نگاهی به جریان شعر فرانو به بهانه شعرهای حمیدرضا اقبالدوست در لطفا برایم اسپند دود كنید
نزار قبانی شاعر بزرگ سوری كه بسیاری از مردم ایران و جهان او را با عاشقانههای نابش میشناسند تعریفی از شعر دارد كه برخی منتقدان و شاعران این تعریف را پسندیدهاند و در نوشتههای خود به آن ارجاع میدهند.
نزار قبانی به قول شفیعی كدكنی، پرنفوذترین شاعر جهان عرب است و خوب یادم هست كه در گفتوگویی كه روانشاد سیدحسن حسینی آن را در كتاب «گفتوگو با خویش» ترجمه و منتشر كرد، نزار گفته بود: «من میتوانم از نظر شعری میان اعراب اتحاد ایجاد كنم، كاری كه اتحادیه كشورهای عرب هنوز از نظر سیاسی نتوانسته انجام دهد!»
نزار قبانی شاعر بزرگ سوری كه بسیاری از مردم ایران و جهان او را با عاشقانههای نابش میشناسند تعریفی از شعر دارد كه برخی منتقدان و شاعران این تعریف را پسندیدهاند و در نوشتههای خود به آن ارجاع میدهند.
نزار قبانی به قول شفیعی كدكنی، پرنفوذترین شاعر جهان عرب است و خوب یادم هست كه در گفتوگویی كه روانشاد سیدحسن حسینی آن را در كتاب «گفتوگو با خویش» ترجمه و منتشر كرد، نزار گفته بود: «من میتوانم از نظر شعری میان اعراب اتحاد ایجاد كنم، كاری كه اتحادیه كشورهای عرب هنوز از نظر سیاسی نتوانسته انجام دهد!»
اما برگردیم به تعریف شعر از نگاه نزار قبانی كه میگوید: «شعر انتظار چیزی است كه انتظار نمیرود» تعریفی كه بر اساس آن مهمترین مولفه شعریت اصل غافلگیری، خرق عادت و شگفتیآفرینی در نظر گرفته شده است و به طور طبیعی هم زبان و هم مضمون میتواند ظرفی برای ایجاد این نگرش باشند. شاید اگر با این تعریف بخواهیم در تاریخ ادبیات فارسی جستجو كنیم بیشترین نزدیكی و شباهت را میتوان در آثار شاعران سبك هندی مانند بیدل، صائب و حزین (لاهیجی) یافت كه با استمداد از تصویرهای بكر و آشناییزداییهای محتوایی به آفرینش شعر پرداختهاند و به همین دلیل هم ادیبان و بزرگان همواره بر بیتمحور بودن سبك هندی تاكید داشتهاند.
اما باید توجه داشته باشیم كه شعر در سرزمین ایران با آن پیشینه درخشان و قلههای رفیع تعریفها و انتظارات متعددی داشته است. قدما شعر را سخنی موزون، مقفی و مخیل دانستهاند كه فقط در دل موزون و مقفی بودن انبوهی مولفه نهفته است: از توجه ویژه به زبان به عنوان مهمترین عنصر شعری گرفته تا موسیقی و ایجاز و بیان شاعرانه و... این در حالی است كه تخیل، عاطفه، اندیشه و... را در نظر نگیریم كه نقش هر یك در تولید شعری موفق و ماندگار بر كسی پوشیده نیست.
اما این مقدمه و ذكر خیری كه از نزار قبانی كردیم و بعد اشاره به جایگاه و تعریف شعر در نزد پیشینیان بهانهای بود برای ورود به نقد و بررسی كتاب شعر حمیدرضا اقبالدوست شاعر جوان و خوش قریحه گیلانی (صومعهسرا) كه بتازگی مجموعهای از شعرهایش را با عنوان «لطفا برایم اسپند دود كنید» به همت نشر ایلیا منتشر كرده است.
اما این مقدمه و ذكر خیری كه از نزار قبانی كردیم و بعد اشاره به جایگاه و تعریف شعر در نزد پیشینیان بهانهای بود برای ورود به نقد و بررسی كتاب شعر حمیدرضا اقبالدوست شاعر جوان و خوش قریحه گیلانی (صومعهسرا) كه بتازگی مجموعهای از شعرهایش را با عنوان «لطفا برایم اسپند دود كنید» به همت نشر ایلیا منتشر كرده است.
حمیدرضا اقبالدوست چه خودش بخواهد و مدعی باشد و چه نخواهد و ادعایی نداشته باشد در گروه شاعرانی قرار میگیرد كه ذیل عنوان كلی «فرانو» از اواخر دهه 70 و در طول دهه 80 در شمال كشور جریانی را به راه انداختند و برای آن مانیفستها و همایشها نوشتند و برگزار كردند، البته در این فرصت نمیخواهم به نقد و بررسی این جریان بپردازم و از توفیق یا شكست فرانو و شاعرانش سخن بگویم.
معتقدم فرانو هرچه كه بود پیشنهاد جدید و تازهای به ادبیات امروز ما داشت و فكر میكنم شعر آنها نزدیكیهای زیادی به تعریف جناب نزار قبانی از شعر دارد و شاید اگر نزار در سال 1998 چشم از جهان فرونمیبست و این دوستان آثارشان را به دست او میرساندند مورد توجه این شاعر مطرح جهان عرب قرار میگرفتند.
معتقدم فرانو هرچه كه بود پیشنهاد جدید و تازهای به ادبیات امروز ما داشت و فكر میكنم شعر آنها نزدیكیهای زیادی به تعریف جناب نزار قبانی از شعر دارد و شاید اگر نزار در سال 1998 چشم از جهان فرونمیبست و این دوستان آثارشان را به دست او میرساندند مورد توجه این شاعر مطرح جهان عرب قرار میگرفتند.
اما چرا شعر اقبالدوست و دوستان دیگر را نزدیك به تعریف نزار قبانی میدانم، دلیلش را باید در طنزی دانست كه مولفه اصلی شعر جریان فرانو است یعنی همان لبخندی كه به طور معمول پس از خواندن شعرهای موفق اقبالدوست در این كتاب بر لبهای مخاطب نقش میبندد.
ژان پیاژه و برخی دیگر از روانشناسان مطرح و صاحب فكر معتقدند كه لبخند در واقع واكنش انسان به یك اتفاق غیرمنتظره است یعنی هنگامیكه شما در مقابل رخدادی قرار میگیرید كه انتظارش را ندارید و شگفتزده میشوید آن هنگام بخشی از تعجب شما در لبخندی كه بر صورتتان مینشیند، نمود پیدا میكند.
ژان پیاژه و برخی دیگر از روانشناسان مطرح و صاحب فكر معتقدند كه لبخند در واقع واكنش انسان به یك اتفاق غیرمنتظره است یعنی هنگامیكه شما در مقابل رخدادی قرار میگیرید كه انتظارش را ندارید و شگفتزده میشوید آن هنگام بخشی از تعجب شما در لبخندی كه بر صورتتان مینشیند، نمود پیدا میكند.
من فكر میكنم طنزی كه در شعر اقبالدوست و فرانو وجود دارد دقیقا به واسطه تعریف روانشناسان شكل میگیرد؛ یعنی وقتی ما در شعر با چیزی (مضمون، تصویر و جهانی) روبهرو میشویم كه انتظارش را نداریم در ناخودآگاهمان طنز هم شكل میگیرد و لبخندی چاشنی خوانش ما از شعر میشود:
در المپیك شكست خوردیم
كشتی باخت
فوتبال باخت
استقلال باخت
سرهایمان را بالا گرفتهایم
كه شكست پلیست به سوی پیروزی
ما همچنان
با افتخار مقام اول پلسازی جهان را
حفظ خواهیم كرد.
در المپیك شكست خوردیم
كشتی باخت
فوتبال باخت
استقلال باخت
سرهایمان را بالا گرفتهایم
كه شكست پلیست به سوی پیروزی
ما همچنان
با افتخار مقام اول پلسازی جهان را
حفظ خواهیم كرد.
پس از خواندن این سطرها قطعا لبخند بر لبان ما مینشیند؛ لبخندی كه تنها به دلیل بیان و نتیجه گیری غافلگیركننده از یك رخداد ورزشی ـ اجتماعی شكل میگیرد و براساس تعریفی كه نزار قبانی ارائه میكند ما با یك شعر كامل روبهرو هستیم اگرچه این شعر از نظر زبانی، فرمی و موسیقی چندان قابل تامل نیست، اما توانسته با یك غافلگیری و ایجاد جهانی متفاوت (و نه مخیل!) از جهان واقع و دست بردن در پیش ذهنیت و انتظارات ما حداقل چیزی فراتر از یك حرف معمولی باشد.
اقبالدوست در این مجموعه نمونههای مشابه فراوانی دارد كه البته گاه جوهره نمونه بالا را هم در خرق عادت و شگفتیآفرینی ندارند مانند این اثر:
جلوی بچهها
توی حیاط مدرسه
حسابی كتككاری كردیم
یقه پیراهن تازه او گشاد شد
زانوی شلوار من پاره
دم در خانه نشستهایم
تا حرفهایمان را یك كاسه كنیم
كه به مادر چه بگوییم
براستی این نمونه را اگر در دفترچه خاطرات یك نفر و پشت سر هم و بدون تقطیع میخواندیم چه فرقی میكرد، آیا یك درصد میاندیشیدیم كه با یك شعر روبهرو هستیم؟
توی حیاط مدرسه
حسابی كتككاری كردیم
یقه پیراهن تازه او گشاد شد
زانوی شلوار من پاره
دم در خانه نشستهایم
تا حرفهایمان را یك كاسه كنیم
كه به مادر چه بگوییم
براستی این نمونه را اگر در دفترچه خاطرات یك نفر و پشت سر هم و بدون تقطیع میخواندیم چه فرقی میكرد، آیا یك درصد میاندیشیدیم كه با یك شعر روبهرو هستیم؟
اما اقبالدوست در كتابش نمونههایی دارد كه در كنار غافلگیری به ایجاد یك جهان شاعرانه هم راه پیدا میكند جهانی كه برای بیان آن تنها یك نوع غافلگیری كافی نیست و شاعر باید جور دیگری نگاه كند و در ضمن اندیشه او هم در خدمت شعریت باشد و زبان هم در موجزترین حالت ممكن قرار گیرد مانند این شعر:
همیشه خیال میكنم
گنجشكهای فلسطینی
با بقیه جاها فرق میكنند
آنها وقتی كودكی سنگی بر میدارد
فرار نمیكنند
همیشه خیال میكنم
گنجشكهای فلسطینی
با بقیه جاها فرق میكنند
آنها وقتی كودكی سنگی بر میدارد
فرار نمیكنند
شاعر با رندی و به طور غیرمستقیم شعرش را با كلمه «خیال» آغاز میكند در حالی كه شعر او در برگیرنده حقیقتی تلخ و انتقادی است و ایدئولوژی او را خیلی ظریف و مستتر در كلمات به خرد مخاطب میدهد.
گنجشك، كودك، سنگ و فلسطین زنجیرهای از تداعیها را شكل میدهند كه شما را در برابر یك فاجعه و مفاهیمی همچون اشغال، مبارزه، شهادت و... قرار میدهند بیآنكه حرفی از آنها در میان باشد.
گنجشك، كودك، سنگ و فلسطین زنجیرهای از تداعیها را شكل میدهند كه شما را در برابر یك فاجعه و مفاهیمی همچون اشغال، مبارزه، شهادت و... قرار میدهند بیآنكه حرفی از آنها در میان باشد.
پایان شاهنامه
همیشه خوش نیست
بچهها كه بزرگ شدند
خودشان میفهمند
بزبز قندی
شكم هیچ گرگی را پاره نكرده است
تا شنگول و منگول
زنده بیرون بیایند
یا شعری دیگر:
نوبل
از اختراع دینامیت
پشیمان شد
چنانكه اپنهایمر
از بمب هستهای
تازگیها برای كم شدن آلودگیهای صوتی
اره موتوری بیصدا اختراع شده است
تا آخرین فریاد درختها
به گوش هیچكس نرسد
دانشمندان محترم
لطفا اول فكر كنید
بعد بچهدار شوید
نمونههایی شبیه آنچه در بالا خواندید در كتاب 100 صفحهای اقبالدوست كم نیستند؛ آثاری كه گاه به هایكو گاه به كاریكلماتور و گاه به آنچه ما شعر میشناسیم پهلو میزنند و در همین صفحه شما میتوانید یادداشت شاعر و منتقد گرامیاسماعیل امینی را با این موضوع بخوانید.
واقعیت این است كه به نظر میرسد شعر امروز بشدت در حال خروج از ساحت ادبیات است و ما به قول اقبالدوست شاهد «آخرین فریاد درختها»یی هستیم كه میخواهند همچنان در ساحت جنگل باقی بمانند، اما انسان امروز دوست دارد درختها را به آپارتمانش بیاورد و دوست دارد با شعری برخورد كند كه نتواند آن را با تئوریها و ابزارهای گذشته مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. من نمیخواهم شعر را از ساحت ادبیات بیرون ببرم یا این خروج راتایید كنم اما حداقل با توجه به آثاری كه این روزها میخوانیم و میبینیم به صراحت میتوانم بگویم تعریف ادبیات در آستانه تحول بزرگی است.
واقعیت این است كه به نظر میرسد شعر امروز بشدت در حال خروج از ساحت ادبیات است و ما به قول اقبالدوست شاهد «آخرین فریاد درختها»یی هستیم كه میخواهند همچنان در ساحت جنگل باقی بمانند، اما انسان امروز دوست دارد درختها را به آپارتمانش بیاورد و دوست دارد با شعری برخورد كند كه نتواند آن را با تئوریها و ابزارهای گذشته مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. من نمیخواهم شعر را از ساحت ادبیات بیرون ببرم یا این خروج راتایید كنم اما حداقل با توجه به آثاری كه این روزها میخوانیم و میبینیم به صراحت میتوانم بگویم تعریف ادبیات در آستانه تحول بزرگی است.
اگر این را قبول نداشته باشید عیبی ندارد، اما با آمدن ابزارهایی مثل كامپیوتر و نوشتن در وبلاگها، 2 اتفاق قابل تبیین است كه هر دو برای ادبیات مهم است: یا این دیگر ادبیات نیست، یا این كه یك متن چندرسانهای به وجود آمده است كه فرصتی پیدا كرده تا از ابزارهای هنرهای مختلف و علوم گوناگون از روانشناسی تا متافیزیك و هرمنوتیك بهره گیرد و خودش را اثبات كند، امكاناتی نظیر خط، علائم سجاوندی و هندسه نوشتاری از مولفههایی هستند كه مخاطب جدی ادبیات آنها را نمیتواند نادیده بگیرد و بسیاری از شاعران از جمله حمیدرضا اقبالدوست از این ظرفیتها در آثارشان بهره میبرند.
اما در پایان باید بگویم كتاب لطفا برایم اسپند دود كنید، را اثری منسجم میدانم كه از نظر زبان، فقدان فرم و نوع نگاه شاعرش به جهان دارای انسجام و یكپارچگی است، اگرچه در همین مجموعه شعری مانند «طاسكوه» وجود دارد كه از نظر زبان و فضا كاملا متفاوت از وجه غالب مجموعه است یا شعر «مولا» با وجود این كه اثری درخشان است و محتوایی قابل احترام دارد به هیچ عنوان نمیتوانست در این مجموعه با این رویكرد و فضا قرار گیرد كه فكر میكنم همین شعر هم میتواند به طور مستقل پایان بندی خوبی برای این مقاله آن هم در ماه مبارك رمضان باشد:
عشق را
در ابتذالی یافته بودم
كه نام مقدسش را
لوث كرده بود
عدالت را
در طعم شعاری در دهانم دوخت
و حقیقت را
پشت كامیونی كه میگفت
گشتم نبود
نگرد نیست
به تو رسیدم
و عاشقت شدم
آنگاه كه فزت و رب الكعبه میگفتی
و مرگ
عادلانهترین حقیقتی كه میشناختم
در پیشگاهت
زانو زده بود
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir/ سینا علیمحمدی
مطالب پیشنهادی:
شعر سپید
اخلاقگرایی در كلام سعدی
اخلاقگرایی در كلام سعدی
زبان مشترك عشق
واژههای مینیاتوری
نگاهی به زندگی و شعر ابوالقاسم شابی بزرگترین شاعر تونس