وقتی مسعود کیمیایی کلاه سرم می گذاشت !
داریوش ارجمند از سالها خاطره همکاری‌اش با تقوایی، بیضایی، کیمیایی، مهرجویی ، کیارستمی، میرباقری و حاتمی کیا می گوید و...

 داریوش ارجمند بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون که چندی پیش سریال "یه تیکه زمین" را به روی آنتن شبکه دو سیما داشت در تازه‌ترین گفت‌وگوی خود از سالها خاطره همکاری‌اش با تقوایی، بیضایی، کیمیایی، مهرجویی ، کیارستمی، میرباقری و حاتمی کیا سخن گفته است. بخش‌هایی از گفته‌های ارجمند را در ادامه می‌خوانید:

 

بادیگارد استخدام کرده بودند که من یک وقت نزنم شان

من با هر کارگردانی در سینمای ایران کار کردم تا قبل از اینکه جلوی دوربین او بروم این خناس هایی که در سینمای ما هستند تا آنجا که می توانستند برای من زده بودند. کارگردان هایی بودند که بعد از پایان کار آمدند روی من را بوسیدند و گفتند داریوش یک سانت جای خالی برای تو در نوار ذهن من نگذاشته بودند اینقدر از تو بد گفته بودند. به بعضی ها گفته بودند این ارجمند کتک تان می زند. بادیگارد استخدام کرده بودند که من یک وقت نزنم شان. من چاقو کش که نیستم، هنرمندم.

 

تو میدان مدینه همدیگر را تکه و پاره می‌کنید

به همین آقای داوود میرباقری وقتی قرار بود من نقش مالک اشتر را بازی کنم گفته بودند آقا روز سوم یک شمشیر دست تو است و یک نیزه دست ارجمند، دارید تو میدان مدینه همدیگر را تکه و پاره می‌کنید در حالیکه من با میرباقری 10 سال کار کردم.

 

تو شعورت می رسد من نمی فهمم!

من به آدم های جوان تر از مهدی کرم پور هم اعتماد کرده ام. کرم پور اولین کارگردانی است که من در اولین تجربه تلویزیونی اش بازی کرده ام و این خیلی برایم ارزش دارد. اما در سینما این تجربه را زیاد داشتم. من در اولین فیلم سینمایی محمد بزرگ نیا، احمدرضا معتمدی، ابولحسن داوودی، داوود میرباقری و حسن فتحی را بازی کردم. حالا ما یک بخش روشنفکر اخته داریم که از روشنفکری فقط اسکالپ ناتوره می خورند که آروغ می زنند بوی گوشت گوساله بدهد. که من اصلا با آنها هیچ کاری ندارم. یکی ، دو تا مطلب از آنها دیدم. یعنی یک کسی درباره بازیگری حرف می زند که در عمرش جلوی 10 نفر نتوانسته بگوید ماست. بعد راجع به اینکه من بعد از 24 سال تحصیل و 40 سال کار بازیگری در تئاتر، سینما و تلویزیون نمی فهمم آیا نقش حاج حیدر همان اسی در به در است. تو شعورت می رسد من نمی فهمم. تو که یک صحفه کاغذ و یک قلم دستت دادند و حالا منتقد شدی اصلا چند سالت است؟ چند تا فیلم را دیدی؟ چند بار آمدی پشت دوربین ایستادی ببینی بازی یعنی چه، فیلم یعنی چه؟ چهار تا کتاب خواندی حالا شدی منتقد.

 

می گوید من مارلو براندو هستم. منم می زند.

آقا می گوید من مارلون براندو هستم، بهتر از من نیست. منم می زند. چرا این را می گوید؟ برای اینکه هنر بازیگری ابزار ندارد. چرا نمی گوید بهترین نقاش هستم؟ داوینچی هستم؟ چرا نمی گوید بهترین موسقی دان هستم؟ موزارتم؟ پرویز مشکاتیانم؟ شجریانم؟ می گوید من مارلو براندو هستم. در مملکت من ابزار بازیگری چهره است. آیا آنتونی کوئین مرد خوشگلی بود؟ یا دنیرو؟ یا آل پاچینو؟ یا مریل استریپ؟ اشکالی ندارد زیبا باشند. خدا زیبایی را دوست دارد. اما فقط چهره زیبا کافی نیست. دست بردن در زیبایی طبیعی که خدا به ما داده برای رسیدن به این هدف، ابتذال کامل است.

 

کجا 50 کیلو لب می بینید؟

آقای حسن فتحی می خواستند «ازدواج به سبک ایرانی» را به تهیه کننده گی آقای علی معلم بسازند. همه گروه بسیج شده بودند دنبال یک دختری می گشتند که یک دماغ ایرانی داشته باشد از آن مدل دماغ ها که در مینیاتورهای ایرانی هم داریم، پیدا نمی کردیم، همه دماغ ها عملی بود. تو کدام مینیاتور اصیل ما شما زن دماغ سر بالا می بینید. کجا 50 کیلو لب می بینید، لب زن ایرانی به قیطانی بودن مشهور است. یک جمله ای استاد بهرام بیضایی دارند می فرمایند:«هر بازیگری که خوب بازی کند، زیبا می شود.»

 

وقتی مسعود کیمیایی کلاه سرم می گذاشت

در فیلم «اعتراض» خود آقای کیمیایی می آمدند آن کلاه شاپو را سر من می گذاشتند چون یک شکل خاصی مد نظرشان بود. تمام پلان هایی که شاپو سر من است کیمیایی خودش کلاه را سر من می گذاشت. 2 نفر این کار را با من کردند یکی آقای ناصر تقوایی در «ناخدا خورشید» و یکی هم آقای مسعود کیمیایی در «اعتراض». آقای تقوایی سر صحنه هر بار که می خواستم جلوی دوربین بروم خودشان برای تک تک پلان ها می آمدند چفیه من را دور سرم می بستند.

 

فراستی گفت سرهنگی که ارجمند بازی کرده یک سر و گردن از بقیه بالاتره

حامد کلاهداری موقعی که بچه بود نقش پسر من را در یک سریال تلویزیونی بازی می کرد و با پدرش به شدت دوست بودم که در کار ساختمانی حوزه هنری کار می کرد. حامد شروع به کار کرد. فیلم کوتاه می ساخت. بازی می کرد، بد هم بازی نمی کرد. رفت در تلویزیون مجری گری کرد، مجری خوبی هم بود. تا اینکه من را برای «شکلات داغ» صدا زد. من سناریو را دیدم و به نظرم خوب آمد. هنرپیشه های کار هم خوب بودند. نقشی هم که من بازی کردم یک تجربه خوبی بود که من دوست داشتم. مسعود فراستی هم در برنامه «هفت» به کلاهداری گفت تنها تو این فیلمت آن سرهنگی که ارجمند بازی کرده یک سر و گردن از بقیه بالاتر است.

 

سناریویی که من خواندم اول فیلم «پایان نامه» را ندارد

این سوابق را شما در نظر بگیرید تا وقتی که به من گفت می خواهم «پایان نامه» را بسازم و سناریو را داد من خواندم. سناریویی که من خواندم اول فیلم «پایان نامه» را ندارد. قصه یکسری آدم سودجو بود که می خواستند از یک واقعه سیاسی به نفع خودشان بهره ببرند. در آن سناریو یک دکتری بود که در این اوضاع در خلوت خودش زندگی می کرد، زن و بچه اش هم اینجا نبودند و اهل کتاب بود. او یک دفعه با مجروحی در خانه اش مواجه می شود و از او می خواهند نجاتش بدهند. من این نقش را دوست داشتم و الان هم دوست دارم. این دکتر را دوست داشتم در حالیکه تمام نقش هایی که در ان فیلم بود به من پیشنهاد شد. حامد به من گفت این کم است. گفتم اشکالی ندارد . اما چون با بقیه فیلم موافق نبودم در نشست مطبوعاتی فیلم در جشنواره فجر شرکت نکردم. اعلام موضع کردم و فیلم را قابل دفاع ندیدم.


فیلم های حاتمی کیا را دوست ندارم!

من حتی به مخیله ام خطور نمی کرد روزی برای آقای حاتمی کیا فیلم بازی کنم. چون فیلم های حاتمی کیا را دوست ندارم. سینمای حاتمی کیا ، سینمای اتفاق است. من سینمای اتفاق را دوست ندارم. اتفاق را به گفته کیمیایی باید بی اتفاقونی. نه اینکه یک بابایی است که اتفاقا رزمنده است، اتفاقا ترکش خورده، اتفاقا ترکش نزدیک نخاعش است، اتفاقا پول ندارد، ولی اتفاقا یک رفیق دارد که تاکسی دارد، اتفاقا حاضر است تاکسی را برای معالجه او بفروشد ، اتفاقا صاحب آژانس ماشین را به جای پول بر نمی دارد ، اتفاقا یک نفر با اسلحه می آید تو آژانس، اتفاقا آنجا عباس کیارستمی هم هست و اتفاقا ... من نمی توانم اینها را بپذیرم.

 

رضا کیانیان گفت در این سینما فقط از تو فرمان می برم

من قصه فیلم «گزارش یک جشن» را خیلی دوست دارم. یک سرهنگی در این سناریو بود که زیر دست او سرگردی بود که رضا کیانیان نقش او را بازی می کرد. کیانیان از دوستان بسیار قدیمی من است و از تئاترهای مشهد با هم کار می کردیم. مریلا زارعی به من زنگ زد گفت:« داریوش یک نقشی اینجا هست ما همه دل مان می خواهد تو بیای آن را بازی کنی و بیش از همه رضا.» گفتم:« خب چه نقشی هست به رضا بگو به من زنگ بزند.» رضا کیانیان هم زنگ زد و با من درباره نقش حرف زد و گفت:« این سرگردی که من نقشش را بازی می کنم باید از یک سرهنگی در فیلم فرمان ببرد. هر چقدر فکر می کنم می بینم از هیچ بازیگر دیگری در این سینما غیر از تو نمی توانم فرمان ببرم. فقط تو اگر آن سرهنگ باشی من می توانم جلوی او خبردار به ایستم و از او فرمان ببرم.»

 

صحنه ها را حاتمی کیا فقط با دوربین موبایل ها گرفتند

سناریو را خواندم و داستان و تیم خیلی دوست داشتم. حاتمی کیا یک جهش عمیقی در نوشتن این فیلمنامه داشت. او بسیار آدم پیچیده ای است و از یک زیرکی فوق العاده برخوردار است. صحنه های پایانی این فیلم اعتراض گروهی جوان در خیابان است که توسط نیروهای انتظامی و امنیتی سرکوب می شوند.این صحنه ها را آقای حاتمی کیا فقط با دوربین موبایل ها گرفتند و مردم عادی سر صحنه از فیلمبرداری این صحنه ها کیف می کردند. اصلا خطر شورش می رفت. « گزارش یک جشن» حیرت انگیز است.


تقوایی گفت مثل کیارستمی در جهان نداریم

عباس کیارستمی در یک سیاره دیگر است. من با سینمای کیارستمی کیف می کنم اما دم در سینما به ایستید و ببینید مردمی که بیرون می آیند چه می گویند حتی برای آن بهترین فیلم هایش. حرف کیارستمی مهم است اما مردم عادی برای او کلاه از سر بر نمی دارند، آقای کوروساوا کلاه از سر بر می دارد و به حق هم بر می دارد. سالی که «ناخدا خورشید» در جشنواره فیلم فجر اکران شد ناصر تقوایی آمد به من گفت:« داریوش برو این فیلم «خانه دوست کجاست» را چندین بار ببین. عباس در جهان یک دانه است. مثل من فیلمساز هست اما مثل عباس کیارستمی فیلمساز در جهان نداریم.» این حرف را سال 65 تقوایی گفته است.

 

آقای مخملباف صلوات پشت سرت نمی فرستم

من یک بازیگر حرفه ای هستم. محسن مخملباف به من گفت ما گفتیم حالا باید چه نازی از شما بکشیم و التماس کنیم تا در فیلم من بازی کنید. گفتم این جوری نیست اما این را بدون آقای مخملباف صلوات هم پشت سرت نمی فرستم. چون با فیلم های مخملباف هم مشکل دارم.

 

وقتی داوود میرباقری با صاحب سینما دعوایش شد

داوود میرباقری می رود فیلم «جستجوگر» من را تو یک سینمایی در میدان ژاله ببیند. اتفاقا با صاحب سینما هم دعوایش می شود. چون دیر می رسد وقتی فیلم تمام می شود می نشیند تا شروع فیلم را در سانس بعدی ببیند. صاحب سینما می آید دعوا که تو با یک بلیت می خواهی دو تا فیلم ببینی. او بر اساس همین فیلم من را برای نقش مالک اشتر انتخاب کرد.

 

کوچک جنگلی ناصر خان تقوایی بودم

وقتی که آقای تقوایی تصمیم به ساخت «کوچک جنگلی» گرفتند و خیلی ها مثل فرامرز قریبیان و مجید مظفری به ایشان پیشنهاد شده بودند. آخرین نفری که به ایشان پیشنهاد شدند من بودم. من نقش میرزا کوچک خان را در سریال «کوچک جنگلی» ناصر تقوایی بازی می کردم. به هر حال اقای تقوایی نماند. یک روز صبح به اتاق ما در کمپ آمد و به من گفت :«من دارم می روم تهران. پول داری؟» من کیفم را به ایشان دادم 105 تومان پول تو کیفم بود. اسکانس 10 تومانی را برداشت و گفت:« من دارم می روم و دیگر هم بر نمی گردم. پول هم بر می دارم که کرایه راه بدهم و تو راه صبحانه بخورم.» و رفت که رفت. وقتی ناصر خان از آن کار بیرون آمد من هم ول کردم آمدم بیرون.


محال بود «نارنجی پوش» را بازی کنم

آقای داریوش مهرجویی از بزرگان و لژ نشینان سینمای ما هستند اما اگر ایشان خورشید را در یک دست من می گذاشتند و ماه را در دست دیگرم محال بود «نارنجی پوش» را برای شان بازی کنم. البته زمانی قرار بود در «هامون» ایشان نقش حمید هامون را بازی کنم. البته پیشنهاد خود ایشان نبود. آقای عزت الله انتظامی خیلی دوست داشتند من این نقش را بازی کنم اما به هر حال نشد.


شمع تولد 57 سالگی بیضایی شرط بازی ام در «سگ کشی» بود

آقای بهرام بیضایی یک بار من را برای «افرا» دعوت کردند که متاسفانه من سر یک فیلمی بودم. یک بار دیگر من را برای «مجلس ضربت خوردن» دعوت کردند برای بازی در نقش ابن ملجم که من گفتم من نقش ابن ملجم را بازی نمی کنم. تا «سگ کشی» . تهیه کننده گفت: «خب قرارداد را امضاء کنیم». گفتم:« من قرارداد امضاء نمی کنم.» گفت:« چرا؟! اقای بیضایی قبول کردند. »گفتم: « نه.» رفت بیرون و مژده شمسایی، داخل آمد. گفت:« چرا قبول نمی کنی بهرام خیلی از کار تو خوشش آمده.» گفتم:«می دانم .» گفت:« پس چرا بازی نمی کنی. » گفتم:« نگفتم بازی نمی کنم ، قرارداد امضاء نمی کنم. 9 سال. است استاد فیلم نساخته . تولد استاد هم نزدیک است این ده دقیقه بازی من در «سگ کشی» کادوی تولد من به استاد است. » مژده چشم هایش پر از اشک شد. فقط یک شرط گذاشتم. گفتم شمع روی کیک تولد امسال ایشان برای من باشد. الان هم سال ها است شمع تولد 57 سالگی استاد بهرام بیضایی در خانه من و زینت خانه ام است.



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:inn.ir


مطالب پیشنهادی:
پوسترهای متفاوت دو فیلم هالیوودی به مناسبت کریسمس و سال نو
مهم‌ترین کتاب‌های سال 2012
این نمایش را فقط بانوان می توانند ببینند
قیمت یک قهرمان مرده چقدر است؟
از حضور در بعضی كارها پشیمان شده‌ام