعی کاراکترهای فیلم. خانهیی که در فیلم میبینیم به هم ریخته است، با پنجرههایی شکسته و دیوارهایی رنگ ریخته و کثیف. این خانه با شخصیت درونی کاراکترهای فیلم قرابت زیادی دارد.
شخصیت درونی این کاراکترها، درست مثل این خانه، به هم ریخته است و پنجرههایی شکسته و دیوارهایی آلوده دارد. دیوارهای کثیف و در و پنجرههای نایلونپوش خانه، در پس زمینه اکثر نماهای داخلی، تعدادی از کاراکترها دیده میشوند.
کمیآن طرف تر، دریا قرار دارد؛ نشانهیی از پاکی و عاری از آلودگی. و ساحل که فضای بین این دو را پر کرده، بیانگر وضعیتی است بینابینی؛ نوعی خاکستری در مقابل سیاهی خانه و سفیدی دریا. تابستان است اما هیچ کدام از آدمهای قصه، به جز پسربچه قصه (که البته او هم با دروغ گفتنش در حال وارد شدن به جمع بقیه و از دست دادن معصومیتش است) تمایلی به تن به آب زدن ندارند. آنها علاقهیی هم به ماندن در خانه ندارند و بیشتر وقتشان را در روز در ساحل میگذرانند. شخصیت انسانی آنها در همان وضعیت بینابینی، میان پاکی دریا و آلودگی خانه، حیران و معلق است. آنها تنها زمانی وارد آب میشوند که جان دو کاراکتر دیگر به خطر افتاده، و این نمودی است از رو شدن بعد انسانی شخصیت آنها. آنها حاضرند تا حدی برای هم فداکاری و به هم کمک کنند.
اما فیلم بیشتر به ابعاد تیره شخصیت این آدمها اشاره میکند. برای این آدمهای محافظه کار، هر چیز تنها زمانی ارزشمند است که در جهت منافعشان باشد. به محض اینکه چیزی در تعارض با این منافع باشد، مقابلش موضع میگیرند. این منافع میتواند شخصی، خانوادگی و حتی جمعی باشد اما مهم این است که عنصر اصلی در موضع گیریهای آنها، نه انسانیت و اخلاق، که منفعتگرایی است. مرگ الی به زودی فراموش میشود و موضوع اصلی اثبات این ادعا میشود که «ما در این مساله مقصر نیستیم.» حتی پیمان هم که در ابتدا پسرش را مسوول مرگ الی میدانست، به زودی به خود میآید و از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکند. آدمهای قصه، فارغ التحصیل حقوقاند، یعنی قضاوت و تبرئه کردن را خوب میشناسند. شاید از این روست که اینچنین سعی دارند در این دادگاه ساحلی از مورد قضاوت قرار گرفتن فرار و به هر وسیلهیی خود را تبرئه کنند، حتی به قیمت محکوم کردن خود قربانی؛ در حالی که هر کدام از آنها کم و بیش در این حادثه مقصرند و تنها کسی که گناهش را میپذیرد، سپیده است، که او هم در نهایت باز هم دروغ میگوید.
نامزد الی هم که ظاهراً مظلومترین آدم داستان است، گرفتار همان تفکر مصلحت گراست. برای او مساله اصلی، نه خود الی، بلکه این موضوع است که آیا الی قبل از آمدن به این سفر به فکر او بوده و از او حرف زده یا نه. او که سه سال از زندگیاش و همه چیزش را برای الی گذاشته از این ناراحت است که در این معامله، که نامش از نظر او عشق است، نصیبی نبرده.
دروغ گفتن مهمترین نقص اخلاقی کاراکترهای فیلم است. آنها تنها زمانی خواستار گفتن حقیقت هستند که حقیقت منافع شان را تامین کند (سکانس رای گیری برای گفتن حقیقت به نامزد الی). به محض اینکه این احتمال پیش میآید که گفتن کامل حقیقت ممکن است باعث به دردسر افتادن آنها شود، باز به دروغ روی میآورند و برایشان مهم نیست این دروغ چقدر ممکن است به یک نفر آسیب برساند.
زوال اخلاقی کاراکترهای داستان نمودهای دیگری هم دارد. مشخص است از نظر فیلمساز، که نگاهی شرقی به مساله روابط زن و مرد دارد، رابطه بیش از حد صمیمی سپیده (گلشیفته فراهانی) با دیگر مردان داستان به خصوص با احمد، مصداقی از بیاخلاقی است. سپیده با احمد صمیمیتر و نزدیکتر است تا با شوهرش، تا جایی که شوهر (مانی حقیقی) هم نمیتواند ناراحتی خود را از این مساله پنهان کند.
«درباره الی...» به شدت واقع گرا است و برای تاکید روی مفاهیم مورد نظرش، به مبالغه و ساختن کشمکشهای مصنوعی و تحمیلی روی نمیآورد. داستان کاملاً ساده است و شخصیتها که نمونهیی هستند از آدمهای واقعی جامعه، کاملاً واقعی و اغراق نشده تصویر شده اند. فیلمساز به درستی حکم صادر نمیکند و فقط به موضوعات مورد نظرش اشاره میکند و قضاوت را به تماشاگر میسپارد؛ چیزی شبیه «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل». موقعیتی که کاراکترهای فیلم در آن گرفتار میشوند، اصلاً بحرانی و خطرناک نیست، اما آنها در همین موقعیت نمیتوانند برخوردی انسانی و عادلانه داشته باشند و تا حدی به جان یکدیگر میافتند. تماشاگر میتواند با تعمیم دادن رفتارهای این کاراکترها به موقعیتهای واقعاً مخاطره آمیز، واکنش آنها را حدس بزند. مثلاً اگر این افراد در یک کویر گرفتار شوند و فقط یک قمقمه آب داشته باشند، چه میکنند؟ آیا آب را تقسیم خواهند کرد یا هر یک تلاش خواهند کرد قمقمه نصیب خود و خانواده شان شود؟ اگر ما در چنین وضعیتی گرفتار شویم چه خواهیم کرد؟
فیلم با یک نمای کاملاً نمادین به پایان میرسد؛ آدمهای داستان سعی دارند ماشینشان را از شنهای ساحلی بیرون بکشند، زندگی با همه تلخیها جریان دارد و آدمها ناچارند کشتی به گل نشسته زندگیشان را بیرون بکشند؛ آدمهایی که بخشی از انسانیتشان را در ضمن مصلحت گراییها و دروغها و خودخواهیها و بیاخلاقیها و نقش بازی کردنهایشان از دست داده اند و میدهند، آدمهایی که زندگیشان تابعی است از سیستم منفعت سالاری که در آن دست و پا میزنند.
«درباره الی...» آیینه یی است از ما.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: etemaad.ir
مطالب پیشنهادی:
مهمترین، غایبترین و دروغگوترین شخصیتهای «درباره الی»
همه دروغگوهای فیلم «درباره الی»
13 دروغ «درباره الی» که نمیدانستید!!
آقای فرهادی! دروغ چرا؟!!
گزارش تصویری فیلم «درباره الی»