محسن امیریوسفی
یادم هست اوایل که می‌گفتم آتشکار، خیلی از دوستانی که جدیداً وارد ارشاد و فارابی شده بودند نگاه شان براساس حرف‌های دیگران و جوی بود که انگار فیلم را دیده بودند و برایم جالب بود که...

امیدوارم فیلمم قربانی نشود
هیچ کس به اندازه محسن امیریوسفی امیدوارانه به قضایا نگاه نمی‌کند. هیچ کس هم مثل او به دنبال گرفتن مجوز قانونی اکران فیلم‌هایش نیست. با او درباره مسائل فیلم‌هایش و فیلمسازی متفاوت صحبت کردیم.
 
از همان اول آتشکار و خواب تلخ با مشکل روبه رو شدند. چرا؟
یادم هست اوایل که می‌گفتم آتشکار، خیلی از دوستانی که جدیداً وارد ارشاد و فارابی شده بودند نگاه شان براساس حرف‌های دیگران و جوی بود که انگار فیلم را دیده بودند و برایم جالب بود که در همه موارد وقتی فیلم را می‌دیدند برخورد یک جور دیگر می‌شد. حرف آنها این بود که فیلم آنی نیست که شنیدیم و سوال شان این بود که اصلاً مشکل فیلم چیست؟، در مورد آقای سجادپور نیز می‌بینم که ایشان حالا واقعاً دارد تلاش خودش را می‌کند و در این شرایط حداقل این را دیگر یاد گرفتم که به وقتش اعتراض کنم و اگر یک بار به جایی رسیدم که باید تشکر کنم حتماً این کار را انجام دهم. آتشکار به عنوان یکی از قدیمی‌ترین فیلم‌هایی بوده که با مشکل روبه رو شد و در کنارش فیلم‌های دیگر هم بودند که توقیف شدند. خوشحالم که برای بعضی‌هایشان مشکل حل شد. کتاب قانون مثلاً اکران و دیده شد. خوشحالم که به رنگ ارغوان و صد سال به این سال‌ها بالاخره در جشنواره دیده می‌شود. من آخرین این لیست بودم یعنی آتشکار آخرین فیلمی ‌بود که در آن دسته قرار داشت و خوشحالم که باز در جشنواره هست.
 
اما سنتوری مشکلش حل نشد، پاداش هم توقیف است.
امیدوارم مشکل شان حل شود. سنتوری دیده شد ولی متاسفانه در شرایطی که اصلاً شایسته آن فیلم خوب و مردم پسند نبود. اینها به نظرم یک چیزهایی است که سر جایش هست و یک روزی به نظر من به این قضایا رسیدگی خواهد شد. چیزی نیست که تمام شود. تمام آن کسانی هم که برای این فیلم‌ها سمپاشی کردند، حداقل در مورد فیلم آتشکار همه هستند، سر جایشان هستند و یک روزی به نظر من باید پاسخ دهند.
 
به نظر ما این نگاه مثبت فقط مقطعی است و برای گرم کردن جشنواره. به نظر شما چطور؟
ببینید هر مدیری که می‌آید اول باید در باغ سبزی نشان دهد. در باغ سبزها به نظر من فرق می‌کند، در باغ سبزی که در مدیریت قبلی در جشنواره آن سال اول نشان داده شد. من یادم هست که فیلم آفساید نشان داده شد یا مثلاً یکسری فیلم‌های دیگر نشان داده شد ولی فقط در حد نمایش جشنواره‌یی. در شرایط فعلی که من می‌گویم یکی بحث کتاب قانون بود و مشکل دو سه فیلمی‌ که رسماً حل شده یعنی به رنگ ارغوان دیگر منوط به جشنواره نیست، مشکل صد سال به این سال‌ها خوشبختانه حل شده. اینها به نظرم می‌تواند فراتر از یک در باغ سبز باشد و به نظر می‌رسد مدیران جدید می‌خواهند اصولی‌تر و سینمایی‌تر فکر و عمل کنند ولی امیدوارم این روند ادامه داشته باشد. البته در این مقطع هنوز کاری برای آتشکار انجام نشده است. امیدوارم فیلمم قربانی نشود ولی خوشبختانه فکر می‌کنم مشکلات در حال حل شدن است.
 
 البته درها دیگر سبز نیستند،
ولی به هر رنگی که هست امیدوارم باز بماند، چون اولین سود این جریان غیر از سینما برای خود مدیران سینمایی است. اینکه سینما یک قوامی‌ پیدا کند و فیلمساز، بازیگر و تهیه کننده با دل خوش و با یک اطمینانی که زحماتش یک پروسه‌یی را طی می‌کند و فیلم دیده می‌شود. اولین سودش برای مدیران است که از اشتباهات مدیران گذشته درس بگیرند.
 
منظورتان از گذشته چهار سال پیش است یا هشت سال پیش؟
من چهار سال پیش مد نظرم است چون در این چهار سال هم خواب تلخ مشکل داشت و هم آتشکار. به خاطر همین با یک جور نظر کارشناسی می‌توانم در مورد این چهار سال صحبت کنم چون قبلش زمان چهارساله دوره اصلاحات بیشتر درگیر ساخت خواب تلخ و فیلم‌های کوتاه بودم که ای کاش توی همان شرایط مانده بودم.
 
فیلم سینمایی که خیلی جذاب تر است، شهرتش هم بیشتر است.
نه بحث شهرت را ندارم. بحث خود فیلم را دارم. هنوز که نگاه می‌کنم بچه‌های فیلم کوتاه را می‌بینم که دارند کار می‌کنند. جالب است وقتی یک فیلم خوب را می‌بینی، می‌خواهی انرژی دهی و یک فیلم بد را که می‌بینی دلت می‌خواهد طرف را بگیری بزنی و بهش بگویی فیلمت بد است، گولت نزنند فیلمت بد است، اما این روزها بعد از دیدن هر فیلم کوتاه خوب سعی می‌کنم با روحیه بشاش انرژی دهم. ولی آخرش می‌خواهی چه بگویی؟ می‌خواهی بگویی بعد از چند تا فیلم خوب کوتاه برو سراغ یک فیلم بلند. هم می‌خواهی یک جوری بهشان بگویی آقا فیلم بلند هم ته ته اش چیست؟ من دو تا فیلم ساختم، بقیه ساختند، شرایط اصلاً ایده آل نیست. از یک طرف شرایط همان چیزی است که عموی هملت می‌گوید با چشمی ‌خندان و چشمی ‌گریان داریم مراسم را اجرا می‌کنیم. به نظر من تناقض باید در مدیریت سینمای ایران حل شود. در خواب تلخ این بحثی که در مورد جشنواره‌های خارجی داشتیم سبب جفا در حق این فیلم‌ها شده است؛ فیلم‌هایی که عنوان جذاب ترش به نظر من سینمای بین‌المللی است نه سینمای جشنواره‌یی.
 
این سینمای بین المللی انواع فیلم‌های متفاوت در آن حضور دارند با هر سلیقه‌یی. چطور می‌تواند این تفاوت باشد و همه هم موفق باشند؟
این را قبول دارم. عنوان سینمای بین الملل برای فیلم‌هایی برازنده است که تنها برای بخشی از سینمای ایران هستند که یک گرامر بین المللی دارند، که فیلم قابل فهم است. این عنوان در تفکر ایرانی تبدیل می‌شود به سینمای جشنواره‌یی.
 
در تفکر مسوولان؟
بله در تفکر مسوولان می‌شود سینمای جشنواره‌یی. طعم گیلاس جزء سینمای بین المللی ما است. باشو غریبه کوچک جزء سینمای بین المللی ما است. دونده هم همین طور. فیلمسازهای خیلی خوبی هم در مملکت داریم که فیلم‌های بین المللی نداشتند، آن بحث دیگری است. زبان این فیلم‌ها بین المللی است چون سینما زبانی بین‌المللی است. گاه نگاه مسوولان این است که تا کسی پا در این جشنواره‌ها می‌گذارد، همان اول یک حساب بانکی پر و پیمان برایش درست می‌کنند که وقتی برگشت ایران این کارها را انجام دهد، در جهت اهداف ما باشد.
 
واقعاً این تفکر وجود دارد. خب این همه مدیران به جشنواره می‌روند.
برایم جالب بود تعدادی از مسوولان یا سینماگرانی که قبلاً این دیدگاه را داشتند وقتی اولین بار به این جشنواره‌ها می‌آمدند تا انتهای جشنواره نظرشان تغییر می‌کرد. روز اول و دوم نگاه‌هایشان پر از سوءظن است. بعد از دو سه روز وقتی می‌دیدند ما به چه بدبختی فیلم را بردیم و حالا در این هیاهو چه رقابتی هم برپا است. همه چقدر سختی می‌کشند تا پرچم کشورشان بالا برود و بعد از این همه رقابت فیلم دیده شود و بالاخره فیلم جایزه هم ببرد یا نبرد. این تغییر رویکرد و نگاه اکثریت سینماگران و مدیرانی که به این جشنواره‌ها آمدند، برایم جالب بود. مدیرانی که این جسارت را داشتند تنها بیایند و جشنواره‌ها را ببینند نه همراه یک عده بیایند و بروند؛ آدم‌هایی که به واسطه ندانستن زبان یا هر چیز دیگری ورودشان به جشنواره با خروج شان فرقی نمی‌کند. یادم نمی‌رود صحبت یکی از دیپلمات‌ها را؛ «هر جا سیاست باز می‌ماند سینما به کمک ما می‌آید.» این جمله خیلی مهمی ‌است. اما این روزها حضور فیلم‌ها در جشنواره‌های خارجی افت کرده است. حالا این هم خیلی بد نیست. یک جور پوست اندازی است. بارقه‌هایی با حضور فیلمسازان جوان به وجود می‌آید. در این شرایطی که هستیم، دوره جدید سینمای بین المللی ایران است. اگر بخواهد در بر همان پاشنه بچرخد نتیجه اش هم همان خواهد شد. اینکه مدیران باز با نگاه پر از عداوت نگاه کنند، نتیجه اش همین خواهد شد؛ باز سینمای ایران افت می‌کند و آن وقت دوباره تازه متوجه می‌شوند. این سینما که آن موقع در اوج بود، چقدر کاستی‌ها و چاله چوله‌ها را پر می‌کرد.
 
در مورد برخی فیلم‌ها از جمله فیلم‌های شما، بحث عبور از خط قرمز مطرح است؟
یک گروهی از فیلم‌ها فراتر از فیلم‌های تجاری خوش ساخت هستند. فقط برای تخمه شکستن و کمدی سخیف که به آنها می‌گوییم فیلمفارسی. به نظر من معادل کلمه فیلمفارسی که به عنوان تمسخر به کار می‌رود، عنوان جشنواره‌یی هم مسخره کردن سینمای بین‌المللی است. باید در این باره بحث شود. فیلم‌هایی که اصلاً معلوم نیست کی ساخته می‌شوند، چه جوری اکران می‌شوند و حتی تقدیر هم می‌شوند، جایزه هم می‌گیرند. می‌بینیم همان فیلم‌ها آنچنان از خط قرمز‌ها رد شده که آدم می‌گوید پس این چرا؟ بعد یک جوری هم رد می‌شود حالا نمی‌خواهم ایراد بگیرم.
 
 شما این صحبت‌ها را کردید، جواب مسوولان چه بوده است؟
من که گفتم ولی متاسفانه تاثیری نداشته است.
 
چرا ما مثل شما اینقدر خوشبین نیستیم؟ نمی‌ترسید پس از این چند نمایش محدود دوباره همان وضع پیش بیاید؟
این صحبت‌ها شاید صحبت‌های آدمی‌ باشد که فیلمش آزاد شده است و اکرانش مشخص باشد... نه من. ولی من باز نمی‌خواهم خیلی ایده آلیستی صحبت کنم.
این نگرانی هست. ولی آن چیزی که من می‌بینم این است که سعی شده مشکل فیلم حل شود و آقای سجادپور هم با آن اشرافی که به ارشاد دارند، گفتند فیلم در آستانه حل مشکل است. همین بیان شدن بهتر از دوره قبل است. برخلاف مدیران قبلی که صحبت می‌کردیم و کاملاً فضا امیدوارانه بود ولی چند روز بعد می‌دیدی همان مدیر با مطبوعات صحبتی کاملاً مخالف حرف‌های قبلی انجام داده است. به خودت می‌گفتی پس چرا با من این جوری حرف می‌زد؟ و در نهایت نتیجه اش همان چیزی بود که به مطبوعات گفته شده.
 
یعنی اینها رک تر هستند؟
به نظر من این خیلی بهتر است. صریح تر باشند تکلیف روشن‌تر است. شما بخواهی فیلم را توقیف کنی و با خودت فکر کنی یا مجبور باشی با فیلمسازش رفیق شوی، این رفاقت به درد کسی نمی‌خورد. کسی به رفاقت کسی نیاز ندارد. اگر شما بگویی فیلم توقیف است برای من خیلی بهتر است چون من با خیال راحت می‌روم سراغ فیلم بعدی ام.
 
البته مثل اینکه شما اعلام کردید تا تکلیف نمایش این فیلم مشخص نشود سراغ فیلم بعدی نمی‌روید.
بله، قرار بود مشکل اکران آتشکار حل شود، پروانه اش را بگیرد، بعد برود فجر و بعد من پروانه ساخت فیلم بعدی را بگیرم ولی همه چیز از آخر شروع شد. امیدوارم حالا که این طوری پیش رفته، آتشکار هم اکران شود.
 
فیلم جدیدتان با کلی بازیگر جدید و حرفه‌یی است یا همان نابازیگرها؟
در آتشکار کار با بازیگر حرفه‌یی برایم تجربه خوبی بود. هنوز فیلمنامه کامل نیست ولی در مورد اعتیاد است؛ موضوعی که خیلی در موردش ساخته شده است
 
حالا چرا موضوع تکراری؟
والله قبلاً هم گفتم آنقدر دنبال کار این آتشکار بودم که فکر کنم داشتم می‌افتادم به ورطه اعتیاد. گفتم فیلم جدیدم را با این موضوع بسازم.
 
با چه منظری وارد شدید که تکراری نباشد؟
همان طنزی که در کارهای قبلی من هم هست. فیلمی ‌که به غیر از آگاه سازی، نکته‌های دیگری هم داشته باشد. فکر می‌کنم سینما و تلویزیون خیلی در مورد اعتیاد برنامه و فیلم ساختند. اما انگار از یک جایی به بعد همه دست‌ها را بالا بردند و گفتند ما دیگر نیستیم و رفتند سراغ سوژه‌های دیگر که فروش خوبی داشته باشد به خاطر همین فکر کردم حالا وقتش هست که با نگاه طنز و آگاهی دهنده در مورد یک چیزی که همه باهاش آشنا هستند، فیلم بسازم.
 
باز بین مرگ و زندگی است؟
نه این زندگی باید باشد. اولی که در مورد مرگ بود، دومی‌ برزخ، به خاطر همین فکر کردم این یکی باید بیشتر درباره زندگی باشد. در مورد آدم‌هایی که با همان اعتیادشان یک جوری در حال زندگی هستند و یک طرحی برای رفتن از این دنیا می‌ریزند.
 
حتماً کلی هم تحقیق کردید؟
تجربیات زیاد و تحقیقات کاملی دارم. با معتادهای زیادی هم صحبت کردم.
 
معتادهای جدید یا قدیم؟
قدیم بودند ولی جدید هم وقتی می‌بینی عجیب غریب تر می‌شود.
 
جذابیت‌های دیگر هم دارد یعنی بازیگرهای مشهور؟
سعی می‌کنم... هنوز به بازیگرها فکر نکردم.
 
می‌توانیم در مورد فیلم آتشکار هم صحبت کنیم. موضوع خیلی جذاب، متفاوت و روی لبه تیغی را انتخاب کردید. شما گفتید خواب تلخ. گفتید اول یک فیلم کوتاه ساخته بودید و بعد تصمیم گرفتید سوژه را گسترش دهید. در مورد آتشکار چطور بود؟ انتخاب شخصیت‌ها، موضوعی که می‌پردازید، رفت و برگشت بین دوزخ و بهشت؟
در مورد سوژه اصلی فیلم چیزی نگوییم تا جذابیت آن برای تماشاگر بماند. ولی در مورد رفت و برگشت فضا و زمان، همیشه برایم این شیوه جذاب بود. خواب تلخ هم همین طور بود. فیلمی ‌درباره مرده شور واقعاً ساخته نشده بود. شاید یک لاف آبادانی هم پشت این حرفم باشد ولی همیشه دوست دارم سوژه‌هایی انتخاب کنم که هیچ کس سراغش نرفته است.
من باید اتفاقاتی را که در مورد این فیلم‌ها افتاد، بسازم؛ اینکه وقتی یک فیلمسازی تصمیم می‌گیرد برود سراغ سوژه‌هایی که یک کم متفاوت تر است به کجا می‌رسد. در اکثر مواقع معمولاً کار خراب می‌شود و در نهایت به چند جا می‌رسد. در سینمایی که عادت کرده همه چیز آرام و نرمال باشد. یک جریانش هم می‌رسد به اینکه خب حالا بیکاری، یک کاری بکن که هم اینها را داشته باشد و هم جذابیت‌های دیگر را. یک پایمان توی سینمای کلیشه‌یی است یک پایمان آن طرف. این وضعیتی است که نه متعلق به این است نه آن. اما یک آنی هست که می‌خواهد تو با خیال راحت بگویی سینمای من یک چیز جداگانه است. مثل ماجرای ملانصرالدین است که لب دریا نشسته بود و گفتند چه کار می‌کنی، گفت دوغ درست می‌کنم. گفتند نمیشه. گفت ولی اگه بشه چی میشه. سینمای ما هم همین است. در سینما اصلاً کسی به کارشناس اعتقاد ندارد. در بین مردم همه خودشان را کارشناس می‌دانند چون با فیلم‌ها، شخصی ارتباط برقرار می‌کنند. مخصوصاً نگاه دی وی دی وار به فیلم‌ها دارند. دیگر عادت نداریم در جمع فیلم ببینیم و این تنها دیدن یک جور جریان منتقدسازی بین مردم به وجود آورده است. در این پروسه عجیب وقتی فیلمنامه را به ارشاد می‌دهی می‌گویند چرا این جوری است؟ طرح را می‌دهی باز همین. بعد فیلمنامه‌هایی را که مورد پسند است می‌خوانی از اول تا آخر غلط را تویش می‌بینی ولی از نظر آنها درست است و بعد تصمیم می‌گیری که آقا از نظر من این غلط است و این حرف‌ها، این غلط است و من نیستم. خیلی راحت می‌توانم به این شکل بنویسم ولی نیستم.
 
این سوژه آتشکار به شناخت کامل نیاز دارد. کنار هم قرار دادن یک خانواده این طوری. کلی تحقیق کردید؟
من به یک مرحله تحقیق اعتقاد دارم ولی نه آن تحقیقی که عرف شده است. از آن تحقیقات آکادمیک من هم در دو تا فیلمم داشتم. مثلاً وقتی دارم آتشکار را می‌سازم یکسری اطلاعات کاملاً درست است؛ اطلاعاتی است که یکی از صاحب نظران علمی‌ گفت این اطلاعات دقیق را از کجا آوردی؟ من گفتم فلان منبع. ولی در فیلم این تحقیقات، علاوه بر کمک به ارائه تصویر حقیقی فیلم در قالب طنزی ارائه شد که تماشاگر هم لذتش را می‌برد و هم اطلاعات آماری درست به او داده می‌شود. یک قسمت مهم در آتشکار تحقیقات مذهبی فیلم بود که در این زمینه برای به تصویر کشیدن بهشت و جهنم تحقیقات گسترده‌یی در احادیث و روایات و کتب دینی انجام شد و از نظرات کارشناسان دینی یاری جستم که به خلق فضای مذهبی آتشکار کمک زیادی رساند.
 
در هر دو فیلم شما شغل افراد مهم است ولی در آتشکار عجیب تر است.
در آتشکار به واسطه موضوع، متفاوت بود. در خواب تلخ خیلی کمتر بود چون در حیطه ذوب آهن بود. در خواب تلخ عجیب بودن شغل بود. در آتشکار هم شغل بود هم عملی که می‌خواست انجام دهد. واهمه‌یی که از انجام این کار داشت به نوعی در تضاد با کارش بود؛ فضای آن کارخانه عظیم که کار می‌کند و باز مردانگی آن آدم. فضایی که در آتشکار هست فضای ذهنی خود این آدم است. فضای ذهنی یک آدم نه همه.
 
آدمی‌ در این شرایط و جایگاه باید بگوید نه و تمام شود، چرا ادامه می‌دهد؟
داستان آتشکار داستان تردید آدم است.
 
چرا این تردید باید وجود داشته باشد؟
داستان این آدم با آن ذهنیتی که دارد داستان کلیشه‌یی تناقض سنت و مدرنیسم است. ولی وقتی یک تناقض به وجود بیاید این تردید هملت وار برای یک آدمی ‌که بین سنت و مدرنیسم قرار گرفته باشد، مطرح می‌شود؛ آدمی ‌که در بحران گذر از این دو است، چیزی که در مملکت ما هم وجود دارد. دلبستگی به سنت‌ها به صورت نوستالژی است. نگاهی که به سنت وجود دارد و آن جذابیت‌هایی که حک شده و در هر شرایطی که نگاه می‌کنی، می‌بینی هست، چون برای ما هنوز مدرنیسم حل نشده است. مدرنیسم در کشورهای دیگر به معنای قیچی کردن سنت نیست. در مملکت ما همیشه نگاه غلطی وجود داشته و آن همان نگاهی است که در مقابل مدرنیسم قرار می‌گرفته و نگاه بد به سنت بوده است. به جای اینکه بخواهیم سنت را به تکامل برسانیم و به عرصه مدرنیسم برسیم، آمدیم و گفتیم سنت بار سنگینی روی دوش ما است و باید قیچی شود. در این صد ساله متاسفانه این نگاه حل نشده که بتوانیم به مدرنیسم ایرانی خودمان قدم بگذاریم. نگاهی که سنت هم همراهش باشد. مثال بارزش این است که آدم‌هایی که در سطح فرهنگی بالاتر جامعه هستند اجسام قدیمی‌تر کتاب و شعر و کاسه قدیمی‌تر را با احترام بیشتری نگه می‌دارند. در حالی که تفکر مدرنیسم را هم درک کردند. وقتی به تیپ سنتی ما نگه می‌کنید می‌بینید بیشترین علاقه شان این است که سریعاً مدرن شوند. بیشتر مردم در شهرستان‌ها با آن خانه‌های سنتی و حیاط‌های قدیمی‌در اندیشه این هستند که سریع تر یک آپارتمان جایش ساخته شود با کلی وسایل جدید.
 
یعنی سهراب در آتشکار هم این طوری است؛ تناقض در وسایل و رفتار؟
این آدم به نظر من در چنین موقعیتی است؛ موبایلش را دارد، زندگی اش را دارد و بحث رفاه کارگرها دغدغه اش است چون آتشکارها حقوق بیشتری دارند، زندگی نسبتاً خوب خودش را دارد و کامپیوترش توی خانه است. روحانی فیلم هم حرف‌هایی که می‌زند فرق دارد. آشنا به همه چیز است. روحانی سنتی نیست. همین سوال است که شخصیتی به نام پدر به وجود می‌آید که فراتر از اینکه مرده، حی و حاضر با همان هیبت و با همان اسب در زندگی این آدم حضور دارد و می‌رسیم به سکانسی که با اسب می‌رود و او هم با موتور به دنبالش.
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: etemaad.ir
 
مطالب پیشنهادی:
6 دلیل برای تماشای «تنها دو بار زندگی می‌کنیم»
گفت و گو با محسن تنابنده بازیگر فیلم سینمایی «هفت دقیقه تا پاییز»
 مروری بر حضور جهانی سینمای ایران
گفتگو با کارگردان جوان «شکلات داغ»
کوروش تهامی و نقش متفاوتش در «به رنگ ارغوان»