پژمان الماسی نیا
پژمان الماسینیا متولد سال 1363 در بروجرد است. او فارغالتحصیل دانشگاه هنر اصفهان در رشته فرش در مقطع کارشناسی است و نوشتن را از سال 83 آغاز کرده است. کتابهای منتشرشدهی او "دیگر هم بازیات نمیشوم"، "عاشقانههای برف به اسمكوچك"، "روایت ماه از نیمه"، "تقویم عقربهدار ماههای بهار"، "گذرنامهی موقت ماهی آزاد" است.
پژمان الماسینیا متولد سال 1363 در بروجرد است. او فارغالتحصیل دانشگاه هنر اصفهان در رشته فرش در مقطع کارشناسی است و نوشتن را از سال 83 آغاز کرده است. کتابهای منتشرشدهی او "دیگر هم بازیات نمیشوم"، "عاشقانههای برف به اسمكوچك"، "روایت ماه از نیمه"، "تقویم عقربهدار ماههای بهار"، "گذرنامهی موقت ماهی آزاد" است.
در ادامه نمونه ای از اشعار او را می خوانید.
وقتی کولی ها بر گردند
فرزند مؤنث جنوب!
انتهای سفر
میخواستم دریا داشته باشیم
دلخواهم نبود:
این شالیزار سوخته / سرمای بیحساب
پای سفرم!
نرمنرم
دارد پا میگیرد برف
حالاست که گرگها دستهدسته / پایکوبان
راهیِ پهن ـ دشتِ سرد شوند…
باید امشب
پناه به عطر شیرین سپیدارانِ مجاور بَریم
که زمستان
بهارِ گرگهاست عزیز من!
انتهای سفر
میخواستم دریا داشته باشیم
دلخواهم نبود:
این شالیزار سوخته / سرمای بیحساب
پای سفرم!
نرمنرم
دارد پا میگیرد برف
حالاست که گرگها دستهدسته / پایکوبان
راهیِ پهن ـ دشتِ سرد شوند…
باید امشب
پناه به عطر شیرین سپیدارانِ مجاور بَریم
که زمستان
بهارِ گرگهاست عزیز من!
امن ترین جای جهان
امنترین جای جهان
باغی پر از عطر و بوی نارنج است،
دشت لاله و ریحان
یا شهری سرخ در كرانهی آبی دریا؟
...
امنترین جای جهان
خیابان ولیعصر است
در هیاهوی عصر پنجشنبه
در مسافتی كوتاه،
شانه به شانه / هممسیر شدن با تو.
باغی پر از عطر و بوی نارنج است،
دشت لاله و ریحان
یا شهری سرخ در كرانهی آبی دریا؟
...
امنترین جای جهان
خیابان ولیعصر است
در هیاهوی عصر پنجشنبه
در مسافتی كوتاه،
شانه به شانه / هممسیر شدن با تو.
نگاتیوهای فراموششده
عکسهای
روزگار جوانیام را
پنهان کردهای
تا
از یاد ببری
که هرگز
از یاد نبُردمت
عکسهای
روزگار جوانیام را
پنهان کردهای
تا
از یاد ببری
که هرگز
از یاد نبُردمت
*
حیف!
نمیدانی
طرحی دور
از لبخند آنروزهایم
از منحنیهای چهرهات
پیداست
نمیدانی
طرحی دور
از لبخند آنروزهایم
از منحنیهای چهرهات
پیداست
تلفن
چه ساده گمان داشتی
همیشه این جا
كنار این تلفن حضور دارم
فرسودگی مرا درنمی یابد
مرگ مرا به جا نمی آورد
و تو
می توانی پرسیدن حال و هوایم را
تا هر زمان به تعویق بیاندازی...
پری ها
من امروز
برای همیشه خواهم رفت
اما خاطر ه ی محو چشم هایم
سر آن چهارراه همیشگی می ایستد
كه اگر برگشتی
به تو بگوید:
دیر آمدی،»
«... تمام پری ها مرده اند
من امروز
برای همیشه خواهم رفت
اما خاطر ه ی محو چشم هایم
سر آن چهارراه همیشگی می ایستد
كه اگر برگشتی
به تو بگوید:
دیر آمدی،»
«... تمام پری ها مرده اند
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: bornanews.ir
مطالب پیشنهادی:
هوا حواسش نبود این شعر است، از پنجره بیرون رفت
زبان مشترك عشق
شعری در وصف خدا از «قیصر امینپور»
شعر منتشر نشدهای از سید علی صالحی
شعری از مهدی اخوان ثالث