ای عاشق شب‌نورد! پیدایم كن/ ای مرد همیشه مرد! پیدایم كن/ ای عابر كوچه‌گرد فانوس به‌دست....

من گم شده‌ام، بگرد پیدایم كن!

سعید بیابانكی

یك لحظه نبرده‌ای تو از یاد مرا

از روی تو روی شرمگین باد مرا

من با تو همیشه قهر بودم ای اشك!

داغ آمد و با تو آشتی داد مرا



هرچند كه دل به شعر من باخته‌ای

افسوس مرا هنوز نشناخته‌ای

این روح ترانه‌جوشِ پنهان در من

ای دوست! تویی كه پوست انداخته‌ای



در سقف چو شعر یادگاری ماندیم

در حسرت نغمه ای بهاری ماندیم

یاران همگی به آسمان پیوستند

ما گوشه این قفس، قناری ماندیم



ای عاشق شب‌نورد! پیدایم كن

ای مرد همیشه مرد! پیدایم كن

ای عابر كوچه‌گرد فانوس به‌دست

من گم‌شده‌ام، بگرد، پیدایم كن



آنگونه كه فكر می‌كنی نیست رفیق!

بیژن ارژن

خط اول بود كه پایش را برد

خط خورد گلویش و صدایش را برد

دارد كفش من و تو را می‌دوزد

كفاش، كه جنگ، كفش‌هایش را برد


می‌خواهی از این كلبه تارم بروی

این‌گونه غریب از كنارم بروی

یك لقمه نان هست كه با هم بخوریم

امشب به خدا نمی‌گذارم بروی


عاشق شده‌ای، خیال پرداخته‌ای

دنیای بدی برای خودت ساخته‌ای

آنگونه كه فكر می‌كنی نیست رفیق!

آدم‌ها را هنوز نشناخته‌ای


این‌جا دست عقیل هم می‌سوزد

ابراهیم خلیل هم می‌سوزد

می‌گفت دگر نمی‌توانم آمد

یعنی پر جبرئیل هم می‌سوزد


من بودم و حیرت نگاهی در مِه

تنبوری و رقص خانقاهی در مِه

توفان آمد: خانقه ماند و نه من

انگار كسی كشید آهی در مه


سرب كلمات ریختند از دهنش

انگار كه روزنامه شد پیرهنش

از پیرهنش وزید پیراهن و ... ماند ـ

جای كلمات سوخته روی تنش


نخستین فصل قانون خزان كو؟

قیصر امین‌پور

كه بود از راه دور آمد بار دیگر؟

كه از نو سبز شد صحرا سراسر

به زیر سقف باز آمد پرستو

به روی بام باز آمد كبوتر


درختان جامه‌های نوخریدند

لباس كهنه خود را دریدند

كه بود از دور گل‌ها را صدا كرد

كه از خواب زمستانی پریدند؟


كه گل را داد دستور دمیدن؟

به آهو داد فرمان رمیدن؟

درخت میوه دور از دسترس بود

كه داده شاخه را درس خمیدن؟


كه بود از دور آمد آشنا بود

طنین گام‌هایش بی‌صدا بود

كتاب سبز برگ و گل به دستش

رسولی از رسولان خدا بود


چه فصلی؟ فصل گلگون بهار است

رگ گل‌ها پر از خون بهار است

زمین خفته را بیدار كردن

نخستین اصل قانون بهار است


زیبایی تو به چاپ دوم نرسید؟!

عمران صلاحی

هش‌دار كه با درفش نازت نكنند

تولیدگر برق سه فازت نكنند

اوضاع جهان دیمی و هركی، هر كی است

كوتاه بیا تا كه درازت نكنند


بگذار تو را به لب تبسم برسد

راز دل ما به گوش مردم برسد

بنشین بغل آینه تا بار دگر

زیبایی تو به چاپ دوم برسد



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture  
منبع: tehrooz.com



مطالب پیشنهادی:
آجری در‌ ساختمان عشق
وقتی كه دوست‌ داشتنت زیباست!
خورشید هدیه شاعر است
2 شعر از 2 شاعر ایرانی
نمونه‌هایی از اشعار محمدرضا شفیعی كدكنی