عروسک اسرارآمیز و تسخیر شده آنابل چگونه توانست تماشاگران را مسحور کند؟
در این مقاله به نقد و تحلیل فیلم آنابل نسخه آفرینش پرداخته شده است.
 

 نقد فیلم ترسناک آنابل نسخه 2014

آنابل نخستین بار در سال 2014 به نمایش درآمد و با استقبال بسیار خوبی از سوی تماشاگران مواجه شد. داستان این فیلم درباره عروسکی به نام آنابل است که مانند تمام فیلمهای ترسناک سالهای اخیر، گفته شده براساس رویدادهای واقعی که این عروسک در دنیای واقعی رقم زده ساخته شده است. در سوابق این عروسک ذکر شده که هرگاه در دست فردی بوده، آن فرد به وحشت افتاده و اعلام کرده که عروسک قصد آزار او را دارد و تسخیر شده است!

«خلقت» دنباله/پیش‌درآمدی بر قسمت اول «آنابل» است. دو قسمت اول «احضار» گرچه فیلم‌های ساختارشکنی نیستند، اما جیمز وان به عنوان کارگردانشان موفق شده در همان چارچوب تکراری، به نتایج درخشانی دست پیدا کند. اما «آنابل» که بیشتر با عجله و هدف پولسازی از محبوبیت «احضار» ساخته شده بود، به جمع بدترین فیلم‌های سال ۲۰۱۴ پیوست.

با فیلمی طرفیم که کم و بیش تمام اجزای لازم یک فیلم ترسناک معمولی را دارد، اما فاقد آن لحظه‌ی خلاقانه، آن نکته‌ی غیرمنتظره و آن سکانس شگفت‌انگیزی است که بتوانیم با افتخار ازش یاد کنیم. شما را نمی‌دانم، اما استدلال «به اندازه‌ی کافی خوبه» یا استدلال «بهتر از قسمت قبلیه، پس باید مورد ستایش قرار بگیره» توی کت من نمی‌رود.

از همه بدتر وقتی است که می‌بینیم عده‌ای فیلم را با این استدلال که «در حد و اندازه‌ی خودش خوب است» توجیه می‌کنند. بعضی‌وقت‌ها صرفا خوب بودن کافی نیست. بعضی‌وقت‌ها خوب بودن نکته‌ی ضعف است. چیزی است که باید بهش اشاره شده و به چالش کشیده شود. اینکه کسی نکته‌ی قابل‌تحسینی در این فیلم پیدا کند که من متوجه‌اش نشد‌ه‌ام خیلی هم خوب است و مشکلی ندارد، اما اینکه فیلم تکراری و خسته و بی‌حوصله‌ای را با این دلیل که به اندازه‌ی کافی خوب است توجیه کنیم، عصبانی‌کننده است.

بعضی‌وقت‌ها این حرف‌ها از دهان کسانی بیرون می‌آید ژانر وحشت را ژانر سطح پایینی می‌پندارند و فکر می‌کنند باید استانداردهایشان را در برخورد با فیلم‌های این ژانر پایین بیاورند. بنابراین وقتی فیلمی یک سری از استانداردهای پایه‌ا‌ی و قابل‌انتظار ژانر را رعایت می‌کند توی بوق و کرنا می‌کنند که فلان فیلم ترکانده است. اما چیزی که حتی از بد بودن هم بدتر است، متوسط بودن است. بد، بد است. یعنی فیلم آن‌قدر مشکلات ریشه‌ای دارد که هیچ امیدی به بهبود آن نبوده است. این‌جور فیلم‌ها بد هستند، چون احتمالا از بیخ از فیلمنامه و کارگردانی قوی‌ای بهره نمی‌بردند. اما فیلم‌های متوسط به این دلیل عصبانی‌کننده‌تر هستند چون آنها این پتانسیل را داشته‌اند تا به فیلم‌های خیلی خوبی تبدیل شوند، اما جسارت کافی برای عملی کردن آن را نداشته‌اند. چون سازندگان به کمترین‌ها و قدم گذاشتن در جای پای مطمئن فیلم‌های موفق قبلی راضی شده‌اند و در نتیجه دست به حرکت غیرمنتظره‌ای نزده‌اند.اینکه دنباله‌ی یک فیلم ترسناک هالیوودی، افتضاح قسمت اول را با قدرت و شدت بیشتری تکرار نکند خودش یک‌جور رکورد حساب می‌شود و شگفت‌انگیز است، اما نباید اجازه بدهیم تا آن فیلم افتضاح به متر و معیارمان برای بررسی کیفیت واقعی فیلم دیگری تبدیل شود.

یکی از نکات منفی دنیاهای سینمایی، تکرار همان چیزهایی که در فیلم‌های قبلی جواب داده در فیلم جدید است. فیلمساز نه تنها آزادی عمل لازم برای تزریق چشم‌انداز خودش به داستان را ندارد و نمی‌‌تواند فیلم را به اصطلاح «برای خودش» کند، بلکه همیشه چیزهای دست و پاگیری مثل چپاندن عناصری از فیلم‌های قبلی به فعلی برای شیرفهم کردن مخاطب از اینکه این فیلم‌ها در یک دنیا جریان دارند و پایان‌بندی‌هایی که می‌خواهند به هر ضرب و زوری که شده، ته فیلم فعلی را به سر فیلم بعدی متصل کنند هم جلوی اثر را از تبدیل شدن به یک فیلم منسجم و غیرمنتظره می‌گیرند.

این یکی از خطراتی است که «خلقت» بدجوری دچارش شده و بزرگ‌ترین ضربه را از آن خورده است. مشکل بعدی «خلقت» اما این است که انگار فیلم از منطق خاصی پیروی نمی‌کند. فیلم‌های ترسناک لزوما نباید از منطق خاصی پیروی کنند. بالاخره مگر کابوس‌ها، منطق دارند؟ مگر در افتادن با نیروی ناشناخته‌ای که آن را نمی‌فهمی منطق می‌خواهد؟ اما این حرف‌ها به این معنی نیست که اگر فیلم ترسناکی از بیخ فاقد منطق بود مشکلی ندارد.

مثلا منطق «چراغ‌های خاموش»، فیلم قبلی سندبرگ این بود که هیولا فقط در تاریکی ظاهر می‌شود. خب، حالا تصور کنید کارگردان تصمیم بگیرد از آنجایی که فیلم‌های ترسناک لزوما نیازی به منطق ندارند، کاری کند تا هیولایش در روشنایی ظاهر شود و قهرمان را شکار کند. طبیعتا این موضوع حس غوطه‌وری تماشاگر را می‌شکست.

«خلقت» از بی‌منطقی روایی‌اش ضربه‌های جبران‌ناپذیری خورده است. روی هم رفته «آنابل: خلقت» فیلم بدی نیست. فیلم از پالت رنگی یکنواختی بهره می‌برد. دو بازیگر کودک اصلی کارشان را به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهند، کارگردانی سندبرگ گرچه چیز جدیدی ندارد، اما حداقل به دام سرازیر کردن جامپ اسکرهای پرتعداد و پرسروصدای سخیف روی سر مخاطب هم نمی‌افتد، بعضی صحنه‌ها از تعلیق خوبی برخوردار هستند، او همیشه پنجره‌ای، دری، چراغی، سایه‌ای-چیزی را در پس‌زمینه‌ی کاراکترها قرار می‌دهد تا چشم تماشاگر را مجبور به جستجوی مدام در صحنه کند و البته چندباری از فضای ظاهرا امنِ روز و روشنایی برای رو دست زدن به مخاطب استفاده می‌کند.

«خلقت» به عنوان فاصله گرفتن از فیلم بد قبلی موفق است، اما در ماموریت تبدیل شدن به یک فیلم ترسناکِ استودیویی غافلگیرکننده شکست می‌خورد. یکی از ویژگی های مثبت فیلمها و بطور کل دنیایی که جیمز وان طی سالهای اخیر خلق کرده این است که گستردگی ویژه ای به محتوای آثارش بخشیده بطوریکه سوژه های عجیب و غریبش حالا هویت مستقلی دارند و به تنهایی می توانند هربار داستان جدیدی را در چارچوب مشخص خود روایت نمایند.

« آنابل » نیز واجد شرایط فوق می باشد و اگرچه در روایت نمی تواند پا را فراتر از آنچه که پیش از این بوده بگذارد و به اثری قصه گو مبدل گردد، اما روی هم رفته از حداقل ها در فیلمنامه برخوردار است بطوریکه می توان با شخصیت های داستان همراه شد و نگران سرنوشت شان گردید که معمولاً در آثار ترسناک عنصر نایابی است.

فضای فیلم کماکان منزلی است که قرار است هربار به هر بهانه ای توسط عروسک آنابل در آن مزاحمت ایجاد گردد و تماشاگر هم برای هزارمین بار از چنین موقعیت هایی به وحشت بیفتید! از این جهت تنها عاملی که می تواند داستان ترسناک کلیشه ای را سرپا نگه دارد، بکارگیری خلاقیت در طراحی صحنه های ایجاد ترس می باشد که سندبرگ در « آفرینس » به خوبی از عهده انجام آن برآمده و با استفاده از ذهن خلاق خود، لحظات ترسناکی ایجاد کرده که بدیع هستند و شباهتی به قسمت قبل ندارند. البته برای طرفداران پرو پا قرص ژانر ترسناک شاید پیش بینی موقعیت های ترسناک فیلم کمی ساده به نظر برسد اما باید گفت که بهرحال سندبرگ به خوبی توانسته از داشته هایش به نحو احسنت استفاده نماید.

علاقه مندان به سینمای وحشت همواره به دنبال کسب تجربه های جدید در این عرصه می باشند و باید گفت که « آنابل : آفرینش » این فرصت را در اختیارشان قرار نمی دهد. این فیلم در بهترین حالت، یک اثر کلیشه ای با رعایت استانداردهای فیلمسازی به سبک وحشت می باشد که تماشایی است اما ماندگار نیست.


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: zoomg.ir/moviemag.ir