داستان «تاوان» آن روی سکهی «غرور و تعصب» است که خودش یکی از بهترین عاشقانههای این سالها بود؛ تلخ و بیرحم. با همان نماهای تر و تمیز و جذاب که به شخصیتها فضا و زمان میدهد تا داستانشان را روایت کنند. اصلاً این خصیصه را در کمتر فیلمی دیدهام که شخصیتها بهجای حرف زدن، با سکوتشان، با چشمهایشان، داستان را پیش ببرند. شکل گرفتن رابطه عاطفی داستان هم مثل آن فیلم، همانقدر جذاب و دلنشین از کار درآمده است. حالا به نظرم اگر دو سال پیش، در ستایش از «غرور و تعصب»، مقدار زیادی از آن را به پای جین آستین و رمان جذابش میگذاشتیم، با دیدن «تاوان» میتوانیم به جو رایت بیشتر احترام بگذاریم. اصلاً شاید بهخاطر همین از زیر سایه درآمدن و نشان دادن کارگردانیاش باشد که آن سکانس شلوغ و بدون قطع کنار ساحل را در فیلم گذاشته است.
در کنار اینها، هر دو فیلم یک نقطهی اشتراک واضحتر هم دارند؛ کِرا نایتلی. که بهنظرم در هر دو فیلم چهرهاش و بکر بودن زیباییاش، بار عمدهای از رابطهی عاطفی شخصیتها را بر عهده دارد. چهرهی نایتلی بهخاطر تفاوتش با دیگر ستارههای این روزها، بهخاطر چشمها و ابروهای کلفتش، ساخته شده برای داستانهای کلاسیک، برای اروپای نیمهی قرن بیستم. بهخاطر همین جو رایت در فیلمش، که عامدانه ستارهی دیگری جز کِرا نایتلی ندارد، او را در مرکز داستان گذاشته است. «تاوان» وامدار نگاه نایتلیست، همانطور که «غرور و تعصب» بود.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : www.30nema.com